تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  حضرت مهدی (عج):علم ما به شما احاطه دارد و چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834949633




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

این شهر خفه‌ام می‌کند... (1)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اين شهر خفه‌ام مي‌کند... (1)
ابراهيم حاتمي‌کيا
گفت و گوي با ابراهيم حاتمي‌کياسال هايي بود، سال هاي ساخت و نمايش آژانس شيشه اي، که طيف هاي مختلف سياسي و اجتماعي خودشان را به شما نزديک مي ديدند. طيف هايي که خط و مشي کاملا متفاوتي داشتند اما هنگام تماشاي فيلمي از ابراهيم حاتمي کيا، به نظرشان مي رسيد که دارند فيلمي در تاييد راه و روش خودشان را نگاه مي کنند. يادم هست يکي از طنزپردازهاي مطرح آن زمان هم به اين نکته اشاره کرده بود... - طبيعتأ در ابتدا همه چيز ناخودآگاه بود، اما بعدها کم کم به شکلي خودآگاهانه گرفت. سعي کردم حق ديدگاه هاي ظاهرأ متفاوت را رعايت کنم. اگرچه رعايت حق، يک امر نسبي است. حتي در فيلمهاي جنگي ام سعي کرده ام سرباز عراقي را هم بعنوان دشمن تحقير نکنم.اين واکنش براي من يک تاکتيک نيست. يک نوع روحيه شخصي است. نمي توانم به عنوان يک فيلمنامه نويس، شخصيتي را براي تحقيرشدن خلق کنم. حرف من البته فقط خاکستري بودن شخصيت ها به لحاظ فيلمنامه اي نيست. يک کم پيچيده تر است. به نظرم شما بعضي شخصيت هاي داستان هاي تان را دوست داريد، اما به بعضي ها فقط حق مي دهيد... اشاره درستي است. من به بعضي احترام گذاشته و حق ميدهم ، ولي به بعضي که دوستشان دارم همدلي مي کنم. اما مسئله اين جاست که گاهي؛ آن چه قهرمان هاي داستان هاي شما مي خواهند، با حقوق شخصيت هاي ديگر داستان تان در تعارض قرار مي گيرد. مثلا در آژانس شيشه اي، شما حاج کاظم و عباس و دنياي اين دو نفر را دوست داريد، اما مي دانيد که اگر آن ها به خواسته شان برسند، آن وقت حق آدم هايي که تعلق خاطري نسبت آن ها نداريد، يعني باقي مسافرهاي آژانس، پايمال مي شود.اين ميشود تناقض! بله، اين يک تناقض است و ما همگي با اين تناقض ها نفس ميکشيم. اگر رفتار کارآکتري با نظام ارزشي من سازگار نباشد ، سعي مي کنم به او احترام گذاشته و حق دهم. بحث حق دادن نيست. راست اش فکر مي کنم که مثلا در آژانس شيشه اي، شما مي پذيريد که حق با مردمي است که در آژانس نشسته اند و مي خواهند به کارشان برسند، اما دل تان با حاج کاظم است که با تعاريف مرسوم و قانون جامعه مدني، صاحب حق نيست، اما مي خواهد رفيق جبهه و جنگ اش را نجات دهد... من اين صراحت را نديدم.( مي خندد ) اين قدرها هم که مي گوييد اين مرزبندي روشن و واضح نيست. مي خواهم به اين نکته برسم که مردم شما و فيلم هاي تان، به خصوص همين آژانس شيشه اي را دوست دارند، چون از تناقض مرکزي زندگي امروزشان حرف مي زنيد. اين که ساحت اسطوره با قانون مدني در اغلب مواقع جور درنمي آيد... براي ايجاد بُعد يعني پرسپکتيو در طراحي ما به اولين چيزي که احتياج داريم ، تعيين نقطه ديد طراح است. به تعبيري تا نقطه ديد مشخص نشود ، نسبت ما با اشياء پيرامون بي معناست. من معتقدم در بعضي هنرها اين نقطه ديد آشکار و صريح است ، و در بعضي پنهان ، ولي محال است هنرمند صاحب نقطه ديد نباشد. اين ديگر رندي هنرمند است که به نحوي آنرا پنهان کند . حالا اين نقطه ديد را براي ما تعريف مي کنيد؟ مثلا در آژانس؟ يک فرمانده براي نجات جان نيرويي که روزي در جنگ به فرماندهي او زخم خورده ، مجبور به رفتاريست که عملأ عده اي را دچار دردسر ميکند. او آرمانخواهي ايست که براي همين تامين امنيت مردم جنگيده ، ولي حالا مجبور است براي نجات همرزمش همين مردم را گروگان بگيرد. نقطه ديد آژانس شيشه يي از زاويه اين فرمانده نسبت به بقيه ترسيم ميشود.به نظرم نقطه ديد ؛ حلقه پنهان همه آثار هنريست. قبول داريد که تا قبل از آژانس، يعني پيش از آن که وارد شهر شويد، و بيش تر در فضاي جبهه و جنگ نفس مي کشيديد، اين جور تناقض ها را کمتر احساس مي کرديد؟ بله. کمتر بوده ، ولي حضور داشته. شما فيلم مهاجر را ببينيد . همه شخصيت ها يک هدف دارند ؛ ولي در تقابل هم قرار دارند. حتي فيلم ديده بان. ديده بانان امن ترين جا را براي خود دارند ، ولي ديده بان فيلم ما بايد ما محل امن خود را نا امن کند. به هر حال همه اين آدم ها براي شما در يک دنيا مي گنجند. اما در شهر اين طوري نيست. طبيعي است که وقتي وارد شهر مي شويم، همه چيز پيچيده تر مي شود. يعني در فيلم هاي اوليه تان براي سرباز عراقي هم حقي قائل بوديد؟ دغدغه من نبوده. من بيش تر با نگاهي عرفاني به جبهه خودي پرداختم. کاوش در ميان مرداني که اختلافاتشان لزومأ آنها را در جبهه خير يا شر قرار نميداد ، بلکه نوع برداشت و تلقي شان از جنگ ، چالشي از درک مراتب عرفاني داشت. با همين جنس نگاه وارد شهر شدم.شهر پيچيده تر است. گرافيک جنگ واضح بود ، يک خط مقدم. يک خط خاکريز. يک اسلحه. يک هدف؛ ولي شهر جور ديگريست. پر از موقعيت هاي دراماتيک و تناقض نما که من دوست دارم. جايي که اگر به ديگري حق دهي ديگر دليل وجودي براي خودت نداري. اگر مدح جنگ کني ، جنگ طلب ميشوي و مقابل خانواده ات ميايستي و اگر نفي جنگ کني ، تاريخ مهمي از دوران گذشته ات زير سوال خواهد رفت. اين تناقض ها هميشه برايم شيرين بوده. حرف من اين است که در فضاي جبهه، شما کمتر با اين تناقض ها رو به رو بوده ايد. اگر قصه آژانس شيشه اي را مبنا بگيريم، در شرايط غير جنگي براي نجات دادن عباس، حاج کاظم نبايد در برابر حقوق مردم ديگري که در اين حال و هوا نيستند و مسئله شان اين نيست قرار بگيرد، اما در شهر اين اتفاق مي افتد... بحث دوباره همان نقطه ديده . اين معادله براي تو شايد درست باشد ، ولي براي مرد برآمده از جنگ فرق ميکند. من به تو حق ميدهم ، ولي به حاج کاظم هم حق ميدهم. اين تناقض اي است که هيچ همه بحث سر اين است. صداقت در بروز چنين تناقض هايي است که يک دوره از زندگي حرفه اي شما را اين قدر ملتهب و پر از جنجال مي سازد، يعني سال هاي ساخت آژانس و روبان قرمز و موج مرده، و از طرف ديگر باعث مي شود وارد ذهن اجتماعي مردم اين دوران شويد و موقعيت يک فيلمساز بانفوذ در زندگي روزمره مردم ما را به دست آوريد. مثلا نکته مرکزي در درام موج مرده هم همين است... بله. ديديد که قهرمان قصه يعني پدر را تا محاکمه پيش مي برم و به نظرم تماشاگر به اين نگاه احترام مي گذارد. خوشبختانه ريخت فيلمسازي من به شکلي است که شخصيت خودم را تعريف مي کند. چه در ايران و چه در خارج از کشور، بارها با کساني برخورد کرده ام که بر اساس آن چه در فيلم هايم ديده اند، رابطه شان را با من تنظيم کرده اند و من خوشحالم که چنين اتفاقي افتاده. به همين دليل وقتي با شخصيت هاي آثارم همدلي ميکنم، براي تماشاگرمخالف اين ديدگاه برخورنده نيست. احساس بي احترامي بخود نمي کند. اين جا بد نيست بحث تازه اي شروع کنيم که به نوعي ادامه همين حرف هاست. بعد از انقلاب به نظرم ما دو جور سينما داشتيم. سينمايي که آدم ها را سياه و سفيد تعريف مي کرد و ميان شان خط هاي پررنگي مي کشيد و از طرف ديگر فيلم هايي شبيه آن چه که شما عرضه مي کرديد. هر چند در اين فيلم ها هم به قول خودتان، زاويه ديد ويژه خود را داشتيد، اما باز سعي مي کرديد طرف مقابل را درک کنيد و به او هم حق بدهيد. با اين وجود قبول داريد که سينما براي شما هم يک ابزار ايدئولوژيک است؟ يعني آن چه اهميت بيش تري دارد، انتقال همين ايدئولوژي به تماشاگر است، تا اين که مسائل روايي و فني و تکنيکي فيلمسازي براي تان اصل باشد؟ قبول داريد که داريد يک فعاليت ايدئولوژيک انجام مي دهيد؟ - سوال سختي است. اين که مي شود دغدغه هاي فرمي و هنري را از محتوا جدا کرد ، پرسشي است که هميشه مطرح شده است.نمي دانم گفتن اين حرف از طرف هنرمند موضوع را خاتمه مي دهد يا نه. چرا که اعتقاد ندارم هيچ اهل هنري بتواند عرض و طول رفتارهايش را آگاهانه مهندسي کند، ولي اين واقعيتي ايست که من خيلي علاقه به جلسات صرفأ فني و تکنيکي ندارم و به تعبيري چگونه گفتن برايم اقناع کننده نيست ، اما در محافلي که "از چه چيزي گفتن ها" بحث مي شود راحت ترم . مي دانيد که من " به نام پدر" را خيلي دوست داشتم. بيش تر به عنوان روزنامه نگار و شايد يک آدم سياسي، تا تماشاگري که وجه هنري کار برايش اهميت دارد. اما مي شنيدم که در معرض اين اتهام قرار داريد که مقهور حرف هاي تان شده ايد. که ظاهرا اين حرف ها براي شما اهميت بيش تري دارد تا شکل و روش فيلم ساختن تان. امير دارم جاي تو حرف مي زنم ها! قادري: نظر من که همين است... - گاهي وقت ها مي شنوم که مي گويند اينها نشانه بي حوصلگي و کم دقتي ايست. قوچاني: بله. يک بار شنيدم کسي مي گفت که قبلا خيلي روي فيلمنامه هاي تان و در مرحله بعد، اجراي اين فيلمنامه کار مي کرده ايد. بارها و بارها مي خوانده ايد و بازنويسي مي کرده ايد. بعضي دوستان اعتقاد دارند که به نوعي، ديگر از اين قبيل حساسيت ها نداريد. -سريال حلقه سبز دو سال و نيم از عمرم را گرفت.بارها بازنويسي شد. چهار فيلمنامه نويس چندين ماه قلم زدند. حلقه سبز خيلي بيش تر از سريال خاک سرخ از من وقت و انرژي گرفت. خوشبختانه هنوز کم فروشي را ياد نگرفته ام. اينکه يک اثر توفيق بيشتري دارد و اثري کم توفيق. به هزار و يک دليل ارتباط دارد. متاسفانه حلقه گمشده اي که در اين دايره جايش بسيار خاليست ، حلقه نقد است. نگاهي به قلمهايي که در باره اين سريال نوشته اند بيندازيد. وقتي صاحب قلمي به خودش اجازه ميدهد که طومار يک سريال را چنين راحت در چند جمله ببندد و آب از آب تکان نميخورد، چه ميشود کرد.اي کاش جايي براي نقد اين قلم هاي مريض و تنبل بود.در اين شرايط ترجيح ميدهم ساکت بنشينم و منتظر خارج شدن ماه از زير ابر باشم. من فيلمهايي ساخته ام که در دوره اکران موفق نبوده ، ولي بعدها جاي خودش را به عنوان يک کار قابل اعتنا باز کرده است. حلقه سبز هم از اين جنس است. بي آنکه جدلي داشته باشم ، بقول آقاي خسرو دهقان منتظر روزي هستم که باران بيايد. اگر نقد و نقاد سرجايشان بودند ، بهترين خروجي بحث اين بود ، چرا حاتمي کيا حلقه سبز را ساخت. رسيديم به ادامه روشن همان بحثي که ابتداي گفت و گو شروع کرده بوديم... - براي فيلمسازي مثل من که علاقه دارد فيلمش با شرايط اجتماعي و سياسي اطراف اش در ارتباط باشد. حال و فضاي جامعه پيرامون خيلي حياتي ايست.متاسفانه دامنه تحمل سياستگزاران فرهنگي اين روزها بسيار پايين است. يعني حلقه سبز به شرايط اجتماعي دوراني که در آن زندگي مي کنيم برمي گردد؟ - بطور قطع بي ارتباط نيست. ولي اين سرگشتگي هميشه در آثار شما وجود داشته. جذابيت فيلم هاي تان در خيلي از موارد به همين سرگشتگي بوده. شما هيچ وقت براي تماشاگرتان تعيين تکليف نمي کرديد. پس چه اتفاقي افتاده که ابراهيم حاتمي کيا، شرايط اين دوران را مناسب فيلمسازي نمي بيند؟ - خب بحث همين است. شما پاسخ را از زبان من ميخواهيد بشنويد و من متوقع ورود منتقد به اين بحث هستم . البته نه منتقد بي حوصله و متکبر که ميخواهد با يک دو سه جمله طومار زحمات دوسال و نيمه را ببندد. قوچاني: حالا بياييد به ماجرا يک جور ديگر نگاه کنيم. در دوران آقاي خاتمي شما فيلمي مي سازيد مثل "موج مرده" که توقيف مي شود، اما اثري با انتقادهاي تند مثل "به نام پدر" در دوران آقاي احمدي نژاد، نه تنها به نمايش درمي آيد، که جايزه هم مي گيرد. يعني شما به آن توقيف راضي تريد تا اين جايزه؟ - توجه داشته باشيد که "موج مرده" از طرف دولت توقيف نشد بلکه تهيه کننده آن مانع ايجاد کرد. همينطور "به رنگ ارغوان " چنين اتفاقي برايش رخ نداد.فيلم اجازه نمايش در جشنواره را داشت که وزارت اطلاعات مدعي شد. فيلم "به نام پدر" محصول دوران انتقال دو دولت است. يعني در دولت قبلي اجازه ساخت گرفت و در دولت جديد به نمايش درآمد. فيلم سينمايي "دعوت "که الان در حال ساخت دارم محصول اين دوران است، بايد ديد چه برخوردي با اين فيلم ميشود.متاسفانه من هيچ شناخت واضحي از سليقه فرهنگي اين دوران ندارم. اين به اين معنا نيست که من با سليقه دولت وقت فيلم ميسازم. من معتقدم شرايط فرهنگي اين دوران براي من متر و ميزان واضحي ندارد و قطعأ اين شرايط مبهم در فيلم تاثير ميگذارند. اين شرايط اجتماعي تازه اي که مي گوييد فيلم هاي اخيرتان از آن متاثر است، دقيقا از چه قرار است؟ - يک نوع بي وزني. گرد و غبار. بلاتکليفي. مبهم بودن مانيفست فرهنگي. پيدا نکردن نقاط مشترک . شرايط اين دوران شبيه نوعي حالت تعليق است. در چنين فضايي نگاه فيلمساز برونگرايي مثل من به دورنگرايي چرخش پيدا ميکند. ترجيح ميدهم به چيزي خارج از حوزه هاي ديداري رايج بپردازم. فکر نمي کنيد بخشي از اين عدم تاثير و سردرگمي و به قول خودتان گرد و غبار آثار، از شکي باشد که فيلمسازهاي نسل شما در سال هاي اخير در آرمان هاي اوليه اش پيدا کرده؟ منظورم آن شک آگاهانه اي نيست که در سازمان اثر هنري خودش را نشان دهد. اجازه بدهيد از يک زاويه ديگر به موضوع نگاه کنيم. به نظرم شما هيچ وقت عاشق رسانه تان نبوده ايد. يعني سينما براي سينما را نمي پسنديد.به نظرم کمبود اصلي در آثار شما هميشه همين بوده. سينما به خودي خود، عشق حقيقي شما نيست که تاثيرمنفي اش در فيلم هاي تان ديده مي شود. اين البته فقط سليقه شخصي من است. بحث بر سر اين است که وقتي در آرمان هاي چنين فيلمسازي، خلل به وجود مي آيد، چون به خود سينما نمي تواند تکيه کند، يا هنر سينما به خودي خود اقناع اش نمي کند، اين شک و ترديد در آرمان هاي ايدئولوژيک، خودش را در شکل و بيان فرمي آثار هم نشان مي دهد. يعني ديگر فيلم تان به سر راستي و تميزي و وضوح و تاثير هميشه نخواهد بود... - تحليل جالبي است. فکر ميکنم بايد قبول کنم. شما زود تاييد مي کنيد و باب بحث بسته مي شود. - چون من هم به اش فکر کردم. اين يک واقعيت است که سينما را براي سينما دوست ندارم. شايد فيلم هايي در اين دست را با لذت نگاه کنم ، ولي براي خودم وظيفه اي قائلم که نميتوانم نسبت به آن بي اعتنا باشم. جايي از بحث شما گفتيد که فيلم زمانه تان را مي سازيد و روزگاري واقعا اين طور بود. بعد از تماشاي "آژانس شيشه اي" جوان ها توي مسير دوره مي نشستند و درباره فيلم تان بحث مي کردند. مي خواهم بدانم چطور شد که تصميم گرفتيد در اين روزگار "حلقه سبز" را بسازيد و بعدش فيلم "دعوت" را که ظاهرا کاملا يک اثر شهري است و دور از فضاي هميشگي آثارتان. چه شد که جبهه و خيابان را رها کرديد و يک دفعه اين قدر ماورايي شديد؟ - چه تغييري از اين بيش تر که آقاي خاتمي رفته و آقاي احمدي نژاد آمده است. يا شما از روزنامه به هفته نامه نقل مکان کردين.اين ها همه نشانه هايي است از شرايطي که در آن نفس مي کشيم. البته سوژه "حلقه سبز" فکر سه سال پيش من بود. اما چون مي خواستم روي اين موضوع، خوب متمرکز و عميق و دقيق شوم، ساخت اش طول کشيد. پس سوژه "حلقه سبز" متاثر از موج سينماي موسوم به معناگرا در اين سال ها نبود. - اصلا. اين فيلمنامه از سه سال پيش نوشتنش شروع شده بود.حتي قبل از "به رنگ ارغوان". البته تصميم به ساخت آن در همين دوران فعلي رخ داد. شايد همين "به رنگ ارغوان" که به نمايش درنيامد، آن حلقه مفقوده اي باشد که درباره اش حرف مي زنيم. گذر از يک دوران به دوران بعد، شايد در همين فيلم اتفاق افتاده و ما نديده ايم. مي شود درباره اين فيلم صحبت کرد؟ - مي شود ؛ ولي ترجيح ميدهم به اين نکته تاکيد کنم که در اين دوران تعليق آرام بخش ترين مکاني که جايي براي تنفس فيلمسازي باقي مي گذاشت و ميشد منتظر بود تا شايد وضوحي در علايق و عقايد اين دوستان ظاهر شود ، همين تلويزيون بود. يادم هست وقتي دومين فيلم بلندم يعني "ديده بان" را مي ساختم، آقاي مخملباف آمد که تدوين اش کند. راش ها را که ديد، گفت از اين ها حداکثر يک فيلم پنجاه دقيقه اي بيرون مي آيد. رفتم پيش آقاي بهشتي که آن روزها رئيس فارابي بود و ماجرا را برايش تعريف کردم و گفتم نمي توانم با وجود حمايت هايي که کرده، يک فيلم بلند تحويل اش بدهم. ايشان هم کمي اين ور و آن ور کردند و بالاخره گفتند که باشد، هر جور صلاح مي داني. مرا تحت هيچ فشاري نگذاشت با اين که بودجه فيلم را تامين کرده بود. اين چنين از من حمايت کرد. اما حالا و بعد از نزديک دو دهه تجربه فيلمسازي بايد با هزار هول و ولا فيلمي را دلم ميخواهد بسازي . براي اينکه تن به فيلم سفارشي ندهي ، پيله اي براي خودت بسازي تا از گزند تغييرات در امان باشي ، ولي بهر حال فيلم ساختن به پول احتياج دارد. آن هم روز به روز گران تر مي شود. عقبه فيلمسازاني مثل من که تنها به مخاطب ايراني دلخوشند روز به روز سخت تر ميشود. تا ديروز تمام دلشوره ما "درآمدن" فيلمي بود که دل مان را راضي کند، ولي حالا بزرگترين نگراني مان گيشه است. اگر از گيشه عقب بمانيم ، سقوط ما حتمي است و در اين وانفسا تو حتي توان گرفتن وامي هم که برايت مقدر شده را نداري. آقاي قوچاني ، آبروداري اين روزها خيلي سخت شده. شرايط امروز سينما را چگونه مي بينيد؟ - بي آنکه قصد بي ادبي به فيلمها را داشته باشم به نظرم اين روزها هر چه بي خاصيت تر باشي ، مقبولتري. شايد فيلم مشخص کننده اين دوران، "اخراجي ها" باشد. شما يک بار گفتيد که نسبت به ده نمکي فيلمساز، حس مثبتي داريد. - برخلاف بقيه رسانه ها ، خاصيت سينما در آن است که فيلمساز را مجبور مي کند که در جاي واقعي خود بنشيند. به نظر مي رسد ده نمکي در سينما بسيار ده نمکي واقعي تري خواهد بود تا در عرصه هاي ديگر. درباره شما هميشه اين تصور وجود داشته که نظام رسمي مملکت از شما به عنوان يک فيلمساز حمايت مي کند. اين اتفاق نه فقط براي شما، که براي نسل و گروه خاصي از فيلمسازها افتاده، همان طور که براي گروه خاصي از روزنامه نگارها و انديشمندان و اديبان افتاده است. با اين وجود عجيب است در شرايطي که حمايت از سينماي معناگرا و ارزشي و دفاع مقدس بالا گرفته، شما سعي مي کنيد طور ديگري فيلم بسازيد و از سوپراستارهاي سينما براي بازي در فيلم تان دعوت کنيد و... - من هميشه فيلم خودم را ساخته ام و کاري به تشويق و تنبيه ديگران نداشتم. ولي تصور کنيد بخواهم آژانس شيشه اي سال 87 را بسازم و شرايط زمانه را نقد کنم. فکر ميکنيد اين تحمل در دستگاه فرهنگي باشد؟ به نظرم در "موج مرده" پايان يک دوره از فيلمسازيم را اعلام کرده ام. اما اين که چرا در فيلم آخرم "دعوت" با ستاره ها کار کرده ام و از فضاي هميشگي آثارم فاصله گرفته ام، اجازه بدهيم که "دعوت " به نمايش دربيايد و بعد درباره اش حرف بزنيم. در ضمن مگر پرويز پرستويي ستاره نبوده که در فيلم هاي من بازي کردند؟ منبع: شهروند امروز





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 424]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن