تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فتوا دهندگان بزرگانِ دانشمندان‏اند و فقيهان پيشوايانى كه از آنان بر اداى پيمان...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826308180




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ایرانیان و فرهنگ کار


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ايرانيان و فرهنگ کارمناسبات و ارزش‌هاي اجتماعي از سامان‌ کلي اقتصادي و سياسي جامعه متاثر است. از اين‌رو، در سنجش پيامدهاي اين سامان کلي، مي‌توان مناسبات و ارزش‌هايي را مورد توجه قرار داد که در قلمروي اجتماعي مانع رشد اشتياق به کار در ميان ما مي‌شده است. در زير به چند موارد از اين مناسبات و ارزش‌هاي اجتماعي مي‌پردازم.
فرهنگ کار
هويت نيافتن با کارهويت فردي را مي‌توانيم، در کلي‌ترين معنا، با مجموعه ادراکات و احساساتي معنا کنيم که فرد در ارتباط با خود، ديگران و در مجموع با جامعه از خود مي‌يابد. هويت فردي درک و احساسي نيست که فرد به طور شخصي از خويش دارد. هر چند که هويت فردي در پي «جدايي فرد از بند ناف جامعه» زمينه يافت اما «فرد» مجموعه امکانات و استعدادهاي خود به اضافه بازتابي است که مجموعه روابط خود با جهان اطراف (و ديگران) بر او دارد. از اين لحاظ، هويت فردي امري اجتماعي است.اما اگر «فرد» با جدا شدن از بند ناف جامعه، يعني جدا شدن از مجموع مناسبات اجتماعي سنتي، مثل مناسبات خوني و خويشاوندي و استغراق در جماعت بلافعل خود، تحقق يافت، مهمترين آنچه که در دنياي مناسبات غير شخصي و غيرجماعتي ممکن بود معرف هويت فردي او شود، «کار» بود. در دنياي مناسبات نوين اجتماعي، فرد در قدم اول، هويت‌اش را با کار مي‌يابد. بدون اتکا به موضوعاتي مثل تبار يا مناسبات موروثي، فرد در درجه اول، با اين تلاش که درک خود از خويشتن و درک ديگران از خود را با کار خويش شکل دهد امکان مي‌يابد تا هويت فردي‌اش را بسازد.جامعه ايران در پي شروع گذار از جامعه سنتي به جامعه متجدد چنان متحول شد که از يک سو، مناسبات سنتي بر تبار و جماعتي بودن را از دست داد. به عبارت ديگر، شخص را از قيد اين مناسبات رهانيد. اما از سوي ديگر، از جمله به علت تداوم اشکال نوين حکومت استبدادي و نفوذ دخالت گرانه امپراياليسم در استقرار و بسط اقتصاد کالايي مبتني بر کار مجرد و سرمايه‌داري توليدي، به عنوان بنيان و پايه استقرار مناسبات نوين اجتماعي، با مشکلات جدي مواجه شد. نتيجه اين دو گانگي به وجود آمدن جامعه ذره‌اي شده‌‌اي بود که آحاد آن نه از هويت فردي بلکه از هويت خودمدارانه‌اي برخوردار شدند که در ناآگاهي از اينکه فرد به عنوان فرد در اصل پديده‌اي اجتماعي است، فقط در پي منافع و مصالح آني شخص خويش بودند. از اين رو، آنچه براي ما ايرانيان در دوره معاصر تاريخ‌مان اهميت نيافت اين نکته بود که - در مجموع- بخواهيم و بکوشيم هويت فردي‌مان را با کار خويش شکل دهيم، خود را با آن اثبات و معنا کنيم و اعتلاي آن را به اتکاي کار بخواهيم. بنابراين، مهم نيست که ما چه کاره‌ايم؛ محصل‌ايم يا دانشجو، يا کارگر و کارمند، يا رئيس و تاجر، معلم يا فعال سياسي و... هر چه که باشيم بسيار کمتر خود را با کار و فعاليت موظف اجتماعي‌مان معنا و اثبات مي‌کنيم تا با پرداختن به تمايلات شخصي و خودمدارانه‌مان. از يک‌سو، اگر از خويشتن با ديگران حرف مي‌زنيم، عمدتا، خود را با تمايلات شخصي و چگونگي پرداختن‌مان به اين تمايلات و موفقيت‌ها و ناکامي‌هايمان در اين زمينه به ديگران مي‌شناسانيم و از سوي ديگر، درکي که خود از خويشتن داريم، معنايي که به خويشتن مي‌دهيم، عمدتا، بر بنيان همان تمايلات و خواست‌هاي شخصي شکل گرفته است.زحمت و اشتغال چنان بيزارمان مي‌کند و چندان به کار بي‌اشتياق‌ايم که اصلا درکي از کار و فعاليت خلاق و بار‌آور نداريم و نمي‌توانيم داشته باشيم. وقتي کار خود را صرف زحمت و اشتغالي مي‌يابيم که چاره‌اي جز تداوم آن نداريم و گرنه يک لحظه به چنان مشقت بيزار کننده‌اي ادامه نمي‌داديم چگونه مي‌توانيم خود را با «کار» اثبات و معنا کنيم! اگر تلاش مي‌کنيم که حرفه‌اي را بياموزيم و به آن مشغول شويم عمدتا به اين دليل است که فکر مي‌کنيم حرفه‌مان به ما امکان مي‌دهم تا به تمايلات و دلخواست‌هاي شخصي خود بپردازيم. در اين حال، آنچه بي‌ارزش مي‌شود، کار است. در اين حال، کم‌کاري، اهمال کاري، نيمه‌کاري، لاابالي‌گري و... جاي کار خلاق و بارآور را مي‌گيرد. بالطبع، مي‌توان بسياري عوامل اقتصادي و سياسي را، مثلا آنچه را که پيش از اين مورد بحث قرار گرفت، پيش کشيد و آنها را بهانه کار نکردن معرفي کرد اما بايد تاکيد کرد که در عصر صنعتي و استقرار هويت فردي، قرار است که کار و فعاليت خلاق و مولد به فرد به عنوان انساني يگانه و يکتا اعتبار و هويت بخشد. متقابلا نيز تاکيد فرد بر يکتايي هويت‌اش و کوشش او براي استحکام و اعتلاي فرديت خود است که بايد او را به کار و فعاليت خلاق و مولد برانگيزاند. اما ما برعکس اين، مي‌خواهيم انفرادي شخصي‌مان را نه با کار مولد خويش بلکه صرفا با تمايلات و دلخواست‌هاي شخصي‌مان درک کنيم و به ديگران بنمايانيم و اين را درک نمي‌کنيم که اين نه اشتياقات و دلخواست‌هاي شخصي ما به عنوان بنيان فراغت طلبي‌مان، بلکه دقيقا خودمداري‌مان به عنوان تلاش براي برآوردن منافع و مصالح آني شخصي‌مان است که ما را به چنين رفتاري سوق مي‌دهد. درست به اين دليل که کار و فراغت در ارتباط با هم‌اند. کار که نباشد فراغت نيز پوچ و بي‌معني مي‌شود. فراغت وقتي به عنوان يک فعاليت خود انگيخته، - خود بيانگر و خود- تعالي‌بخش فرد مطرح مي‌تواند باشد که کار به عنوان فعاليتي خلاق و مولد براي او، از پيش وجود داشته باشد. محال است شخصي کار موظف‌اش را لاابالي گرانه و با اهمال و از سر بي‌مسووليتي انجام دهد و «فراغت» داشته باشد يا آن را درک کند؛ او در زمان فراغت فقط مي‌تواند با برخي موضوعات خود را سرگرم کند و خوش باشد؛ بي‌آنکه کوچکترين تاثيري در خود - بيانگري و اعتلاي فردي‌اش بگيرد و يا از پرداختن به دلخواست‌هايش کوچکترين تاثيري بر ديگران گذارد. در اين حال، فعاليت‌هاي زمان فراغت او نيز هرگز نمي‌تواند بنيان استواري براي هويت فردي او باشد. چرا که او با اين فعاليت‌ها، بيشتر، «حال مي‌کند» تا اينکه در جهت تحقق هدفي فردي بکوشد.ما در هر کار و فعاليتي که به آن مشغوليم - مهم نيست چه کار و فعاليتي باشد- از جمله به اين دليل از کار کردن طفره مي‌رويم يا در کار، بدعهديم، در فعاليت نيمه‌کار و سمبل کاريم... که با کار موظف و فعاليت خود حس هويت نمي‌يابيم و چون چنين است پس در زحمت و اشتغال خود فقط به ميزاني فعاليم که کسي از ما بازخواست نکند. ما به عنوان اشخاص خودمدار از شخصيت خاص و خصوصي برخورداريم؛ از اين رو، اصلا يکتايي و يگانگي هويت متمايز فردي را درک نمي‌کنيم تا بدانيم که اين يکتايي، از جمله با کار و فعاليت خلاق و بارآور فردي‌مان کسب مي‌شود. ما رقابت زيباي انساني را در کار و فعاليت خلاق و بارآور درک نمي‌کنيم. به عوض، در محيط کار خود آکنده از حسادت‌ايم؛ موفقيت هر فردي در کار و فعاليت‌اش تنفر ما را برمي‌انگيزد. اين حسادت، که ريشه در ناتوانايي‌مان در کار و بي‌اشتياقي‌مان به آن دارد، چنان در ما قوي است که از ناکامي ديگران در کار و فعاليت‌شان بيشتر خوشحال مي‌شويم تا از موفقيت خود در کار و فعاليت فردي‌مان. براي رسيدن به اين خوشحالي، از چوب لاي چرخ موفقيت ديگران گذاشتن هيچ ابايي نداريم. ما کمتر در رنج اين حسرت‌ايم که زندگي فرصت‌هاي کمي براي فعاليت و موفقيت به ما داده است و بيشتر حسرت زده فرصت‌هايي هستيم که تصور مي‌کنيم بخت و اقبال به ديگران داده است. در اين حال، کار و فعاليت، بنيان هويت نيست؛ همه بهانه «رزق و روزي» است و رفع تکليف به گونه‌اي که صداي چون و چراکننده‌اي بلند نشود.قدرت و ثروت به مثابه ارزشپيش از اين اشاره کردم به نظر مي‌رسد، از جنبه اقتصادي و سياسي، کسب امنيت (و ثبات) در زندگي شخصي و خصوصي مهمترين هدف ما در طول تاريخ‌مان بوده است. ما به صورت فعال يا منفعل اين هدف بي‌واسطه خود را دنبال مي‌کرده‌ايم. مهمترين شيوه منفعل کسب امنيت‌مان حاشيه‌نشيني بوده است. ما چه بسيار که به «آب باريکه» حاصل از زحمت و اشتغال‌مان مي‌ساخته و در حاشيه مي‌نشسته و منتظر مي‌مانده‌ايم تا بلا بگذرد. عمدتا نيز شاهد بوده‌امي که هر بلاي موجود با بلاي تازه از راه رسيده‌اي مي‌گذشته است.در عين حال، به اين نيز نه مي‌انديشيده‌ايم و نه مي‌توانستيم بينديشيم که حاشيه نشيني(در هر حوزه‌اي) حاصلي جز ستروني ندارد؛ يعني پيامدي که کل زندگي انسان، از جمله حوزه کار و فعاليت او را فرا مي‌گيرد و او را به بي‌اشتياقي نسبت به کار و فعاليت سوق مي‌دهد. اما گرايش فعال ايرانيان براي کسب امنيت (و ثبات)، بالطبع، به طريقي بروز مي‌يافته که اوضاع و احوال اجتماعي ممکن مي‌کرده است. از اين رو، در جامعه ما که نه قانون و حق و مسووليت، بلکه زور و خشونت حرف اول و آخر را مي‌زده است، در جامعه‌اي با اين اعتقاد که «الحق لمن غلب» (حق با زور و سلطه است) برخوردار شدن از زور و سلطه و يا در زير سايه و چتر حمايتي زور و سلطه مستقر قرار گرفتن به وسيله ثروت، مطمئن‌ترين تلاش براي دستيابي به امنيت در زندگي شخصي و خصوصي بوده است. در اين حال، همه تلاش فرد به پول در آوردن معطوف مي‌شود. در چنين وضعي ديگر کار،  ماهيت و ارزش آن، چگونگي انجام آن، پيامدهاي اجتماعي آن و ... اصلا اهميت ندارد؛ مهم فقط پولي است که از آن حاصل مي‌شود. در ايران نه ماهيت کار و اثرات آن، بلکه درآمدزايي کار مهم است.بالطبع تلاش براي ثروتمند شدن نيز منفعلانه است. ثروتمند شدن هدفي است که اوضاع و احوال ناانساني جامعه به فرد تحميل مي‌کند. در اصل مي‌توان گفت آرزوي آزمندانه ثروت در ميان ايرانيان، از جمله، واکنشي منفعلانه بوده است نسبت به غارت شدگي مستمرشان. آزمندي در ثروتمندي، ايرانيان را ترغيب مي‌کرده است به هر طريق ممکن که مهمترين آن غارت يکديگر بوده است، ثروتمند شوند. اصلا تبليغ و ترويج ملالت بار قناعت‌طلبي را در کل تاريخ فرهنگ ايران - که به خودي خود زايل کننده اشتياق به کار و فعاليت است- مي‌توان از جمله با تلاش براي مهار مواجهه غارتگرانه ايرانيان نسبت به يکديگر توضيح داد. (بالطبع، حکومت‌ها نيز مي‌کوشيده‌اند با تبليغ و ترويج قناعت‌طلبي در ميان مردم، از يک سو، نگاه آنان را نسبت به غارت شدگي‌شان و از سوي ديگر، دريافت‌شان را از غارتگري حکومت کور کند.) همچنان که زير سايه زور و سلطه خزيدن و آن را به خدمت شخص خود گرفتن نيز واکنش منفعلانه در برابر قدرتي استبدادي است که منشا هر گونه ناامني و بي‌ثباتي زندگي فردي و اجتماعي بوده است.با اين توضيح مشخص مي‌شود که ما در تجربه تاريخي‌مان نگرشي خاص نسبت به ثروت، يعني مهمترين ابزار مردم براي کسب امنيت زندگي شخصي و خصوصي‌شان، يافته‌ايم: ما اغلب، ثروت را نتيجه غارتگري و چپاول مردم دانسته‌ايم و نه حاصل تلاش و کار و فعاليت؛ تا حد زيادي نيز بر حق بوده‌ايم. زيرا اوضاع و احوال اقتصادي و سياسي‌مان چندان برانگيزنده کار و فعاليت نبوده است. به علاوه، به علت سلطه انحصاري حکومت بر اقتصاد، اصلا کار و فعاليت توليدي و خلاق شخصي و خصوصي، در همان حدي که امکان داشته، نه چندان ايمن بوده و نه چندان سودآور که منشا ثروت‌اندوزي شود. در ايران، اين تجارت و دلالي بوده که در معناي «غارت‌ داخلي» سرچشمه ثروت شده است. ما به تجربه اجتماعي خويش معتقد شده‌ايم: «هر که افزوده گشت سيم و زرش يا خودش دزد بوده يا پدرش». در مورد قدرت(که در ميان ما اصلا به همان معناي زور سرکوبگر بوده است)قرن‌ها تکرار کرده‌ايم: «برو قوي شو اگر راحت جهان‌طلبي که در نظام طبيعت ضعيف پايمال است» و چندان هم به اين نپرداخته‌ايم که انسان اصلا به اتکاي کار خويش به اين دليل انسان شد که توانست نظامي به جز نظام طبيعت مستقر سازد.خود آرماني ما خود ثروتمند است. چرا که به درستي معتقديم ثروت مي‌تواند قدرت را بخرد. کار و فعاليت خلاق براي ما، به خودي خود، ارزشي ندارند؛ بلکه فقط وقتي پذيرفته مي‌شوند که بوي ثروت دهند. خودآرماني ما شخصي است که بتواند با پولي که دارد هر چه دلش مي‌خواهد انجام دهد و متحقق کند. خودآرماني ما خودکارورز، خودخلاق و مولد نيست. اعتماد ما به فعاليت و کار خويش نيست؛ به پول‌مان است. کساني از ما که به خود مي‌نازند، به پول يا مايملک خويش فخر دارند و نيز بسياري از ما به مقامي که با خزيدن به زير سايه قدرت يافته‌‌اند. هدف هميشه ما نه کار بلکه «اشتغال» است که فقط متضمن پول درآوردن باشد.پس، خود واقعي ما، بسته به اوضاع و احوالي که در آن قرار داشته است، همواره آزمندانه دنبال کسب ثروت بوده است. در دوران جامعه سنتي عمدتا تا آن حد که ثروت حاشيه امنيتي هر چند نامطمئن را ايجاد کند و نه بيشتر. چر که در جامعه استبدادي هم ثروت و هم‌قدرت وقتي که به چشم بيايند مخاطره‌آميز مي‌شوند. در استيلاي استبداد همواره آنان که در ثروت يا قدرت از ديگران سر بر مي‌کشند، سر خود را به مخاطره مي‌افکنند. استبداد حکومت يکساني، حکومت يکسان‌ساز است. استبداد حاکميت بر «دانه‌ريز»‌ها است؛ «دانه درشت» در ثروت و قدرت هرگز تحمل نمي‌شده است. پس در جامعه سنتي(و البته به صورت متفاوتي در دوره معاصر) برخورداري از ثروت و قدرت و يا به خدمت گرفتن قدرت سياسي بايد فقط تا حدي پيش مي‌رفت که فرد سري پيدا در ميان ديگر سرها نداشته باشد.اما در دوران معاصر و به علت امکان مهاجرت و يا فرستادن ثروت به خارج از کشور و آن را از خطر دور کردن، ثروت‌خواهي ايرانيان ديگر هيچ حد و مرزي نمي‌شناسد. در اين «رقابت» نامردمي- که هيچ هنجار و معيار اجتماعي بر آن نظارت ندارد- هر کس مي‌کوشد تا به هر طريقي ثروتمند شود. حدي براي ارضاي اين آزمندي نيز وجود ندارد. پول ارزش و هدف‌غايي و في‌النفسه است. چنين که باشد کار و فعاليت خلاق هرگز داراي ارزش في‌نفسه نمي‌تواند باشد.شخصي کردن کاريکي از عوامل مهم پيشبرد جامعه‌اي مانند ايران در دوره معاصر يعني دوره گذار از جامعه سنتي به جامعه متجدد (مدرن) گذار از کار مبتني بر روابط شخصي به کار مجرد، يعني کار براي بازار و مبتني بر قانون و قرارداد است. اين همان موضوعي است که در ادبيات اجتماعي ما اين‌گونه انعکاس مي‌يابد که مي‌گوييم ضابطه قانوني مجرد جايگزين رابطه شخصي شده است.با آنچه پيش از اين طرح شد واضح است که دو عامل اصلي اقتصاد رانتي و حکومت استبدادي موانع اصلي چنين گذار و تحولي‌اند و در جهت عکس، همچنان معيار جامعه سنتي يعني غلبه رابطه شخصي بر ضابطه قانوني را تداوم مي‌بخشند. اين دو عامل اصلي از اين امر جلوگيري مي‌کنند که مناسبات اجتماعي ميان افراد نه بر مبناي روابط شخصي و غيرقانوني يا غيرحقوقي خويشاوندي و يا حامي پرورانه بلکه بر بنيان روابط غيرشخصي قانوني و حقوقي مبتني بر کار مجرد فردي شکل بگيرند.بنيان تسلط اين ويژگي در مناسبات اجتماعي نظام حامي‌پروري حکومت استبدادي است. اين نظام اساسا مبتني است بر رابطه شخصي حامي و فرد يا گروه مورد حمايت. آنچه استقرار و تداوم چنين نظامي را ممکن مي‌دارد نيز اقتصاد رانتي است. همين نظام است که از بالا تا پايين، کل مناسبات اجتماعي را- چه در حوزه اقتصاد دولتي و چه در حوزه اقتصاد خصوصي- شکل مي‌‌دهد. در تسلط چنين نظامي جايگاه اجتماعي هر فرد نه با هويت فردي و شايستگي‌ها و توانمندي‌هاي او، بلکه در اساس با مناسبات  شخصي او با مراجع ثروت و قدرت تعيين مي‌شود. در اين حال فرد براي اينکه خود را در جايگاه اجتماعي معيني حفظ و حقوقي دريافت کند در رابطه‌اي مجرد نيروي کارش را نمي‌فروشد، بلکه به فرمانبرداري از حامياني مي‌پردازد که او را در چنان جايگاهي قرار داده‌اند. از اين‌رو، در جامعه‌اي مثل ايران حقوق، عمدتا، حاصل فروش نيروي کار نيست بلکه نتيجه حضور فرد در محيط کار و تلاش او براي حل مناسبات شخصي‌اي است که بر چگونگي حضور او در محيط کار نظارت دارد و متضمن تداوم «اشتغال» اوست. در ايران مهم اين نيست که فرد در هر جايگاه سلسله مراتب اجتماعي که قرار دارد چه کار مي‌کند، بلکه مهم اين است که در اين جايگاه با آنان که در مورد کار او تصميم مي‌گيرند چه نوع رابطه شخصي دارد.شخصي کردن کار در ايران جنبه‌هاي مهم ديگري نيز دارد. از جمله اينکه وقتي بر کل جامعه قانون و قرارداد حاکميت نداشته باشد تا بر نظام کار نظارت کند در هر محيط کار اين اراده شخصي رئيس يا مدير دولتي و يا صاحب‌کار خصوصي است که حاکم مي‌شود. اين امر دو نتيجه مستقيم دارد؛ نخست اينکه ارزش هر جايگاه اجتماعي نه به کار موثر آن بلکه به تمايل، زيرکي، تظاهر و در مجموع به منافع و مصالح شخصي فردي که آن جايگاه را اشغال کرده است بستگي مي‌يابد. دوم اينکه همين اراده دلبخواه و شخصي است که معيار قضاوت در مورد کار موظف هر فرد قرار مي‌گيرد. از اين‌رو، حتي اگر کار فرد مورد ارزيابي قرار گيرد اين ارزيابي، ضرور تا و پيش از همه، با در نظر داشتن رابطه شخصي فرد با آن مرجع قدرت و حمايت انجام مي‌شود.اما به اصطلاح چنين نظمي، يکسره، ناامني و بي‌ثباتي را بر محيط کار مسلط مي‌کند. وقتي موقعيت هر فرد در محيط کار به قدرت حامي او بستگي داشته باشد هر تزلزلي در قدرت حامي، موقعيت او را به مخاطره مي‌اندازد. از اين رو، هر فرد در محيط کار بيش از آنکه دغدغه کار خود را داشته باشد پيوسته نگران و جوياي موقعيت حامي‌اش است تا به محض درک تزلزلي در قدرت او رو به سوي حاميان ديگر(و حتي رقباي حامي پيشين خويش) بياورد و با اينان بيعت کند تا «اشتغال»‌اش محفوظ بماند. (بالطبع زيرک‌ترين کارکنان کساني‌اند که توامان، اما پنهان کارانه، تحت حمايت چند حامي قرار مي‌گيرند.) جنبه ديگر ناامني و بي‌ثباتي در چنين ساز و کاري در اين است که حمايت مافوق از مادون خود فقط به شرطي قابل اتکاست که جايگاه خود او دچار مخاطره نشود. به اين معني که اگر جايگاه حامي(که خود او نيز با ناشايستگي به چنان جايگاهي تکيه زده است) به علت بي‌لياقتي يا سوء‌استفاده از موقعيت‌اش به خطر افتد او بي‌ترديد، تعدادي از افراد تحت حمايت خود را به عنوان مقصر، همچون گوشت دم توپ، معرفي مي‌کند تا خود را از خطر برهاند. بالطبع رابطه حامي پرورانه شبان رمه برآورنده نياز شبان به قرباني در روز مبادا نيز هست. هر چند بايد توجه داشت حاميان فقط خيال مي‌کنند مي‌توانند جز در مورد غفلت‌زده‌ها نياز خود به گوشت دم توپ را برآورده کنند. ما ايرانيان به تجربه قرن‌ها دريافته‌ايم که اتکا به حمايت مافوق براي حفاظت از جايگاه خود در کار يا سلسله مراتب اجتماعي با چه ناامني‌ها و مخاطراتي همراه است. از اين رو همواره آماده‌ايم تا در مواجهه با چنين توطئه‌اي، بلافاصله از خود دفاع کنيم، مي‌توان گفت ما در اين تجربه درازمدت چنان به کمال نقش «مامور معذور» را آموخته‌ايم و در اجراي اين نقش مهارت يافته‌ايم که به دشواري بتوان ما را به علت اشتباه کاري مان‌گير انداخت. (به اين نکته نيز بايد توجه داشت که يک وجه مهم حمايت حامي از مرئوسان خود براي اين است که بتواند حاصل کار آنان يا نوآوري‌هاي تصادفي‌شان را به عنوان کار و نوآوري خود به بالادستي‌هايش معرفي کند. تجربه قرن‌ها غارت يکديگر امروزه ما ايرانيان را در غارت دستاوردهاي فکري و عملي يکديگر بسيار تيز چنگ کرده است. (امري که همچون گذشته به شدت به زوال اشتياق به کار مي‌انجامد.)يک جنبه ديگر شخصي کردن کار در ميان ما اين است که هر کس در هر جايگاهي که کار مي‌کند مي‌کوشد کارش را به گونه‌اي سامان دهد که فقط خودش از آن سر در بياورد. او مجموعه فنون کاري يا سوابق و بايگاني زحمت يا اشتغال خويش را در مغز خود نگه مي‌دارد و به همين دليل از مجموعه کاغذهايي که به عنوان سوابق «کار» جمع وجو کرده است فقط خودش سر در مي‌آورد. اين ترفندي است براي غير قابل جايگزين شدن و از اين طريق، ايمن داشتن موقعيت شغلي خود. فرد مي‌داند که هرکس ديگري نيز مي‌تواند شغل او را اشغال کند. پس، با شخصي کردن کار- يعني شغل را از روال منطقي خارج کردن و «ترتيب» دلبخواه غير عقلاني به آن دادن- شغل را براي خود حفظ مي‌کند. چنين است که وقتي چنين فردي، مثلا به مرخصي مي‌رود همه کارها بر زمين مي‌ماند.همين چند جنبه‌اي که از شخصي کردن کار مطرح شد کافي است تا توضيحي بر اين وضعيت مهم باشد که چرا در محيط‌هاي کار در ايران، عموما، حاشيه‌هاي کار بر خود کار غلبه دارند. وقتي حاشيه بر متن بچربد ديگر آنچه مهم نيست کار و فعاليت خلاق و مولد است.   منبع: روزنامه اعتماد ملي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 284]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن