واضح آرشیو وب فارسی:مهر: گزارش تشريحي تصويري مهر/بابا مهربان؛ پدر فراموش شده شهيد/ فقر در برابر ايثار زانو زد
بابا مهربان؛ پدر فراموش شده شهيد/ فقر در برابر ايثار زانو زد
اردبيل – خبرگزاري مهر: بابا مهربان؛ نگاههاي پر مهر ولي رنجورت از چه سخن مي گفت، حتي ديوارهاي خانه محقرت با آن سقف ترك خورده اش راز نگاههايت را مي دانست، اما كسي نخواست در اين دياري كه به فراموش كردن مهربانان عادت دارد متن نگاههاي تو را بخواند. شايد انتظار روزي را مي كشيدي كه فرزند شهيدت دست تو را بگيرد و از اين ديار فراموش شده رهايت كند!
به گزارش خبرنگار مهر، بابا مهربان شيرمردي بود كه تنها نامش در ليست پرونده فرزند شهيدش قيد شده و به غير از پنج نفر از اعضاي خانواده اش كه در كنارش بودند، بي نام و نشان در اين شهر زندگي كرد، قرار بود قصه پر رنج بابا مهربان را بازگو كنيم كه خبر آمد به ديار باقي پيش فرزند شهيدش پر كشيده پس به ياد او اين گزارش را مي خوانيم.
براي ديدنش بعد از كلي گشتن در كوچه پس كوچه هاي باريك و درهم ريخته محله وحدت در منطقه سلمان آباد از مناطق حاشيه اي و فقير به خانه اي رسيدم كه در دل ديگر خانه هاي قد كشيده گم شده بود، "بختيار مهربان" تنها كسي بود كه بايد ملاقات مي كردم تا كمي از فرزند شهيدش براي ما بگويد. اما او نه قدرت حركت داشت و نه توانايي شنيدن و حرف زدن. نگاههاي پر مهر ولي رنج كشيده اش وادارمان كرد كه به جاي فرزندش شهيدش "قوتاز مهربان" از خود او و نامهربانيهايي كه در حقش روا شد، بنويسم.
از مردي كه با جسمي نحيف اندام و رنجور روي تخت آهني زنگ خورده و كهنه در گوشه اي از اتاق كوچك با ديوارهايي كه رنگ زغال به خود گرفته، افتاده بود. دانه هاي تسبيح روي دستان لاغر و استخواني اش به سختي جابجا مي شد، از عمق نگاهايش مي شد فهميد تا كنون كمتر كسي پيدا شده كه بگويد پدر حالت چطور است؟ كم و كسري نداري؟ تو كه تنها پدر شهيد و بقيه اعضاي خانواده ات نيستي تو پدر يك ملتي چرا كه شهيد از آن اين ملت است.
پسر ديگرش "قهرمان مهربان" به همراه زن و پنج فرزندش تنها كساني هستند كه مانند شمع به دورش مي چرخند و فقر و نداري چيزي از گذشت و ايثار آنها در تيماري از پدر كم نمي كند.
قهرمان مي گويد: پدرم بيشتر از پنج سال است كه در اثر سكته مغزي قدرت تكلم و شنوايي خود را از دست داده حتي قدرت كوچكترين حركتي ندارد، هر روز بايد چند بار جابجايش كنم تا زخم بستر نگيرد، به خاطر اينكه در تمام ساعات شبانه روز بايد مراقبش باشم، از كار بيكار شده ام و مشكل مالي ما دو چندان شده است.
تنها درآمد اين خانه محقر از حقوقي ناچيزي كه اداره بنياد شهيد به پدر شهيد مي دهد، تامين مي شود. قهرمان مي گويد: حقوق دريافتي نزديك پنج ميليون ريال است كه به پدر و همسر شهيد به طور مشترك مي رسد، بخشي از اين مبلغ براي وامي كه جهت معالجه پدرم گرفتم هر ماه كسر و مابقي نيز خرج دارو و وسايل مورد نيازش مي شود.
خيلي از ما امروز مفهوم ديگري از خانواده شهيد داريم خيلي راحت بعد از سالها پشت سرشان مي گوييم "هر چه خواستند به آنها داده شده حتي بيشتر از حقشان" به خيال اينكه ديگر ديني بر گردن كسي ندارند به غير از زخم زبان زدن كاري از دستمان بر نمي آيد، اما نه اينكه اگر همين پدر شهيد و پدراني چون او نبودند و از فرزندشان نمي گذشتند، معلوم نبود چه سرنوشتي داشتيم؟
حمام؛ بزرگترين آرزوي خانواده شهيد
عروس اين خانواده و همسر قهرمان كه بيشترين دغدغه زندگي اش تميز بودن ملافه هاي پدر شوهر است با تمام وجود به شوهرش كمك مي كند تا مبادا باباي خانه احساس تنهايي كند، تربيت فرزندان از يك طرف و رسيدگي و پرستاري از پدر شهيد از طرف ديگر وظيفه او را دو چندان كرده است، اما تاكيد مي كند كه "بيشتر از پدرم دوستش دارم و نگاه پر مهر او براي ما بركت بزرگي است".
او تنها آرزويي كه دارد اين است كه اي كاش خانه محقرشان يك حمام داشت تا مجبور نشود به خاطر سرماي هوا و نبود جاي مناسب براي شستشو به همسايگان رو بيندازد تا ملافه هاي پدر شوهرش را در حمام آنها تميز كند، هر چند ديگر سرماي هوا برايش معنا ندارد و با آموزشي كه در مكتب ايثار شهدا آموخته ساعتها كنار حوض حياط زير آب سرد رختهاي چرك شده را مي سابد.
او مي گويد: تا چند ماه پيش كه تخت پيدا نكرده بوديم تمام ملافه و فرش زير پدر شوهرم كثيف مي شد و مجبور بودم ساعتها براي تميز كردنشان وقت بگذارم براي من كار كردن هيچ مشكلي ندارد ولي از اينكه گاهي پدر شوهرم زير دين همسايگان قرار مي گيرد، ناراحت مي شوم.
تخت كهنه اي كه وجود آن غنيمتي براي خانواده مهربان محسوب مي شود، پس از كلي رفت و آمد و التماس و خواهش به دستشان رسيده است. قهرمان مي گويد: نبود تخت مناسب سبب شد كمر پدرم به علت زخم بستر سوراخ سوراخ شود، تحمل اين وضيعت برايم عذاب آور بود تا اينكه بنياد شهيد اين تخت را بعد از كلي گلايه و واسطه براي ما اجاره داد آن هم زياد استاندارد نيست نداشتن حفاظ كنار تخت سبب شده پدرم در خواب چند بار به زمين بيفتد و استخوانهاي دست و پايش از اين حادثه آسيب جدي ببيند.
اين برادر شهيد براي اينكه از اين اتفاق جلوگيري كند تا صبح كنار تخت پدر كشيك مي دهد و هر دقيقه از عمرش را كنار او سپري مي كند تا مبادا ناله اي از پدر، دل رنجورش را بيشتر آزار دهد.
او مي گويد: "نگهداري از پدر و مادر افتخار بزرگي براي فرزندان است مادرم نيز ده سال در اثر سكته مغزي زمين گير بود و تا آخر عمرش از او پرستاري كردم و از اين بابت خيلي خوشحالم". قهرمان با غرور بارها اين جملات را تكرار كرد.
حمامي به وسعت يك تشت
قهرمان حرفهاي زيادي براي گفتن دارد او از اينكه هر روز بايد پوشاك پدر زمين گيرش را عوض كند و هفته اي يكبار روي بخاري آب گرم كند و پدرش را داخل تشت حمام كند، ابايي ندارد. وي اضافه مي كند اي كاش درآمدش به اندازه اي بود كه مي توانست براي خانه حمام بسازد تا حين حمام، پدرش اذيت نشود و يا اينكه تخت و ملافه هايي تهيه مي كرد تا پدرش كمتر دچار زخم بستر مي شد.
بنياد شهيد حق پرستاري نمي دهد
از او درباره حق پرستاري كه به پدر و مادران شهيد بيمار و ايثارگران بالاي 70 درصد تعلق دارد، مي پرسم؛ جوابش گلايه است: براي دريافت حق پرستاري چند بار به بنياد شهيد مراجعه كردم ولي فايده اي نداشت، مي گويند چون حقوق مي گيرد اين قانون شامل او نمي شود، ولي كسي نمي پرسد اين چند هزار ريال چه دردي از پدرم را درمان مي كند، تنها براي خريد پوشاك اش در هر ماه چند صد هزار ريال بايد خرج كرد از آن گذشته گاه براي خريد يك شربت سينه چهار هزار توماني از ديگران قرض مي گيرم تا پدرم شبها با آرامش بخوابد.
اين برادر شهيد انتظاري از هيچ كس و از هيچ مسئولي ندارد، اما با انتقاد مي خواهد حداقل كساني كه در سالهاي اخير به اسم ديدار از خانواده شهدا به خانه شان آمده اند واقعا شنونده درد و مشكلات آنها باشند.
ديدار مسئولان در حد شعار است
قهرمان مي گويد: از بيناد شهيد و سپاه دو بار براي ديدار از پدرم آمدند و هر بار دلمان روشن شد كه حداقل بخشي از مشكلات پدرم به زودي حل خواهد شد ولي هيچكدام از قولهايي كه داده اند تاكنون عملي نشده است.
وظيفه و عمل به آن رسالتي است كه بر عهده هر يك از ما گذاشته شده است، حال اگر اين وظيفه در قبال خانواده شهدا باشد بسي سنگين تر است در مقابل اين خواسته قهرمان حرفي براي گفتن پيدا نكردم او حق داشت؛ از حرف تا عمل فاصله است وقتي مي گوييم به خانواده شهدا مديونيم چند بار از خود پرسيده ايم مديون يعني چه؟ يعني اينكه روبرگرداندن و چشم بستن و فراموش كردن، يعني بي تفاوتي در قبال كساني كه به فرزند خود درس ايثار و شهادت آموختند و راهي جبهه كردند و سالهاست بعد از شهادت فرزندش صبر پيشه كرده و هيچ انتظاري از ديگران ندارند؟
مديون يعني اينكه هر سال به مناسبتهاي مختلف ديدار از خانواده شهدا را جزو برنامه هاي خود قرار دهيم تا آخر سال پرونده عملكرد و بيلان كاري سنگين تري ارائه دهيم؟
براي قهرمان ديدن چهره رضايت بخش پدر مهمتر از نيازهاي همسر و فرزدان است، خريد گوشت و ديگر مايحتاج ضروري در خانه آنها به رويايي تبديل شده و اگر مقداري پول به دست آورد سعي مي كند غذايي كه براي پدرش مناسب باشد، تهيه كند.
خانواده شهدا انتظاري از ديگران ندارند
قهرمان مي گويد: ديگران فكر مي كنند كه خانواده شهيد از زندگي آنچناني برخوردار هستند و پول بيت المال به آنها مي رسد در حاليكه اين طور نيست، چراكه اگر چنين بود سقف خانه را آسفالت مي كردم تا آب سرمان چكه نكند، خانواده شهدا هيچ انتظاري از ديگران ندارند يك ديدار خشك و خالي نيز ما را خوشحال مي كند.
وي صحبتهاي خود را تنها يك درد و دل مي داند و اعتقاد دارد زندگي خانواده هاي شهدا با پستي و بلنديهاي زيادي همراه است و همه اين گرفتاريها يك صدم ايثارگريهاي شهدا در جبهه ها نيست.
برادر شهيد قوتاز مهربان اضافه مي كند: ما ياد گرفته ايم از خدا طلب صبر كنيم تا در آخرت شرمنده شهدا نشويم، از خدا مي خواهم گناهان ما را به خاطر برادر و پدرم ببخشد و ما را گرفتار بلاهاي بزرگ نكند.
تكليفي كه ادا نمي شود
وقتي سخن از شهيد به ميان مي آيد خود به خود از خود گذشتگي و ايثار ذهنمان را پر مي كند، شهدا رفته اند و جاي خالي ايثار و از خود گذشتگي آنها را خانواده هايشان نثار جامعه مي كنند و الگويي براي ساير افراد هستند.
اما ما در مقابل اين همه ايثار چه كرده ايم روزي مي رسد كه بايد چراغ به دست به دنبال يافتن نشاني از پدران و مادران شهدا باشيم. هر روز شاهد از دست دادن اين يادگاران كه حضرت امام (ره) از آنها به عنوان ذخاير انقلاب ياد كرده اند، هستيم. همين چند وقت پيش، پدر شهيد حسين گنجگاهي، پدر شهيد جهانگيرزاده و مادر شهيد جعفرخراساني از بين ما رفتند و بعد از رفتن آنها تازه متوجه مي شويم كه چه ذخايري را در حال از دست دادن هستيم.
خيلي از آنها در قربت و تنهايي به ديار باقي مي روند و همچنان بي خبر مي مانيم. و بعد از آن جز تسليت چيزي براي گفتن نداريم حتي كلمه اي از اينكه آنها و فرزند شهيدشان چه كساني بودند سخني به ميان نمي آيد.
تا كنون چند بار حسرت ديدار و گفتگو با يك پدر و مادر شهيد و يا يك جانباز قطع نخاع را همچون ورزشكاران و يا يك چهره سينمايي داشته ايم؟ كدام مسئول در عمل اين حرف را "همه ما مديون خون شهدا هستيم" كه بارها پشت تريبون تكرار مي شود، در عمل نشان داده است تا خانواده شهيدي همچون مهربان كمتر با سختيهاي زندگي دست و پنجه نرم كنند.
به گفته مسئولان بنياد شهيد، استان اردبيل سه هزار و 400 شهيد دارد، خيلي از پدران آنها تاكنون به ديار باقي شتافته اند و اگر اندكي بگذرد باقي اين پدران نيز به فرزندان شهيدشان خواهند پيوست تا زحمت را از دوش مسئولان بي عمل كم كنند .
...................................
گزارش: محمد ميرزايي ناطق
عكس: وحيد مقدم
© 2003 Mehr News Agency .
دوشنبه|ا|21|ا|فروردين|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]