تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نماز قلعه و دژ محکمی است که نمازگزار را از حملات شیطان نگاه می دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829155062




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دو خواهر نوجوان در دام همسایه شیطان‌صفت


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: دو خواهر نوجوان در دام همسایه شیطان‌صفت البته مراقبت همسایگی و توجه به محیط زندگی‌مان نباید با دخالت در امور شخصی دیگران اشتباه گرفته شود. وی تصریح کرد: نهادینه شدن این فرهنگ می‌تواند پلیس را در کشف حقیقت و به نتیجه رساندن پرونده‌های تحت پیگرد و تعقیب یاری دهد. امين جامعه:کرامت و عزت‌نفس یکی از تمایلات عالی است که در وجود همه انسان‌ها نهفته است و همگان به این قوه با ارزش متمایل هستند. به همین دلیل افراد برای شکوفایی و به ظهور رساندن آن تلاش می‌کنند. اگرچه علاوه بر خود فرد، خانواده، مدرسه، معلم، دوستان و همسالان نیز برای رشد و شکوفایی این استعداد عالی نقش موثری دارند ولی باید اذعان کنیم یکی از مهمترین وظایف والدین، پرورش روحیه عزت‌نفس در فرزندان است. گروه دوستان هم اگر دارای مناعت طبع و شرافت اخلاقی باشند، بدون شک کمک شایانی به رشد و تعالی فکری و معنوی فرد خواهند کرد. در واقع باید بگوییم کسی که ایمان قوی دارد و در کارها به خداوند توکل می‌کند در مقابل مشکلات و خواسته‌هایش ایستادگی بیشتری دارد و قبل از اینکه دست حاجت به سوی دیگران دراز کند، باتوکل به خداوند عزت‌نفس خود را حفظ می‌کند. آنچه مهم است اینکه قناعت از حس زیاده‌طلبی در انسان جلوگیری می‌کند. لذا باید سعی کنیم عزت‌نفس،‌ این ودیعه الهی را با قناعت و توکل به خدا در وجود خود تقویت کنیم تا از بروز بسیاری از مشکلات و گرفتاری‌ها پیشگیری شود. این موضوع را نیز باید درنظر داشته باشیم که بسیاری از شکست‌ها و تن به ذلت دادن‌ها، از ناشکیبایی افراد سرچشمه می‌گیرد. در این رابطه مولای متقیان حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «شهوت‌های نفسانی، بیماری‌های کشنده است و بهترین دوای آنها،‌ صبوری و خودداری از آنهاست.» در این شماره از بررسی حوادث به معاونت اجتماعی پلیس نیشابور سری می‌زنیم و پرونده‌یی را با هم مرور می‌کنیم که حکایتی است تلخ از به تباهی کشیده شدن دو خواهر نوجوان و اشاره‌یی به سهل‌انگاری پدر و مادری دارد که می‌توانستند با ایجاد فضایی صمیمانه و با ارایه آگاهی‌های لازم به فرزندان خود در رابطه با درک شرایط و موقعیت‌ها و نحوه برخورد با افراد غریبه، از وقوع این ماجرای تاسف‌انگیز جلوگیری کنند. امید است روایت این داستان واقعی درس عبرتی برای نوجوانان و جوانان و هشداری به خانواده‌ها باشد تا در برخورد با فرزندانشان از روش‌های صحیح و اصولی رفتاری، گفتاری و تربیتی استفاده کنند. شرح اتفاقاتی که برای این دو دختر افتاده را از زبان سمیرا دختر 16ساله خانواده می‌خوانیم.پدرم کارگر ساده‌یی است و شبانه‌روز در تلاش است تا هزینه زندگی خانواده پنج نفره‌اش را تامین کند. من بچه بزرگ خانواده هستم و یک خواهر کوچکتر و یک برادر دارم. همیشه از پدرم انتظارات زیادی داشته‌ام و او هم هیچ‌وقت سعی نکرده است که مرا با زبان خوش قانع کند.البته تا یادم نرفته است، این را هم بگویم که لجبازی و غرور، بالاخره کار دستم داد و آینده خودم و خواهرم تباه شد. در آرزوی داشتن تلفن همراهچند ماه قبل یکی از همکلاسی‌هایم برای خودش تلفن همراه خرید. او هر وقت مرا می‌دید با غرور گوشی‌اش را از داخل کیف درمی‌آورد و با آن تماس می‌گرفت و یا خودش را سرگرم پیامک‌‌ها می‌کرد. از این حرکت زهره خیلی بدم می‌آمد و آرزویم این بود که من هم یک تلفن همراه داشته باشم. حتی یک بار یک ماشین حساب شبیه گوشی تلفن خریدم. دوستم وقتی آن را دید مرا مسخره کرد و به همه بچه‌های کلاس گفت شماره تلفن سمیرا را یادداشت کنید: 2 در 5 = 10زهره آن روز اعصابم را خرد کرده بود. با عصبانیت به خانه رفتم و کیف مدرسه را به گوشه‌یی پرت کردم. مادرم که از این حرکت تعجب کرده بود، پرسید چرا این قدر ناراحت هستی، اتفاقی افتاده است؟ من از او خواستم که به پدر بگوید برایم تلفن همراه بخرد. دست خالی پدرسرشب بود که پدرم خسته و کوفته از سرکار برگشت. او موتورش را کنار حیاط پارک کرد و آبی به دست و صورتش زد. او پس از خوردن یک لیوان چای، همان‌طور که دراز کشیده بود به خواب رفت. ساعت 9شب بود که مادرم او را برای شام از خواب بیدار کرد. پدرم درحالی که چشم‌هایش سرخ شده بود، پای سفره نشست و هنوز چند لقمه نخورده بود که مادر سر صحبت را باز کرد و گفت: سمیرا تلفن همراه می‌خواهد. هرجور شده است باید یکی برایش بخریم. با این حرف انگار آتش به زیر خرمن خستگی پدرم زدند. خشم او شعله‌ور شد و به زمین و زمان بد و بیراه می‌گفت. او درحالی که قاشقش را به وسط سفره کوبید، رو به من کرد و با عصبانیت گفت: من همین‌طوری هم زیر بار خرج زندگی و قسط‌ها کمرم شکسته است. صبح تا شب مجبورم جان بکنم تا شکم شما را سیر کنم. آن وقت تو به جای اینکه درس‌هایت را خوب بخوانی، تلفن همراه می‌خواهی؟ خجالت نکش، هرچه کم و کسری داری از کباب بوقلمون گرفته تا طلای 24عیار به مادرت سفارش بده تا نوکرتان برایت مهیا کند. در آن لحظه وقتی به چهره خسته و دست‌های پینه بسته پدرم که با تیزی آجر و سیمان زخمی شده بود، نگاه کردم از خجالت سرم را پایین انداختم و به داخل اتاق رفتم. از اینکه پدرم را ناراحت کرده بودم، سرم درد گرفت و تصمیم گرفتم تا با تهیه هدیه‌یی کوچک از او معذرت‌خواهی کنم. زن همسایه دایه بهتر از مادر شد!صبح روز بعد وقتی از خانه بیرون آمدم تا به مدرسه بروم، زن همسایه‌مان را دیدم. «شهلا» که از شوهرش جدا شده بود و به تنهایی زندگی می‌کرد، مرا صدا زد و گفت: دیشب چه سر و صدایی راه‌ انداخته بودید. پدرت راست می‌گوید. او کارگری ساده است و توان خرید تلفن همراه را ندارد، اما تو ناراحت نباش. من تصمیم گرفته‌ام یک خط تلفن همراه به تو هدیه بدهم به شرط اینکه به کسی چیزی نگویی. زن همسایه که مثل یک مار خوش خط و خال احساسات مرا محاصره کرده بود، ادعا کرد: سمیرا جان، من فرزندی ندارم اما تو را مثل بچه خودم می‌دانم و هر کاری که از دستم بربیاید انجام می‌دهم. بعدازظهر به خانه‌ام بیا تا هدیه ناقابل را به تو تقدیم کنم. من آن روز خوشحال به مدرسه رفتم و برای بعد از ظهر لحظه‌شماری می‌کردم. افسوس که یک لحظه هم به ذهنم خطور نکرد که چرا زن همسایه دایه مهربان‌تر از مادر شده است. شروع مزاحمت‌های تلفنیآن روز بعدازظهر طبق قرار قبلی با خواهر کوچکم سمانه به خانه همسایه رفتیم و شهلا یک گوشی تلفن همراه به من داد و تاکید کرد که پدر و مادرم و هیچ‌کس دیگر از این موضوع نباید مطلع شوند. یکی، دو روز گذشت و تا از خانه بیرون می‌آمدم زنگ تلفن همراه به صدا درمی‌آمد. پسر جوانی که خودش را «افشین» معرفی می‌کرد، مدام مزاحم می‌شد و من به خاطر اینکه جلوی دوستم زهره قیافه بگیرم، با آن فرد غریبه صحبت می‌کردم. این اشتباه باعث شد تا ارتباط من و افشین ادامه پیدا کند و حتی چند بار هم با یکدیگر قرار ملاقات گذاشتیم. او خودش را عاشق و دلباخته نشان می‌داد و می‌گفت اگر یک روز تو را نبینم، می‌میرم.این پسر جوان پیشنهاد ازدواج داد و اجازه خواست تا با خانواده‌اش به خواستگاری‌ام بیاید اما من که می‌دانستم پدرم اصرار دارد که باید درسم را بخوانم و با این ازدواج مخالف است، موضوع را به او گفتم. فرار از خانه به بهانه ازدواجافشین که انگار منتظر شنیدن این حرف بود، خیلی خونسرد گفت: اگر دو، سه روزی از خانه بیرون بزنی و با من بیایی تا در جایی مخفی شویم، آن وقت پدرت از ترس آبرویش هم که شده، ‌مجبور است با ازداج ما موافقت کند. آن روز افشین برابر نقشه قبلی‌اش توانست با چرب‌زبانی فریبم دهد. ما دو روز بعد با هم فرار کردیم و او مرا با خود به مشهد آورد. سپس در یک منزل قدیمی که متعلق به یکی از آشنایان آنها بود،‌ مخفی شدیم. چند روز گذشت. در این مدت باورم شده بود که همسر او هستم. گرفتار در دام یک روز افشین برای خرید از آن خانه لعنتی بیرون رفت اما پس از چند دقیقه با 3جوان دیگر برگشت. از او پرسیدم اینها را چرا به این خانه آورده‌یی؟ او درحالی که لبخند می‌زد، جواب داد: اینها دوستان من هستند. آمده‌اند اینجا تا ما تنها نباشیم. در آن لحظه وقتی به چشمان افشین نگاه کردم، ترس عجیبی به دلم افتاد.حدسم درست بود چون آنها با توسل به زور و تهدید مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند و... پانزده روز دیگر هم گذشت. کسی که قرار بود با من ازدواج کند،‌ با همدستی 3دوست شیطان‌صفت خود مرا به دام کریستال انداخت و هستی‌ام را به باد داد. سمانه هم طعمه شهلا شدبعد از فرار من پدر و مادرم که نمی‌خواستند اقوام و آشنایان متوجه موضوع شوند، چند روز تحمل کردند و موضوع را به پلیس اطلاع ندادند. در این مدت شهلا، خواهر کوچکم را به خانه‌اش می‌برد و به او می‌گوید تو تنها کسی هستی که از جریان تلفن همراه و فرار خواهرت اطلاع داری. اگر پدرت از این موضوع بویی ببرد تو را می‌کشد. پس بهتر است با من بیایی تا تو را هم به جایی ببرم که سمیرا مخفی شده است. او سمانه را با این حیله به اتفاق پسری جوان راهی مشهد کرد، اما طبق نقشه شهلا،‌ خواهر 13ساله‌ام نیز در خانه‌یی دیگر طعمه چند جوان هوسران شد. 20روز بعدمن که در دام کریستال گرفتار شده بودم و نمی‌دانستم سمانه در مشهد است، آرزو می‌کردم هرچه زودتر از آن خانه لعنتی رهایی پیدا کنم. یک روز افشین درها را رویم قفل کرد و بیرون رفت اما وقتی برگشت با کمال ناباوری خواهرم را همراه او دیدم. به طرف سمانه دویدم و درحالی که اشک می‌ریختم، پرسیدم تو اینجا چه کار می‌کنی؟ او که نای حرف زدن نداشت، به سختی جواب داد: آتش اشتباهات تو مرا هم سوزاند. تو، هم خودت را بیچاره کردی و هم سرنوشت مرا به بازی گرفتی. در آن لحظه هیچ جوابی نداشتم که به خواهرم بدهم. ما فقط همدیگر را در آغوش گرفتیم و دلتنگ و خسته اشک ریختیم. شکایت پدر و دستگیری شهلابا مفقود شدن خواهرم، پدرم بی‌تاب و نگران موضوع را به پلیس اطلاع داد و ماموران انتظامی در کمتر از چند ساعت، شهلا را به عنوان مظنون دستگیر کردند. او در بازجویی‌های پلیس اعتراف کرد که من و خواهرم را به چند پسر جوان تحویل داده است. همان روز پلیس به خانه‌یی که ما در آن زندانی شده بودیم، وارد شد و با دستگیری 5جوان حیوان‌‌صفت، ما به شهر خودمان منتقل شدیم. شهلا سردسته باند بودفرمانده پلیس نیشابور در ارتباط با این پرونده بیان داشت: اشتباه پدر و مادر سمیرا این بود که در گزارش موضوع به پلیس تاخیر کردند و این مساله باعث شد تا زن همسایه دختر دیگر این خانواده را نیز طعمه نیات پلید خود قرار دهد. سرهنگ ابوالقاسم باروح افزود: با اعلام موضوع ناپدید شدن دو خواهر به پلیس، تیم‌های کنترل و عملیات اقدامات وسیع اطلاعاتی را در این رابطه آغاز کردند و نتیجه تحقیقات نشان داد که سمیرا و سمانه با زن همسایه ارتباط داشته‌اند. لذا شهلا که به تنهایی زندگی می‌کند به عنوان مظنون دستگیر شد و در برابر شواهد و ادله غیرقابل انکار اعتراف کرد، سردسته باندی است که با اغفال دختران، آنها را در اختیار 5جوان هوسران و شیطان‌صفت قرار می‌داده است.این مقام انتظامی خاطرنشان کرد: تمامی اعضای این باند دستگیر شده‌اند و با دستور مراجع قضایی تحقیقات ویژه‌ دراین خصوص ادامه دارد. تقویت فرهنگ مراقبت همسایگییک ضرورت استمعاون اجتماعی فرماندهی انتظامی خراسان رضوی نیز درخصوص این پرونده معتقد است: آنچه پلیس را در کمترین زمان ممکن به نتیجه رساند، هوشیاری و همکاری آگاهانه همسایگان و آشنایان این خانواده با پلیس در زمان انجام تحقیقات بود که در نهایت به دستگیری اعضای باند منجر شد. سرهنگ علی‌اکبر تفقدی، تقویت فرهنگ مراقبت همسایگی را در تحکیم و توسعه امنیت عمومی بسیار مهم دانست و افزود:‌ البته مراقبت همسایگی و توجه به محیط زندگی‌مان نباید با دخالت در امور شخصی دیگران اشتباه گرفته شود. وی تصریح کرد: نهادینه شدن این فرهنگ می‌تواند پلیس را در کشف حقیقت و به نتیجه رساندن پرونده‌های تحت پیگرد و تعقیب یاری دهد.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 546]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن