واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: خبرگزاري فارس: «موج آتش خمپارههاي دشمن تمام دشت را روشن كرده بود. تانكها به سمت ما پيشروي ميكردند كه بر اثر تير مستقيم يكي از تانكهاي دشمن به شدت از ناحيه بازو و پهلو زخمي شدم و در فاصله 10 متري بين زمين و آسمان چندين بار در هوا چرخيدم و بعد در جايي نزديك خاكريز به زمين خوردم. توان حركت نداشتم...» به گزارش خبرنگار اجتماعي فارس، سرهنگ قدرتالله حبيب پور متولد سال 46 است كه هماكنون در سپاه پاسدارن مشغول به فعاليت است. وي در عمليات كربلاي 5 و كربلاي 8 و عمليات مرصاد به عنوان نيروي رزمي و گردان خط شكن حضور فعال داشته است. جانباز شدن وي به عمليات كربلاي 8 برميگردد كه از ناحيه بازو و پهلو مجروح شده و در همان منطقه به دليل استفاده دشمن از سلاحهاي شيميايي از ناحيه ريه نيز آسيب ديده است. گفتوگوي فارس را بااين جانباز پاسدار بخوانيد: *چه زماني وارد جبهه شديد؟ در سال 66 وقتي كه 18 سال سن داشتم با عضويت در بسيج توانستم وارد جبهه شوم و بعد از آن در همان سال وارد سپاه شدم. * در كدام عمليات بيشتر خاطره داريد؟ عمليات كربلاي 8 در اول فروردين سال 66 آغاز شد و من به عنوان نيروي خط شكن در گردان فعاليت ميكردم، در واقع ما تكميلكننده عمليات كربلاي 5 بوديم. به كمك بچهها شبانه توانستيم چندين كيلومتر را آزاد كنيم ولي در روز بعد چون برخي ازگروههايي كه بايد با ما همزمان عمل ميكردند، هماهنگ نبودند، در محاصره عراقيها قرار گرفتيم. 48 ساعت در محاصره بوديم. تقريباً در ساعتهاي پاياني شكستن محاصره، حجم آتش دشمن بسيار سنگينتر از قبل بود، به طوري كه خيلي از نيروهاي خود را از دست داديم و خيليها به شهادت رسيدند، من شاهد صحنه شهادت بهترين دوستان و همرزمانم بودم از نظر تجهيزات و غذا وضعيت خوبي نداشتيم ،حتي آب هم به قدر كافي برايمان نبود ،در مقابل لشكر دشمن از لحاظ آذوقه وضعيت بهتري داشتند. گرماي 40 درجه شلمچه بر عطشمان ميافزود. تقريبا بسياري از همرزمانم توان خود را از دست داده بودند.نيروهاي ما كاملا در تيررس دشمن قرار داشتند. * چگونه جانباز شديد؟ در لحظات آخر محاصره تقريبا 12 نفر از بچههاي گردان هنوز زنده بودند و مقاومت ميكردند.بين ما و عراقيها دشتي قرار داشت كه در اين دشت بسياري از بچههايي كه شهيد شده بودند،قرار داشتند .عراقيها تانكهاي جديد خود را به جاي تانكهاي سوخته مي آوردند و ما هر لحظه حضور عراقيها را نزديكتر حس مي كرديم. موج آتش خمپارههاي دشمن تمام دشت را روشن كرده بود. تانكها به سمت ما پيشروي ميكردند در اين حين بر اثر تير مستقيم يكي از تانكهاي دشمن به شدت از ناحيه بازو و پهلو زخمي شدم و در فاصله ده متري بين زمين و آسمان چندين بار در هوا چرخيدم و بعد در جايي نزديك خاكريز به زمين خوردم . به خاطر موج انفجاري كه مرا گرفته بود توان حركت نداشتم . از همه طرف در محاصره بوديم. از همه طرف شليك گلوله و خمپاره شنيده مي شد با اينكه زخمي بودم خودم را به كانالي كه در نزديكي خاكريز بود رساندم ، دو - سه كيلومتر در طول كانال كشاندم. از شدت تشنگي لحظه شهادت حضرت اباعبدالله در روز عاشورا در ذهنم تداعي شد. از فرط شليك گلوله ها ، هوا مهآلود شدهبود و چشمانم سوي ديدن نداشت. در كانال راهي را به بيرون يافتم وقتي به بيرون كانال رسيدم خود را در ميان جنازه عراقيها و شهداي ايراني يافتم. در بين جنازهها خودم را مخفي كردم تا از تيررس دشمن در امان باشم و مرا پيدا نكنند .در اين هنگام بر اثر استفاده از سلاحهاي شيميايي در بين جنازهها بيهوش بر روي زمين افتادم. * چگونه از محاصره خارج شديد؟ در لحظات آخر محاصره ،نيروهاي لشكر عمار به كمك نيروهاي ما شتافتند و توانستند محاصره را بشكنند ،در هنگامي كه نيروهاي عمار بين جنازه ها درحال گشت زني بودند،يكي از آنها به صورت خيلي تصادفي متوجه زنده بودن من در بين جنازه ها مي شود و مرا كه بيهوش روي زمين افتاده بودم به بيمارستان شهيد بهشتي قم منتقل مي كنند در آنجا بود كه به هوش آمدم و از هم اتاقي ام پرسيدم اينجا كجا است. * غم انگيزترين خاطره شما از دوران جنگ چيست؟ لحظه شهادت فرمانده رستهام غلامحسين ميرزايي، ليسانس زبان انگليسي خاطره غم انگيزي است كه هرگز فراموش نمي كنم. ما در يك خاكريز با هم بوديم كه آتش دشمن برسرمان ريخت . يك لحظه بچههاي رسته زمينگير شده بودند. توان حركت و قدرت دفاع را در خود نميديدند. دشمن هر لحظه تير و آتش بر سر ما ميريخت .در همين لحظه فرمانده بلند شد و ايستاد و به حالت رجز خواندن گفت: "الان شب عاشورا است. اين لحظه ، لحظه ناب است . الان بايد دين خود را به اسلام ادا كنيد. الان بايد بايستيد چرا نشسته ايد "در همين حين تيري مستقيم از ناحيه دشمن بر قلبش فرود آمد و به زمين افتاد با صداي سوختم سوختم فرمانده بود كه بچهها به حركت افتادند و شروع به تكاپو كردند. با اينكه آرپچي زن اول نتوانست سنگر عراقي مقابل ما را بزند ولي آرپيچيزن دوم بي درنگ خمپاره ديگري را زد با اينكه او هم شهيد شد.سومين نفر به سمت سنگر عراقي ها نشانه رفت تا اينكه بالاخره نفر چهارم توانست سنگر عراقي مقابلمان را به آتش بكشد.در واقع اين حركت فرمانده باعث تقويت روحيه بچههاي سنگر شد و توانستيم دشمن را در آن منطقه زمين گير كنيم. *در آن دوران در چه لحظهاي خود را به خدا نزديكتر ديديد؟ نزديكترين لحظهاي كه احساس كردم خداوند به من نزديك است لحظهاي بود كه مجروح شدم ، خودم را روي زمين مي كشاندم و هر لحظه احساس مي كردم همين الان به شهادت ميرسم. مسافت به نظرم خيلي طولاني مي آمد شايد به اندازه يك يا دو سال قدم برداشتن، آتش خمپارههاي دشمن را از فاصله نزديك ميتوانستم حس كنم .لحظه شيرين و زيبايي كه فقط خدا را در كنار خود داشتم .نمي دانم شايد در آن لحظه صددرصد از خدا نخواستم كه شهيد شوم و گرنه به شهادت ميرسيدم. *جانباز را تعريف كنيد؟ جانبازي و پاسداري در هدف دار بودن آن معني ميشود. در واقع هر شخصي در زندگي براي خود الگويي دارد و زماني كه الگوي خود را انتخاب كرد مي تواند راه و هدف خاصي را دنبال كند . الگوي يك پاسدار در درجه اول حضرت امام حسين (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) است و در مرحله بعدي تبعيت از ولايت فقيه است. نشانه واقعي يك جانباز و پاسدار مطيع بودن آن از رهبري است ، اجراي دستورات ولي فقيه بدون چون و چرا ،پاسدار واقعي بايد تابع كامل ولايت باشد. *به عنوان يك جانباز چه مسئوليتي داريد؟ واژه جانباز از آن كلمهها است كه وقتي اين نام بر شما نهاده مي شود نميتواني نسبت به خيلي مسائل بي تفاوت باشي، البته اين كلمه جانباز نيست كه مشكلات را حل ميكند بلكه حضور فعال و پررنگ وي در اجتماع تاثير گذار است .وقتي در جامعه مشكلي پيش بيايد و يا ارزشهاي اين نظام در هر جايي تهديد شود، وظيفه يك جانباز است كه حضور خود را نشان دهد و از اعتقادات و ارزشهاي نظام دفاع كند، ميدان رزم يك پاسدار و جانباز ميتواند هر ميدان فرهنگي، نظامي، اجتماعي باشد ، هر جايي كه انقلاب و ارزشهاي آن پيوسته ساري و جاري است. *به عنوان يك جانباز دغدغههاي ذهني شما چيست؟ دغدغههاي يك جانباز ارزشها و اعتقاداتي هستند كه شهدا به خاطر آنها از جان خود گذشتند، ما براي اينكه بهتر و بيشتر با شهدا و دل نگراني هاي آنها آشنا شويم بايد به وصيتنامههاي شهدا عمل كنيم .به آن چيزهايي كه آنها اهميت مي دادند، بيشتر عمل كنيم . در واقع دغدغه يك جانباز و يا يك پاسدار دغدغههاي يك شهيد است و دغدغه يك جانباز بايد اين باشد كه عدالت اجرا شود، ظلم هر جا كه باشد نبايد مورد تاييد قرار بگيرد.ظلم در هر زمينه و با هر وسيلهاي منفور است.در ابتدايي ترين تا با ارزشترين مسايل موجود در جامعه بايد عدالت اجتماعي، ارزشهاي اسلام و ديدگاههاي مقام معظم رهبري همواره مد نظر يك جانباز و يا يك پاسدار قرار بگيرد، نبايد منافع شخصي و سودجويي وارد واژه جانباز شود. *آيا مفهوم جانباز در جامعه تحقق پيدا كرده است؟ اصل در اجراي يك وظيفه ،انجام تكليف است ما موظف به انجام تكليف هستيم هر چند كه در جايي،ممكن است مشكلاتي هم پيش آيد، ما بايد تكليف و دين خود را ادا كنيم تا بتوانيم به جامعه جانبازي خدمت كرده باشيم.البته خيلي از اهداف ما براي احقاق حق جانبازي و شناساندن جانباز تحقق پيدا نكرده ، تمام سعيمان بر اين است كه موانع را از سر راهمان برداريم و جامعه ايدهال داشته باشيم. *تا چه حد در راه احقاق حق جانباز موفق بودهايم؟ احساس من اين است كه ما براي شناساندن جانباز ،از نظر فرهنگي و تبليغاتي بسيار ضعيف عمل كردهايم .دشمن براي اثبات هدف باطل و پوچ خود چه هزينههايي كه نميكند ولي ما براي احقاق حق الهي ، اثبات ارزشها ، اعتقادات و مذهب خود كم كاري ميكنيم. همهي ما در احقاق اين حق موظف هستيم. در حال حاضر فرهنگ پاسداري و جانبازي و ايثار كم رنگ شده است اين فقط به دستگاه تبليغاتي و فرهنگي مربوط نميشود همه ما به عنوان يك ايراني مسلمان بايد در اين راه قدم برداريم ،تك تك ما مسئول هستيم اگر نتوانستهايم اثربخش باشيم نشان از ضعف ما است. جامعهاي كه در آن فرهنگ ايثار و شهادت و معنويت الهي جاري نباشد جامعه كاملي نيست.در جوامع اروپايي با اينكه از لحاظ مادي ، تكنولوژي و صنعت داراي پيشرفتهاي فراواني هستند ،ولي چون معنويت ندارند روزي به رنج پوچي دچار مي شوند و اين سوال رااز خود مي پرسند "بالاخره به كجا مي رويم؟"و درست در اينجاست كه فرق بين جامعه داراي معنويت و جامعه غير معنوي خود را نشان مي دهد. جانباز و پاسدار معنويت جامعه ما هستند. انتهاي پيام/ز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 424]