واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: اشکهای دخترک در زندگی شیشهای پدر آن روز راننده سرویس مدرسه مرا به خانه رساند، وقتی وارد شدم، دیدم که بابام و مامانم باز هم دعوا میکنن. بابام همه ظرفها را شکسته بود. خیلی ترسیدم چون دستانش خونی بود و سر من داد زد که به طرف شیشهها نرم. مامانم گریه میکرد، بابام هم فحش میداد و مامانم را کتک میزد. قدس: دختر 11 ساله تنها شاهد کتککاریهای پدر و مادرش بود که به دادسرا احضار شد. این دختربچه صبح روز سهشنبه 12 بهمنماه پیش روی دادیار عبدی قرار گرفت و با زبان کودکانهاش گفت که پدر مهندسش بارها مادرش را کتک میزده و اکنون 2 ماه است که به خانه نمیآید. وقتی ماموران کلانتری 123 نیاوران در جریان درگیری یک زن و شوهر قرار گرفتند، سناریوی این پرونده کلید خورد. زن جوان با گریه پیش روی افسر بازجو ایستاد و گفت: 14 سال پیش ازدواج کردم. شوهرم وضع مالی خوبی دارد و مهندس الکترونیک است. 3 سال پس از ازدواجمان صاحب دختری شدیم. شوهرم مرد بداخلاقی است؛ فکر میکردم با تولد بچه وضع بهتر شود اما بدتر هم شد. شوهرم مرد بدخلقی است و به هر بهانه مرا به باد کتک میگیرد. با همه این تلخیها، باز هم گذشت کردم. تنها دلخوشیام دخترم بود، به خاطر او باید زندگی میکردم. وی ادامه داد: این اواخر رفتارهای مرموزی داشت. همیشه کار را بهانه میکرد و به خانه نمیآمد تا اینکه از دخترم شنیدم با زن غریبهای صحبت میکرده و او شنیده است. از همکارش شنیدم که با زن بیوهای آشنا شده و با هم شیشه میکشند. همه بدخلقیهایش را تحمل کرده بودم اما نمیتوانستم هوو را در کنار خودم ببینم. وقتی ماجرای خیانت را با شوهرم در میان گذاشتم او همه را منکر شد. همه کریستالهای گرانقیمت خانهام را شکست و مرا به بادکتک گرفت، طوری که التماسهای دخترم هم نتیجه نداد و او ناچار شده بود از همسایهها کمک بخواهد. اگر زن همسایه نرسیده بود، شوهرم قطعا مرا میکشت. پس از شکایت این زن جوان، پرونده پیش روی عبدی، دادیار شعبه سوم دادسرای ناحیه یک تهران قرار گرفت و زن جوان این بار مدعی شد شوهرش آنها را ترک کرده و خرجی خانه را نمیدهد. با شکایت این زن به خاطر ضرب و شتم و عدم پرداخت نفقه، دادیار دختر 11 ساله وی را به عنوان شاهد پرونده به دادسرا احضار کرد. زن جوان به همراه دخترش در برابر دادیار عبدی قرار گرفت. دختر 11 ساله با زبان کودکانه گفت: همیشه مامان و بابام با هم دعوا میکنند و سر و صدایشان اجازه نمیداد من درس بخونم. بابام همیشه مامانم را کتک میزد و من هم با گریه به او التماس میکردم. این دختربچه ادامه داد: آن روز راننده سرویس مدرسه مرا به خانه رساند، وقتی وارد شدم، دیدم که بابام و مامانم باز هم دعوا میکنن. بابام همه ظرفها را شکسته بود. خیلی ترسیدم چون دستانش خونی بود و سر من داد زد که به طرف شیشهها نرم. مامانم گریه میکرد، بابام هم فحش میداد و مامانم را کتک میزد. من مجبور شدم از زن همسایه کمک بخوام. این اولینباری نبود که کتککاری میکردند، کار هر روز آنها بود. دلم به حال مادرم میسوزد. بابام خیلی بداخلاق است. من اصلا بابام رو دوست ندارم. وقتی دادیار عبدی از دخترک پرسید چند وقت است پول توجیبی نگرفته، گفت: بعد از اون دعوا وقتی مامانم پیش پلیس رفت، بابام دیگه خونه نيومد. الان حدود 2 ماهه که از او خبر نداریم. خیلی وقته که به من پول توجیبی نداده و بیشتر وقتها پدربزرگم به من پول توجیبی میده. دادیار عبدی پس از شنیدن حرفهای شاهد کوچولو، دستور احضار مهندس خشمگین را صادر کرد تا زوایای پنهان پرونده آشکار شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2574]