تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833370796
شهرام ناظری چگونه شوالیه آواز شد.
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: ...مادرم اولین كسی بود كه مرا به سوی هنر هدایت كرد. مادرم اهل ادبیات و موسیقی بود؛ خیلی جدی و منظم از 3 سالگی .... یك شب برفی در خانه شهرام ناظری؛ امسال هم سال مولانا بود، هم سال او نشان شوالیه فرانسه كه در آبانماه به استاد مسلم موسیقی اصیل ایرانی، شهرام ناظری اهدا شد، مدت زیادی تیتر اكثر رسانههای داخلی و خارجی بود؛ جایزهای كه با حضور معاون ریاست جمهوری فرانسه از سوی تئاترشهر پاریس به هنرمندان برگزیده جهان اهدا میشود. یك ماه بعد از آن، خبر دیگری، شهرام ناظری را در صدر خبرهای هنری قرار داد؛ اهدای نشان عالی میراث فرهنگی آمریكا در مراسمی با حضور رئیس سازمان ملل متحد! حالا دیگر وقتی شهرام ناظری در فرانسه كنسرتی برگزار میكند، بیش از 90 درصد از تماشاگران را فرانسویها تشكیل میدهند؛ حالا دیگر صدای او، صدایی جهانی است و شنیدن اشعار مولانا از حنجره او برای مردم جهان لطف دیگری دارد.در یك شب بارانی با او قرار میگذاریم، وقتی دارد كولهبار سفرش را برای اجرای كنسرتی در مراسم مولانادر قونیه میبندد. امسال هم سال مولانا بود، هم سال شهرام ناظری. به خانهاش كه میرسیم، برف را میبینیم و كوههایی كه درست روبهروی پنجره خانهاش قرار دارند. گروهی قبل از ما با او قرار دارند و گروهی بعد از ما. با این حال در طول 2 ساعت و نیم مصاحبه با مهربانی روبهرویمان مینشیند و به سؤالهایی كه بسیاری از آنها، دیگر برایش تكراری است، با صبوری تمام جواب میدهد و تا لحظه آخر در برابر فلاشزدنهای پی در پی دوربین عكاس مجله لبخند میزند و فقط میپرسد: تمام نشد؟ • سرآغاز گرهخوردن شما با موسیقی؟همیشه اول هر مصاحبهای گفتهام كه مادرم اولین كسی بود كه مرا به سوی هنر هدایت كرد. مادرم اهل ادبیات و موسیقی بود؛ خیلی جدی و منظم از 3 سالگی با من شعر و موسیقی كار میكرد و پدرم ساز میزد و آواز میخواند. در كل خانواده پدریام همه اهل ادبیات و موسیقی بودند. اولین كلاسی كه در كرمانشاه بهوجود آمد و موسیقی را به طور جدی و اصولی با تدریس ردیفهای موسیقی و نت آموزش داد، متعلق به خانواده ناظری بود.• همین خانواده ناظری انگیزه اصلی علاقه مادر شما به هنر بود؟نه، زمینههایی هم در خانواده او وجود داشت و خودش هم خیلی با جدیت موسیقی را دنبال میكرد و علاقهمند بود و این علاقه را در من هم پیدا كرده بود. هیچوقت آموزشهایش از سر اجبار نبود. شیرینترین لحظات كودكیام هم زمانی بود كه كنار مادرم مینشستم و برایم شعر و آهنگ میخواند و عمهام هم داستانهای شاهنامه را برایم تعریف میكرد.• چطور متوجه علاقه شما به موسیقی و شعر میشد؟همین كه هر روز با او تمرین میكردم و لذت میبردم و خسته نمیشدم، مادرم را مطمئن میكرد كه باید هر روز جدیتر از روز قبل به من آموزش بدهد. از همان كودكی هم شعر میگفتم و هرچه عمهام برایم از شاهنامه میگفت، من دوباره آنها را به صورت شعر بازسازی میكردم و میخواندم.• محیط زندگی مثل مدرسه، مانعی برای این همه ذوق و علاقه نبود؟من در محله برزه دماغ كرمانشاه به دنیا آمدم؛ در كوچهای به اسم یخچال؛ چون آن زمان یخچال در هر خانهای نبود. ولی ما یك یخچال داشتیم پدر و مادرم به ابوالیخچالی معروف بودند. پایین این كوچه مدرسهای بود به نام مدرسه كورش كه بازهم شانس آوردم چون مدیر مدرسه فردی بود به اسم آقای نیكروش كه اهل قلم و ادبیات بود و ناظم مدرسه هم آقای همتی بود كه شعر میگفت و آهنگ میساخت و سنتور میزد و در رادیو كرمانشاه هم برنامه اجرا میكرد؛ این بود كه مدرسه هم به پرورش ذوق و استعداد من كمك كرد.• از همان زمان موسیقی برایتان جدی شد؟نه، چون در خانواده ما هنرمند زیاد وجود داشت و من همه اینها را متعلق به ذوق و علاقه میدانستم. فكر میكردم مثل سایر افراد خانوادهام، این علاقه سرشار من به هنر، یكجور دلمشغولیام میشود و مسیر زندگیام مثل آنها قطعا راه متفاوتی از هنر خواهد بود.• و زمزمههای نخستین، سوای آنچه در خانه اتفاق میافتاد؟چون مدیر و ناظم مدرسه جنس هنر را میفهمیدند، یكجور مشوقم بودند؛ طوری كه هر روز سر صبحگاه پیش از آنكه به كلاس برویم، آواز میخواندم و خیلی وقتها هم كه سر كلاس میرفتیم، ناظم مدرسه یا معلمی میآمدند و میگفتند ناظری بیاید پای تخته آواز بخواند. برایشان جالب بود كه یك دانشآموز دبستانی آواز بخواند.• برای به ارثبردن هنر، ژن مهمتر است یا عوامل دیگر؟اینكه یك هنرمند از بچگی آن هنر را یاد بگیرد و در ژن و خونش باشد، خیلی در پیشرفت كارش مهم است؛ مثل معجزه است. به نظرم تاثیر آن یادگیری، خیلی بیشتر از آن است كه كسی در بزرگسالی بخواهد یك هنر را یاد بگیرد.• در آن زمان چه شعرهایی میخواندید؟موسیقی محلی كردی و ردیفهای آوازی را با اشعار ادبیات ایران میخواندم. درست است كه معانی عمیق آنها را درك نمیكردم اما كمكم انس گرفتم و توانستم با مضمون اشعار هم ارتباط برقرار كنم.مادرم ازنظر روانشناسی میدانست چطور مرا تشویق كند كه یكدفعه بتواند تاثیر بر من بگذارد. مثلا اتاقی كه من در آن میخوابیدم؛ وارد اتاق دیگری میشد و بعد تازه وارد هال خانه میشد. یك روز صبح كه از خواب پا شدم و به اتاق دیگر آمدم كه از هال بروم آن دست حیاط، تا صبحانه بخورم، دیدم یك كتاب وسط اتاق افتاده است؛ كتاب را باز كردم و دیدم یك كتاب قدیمی حافظ است. از مادرم پرسیدم «این كتاب از كجا آمده؟». چون تمام كتابهای كتابخانه را میشناختم و تا آن روز آن كتاب حافظ را ندیده بودم. مادرم با تعجب گفت: «نمیدانم، شاید این كتاب آسمانی باشد و از آسمان آمده!». و همین حرف او باعث شد تا من این كتاب را مثل گنجینهای باارزش حفظ كنم و هیچوقت آن را از خودم جدا نكنم.این كارهای او باعث میشد تا من با اشتیاق آن كتاب را بخوانم و با آن انس بگیرم. این كتاب برای من حكم هدیهای آسمانی و خدایی داشت.• غیر از مادر، كدام شخصیت، تاثیر بزرگی بر شما گذاشت؟آشنایی با درویشی به نام نعمت علی خراباتی – كه پدرش ا. او مرا یكجور نشان كرد و گفت این بچه یك چیزی میشود. سالیان سال با او زندگی كردم كه در نوع خودش مثل دائرهالمعارفی بود كه ادبیات، موسیقی و تاریخ ادبیات ایران مثل شرح هزار سال مبارزات قوم ایرانی، نهضتهای ایرانی و بسیاری از علوم دیگر را به من یاد داد. علاقهای كه مادرم به ادبیات در وجودم نشاند، توسط این استاد به بار نشست و هر روز بالندهتر از روز قبل شد. با ادبیات كلاسیك ایران، ادبیات عرفانی ایران و ادبیات حماسی ایران توسط او آشنا شدم و بعد باز شانس آوردم و با بزرگترین استاد ادبیات كرمانشاه به اسم استاد بهزاد كرمانشاهی آشنا شدم – كه از دوستان داییام بودند– و من ادبیات ریشهای را نزد او كامل كردم. مقام بزرگی داشت؛ طوری كه شفیعی كدكنی و مرحوم مهدی اخوانثالث هر وقت به كرمانشاه میآمدند، به دیدار ایشان میرفتند.• از خانواده ناظریها بگویید.عمویم منوچهرخان ناظری فیلسوف بزرگی بود؛ حضورش، وجودش و حتی قیافهاش سمبلیك بود. نصرتاللهخان ناظری – نوازنده تار – عموی دیگرم بود. حاجی خان ناظری بزرگ خاندان ناظری از نظر موسیقی بود و نوازنده تار و شاگرد درویشخان كلنل وزیری بود. كیخسرو پورناظری از استادان مسلم موسیقی ملی ایران محسوب میشد و بسیاری از اقوام و دوستان، كه با هنر آشنا بودند و همین موهبتها برایم كافی بود تا اینچنین با ادبیات و موسیقی و در یك كلمه هنر پیوندم ناگسستنی شود و از آن به بعد استادان دیگر فقط به تكمیل تجربههای فنی من كمك كردند.• اولین آوازهایی كه از شما پخش میشد؟از همان 6 سالگی كه به مدرسه رفتم، موسیقی برایم جدی شد. همان آهنگهایی كه با مدیر و ناظم ضبط میشد، گاهی از رادیو كرمانشاه هم پخش میشد و در 9 سالگی هم در تلویزیون تازهتاسیس تهران، به صورت زنده آواز خواندم كه بسیاری از موزیسینهای آن زمان از استعداد من تعجب كردند و از پدرم خواستند كه مرا در تهران نگهدارند تا به هنرستان عالی موسیقی بروم ولی پدرم قبول نكردند تا اینكه خواهرم در تهران در رشته پزشكی قبول شد و خانوادگی به تهران آمدیم.• تهران روحیه شما را عوض نكرد؟چندتا از عموهایم در چهارراه مجدالدوله نیاوران زندگی میكردند، تابستانها به تهران میآمدیم و گاهی 2 ماه میماندیم. من تهران را دوست داشتم؛ البته تهران آن موقع! یك لطف و حال و آرامش خاصی داشت. سر پل تجریش كه میرسیدیم، روح از تنم جدا میشد؛ بسكه باصفا بود ولی الان میبینید كه تهران مثل شهر آدمخوارها شده است! چون آن محیط را از سالها قبل میشناختم و علاقهام به موسیقی برایم جدی شده بود، عوض نشدم و پایبند به موسیقی ماندم.• و تهران كه آمدید؟4 سال به هنرستان موسیقی رفتم و در زمینه سازها و آواز، آموزشهایی دیدم و پیش محمود كریمی ردیفهای موسیقی را تمرین كردم.• مگر ردیفهای موسیقی را نمیشناختید؟چرا ولی به آن صورت كه استاد كریمی ردیفها را تلفظ میكرد و میخواند تمرین میكردم؛ چون همیشه معتقدم آدم باید از صفر شروع كند تا خوب یاد بگیرد. این خصوصیت شاگردبودن هنوز در من به قدرت خودش باقی است و اگر كارم رنگ و بویی دارد و حس و حالی در صدایم هست و اگر معروفم به اینكه مقلد نیستم و اهل خلاقیتام و شهودی با موسیقی برخورد میكنم و فیالبداهه خلق میكنم كه تجلیها هم در لحظه خلق اتفاق میافتد و با تقلید نمیتوان به كشف و خلاقیت رسید، به خاطر همین خصوصیت شاگردبودنام است. هیچوقت دلم نخواسته كرسی استاد سالاری درست كنم و همیشه خودم را شاگرد دیدهام.• استادی بود كه آرزو داشته باشید به شاگردیاش برسید؟برای رفتن به درجه عالیتر ردیف در مكتب صبا نزد استاد عبدالله خان دوامی بودم كه این استادان در آن زمان حكم ستونهای آواز را داشتند. مثل نورعلی برومند. خیلی دلم میخواست به شاگردی مكتب نورعلی برومند هم برسم. تا اینكه یك گوشهای از آواز من به گوش ایشان رسید و خیلی خوششان آمد و آنقدر علاقهمند شدند كه گفته بودند این صدا از ماست.• تشویق كدام استاد در آن سالها خیلی ارزشمند و تاثیرگذار بود؟هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه) رئیس مركز موسیقی صدای ایران در آن زمان بود و نقل میكرد كه یك روز جلسهای در رادیو داشتیم و از استاد نورعلی برومند دعوت شده بود تشریف بیاورند و در شورای رادیو شركت كنند. وقتی استاد برومند توی جلسه شورا مینشیند، دست میكند در جیبش و نوار صدای مرا بیرون میآورد و میگوید: «اول این نوار را بگذارید خستگی راه از تنم برود، بعد جلسه را شروع میكنیم». وقتی نوار را میگذارند، میبینند صدای ناظری جوان است. • اولین اجراهای جدی شما در رسانهها و جشنوارهها به چه سالهایی برمیگردد؟از سال 1354 با تشویق هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه) شاعر بزرگ ایران و با تشویق و تأیید استاد نورعلی برومند وارد رادیو ایران شدم و اولین كار خودم با تلفیقی از شعر شیخ بهایی به صورت یك تصنیف و مثنوی نی نامه مولانا جلالالدین بلخی با تار استاد محمدرضا لطفی پخش شد و سال بعد هم در اولین كنكور موسیقی سنتی در آزمون باربد در رشته آواز شاگرد اول شدم و از طرف هوشنگ ابتهاج و استاد نورعلی برومند انتخاب شدم تا در جشنواره جهانی توس 1356 و جشنواره هنر شیراز 1357 شركت كنم و برگزیده شدم كه هر دو اتفاق مهمی بود كه یك جوان ـ 23 ساله برای این 2 جشنواره مهم بینالمللی انتخاب شود. جشنواره توس برگزار شد؛ یك شب در مزار عطار و 2 شب در مزار فردوسی و خیلی از كارشناسان ما ایراد گرفته بودند كه چرا در جشنوارهای با این درجه از اهمیت، افراد باتجربهتر را انتخاب نكردید و هوشنگ ابتهاج و استاد برومند هم گفته بودند: «این جوان با دیگران فرق دارد».در آستانه برگزاری جشن هنر شیراز، زمزمههای انقلاب بالا گرفت و این جشن برگزار نشد.• و شما وارد جوش و خروش مردم در فضای انقلابی سال 1357 شدید؟من انقلابی بودم. سال 1350 موج بزرگی در ایران به وجود آمد. مركز حفظ و اشاعه موسیقی ـ كه به همت استاد داریوش صفوت پایهگذاری شده بود ـ بخش تولید موسیقی ایران به عنوان 2 قطب مهم موسیقی درآمدند كه موسیقی همراه با تعهد اخلاقی و اجتماعی را ترویج میكرد و اگر هنرمندی همراه با این تعهد عمل نمیكرد، نمیتوانست وارد این 2 مركز شود؛ مگر آنكه تربیت هنری درست داشته باشد و تعهد هنری و اخلاقیاش ثابت شده باشد.من هم جذب این 2 محیط شدم و خود به خود یك نوع باور انقلابی پیدا كردم.• این باور انقلابی را تعریف كنید.مقید به یك چهارچوبهایی شدم. با كارهای مبتذل و مخالف با اصول هنر مخالفت میكردم و مقابل این كارها میایستادم. به خاطر همین وقتی زمزمه انقلاب بالا گرفت، ما جزو اولین گروههایی بودیم كه از رادیو، دستهجمعی به همراه تمام موزیسینهای معروف استعفا كردیم و این گروه، همان جماعتی شد كه كانون هنری چاووش را تاسیس كرد . بعد هم نوارهایی به اسم «چاووش» از سوی این مركز منتشر شد كه روی مردم بهخصوص نسل جوان بسیار تاثیرگذار بود.• این آهنگهای تاثیرگذار، به عبارتی در همان جرگه سرودهای انقلابی قرار میگرفت. چطور از فضای سرود دوباره به فضای موسیقی اصیل راه پیدا كردید؟3 ـ 2 سال كه از انقلاب گذشت، موسیقی هم دوره گذارش را طی كرد و وارد فضای موسیقی واقعی شد و اولین كسی كه در ایران به این مفهوم رسید، من بودم و 3 كار به اسم «بنمای رخ»، «از صدای سخن عشق» و «موسی و شبان» در سال 1358 از من منتشر شد و با این 3 كار، فصل دیگری در زمینه موسیقی سنتی ایران باز شد. • استادان آواز آن روزگار درباره شما و صدای شما چه میگفتند؟استاد برومند به این نوع صدا علاقهمند بودند. ایشان میگفتند صدای تو برای من بیشتر بوی ایران را دارد. در كنار ایشان، استاد دیگری به نام داریوش صفوت ـ كه از قطبهای موسیقی در آن زمان و پایهگذار مركز حفظ و اشاعه موسیقی بودند ـ خیلی مرا تشویق كرد و آگاهم كرد از نوع فرهنگ صدایی كه دارم. من تا آن زمان كه نوجوان بودم نمیدانستم ولی این 2 استاد باعث شدند تا من بدانم صدایم چه جور صدایی است.• به گفته آنها صدای شما چه جور صدایی است؟دكتر داریوش صفوت میگفتند در صدای تو یك جور فضای حماسی وجود دارد؛ یك جور تاب، موج و دندانههایی هست كه به صدای تو لحن حماسی میبخشد كه این نوع صدا خیلی برای ما باارزش است چون این صدای حماسی قرنهای قبل در آواز ایران بوده ولی به خاطر مشكلات تاریخی از بین رفته و حالا به طور ژنی و ناخودآگاه در صدای تو مستتر شده، باید این خاصیت صدایت را حفظ كرده و تقویتش هم بكنی.• چطور باید خصوصیت ذاتی صدایتان را حفظ میكردید؟اینكه مبادا تحت تأثیر خوانندگان همعصر خودت، این چین و شكن صدای تو از بین برود و این دندانهها صاف شود و حالت حماسیاش را از دست بدهد و تبدیل به نوحهخوانی شود.• از «گل صدبرگ» بگویید.«گل صدبرگ» در سال 1360 منتشر و پرتیراژترین نوار موسیقی اصیل تاریخ ایران شد كه در میان ایرانیان داخل و خارج كشور، اثر محبوبی شناخته شد و تاثیرگذاریاش بر مردم بهخصوص نسل جوان غیرقابل انكار است. آن اثر، ارزشهای خاصی داشت و حتی یك موج انقلابی در میان جوانان برای گرایش به موسیقی اصیل ایرانی ایجاد كرد.و بعد هم «یادگار دوست» و «شورانگیز» و... آثار دیگر! و كارهای اركستری زیادی انجام دادم مثل «زمستان» یا «در گلستانه».• این تنوع آثار از كجا ریشه میگیرد؟من در زمینههای مختلفی كار كردهام و اگر سراغ كاری رفتهام، خیلی ریشهای با آن برخورد كردهام. مثلا برای اولین بار من در آثارم از تنبور استفاده كردم در حالی كه در آن زمان، كسی تنبور را نمیشناخت؛ به خاطر همین یك نقش ریشهای پیدا میكند و به نوعی در معرفی آن فرهنگ مؤثر واقع میشود.چون تنبور فقط یك ساز نیست و به فرهنگی كه متعلق به چند قرن است، مربوط میشود؛ فرهنگی كه متعلق به قومی به نام «یارستان» است و متعلق به مناطق مرزی كشور سمت كرمانشاه میشود و تحقیق درباره این ساز مثل تحقیق درباره فرهنگ یك قوم ایرانی است.• به كدام یك از كارهایتان عرق خاصی دارید؟هر كدام از كارهایم حس و حال خاصی را برایم تداعی میكند. نمیتوانم بگویم «در گلستانه» یا «شورانگیز»، «ساقینامه» یا «مطرب مهتابرو». اما در كار آخرم «سفر به دیگر سو» سالها تحقیق كردهام و نوع بیانش و نوع تلفیق موسیقی با شعر متفاوت است و چون خیلی برایش كار كردهام مثل تز من میماند و به آن خیلی علاقهمندم. كارهایی را كه در سعدآباد انجام دادهام هم خیلی دوست دارم. نمیتوانم با قطعیت بگویم، در یك حس و حال خاص به بعضی كارهایم نزدیكتر میشوم و آن كار خاص را در مقاطعی بیشتر دوست دارم.• كدامیك از خصوصیات اخلاقی خودتان را دوست ندارید؟شاید برایتان عجیب باشد كه در این مرحله از كار، من هنوز یك دفتر كار یا شركت ندارم، هنوز مدیر برنامه ندارم؛ این بینظمیهای من باعث شده تا آثارم به طور منسجم و یكجا جمعآوری نشود. هر كدام از آثارم كه به فروش میرود، دست دیگران است و به حساب من نمیرود، چون شركت خاصی به اسم من ثبت نشده؛ خیلی عاشقانه حركت كردم.• شعری هست كه این روزها با خودتان زیاد زمزمه كنید؟خیلی كم پیش میآید شعری را ببینم و همان لحظه روی آن آهنگ بگذارم. این شعر را به خاطر میسپارم. ممكن است 10 سال این شعر در حافظه من باشد؛ نه اینكه به طور مداوم در این 10 سال به آن شعر بپردازم اما گاهی وسط این شلوغیها سر میزند و دوباره در جایی دیگر؛ تا در جای خودش بنشیند و احساس كنم كارم با آن تمام شده است.• ارتباطتان با شعر چگونه است؟من از كودكی شعر میگفتم و به طور ریشهای با ادبیات كلاسیك ایران آشنا شدم. به نظرم ادبیات در ایران پایه تمام هنرهاست و موسیقی سنتی ما نتوانسته همپای جریان خروشان ادبیات فارسی حركت كند و به خاطر شرایط مذهبی و ممانعتهایی كه وجود داشته، موسیقی همپای ادبیات حركت نكرده؛ به خاطر همین است كه نمیتوانیم موسیقی سنتی ایرانی را با شعر فردوسی یا مولانا یا شعر نو به خوبی تلفیق كنیم. من پیوند نزدیكی با ادبیات دارم و شعر هم میگویم؛ میتوانم بگویم در واقع شعر را مرتكب میشوم. • در خانه هم كه تنها نیستید؟مدام به دیدنم میآیند. مثلا دستهای از دانشجویان بوشهر یا اصفهان یا علاقهمندان یا خبرنگارانی مثل شما میآیند و به خودم كه میآیم، میبینم امروز هم گذشت.• بزرگترین آرزوی شما؟اینكه فقط چند لحظه در اتاق خودم بتوانم آرامش داشته باشم. مدتهاست به این لحظات نرسیدهام؛ حتی وقت تمرین هم نداشتهام. خیلی وقت است و به خاطر همین آرزو میكنم در جایی دورافتاده بدون تلفن یا هیچ وسیله ارتباطیای، چند روزی فقط با طبیعت زندگی كنم. • و افقهای آینده؟لطفهای زیادی به من شده است، این جوایز مسئولیت مرا سنگینتر كرده است. تمام این اتفاقها، مواهب آسمانی است و دلم میخواهد بتوانم در برابر این برگزیده شدنها، خدمتی انجام بدهم تا بتوانم در روحم به توازنی برسم. همیشه احساس میكنم مواهبی كه به من داده شده، بیش از حد و اندازههای طبیعی من است و حاصل مجموعه عملكردم بوده؛ نه فقط نوع آواز خواندنم كه نوع زندگیام، عملكردم، برخوردم با دیگران و عشق ورزیدنام به زیباییها! احساس میكنم هر چه جلوتر میروم، مسئولیتم سنگینتر میشود و باید كارهای بزرگتری انجام دهم.• اگر قرار باشد مسافری از راه برسد، دوست دارید آن یك نفر چه كسی باشد؟مسلم است كه از دیدن پسرم ـ حافظ ـ همیشه خوشحال میشوم؛ بهخصوص حالا كه از من دور است و اگر سرزده از راه برسد، طبیعتا خیلی لحظه شیرینی خواهد بود.• حافظ من طبیعی بود كه در خانواده ناظریها، پسرم حافظ هم به موسیقی علاقهمند شود. من هم به شیوه مادرم از 3سالگی به حافظ آموزش دادم و خودش هم علاقهمند شده بود و به هر كلاسی كه تشخیص دادم برای پیشرفت او مؤثر است، او را فرستادم. پیانو، سهتار، دف و تئوری موسیقی را نزد چند استاد آموخت و حتی در زمینه ادبیات هم او را به چند كلاس فرستادم.حافظ كه 19ساله شد، در سعدآباد برنامهای اجرا كردیم كه دیدگاه خاصی را میطلبید و سازبندی خاصی لازم داشت. آهنگها را من ساخته بودم و حافظ موسیقیاش را نوشته و تنظیم كرده بود و گروهی به نام «مولوی» را تشكیل داد. این گروه در شهرهای مختلف ایران به اجرای برنامه پرداخت كه بسیار تاثیرگذار بود. هنوز كه هنوز است بعضی از آثار، از این اجرا در نوع تركیب نوع سازبندی و نوع رنگ تاثیر میگیرند. بعد از آن اجرا، حافظ خیلی مورد تشویق قرار گرفت و گفت دلش نمیخواهد به همین حد اكتفا كند و میخواهد دنیای بزرگتری را تجربه كند.گفت كه میخواهد با انواع موسیقی جهان به طور ریشهای آشنا شود. خودش برای گرفتن ویزای تحصیلی از نیویورك اقدام كرد و درسش را در رشته آهنگسازی ادامه داد و موضوع پایاننامهاش شاهنامه فردوسی بود. در حال حاضر هم در رشته «رهبری اركستر» مشغول به تحصیل است و 4 سال است كه همراه با هم در اكثر مراكز دانشگاهی و فرهنگی آمریكا چند كنسرت برگزار كردهایم كه اصل برگزاریشان آشنایی غرب با فرهنگ شرق - بهخصوص فرهنگ اصیل ایرانی - است. حافظ اولین موزیسین ایرانی است كه شبكههای معتبر جهانی با او مصاحبه كردهاند؛ چرا كه اركستری از تركیب 4 كشور به وجود آورده و رنگ خاصی به صداها و سازها بخشیده كه تقلیدی نیست.حافظ در اجراهایش، نقطههای تلاقی فرهنگ غرب و شرق را تقویت كرده؛ مثلا به نوازنده غربی نمیگوید بیا ایرانی بزن، هركس در حوزه تخصص خودش كار میكند اما نقطه تلاقی فرهنگها برجسته شده و تصمیم دارد بعد از اتمام تحصیلاتاش به ایران برگردد و اركستری در دست بگیرد و كار كند. دانش حافظ حلقه گمشدهای بود كه من برای تكمیل آثارم به دنبال آن میگشتم؛ چون در رابطه با موسیقی كلاسیك تحصیلات آكادمیك نداشتم. با این وصف، در رابطه با موسیقی شناخت داشتم. شته موسیقی كلاسیك بسیار سخت و گسترده است. من از 20 سال پیش به آهنگسازان معروفی كه برای همه شناخته شدهاند گفتهام بیایید روی شاهنامه كار كنیم اما نشده! یا دلم میخواسته برنامههایی از نظر اركستراسیون یا سازبندی انجام شود كه نشده! چون متخصصی میخواست كه با فرهنگ موسیقی غربی آشنا باشد. الان حافظ تمام این جاهای خالی را برایم پر میكند. پروژه مولوی را در دست داشتیم كه 4 سال طول كشیده و سال دیگر تمام میشود و بعد هم به پروژه فردوسی خواهیم رسید كه به یاری خدا، به همراه پسرم حافظ آن را پی خواهم گرفت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1412]
صفحات پیشنهادی
شهرام ناظری : موسیقی ملی ایران در خطر است
از این رو ، می توان دریافت که شهرام کوچک 9 ساله چگونه توانست اولین برنامه ... شهرام ناظری، در سفری که مهرماه ۱۳۸۶ به فرانسه داشت، نشان شوالیه ادب و هنر را از سوی ... مساله دیگر هم ورود الحان خارجی به خصوص عربی در آواز ایرانی است. ... این یک کار فرهنگی خالص بود که در ارومیه انجام شد؛ شهری که به خاطر نزدیکی اش با چند ...
از این رو ، می توان دریافت که شهرام کوچک 9 ساله چگونه توانست اولین برنامه ... شهرام ناظری، در سفری که مهرماه ۱۳۸۶ به فرانسه داشت، نشان شوالیه ادب و هنر را از سوی ... مساله دیگر هم ورود الحان خارجی به خصوص عربی در آواز ایرانی است. ... این یک کار فرهنگی خالص بود که در ارومیه انجام شد؛ شهری که به خاطر نزدیکی اش با چند ...
شهرام ناظری: وضعیت موسیقی فاجعه باراست
شهرام ناظری: وضعیت موسیقی فاجعه باراست. ... شوالیه آواز ایران وضعیت موسیقی را فاجعه بار خواند و گفت، طی ۱۰۰ سال اخیر به دلایل سیاسی و اجتماعی، ... ناظری با اشاره به این كه موسیقی انتخاب شده برای كنسرت اصفهان ۹۰درصد مقامی است و در آن از سازهای ... نمایش تصادفی مطالب. بازيگران ايرانی نوروز را چگونه سپری می كنند ...
شهرام ناظری: وضعیت موسیقی فاجعه باراست. ... شوالیه آواز ایران وضعیت موسیقی را فاجعه بار خواند و گفت، طی ۱۰۰ سال اخیر به دلایل سیاسی و اجتماعی، ... ناظری با اشاره به این كه موسیقی انتخاب شده برای كنسرت اصفهان ۹۰درصد مقامی است و در آن از سازهای ... نمایش تصادفی مطالب. بازيگران ايرانی نوروز را چگونه سپری می كنند ...
کباب جوجه تابه ای
روغن زیتون ، آب لیمو و آب پیاز را به همراه نمك و فلفل و زعفران حل شده در آبجوش را با هم مخلوط كرده و جوجه را در این سس ... شهرام ناظری چگونه شوالیه آواز شد. ...
روغن زیتون ، آب لیمو و آب پیاز را به همراه نمك و فلفل و زعفران حل شده در آبجوش را با هم مخلوط كرده و جوجه را در این سس ... شهرام ناظری چگونه شوالیه آواز شد. ...
فروش بی رحمانه دختران به عنوان برده جنسی
شهرام ناظری چگونه شوالیه آواز شد. تمجید از ترکی در الجزیره قطر/ پکرمن:تصمیم داور ایرنی صحیح بود · ابتکارهایی برای آشپزخانه. . نمایش تصادفی مطالب ...
شهرام ناظری چگونه شوالیه آواز شد. تمجید از ترکی در الجزیره قطر/ پکرمن:تصمیم داور ایرنی صحیح بود · ابتکارهایی برای آشپزخانه. . نمایش تصادفی مطالب ...
تهمینه میلانی خبر داد
شهرام ناظری چگونه شوالیه آواز شد. دانلود دو تم زیبا برای ویندوز سون Beautiful themes for Windows 7 · هشت طرح مخابراتي در خنج فارس به بهره برداري رسيد ...
شهرام ناظری چگونه شوالیه آواز شد. دانلود دو تم زیبا برای ویندوز سون Beautiful themes for Windows 7 · هشت طرح مخابراتي در خنج فارس به بهره برداري رسيد ...
هنر مربی مهدوی كیا
شهرام ناظری چگونه شوالیه آواز شد. معرفی کلیساهای استان آذربایجان شرقی · نمایش «آخرین آواز سندباد» · توفان تهران يك قرباني گرفت ...
شهرام ناظری چگونه شوالیه آواز شد. معرفی کلیساهای استان آذربایجان شرقی · نمایش «آخرین آواز سندباد» · توفان تهران يك قرباني گرفت ...
بررسي طرح افزايش مشمولان سهام عدالت به 52 ميليون نفر
شهرام ناظری چگونه شوالیه آواز شد. خطوط اتوبوسراني مستقر در پايانه · استفاده تبلیغاتی از منتقدان · انتخابات آزاد بود اما.. خداحافظ هشت پای پیشگو ...
شهرام ناظری چگونه شوالیه آواز شد. خطوط اتوبوسراني مستقر در پايانه · استفاده تبلیغاتی از منتقدان · انتخابات آزاد بود اما.. خداحافظ هشت پای پیشگو ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها