واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - گزارش سخنرانی مصطفی ملکیان در دومین روز همایش علمی امام محمد غزالی رضا محبی: یکشنبه یازدهم اسفندماه دومین روز همایش علمی امام محمد غزالی با حضور اساتید فلسفه و پژوهشگران مختلف آغاز به کار کرد. در پانل اول روز دوم این همایش افرادی همچون حسن بلخاری، حامد ناجی اصفهانی، سعید انواری، شهرام پازوکی و مصطفی ملکیان سخنرانی کردند. مصطفی ملکیان در این همایش بحث خود را با موضوع «نگاهی دوباره کتاب المنقذ من الضلال» ارائه کرد. ملکیان این اثر غزالی را دارای مشابهاتی در دیگر نقاط جهان دانسته و گفت: من در حال بررسی این کتاب با شش اثر دیگر هستم. در مورد این اثر غزالی باید گفت که پیش از آن نیز اندیشمندان و متفکران دیگری نیز شاید به گونهای در این حوزه کار کرده و یا بتوان آنها را در این حوزه دستهبندی کرد. شش اثر دیگری که بنده آنها را به قول ویتگنشتاین در قالب یک خانواده قرار دادم عبارتند از: اعترافات آگوستین قدیس، تاملات دکارت، اندیشههای پاسکال، اعترافات روسو، اعترافات تولستوی و در نهایت گزارش به خاک یونان کازانتزاکیس. این هفت اثر را میتوان از چهار جنبه متفاوت با یکدیگر مقایسه کرد که عبارتند از:1- چه میگوید؟2- برای که میگوید؟ که در اینجا مخاطبشناسی اثر انجام میگیرد.3- چرا میگوید؟4- و چگونه میگوید؟ اینکه کتاب المنقذ چگونه کتابی است روایتها و نظرات گوناگونی وجود دارد. نظر اول المنقذ را تنها نوعی از حسبحالنویسی دانسته و صرفاً آن را بیوگرافی غزالی میدانند. نظر دوم این است که المنقذ نوعی رساله در باب الاهیات و احکام از موضع اشعری است و در نظر سوم المنقذ را رسالهای در معرفتشناسی و بهخصوص بحث گذر از شک و رسیدن به یقین دانستهاند که در این مورد شباهتهایی میان المنقذ غزالی و تاملات دکارت به چشم میخورد. دکارت نیز در تاملات در جستجوی حقیقت یا همان علم است و در حال گذر از مرحله شک است. در المنقذ نیز نوعی از گذر شک به سوی یقین و علم دیده میشود. اما این نظر نیز نمیتواند درست باشد و اساساً مقایسه غزالی و دکارت بر سر این موضوع قابل دفاع نیست. مقصود غزالی از المنقذ این نبود که نشان دهد که چگونه از شک آغاز کرده و به یقین رسیده است. در این کتاب غزالی نمیگوید که چگونه از شک گذر کرده است و به یقین یا علم رسیده است و از چگونگی گذر از این مرحله سخن نمیگوید بلکه تمام مسیر را الهامات الهی و عنایات باری تعالی میداند. پس این کتاب نمیتواند کتابی آموزشی در جهات عرفان باشد. غزالی در این اثر ابتدا به ضروریات و حسیات شک میکند، اما پس از مدتی حسیات را نیز رها کرده و به سراغ ضروریات میرود و بر آن شک میکند و تمام اینها بهطور واضح مشخص نیست که چگونه شروع و خاتمه یافته است و غزالی چگونه از آن عبور کرده است. ملکیان پس از این مسئله به سراغ مقوله اخلاق باور رفته و المنقذ را نیز اثری دور از اخلاق باور دانست. در بین این هفت اثر سه کتاب معتبری که دیدگاه الاهیاتی دارد کتابهای اندیشههای پاسکال، اعترافات آگوستین قدیس و المنقذ من الضلال غزالی است اما در هیچکدام از این آثار اخلاق باور مشهود نیست و وجود ندارد. اما چندین نکته قابل اعتنا وجود دارد که ذکر آن خالی از لطف نیست. نکته اول مقوله تقلید است. تقلید در مفهوم کلی آن در نگاه غزالی امری مطرود است و در این خصوص در بیشتر آثارش این موضوع را پرداخته و نشانههای آن وجود دارد. در جایی از نوشتههای غزالی دیده میشود که دلیل اینکه باطنی به جایی نمیرسد به دلیل این است که تقلید میکنند و همچنین در اثر دیگرش نیز ذکر کرده است که خدا را شکر میکنم که دیگر تقلید نمیکنم. این از الطاف خدا بود که من از سن بیست سالگی به بعد دیگر تقلید نکردهام. نکته دوم و قابل بحث غزالی این است که وی معتقد است که حق را با رجال نمیتوان شناخت و این رجال است که باید با حق آن را شناسایی کرد. همچنین غزالی میگوید که عقول کسانی هستند که فقط در حود قول نگاه میکنند و با گوینده کاری ندارند. نکته سوم نگاه غزالی این است که از گوینده به گفته راهی نیست. حتی اگر گوینده همه اهل باطل باشد، باز قول او را نمیتوان گفت که باطل است. ممکن است که فرد باطل نیز حرف درستی بزند.نکته چهارم این است که اگر من قرار است از هیچکس تقلید نکنم یکی از آن کسان خود من هستم، پس باید همیشه خودم را هم نقد کنم و مراقب خود باشم و هر لحظه به بررسی فکر خود بپردازم.نکته پنجم غزالی این است که معتقد است در تمامی سخنان فقط یک نکته مهم است و آن این است که آن نظر و سخن حق است یا باطل. باقی مطالب دیگر هیچ توجیه و اهمیتی ندارد. غزالی در جاهای مختلفی میگوید شاید مهمترین خواسته من از خدا این باشد که در مواجه با مخالفین به من این قدرت را بدهد که کدام حق است و کدام باطل. نکته پنجمی که در آثار غزالی به چشم میآید مجاورت حق و باطل است. بدین معنی که در صورتی که حق و باطل در مجاورت هم باشند نه حق باطل را تبدیل به حق میکند و نه باطل حق را تبدیل به باطل میکند. مجاورت حق و باطل تاثیری بر روی هم ندارند. گوینده میتواند حرفی درست و حق را بزند و در پس آن و بلافاصله حرف باطلی بزند. این دو از هم قابل تمییز است و بر هم تاثیر نمی گذارند. غزالی تنها ملاک حق و باطل را دلیل میداند و معتقد است که برای سنجش حق از باطل باید به دلیل نظر نگاه کرد.نکته ششم اندیشه غزالی تناسب دلیل و مدعا است. غزالی میگوید که من نظرم عوض نمیکنم مگر اینکه دلیل مناسبی برای آن ارائه شود. اینکه عصا تبدیل به اژدها میشود و یا ابراهیم از آتش سالم میگذرد هیچ کدام نمیتواند نظر مرا را درباره موضوعی عوض کند. غزالی در برابر این اتفاقات میگوید: من میدانم که صاحب این امر خارقالعاده قدرتی دارد که من نمیدانم و یا علمی دارد که من آن را در بر ندارم اما هیچکدام از اینها دلیل نمیشود که من نظرم را تغییر دهم. تغییر نظر و عقیده منوط به دلیل مناسب با نوع بحث فرد است. من تمام نظرات را از هر گروه و فرقه و فردی میشنوم و در جستجوی آن هستم؛ اگر به باطنی بر بخورم از او میپرسم که چرا باطنی شده است و اگر به ظاهری بر بخورم نیز از او همین سوال را میپرسم. نکته دیگر در اندیشه غزالی بحث جستجوی حقیقت در جایی جز حق است. غزالی معتقد است که همانطور که طلا از میان سنگهای بسیار استخراج میشود، گاهی خداوند نیز حقیقت را در جایی قرار میدهد که فرد گمان نمیکند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 427]