واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رازها و دروغها
اینلند امپایر» فیلم تازه دیوید لینچ بار دیگر این نكته را به اثبات میرساند كه پیچیدهترین فیلم این كارگردان، آخرین ساخته اوست.در واقع جز فیلم سرراست و روان «داستان سرراست»، لینچ هر چه در این سالها ساخته، یكی از یكی پیچیدهتر بوده است.وقتی «بزرگراه گمشده» به نمایش عمومی در آمد، منتقدی با ذكر پیچیدگیها و بداعتهای فرمی فیلم، «مخمل آبی» را در مقایسه با «بزرگراه ...» فیلمی ساده نامید.جالب این كه از «مخمل آبی» تا سالها به عنوان یكی از چند لایهترین و غریبترین تجربههای تاریخ سینما، یاد میشد.حالا با آمدن «اینلند امپایر» صحبت از این است كه لینچ در «بزرگراه گمشده» و «جاده مالهلند»، معماهای سادهتری را طرح كرده بود. بهخصوص این كه بدانیم لینچاین بار، فیلمش را بدون در اختیار داشتن فیلمنامه ساخته است.او كه زمانی سورئالیست شهودی سینما، خوانده شده بود، فیلم تازهاش را كلاً با بداههپردازی و كشف و شهود ساخته است.اگر در فیلمهای قبلی، لینچ ماجرایی را آغاز و كمی بعد از پیش رفتن داستان و شناساندن یكی ،2 شخصیت، تماشاگر را غافلگیر میكرد، این بار فیلم از همان نمای اول با شگفتی آغاز میشود.تعبیر درست از فیلم را منتقدی انجام داده كه «اینلند امپایر» را به پازلی با تكههای نامربوط تعبیر كرده كه تماشاگر پس از تماشای آن مدتها در تلاش است تا تكههای آن را به هم بچسباند.و این پازل تازه لینچ، واقعاً پیچیده و در جاهایی گیجكننده است. چه در شیوه روایت داستان و چه در ساختار تكنیكی، لینچ نوعی بیقاعدگی را به كار گرفته كه در آثارش تازگی دارد.لورا درن در سومین همكاریاش با لینچ، نقش بازیگری را ایفا میكند كه زندگی شخصیاش با ماجراهای فیلمی كه در آن بازی میكند، چنان در هم آمیخته میشود، كه در اغلب اوقات، اینها غیرقابل تفكیك از یكدیگر به نظر میرسند.آن قدر غیرقابل تفكیك كه در جاهایی به نظر میرسد كه اینها (زندگی واقعی و زندگی فیلمیك) دارند بر یكدیگر تأثیر میگذارند.لینچ بار دیگر كابوسهایش را برایمان به تصویر كشیده است و دوربین دیجیتال این امكان را به او داده كه با خیال راحت و فراغ بال هر چه میخواهد انجام دهد. معماهایی را طرح كند و بدون این كه پاسخ آنها را بدهد، با پرسشهای تازهتری، ذهن بیننده را به تشویش بكشد.از این منظر مخاطب فیلم، موقعیتی مانند كاراكترها دارد كه در میان كابوسهای لینچ دست و پا میزنند.اینلند امپایر» سرزمینی است كه در آن هرز میان واقعیت و تخیل، رویا و كابوس و ذهنیت، عینیت كاملاً مخدوش شده است.فیلم به شدت به بازی لورا درن متكی است و در واقع آنچه این پازل پیچیده را مفهوم و معنا میبخشد حضور بازیگری است كه با اجرای درجه یكش مرز میان زندگی و سینما را بارها میشكند و مخاطب را شگفت زده می كند.تماشاگر این شانس را دارد كه بارها به تماشای كابوس تازه دیوید لینچ بنشیند و با كنار هم گذاشتن قطعات به ظاهر بیربط، تشویشهای ذهنی كارگردان را تا اندازهای نظم ببخشد.لینچ بار دیگر تعریف تازهای از روایت داستان در سینما ارائه میكند و از تماشاگر میخواهد كه به آنچه كه در برابر چشمانش میگذرند، اعتماد نكند.همانطور كه لورا درن نیك، نمیتواند ماجراهای پیچیدهای كه از سر میگذراند، باور كند.منبع : همشهری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 358]