واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سهراب سپهری شاعر یا نقاش؟
درباره سهراب سپهری آنچه ممیز، موسوی گرمارودی، احمدرضا احمدی و خسرو شکیبایی درباره سهراب گفته اندشعر و نقاشی سهراب سپهری بیانگر روح انسانی اوست. این نکته ای است که هر شاعر و منتقدی به آن اذعان داشته است. نقطه نظرهای مرتضی ممیز، خسرو شکیبایی، احمدرضا احمدی و علی موسوی گرمارودی درباره او نشان دهنده جاودانگی جنبه های مختلف فردی و هنری این شاعر است.سپهری یک نقطه عطفزنده یاد مرتضی ممیز
سهراب سپهری شاعر یا نقاش؟ سپهری شاعر نقاش و یا سپهری نقاش شاعر؟ در جایی خواندم که سپهری اولین دفتر شعرش را در نوزده سالگی منتشر کرده است. ظاهرا این نخستین نمایشی از فعالیت های هنری او بوده است. نمی دانم که در همان اوان نقاشی هم می کرده است یا نه؟ اما به دانشکده هنرهای زیبا که رفت حتما بر اساس دستمایه و استعدادی رفته است. به خصوص که در همان هنگام هنرجوی برحسته ای بوده است و جرقه هایش از همان زمان در محیط زده شده و جلب توجهات را کرده است. هنگامی که او را شناختم او را یک نقاش یافتم. این به معنای تخطئه کار شاعری او نیست چرا که وقتی شعرهای او را می خوانید آن قدر تصویری است و آنقدر خوانا و دیدنی است که گویی تابلویی را با لحنی بسیار زیبا توصیف می کند. به طور کلی وقتی در هر رشته ای از هنر به پختگی برسید به شاعری در آن هنر می پردازید. منظور آن نیست که یک تابلو نقاشی با مضمون و موضوعی شاعرانه نقاشی کنید در این صورت آن بدترین نقاشی هاست که با ماسک و نقاب شعر گونه به دروغ بافی پرداخته است، بلکه منظور روح شاعرانه بیان تصویری تابلو است. بنابراین وقتی تابلوهای سپهری را نگاه می کنید در واقع همان اشعار او را می خوانید منتهی با زبانی دیگر، با زبان تصویر. تبحر دوگانه سپهری در نقاشی و شعر گویای نکته مهم دیگری است که باید هر هنرمندی داشته باشد و آن دید و درکی همه جانبه نسبت به هرگونه و هر رشته فعالیت هنری است به این معنی که هر هنرمند باید آن چنان دید و شناخت آشنائی با هر اثر هنری چه نقاشی، چه ادبیات چه موسیقی چه معماری چه سینما و چه تئاتر و خلاصه هر فعالیت هنری دیگر داشته باشد که بتواند به راحتی درباره آن اظهارنظر کند. کلی گوئی نکند، گفتگو کند. روزهای معصوم آلودهاحمدرضا احمدی
روزهای معصوم آلوده ای بود و سهراب هر روز با حجب این روزهای آلوده را عبادت می کرد. و تلاش داشت در سیر و سفرش به روز ما یکدیگر را باور کنیم. و سپهری روزی دوباره جوان شود. ولی چگونه غیور تنهایی می تواند با بودن روز و شب به مصاف رود. آن هنگام است که انسان از شعر بودن زمین خانه اش دلگیر و نا امید می شود و به جهان پناه می برد و در کهکشان با همراهی امید و نا امیدش دیدار می کند. می دانم عذاب سختی است که انسان نا امید از مکان خانه اش در کل جهان غرق شود ولی سپهری این عذاب را دوست داشت. در ریاضت و انزوا به جستجو می پرداخت و با ملایمت و حوصله ای که صفت بزرگیش بود به جهان چشم دوخت. جهان با وسعتش در توان او نبود و دست های استخوانی او نمی توانست تمام جهان را به کلمات او پیوند زنند. لحظه ای در خاک ماند، ایستاد، تجربه کرد، حرکت کرد و به دنبال شرق گمشده به راه افتاد. در این دوران ها ترانه های ژاپنی را تجربه کرد. آوار آفتاب حکمت این دوران است. چهره این کتاب کمی عبوس است و سهراب با حکمت و اندیشه ای دیگر به دنبال کتاب حجم سبز رفت و در شعرهای این کتاب از گمگشتگی بیرون آمده و راه اصلی و واقعی خود را یافته است. اکثر شعرهای سهراب در این کتاب دعوت است از همه مردم، از گل ها، از آبها، از هر آنچه در طبیعت است.درباره سهرابعلی موسوی گرمارودی سپهری از کسانی است که راه نیما را شناخته بود اما این را با خود با شخصیت یگانه خویش پیمود. او خود را با رنگ و کلمه بیان می کرد. مصالح خلاقیت او هم رنگ بود و هم کلمه و او با این هر دو نقاشی می کرد. یا با این هر دو ماموریت ادبی خود را انجام می داد. تعجب نفرمائید که برای نقاشی او نیز تامل به ماموریت ادبی شده ام می دانید که در نقاشی ایرانی از گذشته های دور به خاطر منعی که اسلام در مبارزه با آثار بت پرستی پیش آورده بود پرسپکتیو ناگزیر حذف شده. یکی از منتقدین غربی می گوید نقاشی در آبستره همان جایی رسیده است که نقاشی ایران اسلامی در طی قرون می پیمود یعنی در این نقاشی نیز مانند آبستره رنگها یکدیگر را فرا می خوانند. نقاشی ماموریت ادبی می یابد. و اما شعر سپهری. شعر او در نخستین برخورد دارای چند ویژگی است؛ یکی اینکه سپهری نخستین کسی یا دست کم مهمترین شاعری است که زبان شعر نو را با زبان محاوره پیوند زد. توضیح آنکه در شعر نو شاعران در همان حال برخی دارای زبان خاص خویشند در یک چیز اشتراک دارند و آن زبان عام شاعرانه است در برابر زبان محاوره. در واقع می توان گفت که زبان شاعرانه هر شاعر و زبان خاص وی جنس و فصل شعر او را تشکیل می دهند. سهراب تبلور انسانخسرو شکیبایی(سهراب) برای من همه زندگی است. برای من تبلور انسان است. انسانی که رو به سوی روشنی دارد، انسانی که خود جهانی کوچک است، انسانی که در عین ساکن بودن در نقطه ای، به ته دریاها و اوج آسمان ها و هزار توی زمان راه یافته است.
وقتی که یک سلام ساده، یک "دوست خواهم داشت" حالا، صمیمی، می تواند در خلوت عزیزانم خوش بنشیند، وقتی که عشق به انسان را در تمامی پاره پاره تنم، برای مردم وطنم پیشکش زندگی کرده ام، پس دیگر این دل مشغولی شاه نشین چشم دل من خواهد بود. همیشه با من، خود من خواهد بود و شد.ما هنوز گدایان یک لبخندیم و محتاج یک نگاه. پس این انسان "نیازمند" زبان خاص خود را طلب می کند در این دنیا که دنیای "تنگ حوصله ای است". این که عصر امروز زبان امروز را می طلبد، حرف بی راهی نیست. سهراب در منظومه "صدای پای آب" در تمامی مراحل مختلف زندگی از کودکی ، نوجوانی و جوانی اش گرفته تا مراحل پختگی و آنگاه که رو به سوی روشنی و تولد دیگر داشته و در پشت دانایی اردو زده از هرگونه تصنع و تظاهر دوری جسته است.منبع : مهر مطالب مرتبط :سالروز تولد سهراب سپهری سهراب سپهری
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 805]