واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: ارتباط تلفني ما هم چنان ادامه داشت تا اين که يک روز خانمي تماس گرفت و با عصبانيت گفت: مادر سعيد هستم، اي دختر بي چشم و رو تو با پسر من چه کار داري و چرا زندگي او را به هم ريخته اي؟ خراسان: يک دل نه صد دلشيفته و دلباخته صداي دلنشين سعيد شدم و ما بدون آن که همديگر را ديده باشيم قرار ازدواج گذاشتيم. اما پس از آن که او حدود يک ميليون تومان سرم کلاه گذاشت فهميدم عجب اشتباه بزرگي کرده ام و کاش عقلم را به احساسم نمي باختم. دختر جوان که همراه پدر خود براي اعلام شکايت از جواني حيله گر به کلانتري جهاد مشهد مراجعه کرده بود گفت: من و خواهرم ۲ قلو هستيم و از روزي که او ازدواج کرد و به خانه بخت رفت احساس تنهايي عجيبي مي کردم. دوست داشتم هر چه زودتر ازدواج کنم و سروسامان بگيرم اما خواستگار خوبي برايم نيامد و به اين فوريت نمي توانستم ازدواج کنم. يک روز که خيلي دلتنگ شده بودم در حالي که با گوشي تلفن همراهم بازي مي کردم شماره تلفن خودم را با تغيير ۲رقم آخر آن شماره گيري کردم. پسر جواني جوابم را داد و با صداي دلنشيني که داشت چند دقيقه با هم صحبت کرديم. از آن روز به بعد ما با هم ارتباط تلفني داشتيم و چيزي نگذشت که فهميدم عاشق شده ام و اگر يک روز صداي سعيد را نمي شنيدم احساس مي کردم چيزي گم کرده ام و بهانه گير مي شدم. فرزانه افزود: چند هفته از اين ارتباط تلفني گذشت و ما بدون آن که همديگر را ديده باشيم يا اطلاعات درست و حسابي از خانواده و اخلاق و روحيات هم داشته باشيم قرار ازدواج گذاشتيم! شايد باور نکنيد در اين مدت به ۲ خواستگار خوب جواب منفي دادم و دلم خوش بود که يارم در اصفهان زندگي مي کند و مي خواهد در آينده اي نزديک به خواستگاري ام بيايد. سعيد هر روز با چرب زباني هايش مرا ديوانه تر مي کرد اما هر موقع صحبتي از خواستگاري به ميان مي آمد بهانه اي مي آورد و مي گفت: دزد مغازه اش را خالي کرده است و چک برگشتي دارد. او در اين مدت با حيله و نيرنگ يک ميليون تومان از من قرض گرفت و اين مبلغ را به حساب بانکي اش حواله کردم. ارتباط تلفني ما هم چنان ادامه داشت تا اين که يک روز خانمي تماس گرفت و با عصبانيت گفت: مادر سعيد هستم، اي دختر بي چشم و رو تو با پسر من چه کار داري و چرا زندگي او را به هم ريخته اي؟ با تعجب پرسيدم: چه مي گوييد؟ پسر شما خواستگارم است و ما مي خواهيم ازدواج کنيم ولي مادر سعيد در حالي که گريه مي کرد گفت: پسرم زن و بچه دارد و آدم حقه بازي است. او حتي گفت سعيد و همسرش براي مسافرت به مشهد آمده اند و تو مي تواني او را از نزديک ببيني. من نشاني مهمانپذيري که او اتاق گرفته بود را روي تکه کاغذي نوشتم و پس از آن که والدينم را در جريان موضوع گذاشتم ديشب همراه پدر و مادرم به مهمانپذير رفتيم. باورم نمي شد که چه مي بينم و از خجالت داشتم آب مي شدم. نمي دانم چرا چنين حماقتي کردم و به راحتي مبلغ يک ميليون تومان را از دست دادم و احساساتم بازيچه يک عشق تلفني شد. در خور يادآوري است با اعلام شکايت دختر جوان و خانواده اش، سعيد در برابر شواهد و ادله موجود به ناچار لب به اعتراف گشود و مبلغ يک ميليون تومان را طي يک فقره چک به پدر دختر جوان برگرداند. در اين ميان همسر سعيد نيز که متوجه موضوع شده بود با خانواده اش تماس گرفت و با توجه به اختلافات به وجود آمده، سعيد با مشکلات ديگري روبه رو شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7002]