واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تنها یك آتشبار منطقه بانه و مناطق به دست آمده را از اشغال دشمن حفظ كرد
جنگ تحمیلی به عنوان بخشی از تاریخ درخشان كشورمان همواره و سالهای سال حرفهای تازهای برای گفتن خواهد داشت و در این میان رزمندگان حاضر در دوران دفاع مقدس هم ناگفتههایی دارند كه بازگویی هر یك از آنها میتواند در تكمیل تاریخ شفاهی جنگ تحمیلی نقش به سزایی داشته باشد.سرویس فرهنگ و حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) هم در این راستا خاطرهای از سروان علیاكبر روزبهانی از رزمندگان نیروی زمینی ارتش در دفاع مقدس را منتشر میكند.من سروان توپخانه علیاكبر روزبهانی جمعی گروه 44 توپخانه اصفهان به عنوان یك سرباز كوچك امام زمان (عج) افتخار دارم كه مدتی از 8 سال دفاع مقدس را جبهههای حق علیه باطل حضور داشته بو خاطرات خود را بازگو مینمائیم.البته سرتاسر جنگ تحمیلی خاطره است كه اگر بخواهیم آنها را بازگو كنیم چندین دفتر را پر میكند، ولی یكی از خاطرات فراموش نشدنی خود را بیان میكنم.در سال 1363 وارد آموزشگاه افسری شدم و بعد از طی یكسال دوره مقدماتی و تكمیلی، در تاریخ 20/11/64 فارغالتحصیل شده و از همان تاریخ خود را در جبههای حق علیه باطل در منطقه كردستان معرفی نموده و خدمت خود را شروع كردم.خاطرهای كه برایتان عرض میكنم از عملیات والفجر99 در سال 1364 است كه عملیات در منطقه عمومی شیلر برای محاصره و تصرف شهر سلیمانیه عراق بود و بنده افتخار معاونت آتشبار را داشتم. عملیات در ساعت122 مورخه 20/11/64 در منطقه عمومی شیلر به طرف شهر سلیمانیه مركز استان كردستان عراق شروع شد كه لشكر28كردستان و لشكر 30 گرگان و همچنین لشكر 14 امام حسین (ع) سپاه پاسداران در عملیات شركت داشتند و تا 5 كیلومتری سلیمانیه پیشروی نمودیم و كشور عراق از بیم تصرف سلیمانیه مردم آن شهر را مسلح نموده و در اطراف شهر گمارده بود كه اگر نیروهای اسلام به شهر آمدند مردم كشته شوند. با این تدبیر، عملیات نیروهای خودی متوقف شد و تا فروردین سال 65 در آن منطقه پدافند نمودیم.در این عملیات خاطراتی كه دارم پیشروی سریع نیروهای خودی با توكل به خداوند بود كه از كوههای صعبالعبور گذشته و چندین ارتفاع را پشت سر گذاشتیم و به نزدیك شهر سلیمانیه رسیدم كه این خود جای تعجب بود، چون اگر میخواستیم این فاصله را در روزهای عادی طی كنیم حداقل 48 ساعت وقت میخواست در صورتیكه پیاده این مسیر طی چند ساعت از سر شب شروع و تا ساعت 5 صبح كه هوا روشن شد نیروهای ما به محل رسیده و پدافند نمودند، البته ما در واحد توپخانه 130 م.م خدمت میكردیم و آتش بر روی دشمن میریختیم. عراق پیشبینی زیادی برای پس گرفتن این منطقه نمود و در نیمه شب 29/12/64 هنگام سال تحویل ما در نمازخانه جمع شده و میخواستیم عید را جشن بگیریم. لحظهای كه رادیو مارش زد و گفت: آغاز سال 1365 ؛در همین لحظه 6گلوله دشمن در موضع ما بر زمین خورد و به ما آماده باش دادند كه پای توپ برویم و این پای توپ رفتن تا 48 ساعت ادامه داشت بدون اینكه به سنگر بازگردیم.آن شب ما تمام گلولهها را تیراندازی كردیم كه دشمن پیشروی نكند، به طوری كه لوله توپ حرارتش از شدت گرمی پیدا بود، ما تمام گلولهها را شلیك كرده و فقط بار مبنا را داشتیم وقتی با گردان تماس گرفتیم فرماندهی گردان اجازه شلیك بار مبناء را نداد. دیدهبان فریاد میزد گلوله بفرستید و ما با اصلاح دید خود گلولههای بار مبناء را هم تیراندازی كردیم، وقتی هوا روشن شد ما نگاه كردیم دیدیم نیروهای خط جلو همگی به عقب رفته و تنها توپخانه در منطقه آتشبار ما بود كه تیراندازی میكرد.تعدادی از پرسنل پای توپ میخوابیدند و تعدادی تیزاندازی میكردیم، 48 ساعت مداوم تیراندازی كردیم كه شاید پرسنل كادر و وظیفه هر كدام 2 ساعت آنهم در كنار توپ میخوابیدیم، وقتی گلولهها تمام شد منتظر بودیم دشمن در ارتفاع جلوی ما را پشت سر بگذارد و بیاید كه اگر اینكار صورت میگرفت، دشمن تا بانه پیشروی میكرد. عنایت خداوند بود كه با تیراندازی یك آتشبار توپخانه 130 م.م دشمن متوقف شود و نتواند جلوتر بیاید. از ردههای بالا به ما گفتند مقاومت كنید نیروهای ما دارند میآیند. شب قبل من به كلیه پرسنل مقر گفته بودم یا همه ما اینجا میایستیم و میمیریم یا اینكه تا آخرین گلوله تیراندازی میكنیم كه الحمدالله كلیه پرسنل با من موافق بودند و ایستادند و تیراندازی كردند و دشمن نتوانست ارتفاع جلوی ما را پشت سر بگذارد و همین امر باعث نجات منطقه بانه و مناطق بدست آمده بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2141]