تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):اگر مردم تعقل می کردند و مرگ را تصور می کردند، دنيا ويرانه مى‏شد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826667145




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خورشيد كم‌كم رنگ مي‌باخت


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: خبرگزاري فارس: «آن‌روز را به خوبي به ياد دارم. يك روز گرم تابستان بودم و ما در لواسان بوديم. نور خورشيد كم‌كم تيره مي‌شد و به موانع برخورد مي‌كردم تا آنكه ديگر هيچ چيز نديدم. آن زمان 6 سالم بود.» به گزارش خبرنگار اجتماعي خبرگزاري فارس، براي تهيه گزارش به مجتمع نابينايان شهيد محبي رفتيم. طبق روال اداري مي‌بايست ابتدا با مدير مجتمع ديداري مي‌داشتيم و در خصوص گزارش و برنامه‌اي كه در پيش داشتيم، مذاكره مي‌كرديم اما زماني كه به اتاق سيد سعيد ميري لواساني وارد شديم، پشت ميز مردي نشسته بود كه عينك دودي بر صورتش خودنمايي كرد. روي ميزش تنها يك تلفن و يك تلفكس قرار داشت. بر روي ديوارها هيچ چيز نبود. اتاق متشكل از ميز مدير، يك ميز كوچك، 6 صندلي و دو كمد بود كه بر روي آن‌ها چند كاپ ورزشي قرار داشت. مي‌شد به راحتي حدس زد كه مدير اين‌ اتاق بي نهايت ساده، يك روشندل است. خواستار گفت‌وگوي اختصاصي با وي شديم و او نيز در نهايت محبت پذيرفت. سيد سعيد ميري لواساني 46 سال سن دارد و داراي مدرك كارشناسي ارشد مديريت دولتي است. - آقاي لواساني نابينايي شما مادرزادي است يا بر اثر حادثه پيش آمده؟ بر اثر يك بيماري در خردسالي به تدريج بيناييم را از دست دادم و در نهايت در 6 سالگي نابينا شدم. - آيا در خانواده شما هم كسي نابينا هست؟ نه، همانطور گه گفتم نابينايي من نيز بر اساس يك بيماري صورت گرفت. من 2 خواهر و 2 برادر دارم كه هميشه از حمايت آن‌ها و پدر و مادرم برخوردار شدم. - روزي كه نابينا شديد را به خاطر داريد؟ بله، آن‌ روز را به خوبي به ياد دارم. يك روز گرم تابستان بود و ما در لواسان بوديم. نور خورشيد كم‌كم تيره مي‌شد. گاهي واضح و گاهي تيره مي‌ديدم. طبيعتاً مشكل داشتم و به موانع برخورد مي‌كردم تا آنكه ديگر هيچ چيز نديدم. - احساستان را به خاطر داريد؟ براي خودم خيلي سخت نبود اما بيش‌تر ناراحتي مادرم مهم بود و سعي مي‌كردم او را توجيه كنم كه مي‌بينم. - كارهايتان را به راحتي انجام مي‌داديد؟ با توجه به اينكه به تدريج نابينا مي‌شدم، با اين نابينايي خو مي‌گرفتم. در ابتدا شب نابينا شدم. يادم نيست كه خودم متوجه كاهش ديدم مي‌شدم يا نه، ولي يادم هست كه شب‌ها خوب نمي‌ديدم. تمام كارهايي كه در زمان بينايي انجام مي‌دادم در زمان نابينايي نيز به راحتي انجام مي‌دادم. - گفتيد كه سعي مي‌كرديد به مادرتان ثابت كنيد كه مي‌بينيد؟ چه جوري؟ تنها همان روز اول كه به طور كامل نابينا شدم يك مقداري به در و ديوار برخورد كردم اما بعد عادي شد و كارهايم را نيز به تنهايي انجام مي‌دادم. دلم نمي‌آمد كه مادرم از نابينايي من غصه بخورد به همين دليل با آن سن كم سعي مي‌كردم به او اثبات كنم كه مي‌بينم. مادرم نيز هميشه مرا امتحان مي‌كرد مثلاً با خاموش و روشن كردن برق يا با نشان دادن بعضي اشيا مرا امتحان مي‌كرد. يادم هست اگر چيزهايي را كه نشان مي داد صدادار بود، با توجه به اينكه صدا را مي شناختم، درست حدس مي‌زدم. - چه جوري با نابينايي كنار آمديد؟ چون كودك بودم خيلي اذيت نشدم ضمن اينكه از حمايت خوب خانواده برخوردار بودم. بيش‌تر پدر و مادرم ناراحت بودند. - بعد از اينكه سنتان بيش‌تر شد نسبت به نابينايي خودتان حس بدي پيدا نكرديد؟ هيچوقت از نابينايي خودم ناراضي نبودم. هميشه راضي بودم. نمي‌دانم شايد دليلش اين باشد كه زندگي بينايي را تجربه نكردم چرا كه در زمان بينايي‌ام خيلي كوچك‌ بودم البته اين طوري نيست كه در اين مدت راحت زندگي كرده باشم. - تحصيلاتتان را تا چه مقطعي ادامه داديد؟ من در همين مجتمع نابينايان شهيد محبي درس خواندم و سال 59 ديپلم گرفتم و در همان سال نيز وارد آموزش و پرورش شدم و به شغل معلمي پرداختم. كارشناسي حقوق گرفتم و كارشناسي ارشدم را نيز مديريت دولتي خواندم. - چه زماني مدير مدرسه شديد؟ از سوم آذر سال 63 مدير يك مدرسه نابينايان شدم. الان 20 سال بيش‌تر است كه مدير مدرسه هستم و چند سالي هم معلم بودم. - ازدواج هم كرديد؟ بله، 11 سال است كه ازدواج كردم و يك پسر دارم كه اكنون كلاس پنجم ابتدايي است. * روز ازدواجتان ؟ مگه مي شه يادم نباشد. سوم آذر 75 ازدواج كردم. - نظرتان نسبت به عصاي سفيد؟ با اينكه خيلي وسيله خوبي است. اما خيلي سخت انسان مي‌تواند براي استفاده از آن، خودش را قانع كند. - چرا؟ چون براي استفاده از آن فرهنگ سازي نشده است اما الان بهتر انجام مي‌شود. در حال حاضر در كلاس‌هاي دبستانمان به بچه‌هاي نابينا طرز درست راه رفتن، درست نشستن و تردد در جامعه را آموزش مي‌دهيم. - منظور از فرهنگ سازي چست؟ يعني هم جامعه و هم نابينايان استفاده از عصا را بپذيرند. - مگر با عصا راحت‌تر نيستيد؟ بله، ولي به هر حال كسي كه جوان باشد و در جامعه بخواهد بي‌نقص زندگي كند، طبيعي است كه استفاده از عصا برايش سخت باشد. بايد در جامعه فرهنگ سازي شود كه به عصا به عنوان ابزار ناتواني نگاه نكنند زيرا معمولاً كهنسالان و كساني كه به ديگران تكيه مي‌كنند، عصا دست مي‌گيرند در حالي كه عصاي نابينايان جهت‌نما است تا تكيه‌گاه. - سؤال‌هاي بچه‌هاي نابينا بيش‌تر پيرامون چيست؟ خيلي نمي‌توانم به همه سؤالات بچه‌ها پاسخ دهم و آن‌ها را راضي كنم. پاسخ بعضي از سؤال‌ها را خيلي سخت مي‌توان داد به عنوان مثال وقتي بچه كلاس اولي مي‌گويد« چرا من نابينا شدم؟ چرا برادرم بيناست.» پاسخ دادن به او راحت نيست. وقتي بچه كلاس دوم دبستان از پدرش مي‌پرسيد«من كي بينا مي‌شوم؟» پدر چه جوابي بدهد كه به اعتقادات مذهبي كودك لطمه وارد نشود. يك بار در پاسخ يكي از همين كودكان گفتيم با ظهور امام زمان (عج) شما خوب مي‌شويد و مي‌توانيد ببينيد و اين كودكان در برنامه صبحگاهي براي ظهور امام زمان (عج) هميشه دعاي فرج مي‌خوانند. مي‌خواهم بگويم جواب اين سؤال‌ها را دادن، خيلي راحت نيست. نبايد كاري كرد كه آن‌ها حس كنند ظلمي در حقشان شده است و اعتقاداتشان سست شود. - فرزندتان تا به حال در مورد نابينايي‌تان با شما صحبت كرده؟ نه، بچه هاي افراد نابينا از بچگي با والدين نابينا بزرگ مي‌شوند به همين دليل همه چيز را از بدو تولد مي‌بينند و هيچ جاي ابهام و سؤال برايشان نيست. - تا حالا شده صحنه خاصي را دوست داشته باشيد ببينيد؟ نه، ببينيد چون با عالم ديدن سر و كار نداريم، اينطوري نيستيم. - بالاخره شما يك زماني مي‌ديديد؟ نه، آن چيزي كه مي‌ديدم را آرزو نمي‌كنم، ببينم. شايد دليلش اين است كه آن 6 سال، 6 سال كودكانه بوده و چيزهاي خوبي را نديدم يا به ياد نمي‌آورم. - عالم درون نابينايان چه طور است؟ از تصاوير صحبت نكنيد. چرا كه ذهني است و شايد ارتباط معقولي با واقعيت نداشته باشد. ارزش اين تصاوير فقط براي خود ما است. -خواب چي؟ خواب ما بيشتر صوتي است همانطور كه در عالم واقع زندگي مي‌كنيم، خواب هم مي‌بينيم. - در اين مدت بهترين خاطره زندگيتون چيست؟ پسرم اين سوال را هميشه از من مي‌پرسد و هميشه مي‌گويم «تولد فرزندم». - وضعيت تردد يك نابينا در شهر از نظر شما؟ توجه مسئولان شهري، جامعه ما و مسئولان نظام نسبت به همه چيز از جمله نابينايان متفاوت شده است. به هيچ وجه نمي‌شود الان را با 40 سال پيش مقايسه كرد. شايد بگويند با گذشت زمان بايد جامعه پيشرفت مي‌كرد اما به نظر من خيلي بيشتر از اين حرف‌ها بوده است. شايد يك دليل مهمش جانبازان جنگ بودند. و مردم نسبت به آن ايثار و فداكاري خود را مسئول مي‌دانستند. مثلاً طرح اين مسئله كه در مترو براي نابينايان علامت گذاري‌ كنند، نشان از رشد است. اما خب بايد مواردي نيز رعايت شود به عنوان مثال استفاده از چراغ هاي صدادار، برجسته كردن قستمي از خيابان براي اينكه بچه‌هاي نابينا در آن قسمت حركت كنند و حذف هر مانعي از آن سطح برجسته مواردي است كه مي‌توان انجام داد. بعضي از كارها نيز خيلي ساده است و متحمل هزينه خاصي نيز نيست. به عنوان مثال در انگليس نابينايان كارتي را در دست مي گيرند كه شبرنگ است و تاكسي ملزم است كه در جلوي پاي آنها بايستد. تهيه و آموزش آن هزينه زيادي نمي‌برد. اگه به مناسبت روز عصاي سفيد بخواهيد به بچه‌هاي نابينا و حتي بينا يك جمله بگوييد چه مي گوييد؟ به بچه هاي نابينا مي گويم از مردم تشكر كنيد و سپاسگذار باشيد كه شرايط رشد و پيشرفت شما را فراهم كردند و قدر توانمدي‌ها و قابليت‌هاي فردي خود را بدانيد كه ديگران نيز اين را درك مي‌كنند و اميدوارم آينده متعلق به بچه‌هاي كشور ما باشد و اين در گروي تلاش، كوشش و خودباوري بيشتر است. - از اينكه بخشي از وقت خودتان را به ما داديد، متشكريم. خواهش مي‌كنم. آرزوي موفقيت برايتان دارم. انتهاي پيام/ز




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 401]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن