واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: چكيده:
در اين مقاله، نويسنده پس از بررسى موضوع بحث، پرسش از ماهيتحقوقى ديه را بسان نقطه عزيمت منطقى در اين مبحثبرمىگزيند و پس از بررسى شقوق مختلف، به نقد نظريه دوگانه بودن ماهيتحقوقى ديات مىپردازد. نويسنده ارائه راى پيشنهادى خود در اين باب را به بررسيهاى آينده در قسمت دوم مقاله خود موكول كرده است. ما در طى مقالهاى تحت عنوان «موضوعيت نداشتن اجناس ششگانه ديات» كه در شماره دوم پژوهشنامه متين به زيور طبع آراسته شد، با امعان نظر به ديدگاههاى مختلف علماى فقه، يادآور شديم كه هدف شارع مقدس از اداى ديه، پرداخت مقدارى مال در مقابل جنايتبه نفس و ساير صدمات بدنى مىباشد و نيز استدلال كرديم كه از نظر شارع فقط «اداى مال» موضوعيت دارد نه پرداخت جنسى خاص. در ادامه مطلب فوق لازم استبه اين مساله پرداخته شود كه اصولا مبنا و ملاك تعيين ميزان ديه چيست؟ به ديگر سخن بايد به اين پرسش پاسخ گفت كه شارع در تعيين ميزان ديه ناظر به چه چيزى بوده است؟ طبيعى است وقتى از ميزان ديه سؤال مىشود بى درنگ، ذهن سراغ اجناس معين ديه مىرود و البته در نظر ابتدايى هيچ مشكلى نيز متصور نمىشود خاصه كه موضوعيت را به «قيمت» اجناس داده باشيم. در اين صورت قيمت صد شتر يا قيمتساير اجناس به انتخاب جانى (2) تقويم شده و به مجنى عليه پرداخت مىشود. اما به نظر مىرسد مطلب بيشتر از اين در خور تعميق و تدقيق است.
پرواضح است، يك كالا هميشه و در همه مكانها، الزاما داراى ارزش يكسانى نمىباشد. «ماليت» يك كالا به ضرورت و كارآيى آن در زندگى افراد بستگى دارد و آن در شرايط طبيعى به وسيله مكانيسم عرضه و تقاضاى بازار تعيين مىشود. شتر و ديگر اجناس ديه نيز تافته جدا بافته نيستند و هميشه تابع اين قانون بوده و خواهند بود. براى نمونه اگر درباره شرايط زندگى پيش از بعثت و پس از آن (اوايل بعثت) تامل داشته باشيم، آشكار مىشود كه بىگمان، بدون شتر زندگى در آن منطقه فلج مىشد و بقاى افراد جامعه به خطر مىافتاد. پيشتر نيز متعرض شديم كه در آن عصر هيچ چيز به اندازه شتر در نزد اعراب از ارزش و ماليتبرخوردار نبود، حتى از قول بعضى از لغويين نقل است كه اعراب در خيلى از موارد، مال را به طور مطلق در شتر استعمال مىكردند. (3) علت آن نيز معلوم است. شير و پشم و گوشتشتر قابل استفاده بود، به راحتى قابل معامله بود، با اجاره دادن آن درآمد خوبى حاصل مىشد، «كوچ» كه كار دائمى اعراب بود، بدون شتر تقريبا غيرممكن بود و براى سفر در ميان اقيانوس بزرگ شن و طوفان و آفتاب سوزان بهترين كشتى بود و فوايد زيادى كه با عنايتبه شرايط زيست محيطى آنجا، آشكار مىشود. به همين دليل است كه «ادبيات عرب گوياى حقشناسى او از اين انيس و ياور پربركت و وفادار اوست. آنها كاملا از ارزش حياتى اين حيوان آگاه بودند. عرب تنها به انسان و شتر نفر مىگويد. او را در صف حيوانات قرار نمىدهد، بلكه هم شان و هم قطار (به معنى لغوى كلمه) خود اوست، زبان عرب مملو از كلمات بسيارى است كه شترش را مىنامد، همه ادوار حياتى او، حالات او، نژاد و خصوصيتهاى او و هرچه با او نسبتى و پيوندى دارد با كلمه يا كلماتى خاص بيان مىشود و در برابر به كشتى يك اسم بيشتر نداده است و همه اجزا و متعلقات آن را بىنام گذاشته است. كتاب «المخصص» كه به سبك لغتنامههاى قديم كلمات را بر حسب موضوع مرتب كرده است، در موضوع شتر كلماتى كه جمع كرده است، صد و هشتاد و شش صفحه كتاب را اشغال كرده است در صورتى كه كلمات مربوط به دريانوردى تنها در هفت صفحه گنجانده شده است. .... [به هر صورت] «زنگ قافله» آهنگ حيات و ثروت و اميد عرب بود و كاروان همه زندگى او.» (4) بى جهت نيست كه خداوند متعال در قرآن كريم اعراب را به تفكر و تدبر در خلقت و منفعتشتر دعوت مىكند. «افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت» (5) به راستى آنها با شنيدن اين آيه به اين فكر فرو مىرفتند كه اگر خداوند شتر را با اين ويژگيهاى عجيب نمىآفريد، زندگى آنها چگونه ممكن بود؟.... بگذريم. حالا سؤال اين است كه آيا اين نقش و ارزش حياتى شتر، جاودانه است و گذشت زمان و تغيير مكان تاثيرى در آن ندارد؟
به طور قطع، در زمان فعلى جواب منفى است. حتى در صدر اسلام در همه مكانها شتر آن نقش و كارآيى ويژه را ايفا نمىكرد. پس به طورى كه ملاحظه شد اجناس ديه بنا به تغيير مكانها و با گذشت زمان، متعدد و متفاوت مىشود. امروزه، شتر به استثناى مناطق ويژهاى آن هم به صورت محدود، كارآيى ندارد و ديرى نمىپايد كه براى تماشاى گردشگران در موزهها و باغ وحشها جا مىگيرد. حجاز را ملاحظه كنيد، وضعيت آن به كلى به هم ريخته و شرايط ديگرى در آن شكل گرفته است. سينه آن صحراى تفتيده و رملى با احداث جاده چنان سفتشده است كه اتومبيلها با راحتى عبور و مرور مىكنند. پالايشگاههاى مختلف نفت و گاز، كارخانهها، بيمارستانها و تاسيسات گوناگون و خانههاى مجلل، آب و برق و غيره صورت شهر را تغيير داده است و ديگر از آن كوچههاى دايمى چندان خبرى نيست، بافت قبيلهاى جاى خود را به حكومت مركزى مقتدرى داده است كه امور ادارى، سياسى، فرهنگى، اجتماعى و نظامى كشور را در اختيار دارد. در اين صورت، آيا «ماليت» صد شتر آن روز با ارزش و قيمت صد شتر امروز قابل مقايسه است؟ آيا دامنه و قلمرو خسارتهايى كه با صد شتر قابل جبران و ترميم بود، همچنان دست نخورده باقى مانده است؟
اين تغيير ارزش كالاها و به اصطلاح «تغيير ماليت» مختص شتر نيست. بلكه هر كالايى نيز از چنين خصوصيت و ضوابطى برخوردار است. بنابراين با اين ملاحظات است كه مىگوييم تمسك به اجناس ديه به عنوان مبناى تعيين ديه هرگز معقول به نظر نمىرسد.
ما در مقاله قبلى نيز تاكيد كردهايم كه وقتى بناست در ديه آنچه موضوعيت دارد «پرداخت مقدارى مال» باشد، ديگر اجناس را مبناى آن ماليت قرار دادن صحيح نيست. هيچ رابطه منطقى دو سويه بين اجناس ديه و ماليت مورد نظر شارع مقدس وجود ندارد. حداكثر چيزى كه مىتوان استنباط كرد اين است كه آن مقدار مال مورد نظر شارع مقدس در زمان صدور احكام برابر با قيمت صد شتر يا قيمتساير اجناس معين بود. به ديگر سخن، اجناس تابع ماليت مورد نظر شارع بود و نه الزاما برعكس. به شهادت تاريخ و تصريح بسيارى از روايات كه مورد تاييد فقهاى شيعه نيز واقع شده است، در زمان خليفه دوم گرانى بيش از حد شتر باعثشد كه آن خليفه براى رفع اختلاف مردم در قيمتشتر مقادير معينى از درهم و دينار را به عنوان ديه تعيين كند و به علاوه او به تعيين مقدار ديه از اجناس مختلف پرداخت تا هر گروه از مردم بتوانند آن جنسى را كه در اختيار دارند به عنوان ديه بپردازند. (6) باز به شهادت تاريخ و تصريح فقهاى اهل سنت، از سوى ياران پيامبر هيچ گونه مخالفتى با عمل او صورت نگرفت. تا آنجا كه از فقهاى اهل سنت اين عدم مخالفت اصحاب را به منزله اجماع آنان بر اين موضوع تلقى كردهاند. (7) در اين باره نه تنها هيچ روايتى از ائمه شيعه(ع)، در مخالفت تصميم خليفه دوم وارد نشده است، بلكه اميرالمومنين على(ع)، در زمان خلافتخويش، عمل نسبتا مشابهى را انجام دادهاند در روايتى آمده است: فلا ظهر الاسلام و كثرت الورق فى الناس قسمها اميرالمومنين(ع) على الورق. (8) اين در حالى است كه تمامى روايتى كه از پيامبر(ص) درباره ميزان و نوع ديه نقل شده مطلق بوده و هرگز قيدى براى موقتى بودن آنها ذكر نشده است و اين نكته قابل توجه است و در جاى خود به نكات ظريف و دقيق آن بايد اشاره كرد. بههرحال مطالب مذكور همه حكايت از آن دارند كه اين اجناس ديه هستند كه تابع ماليت مورد نظر شارع مىباشند و به همين دليل نيز، اجناس ديه منطقا نمىتوانند مبنا و ملاك ميزان ديه واقع شوند. در پرتو آنچه كه گذشت، اين سؤال جدى دوباره ما را آزار مىدهد كه: «مبنا و ملاك تعيين ديه چيست؟»به اعتقاد ما، براى اينكه به پاسخ درخور و منطقى سؤال مزبور دست پيدا كنيم، به ناچار بايد به پرسش جدى و مهم ديگر پاسخ بدهيم و آن اين است كه: آن مقدار مال پرداخته شده به مجنى عليه يا اولياى دم كه «ديه» نام گرفته است در مقابل چه چيزى است؟ به عبارت ديگر، «ديه» را به چه عنوانى به مجنى عليه يا اولياى دم پرداخت مىكنند؟ اين سؤال در واقع سؤال از ماهيتحقوقى ديه است كه اخيرا نظر برخى از انديشمندان و فقها را به خود جلب كرده است. بدين ترتيب معلوم مىشود كسانى كه اين نوع مباحث را تفنن علمى تلقى كرده و آن را نوعى زورآزمايى مىدانند و براى به رخكشيدن قدرت استدلال خود بدان دست مىيازند درواقع در توهمات شخصى خويش غرق شدهاند. با اين همه آثار حقوقى متفاوت كه بر مسئوليت مدنى و كيفرى مترتب مىشود، بىتفاوتى نسبتبدان به هر بهانهاى پذيرفته نيست. شايان تاكيد است همچنان كه در اين مقال گفته شد بحث ماهيتحقوقى ديه را تنها از آن جهت كه مىتواند در تنقيح مبنا و ملاك تعيين ميزان ديه ما را كمك كند مطمح نظر است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 247]