تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835199403
نويسنده: احمد فرشبافيان بررسي مضامين مشترك عرفاني اشعار امام خميني و حافظ
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: احمد فرشبافيان بررسي مضامين مشترك عرفاني اشعار امام خميني و حافظ
خبرگزاري فارس:حافظ شاعري استحرفهاي، اما حضرت امام (ره) هرگز بصورت جدي به شعر نپرداخته است. شعر امام از جنبه غناي علمي و مباحث عرفاني داراي ارزش و اعتبار فوقالعادهاي است.
سخني در شعر خواجه حافظ و امام خميني
از ميان قالبهاي گوناگون شعر فارسي، غزل بيشترين مورد استفاده را در ديوان اين دو بزرگوار دارد و شكي نيست كه در بافت غزلهاي آنان، وجوه تمايزي وجود دارد بطوريكه ميتوان گفتحافظ شاعري استحرفهاي، اما حضرت امام (ره) هرگز بصورت جدي به شعر نپرداخته است. البته اين بدان معنا نيست كه ما ديوان لسان الغيب را فقط هنرنمايي محض بدانيم و از روح عرفان خالي و تهي فرض كنيم بلكه بقول شهيد مطهري او با اين وسيله به زيبايي بيان عرفاني افزوده است. همچنانكه تاثير قرآن كريم در قلوب، تا حدي مرهون زيبايي ادبي و هنري آنست، در سطح پايين تر نيز ديوان حافظ چنين حكمي را دارد.
نيك ميدانيم كه لسان الغيب، همه رمز و راز كلام را دريافته و سخن فارسي را به ذروه اعجاز رسانده است. آگاهي او، بر تكامل، شكوه و شيوايي شعرش تا آنجاست كه با اطمينان و جرات تمام سوگند ميخورد كه:
نديدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآني كهاندر سينه داري
حافظ/447
در عين حال كه اشعار حضرت امام بويژه غزل هاي او در مقام انصاف در سطحي خوب و قابل قبول بوده و تعداد قابل ملاحظهاي از غزل ها از بعد هنري قويتري برخوردارند شكي نيست كه حيث هنر شعري در مقايسه با غزلهاي حافظ در مقامي پايين تر قرار دارد، اما الحق شعر امام از جنبه غناي علمي و مباحث عرفاني داراي ارزش و اعتبار فوقالعادهاي است. و ناگفته پيداست كه آن بزرگوار شاعرپيشه نبودند بلكه شعر براي اظهار و ابراز جلوههاي روح بلند و متعالي ايشان ابزاري بيش نبوده و شايد بتوان گفت كه در شعر حضرت امام كفه مضمون بر بعد هنري ميچربد برخلاف حافظ كه جنبه هنري، بعد عرفاني (مضمون) آنرا تحتالشعاع خود قرار داده است. بهمين دليل نميتوان همچون حافظ در امام خميني بعنوان يك شاعر عارف نگريست. چون "امام نخواسته شعر بگويد; شعر امام از سر تفنن نيست، از سر شاعري نيست و (ما ينبغي له)، اگر از امام به شاعر تعبير كنيم، نوعي تنزل رتبه ستبراي آن بزرگ" (1) او مقصدش شعر و شاعري نبود بلكه شعر نيز جلوهاي از جلوههاي روح بلند و متعالي او بود، شعر او به مثابه " ارحنا يا بلال" است.
شعر امام نجواي عاشقانه روح هيجان زده و بي تابي است كه در خلوت تنهايي با بكارگيري كلمات، راز دل دردمند را با محبوب باز گفته و با معبود به راز و نياز پرداخته است. او قافيهانديش نبوده و به گفته مولانا هرگاه خون در درونش جوشش كرده از شعر بدان رنگي داده است. امام (رض) در باب شعرگويي خويش فرموده است: "بايد بحق بگويم كه نه در جواني، كه فصل شعر و شعور است و اكنون سپري شده و نه در فصل پيري، كه آن را هم پشتسر گذاشتهام، و نه در حال ارذلالعمر، كه اكنون با آن دستبگريبانم، قدرت شعرگويي نداشتم."
نكته قابل توجهي كه در تمامي غزليات حافظ بچشم ميخورد سبك بيان است; خواجه معمولا با هنرنماي خاصي، نكات عرفاني را با آرايشها و صنايع ادبي، عجين كرده و به زبان ساده بگوييم بازي با كلمات كرده تا جاييكه انسان احتمال ميدهد اگر چنين كاري صورت نميگرفتخواجه نميتوانست درون عرفاني و آتشين خود را به بيرون انتقال دهد، اما در مورد اشعار حضرت امام (ره) قضيه برعكس است. امام (ره) بيقافيهانديش، بدون تعمد تكلف، بلكه با سادگي خاصي، هر آنچه را كه از دل برخاسته بر زبان آورده و بر نوك خامه رانده و به روي كاغذ آورده است. لذا غزلهاي ديوان امام از اين سادگي، حلاوت گرفته است. البته ناگفته نماند كه صنايع گوناگوني كه لازمه شعر است در ديوان حضرت امام بطور طبيعي و خالي از حالت تصنع بكار گرفته شده است كه براي توضيح بيشتر ميتوان به بخش (شناسنامه سروده ها) در ملحقات ديوان رجوع كرد.
مشرب عرفان خواجه حافظ و حضرت امام (رض)
پيش از اين در بحثسير تصوف و عرفان، بررسي اجمالي از عرفان قرن هفتم داشتيم. بايد گفت كه اين قرن، قرن ظهورانديشهاي نو و بديع بنام "وحدت وجود" است كه ابداع كننده آن محي الدين ابن عربي است.
شهيد مرتضي مطهري در كتاب "عرفان حافظ" يا "تماشاگه راز" ميگويند: آنكسي كه عرفان را بصورت يك علم در آورد و آنرا به اصطلاح متفلسف كرد و بصورت يك مكتب در آورد و در مقابل فلاسفه آنرا عرضه داشت و فلاسفه را در واقع تحقير كرد و اثر گذاشت روي فلسفه، و فلاسفهاي كه بعد از او آمدند چارهاي جز اعتنا به نظريات او نداشتند; محي الدين ابن عربي است. بدون شك "پدر عرفان نظري" در اسلام محيالدين ابن عربي، اين اعجوبه روزگار است.
محي الدين، هم در عرفان عملي قدمي راسخ داشته يعني از اول عمرش اهل رياضت و مجاهده بوده و هم در ارائه عرفان نظري بينظير بوده است. بحث وحدت وجود كه محور عرفان استبراي اول بار توسط محيالدين بيان گرديد. عرفان نظري بدينصورت كه علمي مدون باشد و در مسائل به شكل فلسفي اظهار نظر كند اگرچه بيش و كم سابقه دارد ليكن مسلما تدوين كننده آن در دوره اسلامي محيالدين ابن عربي طايياندلسي است.
عرفان نظري قبل از محيالدين نظير منطق قبل از ارسطو است كه هم بود و هم نبود، بود از اين لحاظ كه مردم بالفطره تا حدود زيادي طبق قواعد منطقي عمل ميكردند و نبود يعني بصورت يك علم مدون نبود. بر تمام مسائل عرفان نظري، ميتوان شواهدي از آيات قرآني و كلمات اولياء بزرگ حق، مخصوصا حضرت امير - عليه السلام - يافت ولي محيالدين اول كسي است كه عرفان نظري را بصورت علمي كه موضوعش ذات حق است در آورد.
بعد از او عرفان رنگ و بوي ديگري پيدا كرد. شاخص بودن او در عرفان كه بطور مطلق تحت عنوان شيخ از او ياد كردهاند از شاخص بودن بوعلي كه شيخ در فلسفه و شيخ طوسي كه شيخ مطلق فقه است در ميان قدما و شيخ انصاري كه شيخ مطلق فقه و اصول است در صد سال اخير و شيخعبدالقادر كه شيخ مطلق فن و بلاغت است، بيشتر است كه كمتر نيست.
محيالدين، غوغايي عرفاني در جهان اسلام ازاندلس گرفته تا مصر و شام و ايران و هند برانگيخت. صدرالدين قونوي، فخرالدين عراقي، ابن فارض مصري، داود قيصري، عبدالرزاق كاشاني، مولوي بلخي، محمود شبستري، حافظ و جامي، همه شاگردان مكتب اويند. به احتمال بسيار بسيار قوي حكمت ذوقي و اشراقي شيخ شهاب الدين سهروردي مقتول بيشتر تحت تاثير محيالدين ابن عربي بوده است تا تحت تاثير ديگران چون اوقات زيادي با محيالدين ملاقات و گفتگو داشته است. (2)
تاثير حافظ از محيالدين ابن عربي آنقدر واضح و آشكار است كه باسيري در ديوان خواجه ميتوان به آن پي برد، دكتر احمد علي رجايي بخارايي در كتاب "فرهنگ اشعار حافظ" در تمامي مواردي كه براي بيان ديدگاههاي حافظ به مستنداتي نياز پيدا كرده بيش از هر بزرگي، نظر ابن عربي را مدرك ساخته و به آن استناد مينمايد; (3) براي مثال به دو نمونه اشاره ميكنيم:
1- در بحثحجاب مينويسد: "ابن عربي، حجاب را هر چيزي ميداند كه مطلوب را از چشم مستور دارد" و اين بيت را از حافظ
ميآورد كه همسو با نظر محيالدين است.
ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست
تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز
حافظ/266
حجاب چهره جان ميشود غبار تنم
خوشا دمي كه ازين چهره پرده برفكنم
حافظ/342
2- و در تعريف سالك گويد: ابن عربي مينويسد: "سالك آن كسي است كه علم او به درجه عين اليقين رسيده باشد". و حافظ گويد:
به ميسجاده رنگين كن گرت پير مغان گويد
كه سالك بيخبر نبود ز راه و رسم منزلها
حافظ/1
اما در خصوص مشرب عرفاني حضرت امام خميني (ره) آقاي محمد جواد گوهري با درايت كافي، در مروري بر كتاب ارزشمند " تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس" مقالهاي تحت عنوان "يكفروغ رخ ساقي" نوشتهاند كه در جايجاي آن به الهامگيري امام از ابن عربي اشاره دارد كه ما در اين قسمت گزينههايي را سند قرار ميدهيم:
"مهمترين مساله، تبلور برخي از عقايد شيخ اكبر، ابن عربي است در گفتارها و نوشتارهاي مستقل امام. اين مساله يكي از پراهميت ترين و با ارزشترين ابعاد بررسي افكار وانديشههاي امام را تشكيل ميدهد. ... در اظهارات يكي از بستگان حضرت امام بود كه ايشان از آن رو به كودكان، خصوصا تازه تولديافتگان علاقه داشتند كه آنها را قريب العهد به پروردگارشان ميدانستند كه نظير چنين امري را در فصوص [ابن عربي] ميتوان يافت; در جايي كه سخن از تسخير است. در اين مبحثشيخ تاكيد ميكند كه: مخلوق هر چقدر به خداوند نزديكتر و متشبهتر باشد قدرت و توانايي او در تسخير مخلوقات ديگر بيشتر است، از همين روست كه اطفال برغم همه ضعف و ناتوانيشان حتي در تسخير قدرتمندترين شخصيتها موفقند. اين از آن روست كه ايشان قريب العهد - يا به تعبير شيخ - "جديدالعهد" به پروردگارشان هستند.
اينكه (عالم محضر خداست) و اينكه عشق خداوند با جهاد در راه او به لقاءالله منتهي ميشود جمله مطالبي هستند كه شايد امروزه از بديهيترين تصورات به حساب آيند، ولي بايد دانست كه اين مفاهيم در گذشتهاي نه چندان دور و تحديدا قبل از انقلاب اسلامي بسيار محتاطانه بكار گرفته ميشدند."بي ترديد يكي از مهمترين مراجعي كه به صراحت و با جرات تمام اين امور را مورد بحث قرار داده كتاب شريف "فصوص" است. انطباق مشهود و ملحوظ برخي نظريات حضرت امام (رض) با دكترينهاي عرضه شده در كتاب فصوص شيخ كاملا در تعليقات بر شرح فصوص نمايان است. (4)
واضح است كه تاثر شخصي از شخصي ديگر فقط محدود به نقل قول نبوده و در استفاده از كتب علمي نمودار نميگردد بلكه اگر تاثير عميق باشد در غير مورد ياد شده مثلا رفتار و عمل و در صحنه زندگي نيز خود را نمايان ميسازد و اين، كاري است كه در زندگي سياسي و اجتماعي حضرت امام (ره) رخ داده است. امام تا جايي از عرفان ابن عربي الهام پذيرفتهاند كه در نامه تاريخي خودشان به گورباچف كه فروپاشي و اضمحلال سيستم كمونيستي را پيشبيني كردهاند ميفرمايند:
"اگر جنابعالي ميل داشته باشيد در اين زمينهها تحقيق كنيد، ميتوانيد دستور دهيد كه صاحبان اينگونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب در اين زمينه به نوشتههاي فارابي و بوعلي سينا - رحمة الله عليهما - در حكمت مشاء مراجعه كنند تا ...، ديگر شما را خسته نميكنم و از كتب عرفا، بخصوص محيالدين عربي نام نميبرم كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد...". (5) از آنچه گذشت معلوم ميگردد مشرب عرفاني اين دو بزرگمرد در عين حال كه برگرفته از مفاهيم اصيل اسلام منبعث از قرآن كريم و سيره و كلام نبي اكرم (ص) و معصومين (ع) است، از فكر و نظريات مشاهير عرفاي اسلامي نيز بهرهها گرفتهاند. ناگفته نگذريم كه در خصوص مكتب حافظ آقاي دكتر منوچهر مرتضوي ميگويند: "حافظ را صوفي و متصوف نميتوان ناميد و عنوان عام (عارف) نيز براي نشان دادن تمام مختصات و مشخصات مكتب حافظ رسا، نيست و تنها نام و عنواني كه به هدايت صريح خود خواجه بر او و مكتبش ميتوانيم انتخاب كنيم (رند و رندي) است". (6)
قصر فردوس بپاداش عمل ميبخشند
ما كه رنديم و گدا دير مغان ما را بس
حافظ/268
عاشق و رند و نظر بازم و ميگويم فاش
تا بداني كه به چندين هنر آراستهام
حافظ/311
همچو حافظ برغم مدعيان
شعر رندانه گفتنم هوس است
حافظ/42
و "اگر بخواهيم نام مناسبي براي مشرب و مكتب حافظ كه امتزاجي بديع از افكار فلسفي عميق و بدبينانه و تجليات عرفاني عاشقانه و روح ملامتي و آزادمنشي قلندرانه و ذوق شاعرانه استبرگزينيم نام و عنواني شايسته تر از مكتب رندي نخواهيم يافت. (7)
حافظ كيست؟
در اين قسمت ميخواهيم آنچه را كه از جانب حافظ شناسان پيرامون حافظ بيان شده است فهرست وار نقل كرده سپس به اختصار، محورهاي فكري حافظ را نشان دهيم.
ناقدان حافظ با توجه به ديوان غزلياتش، تصاوير كاملا متفاوتي از حافظ ترسيم كردهاند كه بقول شهيد مطهري همه از فكر و ديد و درك ناقص است، تصاويري را كه اين بيخبران از عالم عشق و عرفان از خواجه ارائه دادهاند ميتوان به چهار دسته تقسيم كرد:
1- گروهي معتقدند كه حافظ فقط يك شاعر و يك هنرمند است و نبايد اشعار صنعتي و پر از اصطلاحات او را عرفاني دانست و نبايد محتوايش را جدي گرفت.
2- گروه دوم بر اين عقيدهاند كه گوناگوني حالات اشعار حافظ دليل بر اينست كه او تحت تاثير حالات مختلفه شعر گفته است. يعني هر جا كه به فكر خدا و عشق خدايي بوده اشعار عارفانه سروده و جايي كه عشق مجازي و شاهد بازي و ميخوارگي بر روح و دلش مسلط شده غزلياتي در اين باب رديف كرده است.
3- عدهاي ديگر اشعار حافظ را به دو دوره جواني و پيري تقسيم كرده و يك محدوده مشخصي براي هر دوره تعيين نمودهاند.
4- دسته ديگري نيز ديوان و اشعار حافظ را تهي از روح مثبت عرفاني دانسته و همه آن را سخناني از روي لااباليگري و عشق آلوده و پوچ فرض كردهاند.
اما با همه اين نظرات و عقيدههاي متفاوت و رنگارنگ، عده ديگري از محققين اسلامي كل ديوان خواجه شيراز را كاملا عرفاني ميدانند بطوري كه بقول شهيد مطهري سوم قرآن و صحيفه است. او كه در عرفان غوري و غوصي داشته در پاسخگويي به اين منتقدان، بنحو احسن و توام با استدلال عالمانه به دفاع از شاعر شيرين سخن - لسانالغيب - پرداخته و از زير غبار غليظ تحريف اغيار، سيماي ملكوتي حافظ را نمايان ساخته و الحق حقي بزرگ به گردن حافظ دارد و خدمتي كم نظير به او كرده است.
در مجموع بايد گفت كه ديوان حافظ يك ديوان عرفاني است در حقيقتيك كتاب عرفان استبعلاوه جنبه فني شعر، به عبارت ديگر، ديوان حافظ عرفان استبعلاوه هنر، ديواني است كه از عرفان سرچشمه گرفته و بصورت شعر بر زبان سراينده جاري گشته است.
عرفا اصطلاحات خاصي دارند و كلمات ويژهاي بكار ميبرند و حافظ هم بدون شك تابع همان اصطلاحات و تعبيرات و الفاظ خاص ميباشد و بدون اطلاع از چنين واقعيتي، محكوم نمودن شخصي مثل حافظ از ناداني است.
عرفان امام خميني (ره)
گفته ميشود يكي از ابعاد شخصيتي حضرت امام (ره) عرفان است، بلكه بايد اضافه كرد كه عرفان محور اصلي شخصيت امام است و ديگر ابعاد فرع بر آن.
امام پيش از آنكه يك فقيه يا فيلسوف باشند و پيش از آنكه يك سياستمدار و انقلابي باشند، يك عارف هستند. "امام با عرفان انقلاب كرد و حماسه امام هم جلوهاي از عرفان اوست". (8)
همه حركات و رهبريهاي امام در طول سالهاي مبارزات نشات گرفته از عرفان آن بزرگوار بود. "امام دلها را به سرانگشت عرفان، شهود و معنويت تكان ميداد، جهت ميداد و به مقاومت واميداشت". (9)
اغلب محققان و صاحبنظران، عرفان امام را بوجهي نو تعريف كرده و از نوع منحصر به شخصيت آن حضرت بعد از انبياء عظام و ائمه معصومين (ع) دانستهاند و آن عرفان اسلامي است. و اين تعريف و نظر صائب و بحقي است چون "در بين نايبان حضرت [حجت] كسي كه عرفان پويا را با نهضت عليه ستم شرق و غرب جمع كرد حضرت امام خميني (ره) بودند". (10)
بر همين اساس برازنده و شايسته نيست كه روش معرفتي امام (ره) را، حتي در اصطلاح يابي نيز به كلمهاي غير از عرفان مثلا " تصوف "بيالاييم چون آنچه كه از آن اصطلاحات و كلمات و شناسهها ديديم عمدتا دستاويزي بود براي توجيهات نفساني بعضي از خود و دنيا بريدهها; در حاليكه شعر امام، كلام امام و فكر امام همه ذكر و عرفان توام با حماسه است "اين همان ويژگيهاي تشيع است و اگر خواسته باشيم برجستهترين مشخصه شعر شيعي را در يك عبارت بيان كنيم بايد بگوييم: شعر شيعي شعري است كه در آن حماسه و عرفان دست در آغوش يكديگر دارند". (11)
امام همواره مدافع عرفان ناب و راستين بودند و طبعا با عرفان منفي كه به غير از خودپروري و تقواكشي ثمري ندارد مخالفت ميورزيدند كه ذم صوفي و زاهد در بسياري از اشعار، نشانگر چنين حقيقتي است. البته امام خود نيز دقيقا از همان اصطلاحات و واژههاي عرفاني كه ديگران بكار بردهاند بهره جستهاند اما نه عينا به همان معنايي كه فرق و مسالك مختلف بكار ميبرند. امام عارفي نيست كه مطلق عرفان را هدف و آنرا از هر آفتي مبرا بدارند، بلكه ايشان "براي عرفان آفاتي قايل هستند كه در دو بعد فردي و اجتماعي آنرا برميشمرند: هواي نفس، عجب و خودپرستي و غفلت از حق، ياس از رحمت واسعه خداوند، گوشهگيري و انزواطلبي، رد كردن و رها كردن مسووليت، غيبت ديگران، آزار مومنين، كشف اسرار، عيبجويي و تهمتبه آنان و ...". (12)
امام را از همه عرفايي كه تا حال شناختهايم ممتاز ميبينيم، اكثر يا اغلب عارفان يك بعدي هستند عليرغم اينكه انسان وقتي به ديوان امام مينگرد گويا ديوان اشعار حافظ را پيش رو دارد ولي حافظ نيز فقط از بعد شاعري به عرفان نگاه ميكند.
حافظ اگرچه خود عارف وارستهاي است اما در بعد اجتماعي و در پياده نمودن معيارهاي عرفاني در اجتماع چندان نمودي ندارد و ميتوان گفت كه در جهت اجتماعي فقط يك عرفان تبليغاتي سراغ داريم. خواجه حافظ و امام خميني (ره) آب عرفان را از يك سرچشمه مينوشند اما امام با ديد ديگري به قضيه نگريسته و در حيات خود نيز به آن عينيتبخشيده است.
"عرفان امام، عرفان حقيقي است، تصوف نيست، عرفان مسلكي نيست، عرفان صومعه و دير و گوشهگيري و بي اعتنايي نيست". (13)
امام در عرفان بدنبال انسان كامل است و ناگفته نماند كه خودانساني كامل ميباشد، بقول شهيد مطهري، فلسفي از زاويهاي به انسان مينگرد و عارف از زاويهاي ديگر، هر كدام انسان كامل را از ديد خود تعريف ميكنند. (14) اما در بررسي شخصيت امام خميني (ره) معظم له را با ابعاد مختلف شخصيتي، انسان كامل ميبينيم كه هم عارف است، هم فيلسوف، هم فقيه است و هم فرمانده نظامي و هم رهبر يك حكومتبه تمام معنا سياسي، و داراي چند بعد ديگر.
بدور از هرگونه تعصب و جانبداري وقتي سيماي ملكوتي و عرفاني و ذو ابعاد امام خميني (ره) را مورد مداقه قرار ميدهيم عرفان امام را بالاتر از عرفان حافظ ميبينيم. و بايد به اين نكته اشاره شود كه اگرچه حافظ شجاعتهاي خاصي در موارد مختلف از خود نشان داده و مكتب عرفان را حال و هواي ديگري بخشيده است. ولي وجود امام (ره) مشحون از خصائص انسان به كمال رسيده است. امام عملا با عرفانش همچون پيامبر (ص) امتي را آگاه و بيدار نمود، به آنها بينش داد، به قيام واداشت، انقلاب عظيم را شخصا رهبري كرد، فرماندهي سپاهيان را بعهده گرفت كه بنام اسلام بدون ديدن مدرسه عرفان، همه عارف شدند و عارفانه و عاشقانه از اسلام دفاع كردند. چهره سرخ و خونين جوانان و نوجوانان عارف شهيد و ايثارگريهاي آنان، مبين حماسي بودن عرفان امام و اوج كمال اوست. بالاخره ميبينيم كه امام با دميدن روح حماسي و عرفاني در زن و مرد مسلمان آنها را "تا اوج زهرا شدن و علي شدن تقويت ميكند". (15)
مشخصههاي عرفان ناب امام خميني (ره)
1- امام با علم به اينكه عرفان در طول تاريخ به انحرافات و صوفي زدگي آلوده شده بود در مقام دفاع از عارفان دلسوخته برآمده و با
انگشت نهادن بر انحرافات آنان، نفرت و بيزاري خود را چنين ابراز ميدارند:
اين جاهلان كه دعوي ارشاد ميكنند
در خرقه شان به غير منم تحفهاي مياب
ديوان امام/48
و در جاي ديگر در مقام دفاع از مقام شامخ عرفان راستين چنين متذكر ميشوند:
"انكار مقامات عارفين و صالحين را نكني و معاندت با آنان را از وظايف ديني نشمري ... چون ما جاهلان از آنها محروميم با آن به معارضه برخاستيم; نميخواهم مدعيان را تطهير بكنم كه (اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد) ميخواهم اصل معني و معنويت را انكار نكني". (16)
2- امام جامع بين سياست و معنويتبودند كه تبلور آن در ايجاد حكومت اسلامي مشهود است و از طرفي دايره ارشاد عرفاني را توسعه بخشيده و آنرا عمومي كردند نه اينكه تنها عدهاي بعنوان اهل دل مورد ارشاد و هدايت قرار گيرند بلكه همه اقشار اجتماع را با اين فكر وارد جرگه نمودند تا اگر اهليت داشته باشند از اين ارشاد بهره گيرند و ديديم كه مخلصين اين امتبا الهامگيري از امام و ارشادهاي ايشان چگونه به اوج كمال رسيدند. بطوري كه طفل يكشبه ره صد ساله را پيمود و... .
3- گرچه امام در تمام زمينهها شجاعانه و با صراحت مسايل را مطرح ميكردند اما شجاعتي كه در بيان مسايل عرفاني بخرج دادهاند قابل توجه است و بسا كساني بودند و باشند كه در اشعار عرفاني او انگشت تحير و تعجب به دندان ميگيرند. و در صدور چنان مضامين، با اصطلاحات خاص عارفانه از سوي آن بزرگوار شگفت زده و مبهوت ميشوند. گذشته از مطلب فوق، امام (رض) اگر انتقادي بر كسي و سخني دارد آنرا بيپرده و بدون در نظر گرفتن شخصيت طرف مقابل بيان ميكند براي مثال آن حضرت در
جواب منصور حلاج كه نداي اناالحق سر ميدهد ميگويند:
بر فراز دار فرياد اناالحق ميزني
مدعي حق طلب، انيت و انا چه شد
ديوان امام/94
يعني بالاي دار حتي اگر بگويي "اناالحق" شرك است، يعني تو هستي، باز "من" خويش را قبول داري، باز انانيت هست، بر فراز دار
هم از انانيت تبليغ ميكني. يا:
خار راه منياي شيخ، ز گلزار برو از سر راه مناي رند تبهكار برو تو و ارشاد مناي مرشد بي رشد و تباه از بر روي مناي صوفي غدار برو اي گرفتار هواهاي خوداي ديرنشين از صف شيفتگان رخ دلدار برو اي قلندر منش،اي باد بكف، خرقه بدوش خرقه شرك تهي كرده و بگذار برو
ديوان امام/176
امام را در عالم عرفان بايد مصلحي دانست كه آنرا از جهات مختلف نجات دادند و نيز عرفا را. و نيز خدمتي شايان به آنها نمودند. امام در مقام يك فقيه متشرع و مجتهد عادل عالم و از سوي ديگر يك عارف كامل و واصل و در همان حال يك سياستمدار و فرمانده كل قواي اسلامي، هم ديدگاههاي منفي، عليه عرفان را عوض كردند و هم نقاب تزوير از چهره دروغين مدعيان تصوف و عرفان را كنار زدند. "عرفان در شعر فضايي بوده كه تجربههاي ادبي در آن كمال يافته و گسترده شده است; اما باز هم در قداست و حرمتشعر و ادب جاي سوالي باقي مانده بود كه غزليات امام اين مشكل را در ادبيات انقلاب گشود و ثابت كرد كه يك وارسته تمام عيار ميتواند از (خال) و (موي) و (مي) و (ساغر) و (باده) صحبت كند. خردهگيريهايي كه به حافظ ميشد از هيمن جا مايه گرفته است كه حاضر نبودند ادب را تا اوج قداست عرفان بالا ببرند ولي امام با اشعار خود شعر و ادب را اوجي بخشيدند و قضاوتها را نسبتبه شعر و شاعري عوض كردند، اگر روزي بحثبود كه آيا ميشود از (مي) و (ساغر) و... تلقي درست و صحيح متناسب با شرع داشت، امام ثابت كرد كه شدني است". (17)
مقايسه كلي امام خميني (ره) و خواجه حافظ در شعر و عرفان
1- از حيث قدرت و هنر شعري: در اين بعد يقينا حافظ قويتر است چون او در ديوانش مسايل عرفاني را با به صيقل كشيدن كلمات براي رسيدن به گونه ايده آل و نهايي شعر و با هنرنمايي خاص بيان ميكند. در حاليكه حضرت امام، از سر ذوق عارفانه، براي دل شيدا و عاشق خود شعري سرايد و فقط هدفش رساندن پيام عرفاني استبدون ايجاد پيچيدگي صنعتي در شعر.
2- از حيث عرفان: آنچنان كه در بررسي عرفان امام توضيح داده شد آن حضرت با توجه به سيره و احوال عيني و ملموسش در بعد عرفاني، گوي سبقت را از حافظ و ديگران ربوده و در واقع عرفان را از حيث نظري و عملي معنايي تازه و كامل بخشيده است.
3- از حيثبكارگيري اصطلاحات عرفاني: ميتوان گفت كه هر دو شخصيت عرفاني ما بطور يكسان و در حد كامل از اصطلاحات معمول عرفا بهره برده و از سنت ادب عرفان كناره نگرفتهاند. ناگفته نماند كه از بوستان غزلهاي امام بوي سنايي و عطر عطار و مولوي و محيالدين ابن عربي و ديگر مشاهير عرفاني اسلامي به مشام جان ميرسد اما عنايتي كه آن بزرگوار نسبتبه حافظ داشته قابل مقايسه با ديگران نيست.
پاورقي:
1- صادقي رشاد، علي اكبر. مقاله جهان بيني شهودي امام خميني (ره)، مجموعه مقالات سمينار بررسي ادبيات انقلاب اسلامي.
2- رك، تماشاگه راز، مرتضي مطهري.
3- رك، فرهنگ اشعار حافظ، احمد علي رجايي بخارايي، ذيل حجاب و سالك.
4- گوهري، محمد جواد. مقاله يك فروغ رخ ساقي، مجله حضور، شماره 4، خرداد 71 ص70.
5- جوادي آملي، آواي توحيد (متن نامه حضرت امام خميني (ره) به گورباچف رئيس جمهور وقتشوروي سابق و شرح نامه) ص72.
6- مرتضوي، منوچهر. مكتب حافظ، ص94.
7- همان، ص95.
8- صادقي رشاد، علي اكبر، مقاله جهان بيني شهودي ...
9- همان.
10- جوادي آملي، عبدالله. عرفان و حماسه، ص46.
11- صادقي رشاد، علي اكبر، مقاله جهان بيني شهودي ...
12- طباطبايي، فاطمه. مقاله جنبههاي عرفاني و حماسي آثار امام خميني (ره)، مجموعه مقالات سمينار بررسي ادبيات انقلاب اسلامي.
13- صادقي رشاد، مقاله جهان بيني شهودي ...
14- رك، كتاب انسان كامل، مرتضي مطهري (بحث انسان كامل از ديد عقليون و عرفا) .
15- طباطبايي، فاطمه، مقاله ...
16- امام خميني (ره)، ره عشق، سازمان چاپ و انتشار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 35.
17- طباطبايي، فاطمه، مقاله ...
..........................................................................
منبع: فصلنامه حضور، شماره 12
شنبه 20 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 274]
-
گوناگون
پربازدیدترینها