واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: جام جم و خون دل
اصطلاحي است كه در سالهاي اخير وارد ادبيات سياسي و اجتماعي اين مرز و بوم شده است. منظور از اين مفهوم نه فقط استفادهي نابهجا و غير مورد از واژهها، تصويرها، ضربالمثلها، حِكَم و امثال است بلكه روح اين اصطلاح در صدد ستيز و مقابله با سوءاستفاده از پارهاي ادات و مفاهيم است. شايد در تاريخ ديني آشناي ما اولين و بدترين استفادهي ابزاري، زماني صورت گرفت كه لشكريان معاويه به اشارهي عمروعاص به آهنگ تزوير و نيرنگ در جنگ صفين، قرآنها را بر سر نيزه كردند و همان، آغازي شد بر بروز سلسله فتنههايي كه تا آخرين روز، اميرالمؤمنين را يك دم فارغ از آن فتنهها نگذاشت. استفادهي ابزاري يعني تزوير و نيرنگي كه با رنگي ظاهري از بخشي از حقيقت، نهايتاً باطلي را به عرصه ميآورد و جايگيرش ميكند.
تعبير اميرالمؤمنين عليهالسلام در آن واقعه اين بود كه: هان، اي ياران خودي! فريب مخوريد، كه كلمهي حقي در استخدام باطل در آمده است؛ و البته آن فريبكار خود را كرد و فتنههاي بعدي را رقم زد. اگر آن قرآنهاي بر سر نيزه، بالاترين نمود بود، كه بود؛ در عين حال نميتوان بر نمودهاي نازلتر و به ظاهر پيش پا افتادهتر اين تزوير ديده فرو بست.
استفادهي ابزاري، يعني سوءاستفاده از يك حق در جهت به كرسي نشاندن يك باطل، مذموم و ناپسند است و كوچك و بزرگ نميشناسد؛ گاه قرآنِ برسر نيزه است، گاه خواندن يك بيت شعر نفيس از شاعري بزرگ، گاه به كار بردن يك ضربالمثل اخلاقي و يا حتي به استخدام آوردن يك فولكلور و فرهنگ سنتي عامه. هر كدام اينها اگر نابهجا، و بدتر از آن، ناحق به استخدام آورده شوند عملي مذموم بلكه نيرنگ آميز است. چگونه ميتوان از كنار اين بيحرمتي به زبان و ادبيات فاخر فارسي به راحتي گذشت، كه اشعار شاعران بزرگ و زاييدههاي نفيس ذوق و قريحهي آنان امروز در تيزرها و آگهيهاي تبليغاتي در استخدام فروش كالاهاي نامرغوب و يا حتي مرغوب (!) در آيد و گويندگان خوش صوت و لحن كه بعضاً سوابقي هم در شعرخواني دلنشين و گويندگي ادبي دارند بدين امر حقير و بلكه غيراخلاقي تن در دهند و ابيات حافظ و سعدي و فردوسي را پيشوندو دستمايهي تبليغ فلان سود بانكي يا فلان حلالمسائل كنكوري كنند؟! درست است كه بانكداران و آموزشگاه گردانان، كه اولي سخت به سود مردم ميانديشد و دومي شديداً به فكر علم و دانش فرزندان مردم است(!!)، ممكن است در تبليغات خود به هر ترفندي بينديشند و هر طراحي را مجاز شمارند، ليك سؤال اينجاست كه رسانهي ملي ما كه بايد اولين متكفل فرهنگ و ادب اين سرزمين باشد چگونه چنين اجازتي ميدهد؟ اگر رسانهي ملي نيز خود، بنا به ضرورتها و احياناً تأمين پارهاي كمبودهاي بودجهاي، اين استفادهي ابزاري را فعلاً مباح ميشمارد، گويندگان خوش سابقه و حريمدار ادب و زبان فارسي، چرا بدين حد نازل،خود را پايين كشيدهاند؟ آيا و را بايد به هر قيمتي پاي ساختمان جامجم شكست و فدا كرد؟ و آيا حكيم ناصرخسرو را بايد به آب آلودهي برخي آموزشگاهها و دكانهاي كنكورفروشي در آگهيهاي تبليغاتي پژمرده و بيريشه ساخت؟ آيا استفادهي ابزاري شاخ و دم دارد!؟ اگر فلان بانكدار محترم در صدد جلب سرمايههاي مردم است؛ و لابد هيچ نيتي هم جز خيررساني(!) به مردم ندارد و ماهيانه و ساليانه سود عليالحساب (بخوانيد كلاه شرعي ربا) به مشتريان شديداً متشرع خود ميدهد، آيا نميتواند عاديتر تبليغ كند و جوانمردانهتر به ميدان آيد و در اين صفين كارزار زيادهخواهي و پولپرستي، لااقل ديوان سعدي و حافظ و فردوسي را بر سر نيزه نگذارد؟ و اگر آن حضرت بانكدار را اين مقدار نميرسد كه به چنين نفايسي انديشه بسوزاند، آيا دستگاه تبليغ فراگير رسانهاي نيز اين مقدار كفايت و نظارت را شايسته نميداند؟ و آيا اصولاً مجمع نظارت بر اين دستگاه محترم و پرتلاش، پاسداري و حرمتباني ذخاير و ادبيات فارسي در مقابل اينگونه ابزارها را از حيطهي وظايف خود حذف كرده است؟ بحث شيرين (!) آموزشگاههاي كنكورفروشي و توليد علم(!) سخني است كه مكتوبي مجزا ميطلبد. در آن مكتوب شايد نگاشته شود كه در اين تركتازي، چگونه همهي علم و دانش و معرفت در ميان دانشآموزان ما به مذبح سطحيگرايي و حلالمسائلخواني رفته است و بر سر روحيهي دانشآموزي، معرفتطلبي، كاوشگري، حل مسأله و تعميق در دانش و علم در ميان دبيرستانيها چه آمده و چهها كه نخواهد آمد! ليك در اين باقيماندهي مجال ميخواهم بزرگواراني را كه بر سر پارهاي استفادههاي ابزاري، سخت حساس و متعصب و غيرتمندند(!)، نيز به حساسيت و دغدغهورزي در اين امر فرا خوانم كه در شعر ناصرخسرو قبادياني بسيار پاكيزهتر و تر از آن است كه بخواهد هزينهي رونق بيشتر در پارهاي دكانهاي كنكور شود. آن و آن را نيز درگاه ادب و ادبيات، فراتر و بالاتر از آن است كه بخواهد سر از ناودان تنگ اما پر قيل و قال سودهاي عليالحساب بانكي در آورد و مفهومي نفيس و ارزشمند، خرج آتش توپخانهي ربح و ربا و شبههناكي در سودآوري و سوداگري شود. به كجا ميرويم؟ تا كجا خط قرمزها را ميشكنيم؟ دير نباشد كه مثنوي مولانا و خمسهي نظامي و هفت اورنگ جامي نيز در خدمت فروش بيشتر پودر رختشويي و پوشك دوجداره و برنج دم سياه از نوع استخواني و غيراستخوانياش در آيد!!
پنجشنبه 18 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 150]