پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848748974
نويسنده: على محمد صالحى ملزومات توليد علم در انديشه امام خمينى(ره)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: على محمد صالحى ملزومات توليد علم در انديشه امام خمينى(ره)
خبرگزاري فارس: در اين مقاله سعى شده است تا «ملزومات توليد علم در انديشه امام خمينى(ره)» بررسى گردد و مباحثى همچون، اصلاح بسترهاى فكرى منحرف و خلق بسترهاى جديد به عنوان اساسىترين لوازم توليد علم مورد بازخوانى قرار گيرد.
چكيده
بررسى و تبيين انديشههاى ناب امام خمينى(ره) در هر زمان مىتواند راهگشاى مسائل و مشكلات سياسى، اقتصادى، فرهنگى و... باشد. بنابراين با توجه به اهميت و ضرورت پرداختن به توليد علم در شرايط كنونى جامعه اسلامى ايران و همچنين نامه جمعى از فضلا به مقام معظم رهبرى در خصوص ضرورت توجه به «جنبش نرمافزارى و توليد علم» و در عين حال استقبال ايشان از اين امر و تأييد آن، بيانگر فروزندگى چراغ انديشه امام فراروى ملت و نخبگان است.
در اين مقاله سعى شده است تا «ملزومات توليد علم در انديشه امام خمينى(ره)» بررسى گردد و مباحثى همچون، اصلاح بسترهاى فكرى منحرف و خلق بسترهاى جديد به عنوان اساسىترين لوازم توليد علم مورد بازخوانى قرار گيرد.
از ديگر مباحثى كه در اين مقاله از منظر انديشه امام خمينى(ره) مورد بررسى قرار گرفته است مىتوان به علم در انديشه امام(ره)، رابطه ديانت و سياست، ستيز با استعمار، قانون و آزادى، علم و اخلاق و ولايت فقيه اشاره نمود.
مقدمه
با گذشت ربع قرن از عمر جمهورى اسلامى ايران، و در شرايطى كه در دو دوره زمانى خاص هشت ساله، توسعه اقتصادى و توسعه سياسى به ترتيب در صدر توجهات دولت قرار گرفته است، به نظر مىرسد در شرايط كنونى آنچه بيش از هر چيز شايسته اهتمام جدى مىنمايد، از يك طرف بذل توجهى جديد به ابعاد مختلف توسعه به عنوان يك عام مجموعى و از طرف ديگر، تمركز دادن بيش از پيش جهتگيرى توجهات به بعد فرهنگى توسعه، با تأكيد بر توسعه علمى و تلاش در جهت توليد علم به عنوان بعد مغفول در اين فرايند باشد. بىگمان، تأكيد بر جنبش نرمافزارى و توليد علم در شرايط جديد و نيز فراهمآوردن بسترى مناسب جهت تحقق آن، گامى اساسى در جهت احياى تمدن اسلامى محسوب مىگردد و همواره دغدغهاى ديرين براى نخبگان و مصلحان عالم محسوب گرديده و به ويژه در شرايط حاضر، بيش از هر زمان ضرورت خود را نمايان ساخته است.
اگر چه امروزه، شرايط و بسترهاى تحقق توليد علم و ضرورت توجه به آن بيش از هر زمان مناسب است، اما بايد توجه كنيم كه ما اين هموارى راه را مديون مجاهدت عزيز سفر كردهاى هستيم كه ضمن باز تفسير ضرورت توجه به علم و توليد آن، با هدف احياى تفكر و تمدن اسلامى، امرى متروك را مجددا در مقابل ديدگان اهلنظر قرار داد و امروزه، پيمودن راهى چنان دشوار را براى ما تسهيل نمود.
اين مقاله با عنوان «ملزومات توليد علم در انديشه امامخمينى(ره)» بر آن است تا ضمن بازخوانى كلام مكتوب و ملفوظ امامخمينى وغور در انديشه ايشان، مقوله توليد علم را نيز در تفكرات اين بزگوار بررسى نمايد و به اين سؤال كه «توليد علم در انديشه امامخمينى(ره) نيازمند چه لوازمى است» پاسخ گويد.
در پاسخ به اين سؤال و در قالب فرضيه بحث به نظر مىرسد در انديشه امامخمينى، اصلاح بسترهاى فكرى منحرف، و خلق بسترهاى جديد، به عنوان اساسىترين لوازم توليد علم، مورد اهتمام جدى قرار گرفته است.
به منظور پاسخگويى به پرسش مذكور و در عين حال، آزمون فرضيه بحث، از روش تحليل محتوايى مضمونى استفاده مىگردد و در سايه آن تلاش مىشود تا ضمن بازخوانى انديشه امام، مقولات معطوف به تمركز گاههاى بحث مورد عنايت قرار گيرد تا بدين ترتيب نظم گسيخته در انديشه امام در اين باب، بسامان شود. بنابراين، روش تحليل محتوا ـ با مشخصه هر روشى كه از طريق مجموعه فنون جزئى، ولى تكميلى براى توصيف و به نظم در آوردن محتواى پيام به كمك نشانههاى قابل كمى كردن و يا غيرقابل كمى كردن داراى ثبات است ـ در اين قلمرو، مورد استفاده قرار مىگيرد،(2) زمينههاى انجام تحقيق، حاضر خواهد بود و بطور اخص روش تحليل محتوايى مضمونىِ معرفى شده از سوى موريس دوورژه درصدر توجهات قرار خواهد گرفت. بنابراين، چنانكه دوورژه خاطر نشان ساخته است، در امر تحليل محتوا، واحد تحليل، گاهى داراى ريشه دستورى است كه مشتمل بر؛ كلمه، جمله يا پاراگراف مىباشد و در زمانى ديگر اين واحد داراى ريشه غير دستورى است و مقولاتى چون كتاب، روزنامه، نامه و مجله را شامل مىشود. با اين تقسيمبندى دوورژه در خصوص رويكرد دوم، به عنوان يكى از راههاى تحليل محتواى اسناد از بررسى مضمونهاى محتوايى ياد مىكند و تحليل محتوا را نيازمند بازشناسى اين مضمونها معرفى مىنمايد.(3) حاصل كلام آنكه پس از بازشناسى مضامين معطوف به مقصود مقاله در خصوص توليد علم در انديشه امام و تلاش جهت فهم آنها، كوشش خواهد شد تا نظم گسيخته ميان آثار پراكنده امام (اعم از ملفوظ و مكتوب) جهت معرفى بسامان گردد.
1. علم در انديشه امام خمينى(ره)
در ادبيات اسلامى و كلام نقل شده از معصومين(ع)، مفهوم علم به تعبيرهاى گوناگون مورد ستايش قرار گرفته است؛ چنانكه از آن با عناوينى چون وديعه خدا در زمين(4)، گنج(5)، گمشده مؤمن(6)، سلاح در برابر دشمنان(7)، برترين مايه عزت(8)، سبب معرفت و توحيد خدا(9) ياد شده است. در امر تقسيم علوم؛ علوم مختلف در دو شاخه طبيعى و انسانى تقسيمبندى شده است كه عبارتند از: علوم نرم(10) و علوم سخت(11) و از نظرگاهى ديگر مىتوان از آن به عنوان علوم الهى و علوم بشرى نيز نام برد كه هر كدام ويژگيهاى خود را دارند. اما در انديشه امامخمينى علم به چه معناست و چگونه تقسيمبندى مىشود؟ عنايت آن به چيست و به چه منظور شايسته توجه است؟ پاسخ به اين سؤالات نه تنها به منظور فتح بابى است براى ورود به بحث حاضر؛ بلكه كشف ميزان ضرورت توجه به توليد علم در انديشه امامخمينى است.
در قلمرو شناخت، انديشهپردازى امامخمينى در سايه جهانبينى الهى، ايشان را در چارچوب حس صرف و عقل صرف محصور نكرده است؛ بلكه ديدگان ايشان را به ماورا گشوده است و از اينروست كه دو معنا به شكلى توأم، در مجارى شناختى ايشان مورد توجه است و حاصل آن نيز، خلق گونهاى اعتقاد به تكثر علمى است. در سايه اين بينش وسيع در عرصه شناخت، پيشرفتهاى علمى بشر مشروعيت مىيابد و شايسته ستايش و استقبال مىگردد. ادعاى آنكه اسلام با نوآوريها مخالف است؛ همان سان كه محمدرضا پهلوى مىگفت: اينها مىخواهند با چهارپايان در اين عصر سفر كنند، اتهامى ابلهانه است؛ زيرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآورى، اختراعات و ابتكارات و صنعتهاى پيشرفته است ـ كه در پيشرفت وتمدن بشر دخالت دارد ـ هيچگاه اسلام و ساير مذاهب توحيدى با آن مخالفت نكرده و نخواهند كرد؛ بلكه علم و صنعت، مورد علاقه، تأكيد و تأييد اسلام و قرآن مجيد است.(12) بنابراين مطلق علم مفيد، در انديشه امام مشروع شناخته شده است. در امر تقسيمبندى، امامخمينى تقسيم علم به دو معناى اسلامى و غيراسلامى ـ كه ثمره آن طرد علوم غيراسلامى باشد ـ را مردود مىشمارد؛ چنانكه ايشان در دفاع از انقلاب فرهنگى در سال 1359، اين امر را مورد تأييد قرار داده و فرمودهاند: بعضى گمان كردهاند كه كسانى كه اصلاح دانشگاهها را مىخواهند و مىخواهند دانشگاهها اسلامى باشد...، اين اشخاص توهم كردند كه علوم دو قسم است. هر علمى دو قسم است، علم هندسه؛ يكى اسلامى است، يكى غيراسلامى. علم فيزيك؛ يكى اسلامى و يكى غيراسلامى. از اين جهت اعتراض كردهاند به اينكه، علم، اسلامى و غيراسلامى ندارد و بعضى توهم كردهاند كه اينها قائلند به اينكه دانشگاهها بايد اسلامى بشود؛ يعنى فقط علم فقه و تفسير و اصول در آنجا باشد... اينها اشتباهى است كه بعضيها مىكنند يا خودشان را به اشتباه مىاندازند... مىگوييم بايد دانشگاهها از بنيان تغيير بكند و تغييرات بنيادى داشته باشد و اسلامى باشد؛ نه اين است كه فقط علوم اسلامى را در آنجا تدريس كنند نه اينكه علوم دو قسمند. هر علمى دو قسم است؛ يكى اسلامى، يكى غيراسلامى... ما مىگوييم در اين پنجاه سال يا بيشتر... جوانهاى ما اگر علم هم پيدا كرده باشند، تربيت نشدهاند.(13) تأمل در كلام فوق آشكار مىسازد كه امام در قالب يك تقسيمبندى، علوم اسلامى متداول و مضمون به اين عنوان، نظير فقه، كلام، تفسير، فلسفه و... را از غير آن جدا مىسازد؛ اما در خصوص ساير علوم، تقسيم آنها به علوم اسلامى و غيراسلامى را برنمىتابد.
با توضيحات فوق سؤال اساسى اين است كه در خصوص ساير علوم غيراسلامى ملاك مشروعيت علم از نظرگاه امام چيست؟ يا علوم ـ غير از علوماسلامى ـ به مجرد عدم ورود به دايره اسلام چه وجهى پيدا مىكند؟ در اينجا تأملى در كلام امام، حكايت از آن دارد كه در منظومه انديشه ايشان اين امر كاملاً ملحوظ نظر قرار گرفته است و مفهوم «علم جهت دار» مورد نظر ايشان است كه پاسخگوى چنين مسئلهاى نيز مىباشد. اما علم جهتدار كدام است؟
علم جهتدار علمى است كه بزعم امام و در يك بيان به اسم «رب» باشد و قرائت آن نيز به اسم رب باشد، ديدن آن؛ يعنى ابزار مشاهده و سنجش آن به اسم رب باشد، شنيدن آن به اسم رب باشد، گفتن آن به اسم رب باشد و در همه مواردش نام رب باشد و در مجموع، از ابتدا تا انتها برنامههاى آن در قالب اسم رب صورت پذيرد.(14) بنابراين ملاك در مطلق علم اعم از؛ طبيعى و غيرطبيعى، اتصاف آن به صفت «جهت الوهيت داشتن» است و غير از اين در شمار علوم غيرمفيد و غيرمطلوب قرار خواهد گرفت «آن چيزى كه اسلام مىخواهد؛ تمام علوم، چه علوم طبيعى باشد و چه علوم غيرطبيعى، اين است كه تمام اينها مهار بشود به علوم الهى و برگشت به توحيد بكند؛ اين است مقصد اسلام. هر علمى كه جنبهالوهيت در آن باشد؛ يعنى انسان طبيعت را كه مىبيند خدا را در آن ببيند، ماده را كه مىبيند خدا را در آن ببيند، ساير موجودات را كه مىبيند خدا را در آن ببيند. آن كه اسلام براى آن آمده است براى برگردان تمام موجودات طبيعى به الهيت و تمام علوم طبيعى به علم الهى است... علوم طبيعى هم بايد باشد، معالجات بدنى هم بايد باشد لكن مهم آن مركز ثقل است كه مركز توحيد است، تمام اينها بايد برگردند به جهتالوهيت. نبايد ما خيال كنيم كه مثلاً اگر علوم در اسلام هم باشد مثل علومى است كه ساير مردم يا ساير رژيمها دارند.»(15)
در انديشه امام، علم با جهتالوهيت قطعا تعيناتى در عالم خارج دارد كه در دو مقوله اساسى تربيت انسان و خدمت به او خلاصه مىگردد و به بيان ديگر، مساعد او در رسيدن به سعادت ـ كه همانا غايت علم مطلوب است ـ خلاصه مىگردد. «در قرآن كريم وقتى كه ظاهر اول آيهاى كه بر پيغمبر وارد شده است هم قرائت را توصيه كرده است، هم آن جهتى را كه بايد قرائت در خدمت او باشد بيان فرموده است، فرموده است: «إقرأ باسم ربك»، قرائت مطلقا، علم مطلقا، دانش مطلقا مطلوب نيست، چه بسا دانشى كه برضد انسانيت انسان و برضد كرامت انسان است. بنابراين، دانشى كه جهت داشته باشد، براى خدمت بشر باشد، به اسم رب باشد، توجه به ربوبيت الهى داشته باشد، توجه به اسم خدا داشته باشد؛ آن قرائت و آن علم و آن مسلسل، همه در خدمت انسان است. عمده، آن جهت و غاياتى است كه در افعال انسان و در آلاتى كه انسان درست مىكند و در علم و دانش و ساير چيزهايى كه افعال انسان است، آن چيزى را كه جهت مىدهد آن غايات است(16)» امام خمينى با تأكيد بر اينكه مهمترين وظيفه و رسالت انبيا، انسانسازى، و موضوع علم جملگى ايشان انسان است، دايره تعليم پيامبران را متوجه تربيت انسان نموده(17) و علم ايشان را معطوف به تربيت بشر معرفى كرده است، امرى كه عبارت اخراى آن تأييد مشروعيت مطلق علمى در ديدگاه امام است؛ كه تربيت انسان را ملحوظ نظر قرار داده باشد «آن علمى ميزان است و آن علمى براى بشر سعادت است كه تربيت در آن باشد و از كسى كه تربيت الهى شده است القا بشود به بشر. آن اگر در همه مدارس ما ـ چه مدارس علوم اسلامى و چه مدارس علوم ديگر ـ اگر در همه آنها اين معنا باشد و انحراف در كار نباشد و استقامت باشد، چندى نمىگذرد كه همه جوانهاى ما كه اميد آينده اين مملكت هستند؛ همگى اصلاح مىشوند و همه نه شرقى و نه غربى بار مىآيند و همه بر صراطمستقيم واقع مىشوند»(18)
بنابر آنچه گذشت، روشن مىشود كه ملاك علم مطلوب در انديشه امامخمينى غايتمندى و جهتدار بودن آن است و با دو خصيصه كارآمدى در تربيت انسان و خدمترسانى به او معرفى مىگردد. اما ملزومات توليد علمى با اين مشخصات چيست و چنين ملزوماتى از چه بسترهايى سر برون مىآورد؟ و در عين حال براى رخنمايى محتاج حذف چه موانع و بسترهايى است؟
2. ملزومات توليد علم
چنانكه توماس اسپرينگن روش پژوهش انديشمندان و در عين حال، چگونگى شكلگيرى انديشه ايشان را در سه قالب 1. مشاهده بىنظمى 2. تشخيص علل و 3. ارائه راهحل معرفى مىكند(19) امام خمينى نيزاگرچه به شهادت تاريخ در سال 1324 و با نگارش كتاب كشفاسرار كه پاسخى بر شبهات اسرار هزارساله بود در سپهر علمى كشور ظهور كرد اما تا رفع محذوراتى چون الزام نفس امام به رعايت سلسله مراتب مرجعيت شيعى، پس از فوت مرحوم بروجردى در سال 1340 از اعلام حضور رسمى در سپهر سياسى كشور پرهيز نمود و پس از اين اتفاق و عطف به روحيه تكليفگراى خويش، اولين صفآرايى را در سال 1341 در عرصه سياست و عمل در قبال رژيم پهلوى محقق ساخت و از اين تاريخ تا پايان عمر، با ظرافت خاص به شناخت مشكلات فراروى ملت و مبارزه جهت رفع آن كمر همت بست بر اين اساس، چنانكه خود ايشان نيز به صراحت بيان مىدارد، منتهاى همت خود را مصروف اين امر ساخت كه «اول هر كار اين است كه انسان مرض را تشخيص دهد و به فكر علاج بيفتد»(20) بر اساس اين منطق، امام خمينى در باب توليد علم، در دهههاى چهل و پنجاه شمسى با جامعهاى مورد هجوم از سوى ايسمها و مكاتب مختلف شرقى و غربى و بويژه كمونيسم، مواجه بوده و علىرغم اعتقاد به كمال و جامعيت دين، در پاسخگويى به مسائل فراروى انسان مدرن، دردمندانه، غفلت از اسلام و مهجور ماندن اصول آن را نظارهگر بود و همواره تأكيد مىكرد «اين را پيوسته گفتم كه ما يك متاع خيلى ارزشمندى داريم و داشتيم عُرضه عَرضهاش را نداشتيم مثل يك كسى كه يك متاع بسيار خوبى دارد توى انبار، نمىتواند بيرونش بياورد و تا عرضه نكند مشترى پيدا نمىكند»(21) اما اين عُرضه عَرضه، مستلزم تمهيد شرايطى بود كه از يك سو، به اصلاح بسترهاى منحرف حاكم بر فكر و انديشه مسلمين بينجامد و از ديگر سو، خلق بسترهاى جديدى را موجب شود كه در پناه آن با برگرفتن غبار غفلت از چهره اسلام، مجال توليد علم و حصول سعادت فراهم آيد. بنابراين در دهههاى چهل و پنجاه و نيز پس از پيروزى انقلاب، تا زمان رحلت امام، جهد بليغ ايشان متوجه دو رويكرد اساسى اصلاح بسترهاى فكرى منحرف توليد علم از يك طرف و خلق بسترهاى جديد جهت تحقق اين امر از سويى ديگر گرديد. در ذيل هر يك از اين دو رويكرد، مقولاتى خاص به عنوان ملزومات اصلى اين امر قابل توجه مىنمايند.
الف) اصلاح بسترهاى فكرى منحرف
به شهادت تمامى خمينى پژوهان، دغدغه اصلى امامخمينى در خلال حيات مباركشان در اسلام خلاصه مىگرديد، اسلامى كه از منظر ايشان پاسخگوى كليه نيازهاى انسان در همه اعصار است. اما اسلام موردنظر، در شرايط معهود غبارهايى از غفلت و زنگارههايى از انحراف را متوجه خود مىديد، بنابراين سزاوار اصلاح مىنمود، اصلاح به معناى «سامان دادن آرام، تدريجى و غيربنيادى»(22) البته بديهى است كه مراد از انحراف مورد توجه اين بحث، انحراف در دين نيست؛ بلكه چنانكه شهيد مطهرى هم خاطرنشان مىسازد: «تأكيد بر انحراف تفكر دينى و نه خود دين است.»(23) تفكرى كه تصور احياى آن مرادف تصديق توليد علم بود و بسترهاى مطلوب تحقق چنين امرى را دربرداشت و از اين روست كه امام در اين مرحله كوشيد تا تفكر ناب اسلامى را اصلاح نمايد و دامان آن را از حشوها و زوائد حمل شده بر آن پيراسته نمايد.
1. اصلاح رابطه ديانت و سياست
در سايه هجوم مكاتب مختلف غربى و شرقى و حاكميت استبداد، رفتهرفته سمت و سوى حركت جوامع اسلامى ناخواسته متوجه فروكاستن نقش دين از حيات اجتماعى مسلمانان شده بود و حاصل آن بىمحتوا معرفى شدن دين در پاسخگويى به مسائل جوامع از يكسو و تقويت مراتب حاكميت توأمان استبداد و استعمار بر اين جوامع از ديگر سو بود. امام خمينى ضمن مهم شمردن اين مشكل؛ يعنى جدايى دين از سياست و نيز قلمداد كردن آن به عنوان اساسىترين معضل فرا روى جوامع اسلامى و نيز با عنايت به اين اعتقاد كه در تمدنسازى، تشكيل حكومت و حصول قدرت مقدم بر ديگر امور است(24)، كوشيد تا اهداف پيدا و پنهان استعمارى جدايى دين از سياست را آشكار كند و در عين حال، با عطف عنايت به آيات، روايات و تاريخ اسلام، پيوند فراموش شده ميان اين دو مقوله را ـ بر پايه آنچه شايسته است ـ بازخوانى كند. در تبيين اهداف طرح اين مسئله، امام صراحتا آن را نوعى تئورى استعمارى و با هدف مسخ كردن اسلام معرفى كرد(25)، ايشان در بيان مستندات پيوند مذكور، از يك طرف آيات و روايات متعددى را مورد توجه قرار دادند و اشعار اين مستندات را بر صدق مدعاى خود گواه گرفتند؛ چنانكه در جايى مىفرمايند: «آنقدر آيه و روايت كه در سياست وارد شده، در عبادت وارد نشده است؛ شما در پنجاه و چند كتاب فقه ملاحظه كنيد هفت، هشت عددش كتابهايى است مربوط به عبادات است و باقيش مربوط به سياست و اجتماع و معاشرت و اين قبيل چيزهاست».(26) از طرف ديگر ايشان در مقام يك مرجع تقليد جامعالشرايط مقبول ملت، بر ضرورت پرداختن به سياست اسلامى و تشكيل حكومت تأكيد كرد «هركس اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامى ضرورت ندارد، منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده و جامعيت احكام و جاودانگى دين مبين اسلام را انكار كرده است»(27) امام همچنين تاريخ اسلام و سنت و سيره معصومين(ع) را مورد توجه قرارداده و بر پيوند ميان سياست و ديانت در سيره عملى معصومين چنين استدلال كردهاند «روش پيامبر اسلام نسبت به امور داخلى مسلمين و امور خارجى آنها نشان مىدهد كه يكى از مسئوليتهاى بزرگ شخص نبىاكرم مبارزات سياسى آن حضرت است. شهادت اميرالمؤمنين(ع) و نيز حسين(ع) و نيز شكنجه و تبعيد و مسموميتهاى ائمه(ع)، همه در جهت مبارزات سياسى شيعيان عليه ستمگريها بوده است و در يك كلمه مبارزه و فعاليتهاى سياسى، بخش مهمى از مسئوليتهاى مذهبى».(28)
در راستاى تلاش جهت اصلاح فكر دينى امام خمينى، آموزههاى شيعى معطوف به اسلام سياسى را نيز كه دچار غبار غفلت و يا زنگاره انحراف شده بود، مورد توجه قرارداد و به بازخوانى آنها مبادرت كرد چنانكه از گريه براى امام حسين(ع) به عنوان گريهاى سياسى ياد كرد(29) و يا در خصوص انديشه مهدويت، به جاى انتظار منفى، انتظارى مثبت را در دهههاى چهل و پنجاه در انظار خلق قرار داد و مرحوم عنايت، چه زيبا اين تلاش امام را معرفى كرده است: «خمينى بدون اينكه عقيده به مهدويت را وانهد، مىكوشد آن را از محتواى منفىاش تهى و خلع كند، يعنى شيعيان را به تشكيل دولت اسلامى فرامىخواند و آشكارا اين عقيده عامه را سخيف مىخواند كه عدالت حضرت مهدى، هنگامى فائق مىشود كه سراسر جهان مملو از ظلم و جور باشد.»(30)
بنابر آنچه گذشت، امام با اعتقاد به جامعيت دين و ايمان به اين امر كه «فقه، تئورى واقعى و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است»(31) و خلاصه به ثمر نشاندن آن در قالب ارائه تئورى حكومت اسلامى مبتنى بر ولايت فقيه، كوشيد تا از يك سو جهات مغفول در اسلام را احيا و افكار التقاطى بار شده بر آن را اصلاح كند و از ديگر سو، بسترى مناسب جهت توليد علم فراهم آورد. نكته پايانى و قابل تأمل دراين باب اينكه ؛ امام جزو نوادر مصلحان اسلامى است كه ضمن تئورىپردازى، دايره ذهنيت را در نورديده و با حضور در صحنه عمل، به عينيت بخشى آمال و ديدگاههاى خويش مبادرت ورزيده است؛ امرى كه نه تنها خود عامل به آن بود كه خلق را نيز بدان تحريز مىنمود: «همه مسلمانان تكليفشان اين است كه هم عمل بكنند، هم علم پيدا كنند.»(32)
در كنار نكات پيش گفته جزمانديشى، تحجر و جمود از ديگر غبارهاى فرونشسته بر چهره تفكر دينى در نظرگاه امام است و ايشان نه تنها پيامدهاى آن را بر وجود خود و ساير همفكران خود به وضوح مشاهده كرده بود، بلكه خطر آن را بر پيكره دين و تفكر دينى به جدّ مشاهده مىكرد. البته تأمل در كلام امام نشانگر آن است كه مسئله تحجر و جزمانديشى در ادبيات ايشان دو دسته از افراد و گروهها را شامل مىشود. دسته اول، كسانى بودهاند كه با تأكيد بر وجهى از اسلام، ساير وجوه آن را مغفول گذاشته و در حقيقت از وراى عينكى خاص به اسلام مىنگريستند: «من كرارا اين مطلب را در نجف هم گفته و اينجا هم گاهى گفتهام كه ما در يك مدتى گرفتار بوديم به يك نفر از مردم و قشرى از اهل علم كه اينها اسلام را از آن طرف نگاه مىكردند، عرفا اسلام را قبول داشتند، لكن تمام مسائل را برمىگرداندند به آن معانى عرفانى، به مسائل روز قائل نبودند؛ حتى اگر روايتى يا آيهاى در جهاد مىآمد، اينها همان جهاد نفس را مىگفتند هست و اسلام را با يك صورت ديگرى غير از آن صورت واقعى كه جامع است، جامع همه اطراف است نگاه مىكردند.»(33)
اما گروه دوم كه امام از آنها با عنوان مقدسين نافهم و سادهلوحان بيسواد ياد مىكند گروهى هستند كه در عين جزمانديشى، خطر تكرار فجايع قرون وسطى و كليساهاى اين زمان را در مقابل اسلام قرار مىدادند؛ «ياد گرفتن زبان خاص، كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك به شمار مىرفت. در مدرسه فيضيه، فرزند خردسالم مرحوم مصطفى از كوزهاى آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند چرا كه من فلسفه مىگفتم، ترديدى ندارم اگر همين روند ادامه مىيافت، وضع روحانيت و حوزهها، وضع كليساهاى قرون وسطى مىشد»(34) امام خمينى ضمن تبيين خطرات ناشى از جزمانديشى هر دو گروه، ضربه دريافتى اسلام از اين جماعت را سنگينتر از ديگر ضربات وارده به اسلام ارزيابى مىكرد و نسبت به استمرار آن همواره هشدار مىداد.(35) به نظر مىرسد يكى از راهكارهاى اصلى در انديشه امام در قبال حاكميت جزمانديش و متحجر بر حوزه توليد علم و بويژه در سطح حوزههاى علميه، تأكيد ايشان بر ضرورت پويايى فقه و همچنين لحاظ نمودن عنصر شناخت زمان و مكان به عنوان ضرورىترين لازمه اجتهاد باشد، امرى كه قابليت توزيع در ساير علوم را نيز با بيانى خاص پيدا مىكند. كلام آخر در اين باب آنكه، بىگمان تقسيم مطلق علوم به علوم اسلامى و غيراسلامى، اصرار بر بعدى از ابعاد نگرش جامع اسلام به علم و بالاخره تقليل علوم به علم يا علمهايى خاص و موضعگيرى در برابر علوم جديد و تمدننوين بشرى به شكلى افراطى، از دستاويزهاى جماعت متحجر موردنظر امام است كه حاكميت آن بر جامعه، از نشو و نماى علمى و توليد علم در ابعاد مختلف جلوگيرى مىنمايد و به همينخاطر است كه امام امر اصلاح بسترهاى فكرى منحرف، توجه به آن و ضرورت مقابله با آن را در صدر توجهات خويش قرار داده و به رفع آن با توليد علم، تاكيد كرده است.
2. ستيز با استعمار
اگرچه از پگاه تاريخ مبارزات امام خمينى، مبارزه با استبداد و استعمار به شكلى توأمان تعقيب شده است و شواهد تاريخى متعددى (مخالفت با انقلاب سفيد، كاپيتولاسيون و...)(36) گوياى اين امر است، اما در باب مسئله توليد علم، مبارزه با استعمار به عنوان بسترى از بسترهاى فكرى منحرف جايگاهى ويژه دارد، چه آنكه از سويى وجود استعمار در ادبيات سياسى امام راحل و قاموس انديشگى ايشان، به عنوان مانعى اساسى فراروى توليد علم بومى و فاصله گرفتن مسلمين از تمدن باشكوه اسلامى پيشين معرفى شده و از ديگر سو پيامدهاى حاكميت استعمار بر كشورهاى اسلامى در قالب ترويج فرهنگ استعمارى به عنوان مانع اساسى فراروى رجوع مسلمين به خويشتن خويش و احياى هويت اسلامى پيشينشان معرفى شده است؛ و مسئله اخير گاه در قالب خودباختگى در برابر فرهنگ بيگانه و گاه در قامت حاكميت روح تقليد و اقتباس كوركورانه رخنمايى كرده است و در هر يك از حالات مذكور، حاصلى جز ايجاد فاصله ميان عالم واقعى علمى مسلمين و آنچه بر آنها در سايه حاكميت استعمار مىگذشته است، نداشته و به همينخاطر امام راحل مكررا بر ضرورت دفع استعمار، به ويژه در عرصه فكر و فرهنگ و همچنين بر ضرورت جايگزين ساختن مغزى استقلالى بر مغزهاى استعمارى تأكيد كرده و بالاخره از فرهنگ به عنوان ضرورىترين مقوله مستحق تحول ياد كرده است: «بزرگترين تحولى كه بايد بشود، در فرهنگ بايد بشود براى اينكه فرهنگ بزرگترين مؤسسهاى است كه ملت را يا به تباهى مىكشد، يا به اوج عظمت و قدرت»(37) و يا مىفرمايد: «رأس اصلاحات اصلاح فرهنگ است و نجات جوانهاى ما از اين وابستگى به غرب»(38).
امام خمينى ضمن نقد فرهنگ استعمارى در خوش بينانهترين حالت، علم صادره از دنياى استعمار به جهان سوم و جهان اسلام را غير از آن چيزى معرفى مىكند كه به عنوان علم نزد خود دارند و حاصل چنين امرى را وابستگى همه چيز و بويژه افكار اقشار مختلف ملت اعم از جوان، پير، تحصيلكرده و روشنفكر به علم صادراتى از غرب معرفى مىكند.(39) در نگاه امام خمينى استقبال از چنين علومى با چنان اهدافى به معناى استقبال از حاكميت روحيه انفعال بر جهان سوم و جهان اسلام خواهد بود، امرى كه هيچگونه فضايى را جهت توليد علم، مجال گشايش نمىدهد و فكر توليد علم را از خطور به اذهان باز مىدارد. از جمله مسائلى كه به مسلمانان و مستضعفان جهان اجازه هيچگونه فعاليت براى خروج از قيد و بند استعمارگران را نمىدهد و آنان را به حال ركود و عقبافتادگى نگاه مىدارد، تبليغات همه جانبهاى است كه غربزدگان و شرقزدگان يا به امر ابرقدرتها و يا با كوتاه نظرى خود، در سراسر كشورهاى اسلامى و مستضعف به راه انداختهاند و مىاندازند و آن است كه علم، تمدن و پيشرفت، مختص به دو جناح امپرياليسم و كمونيسم است و آنان خصوصا غربيها و اخيرا آمريكائيها نژاد برتر هستند و ديگران نژاد پست و ناقص هستند. بنابراين ترقى آنان در اثر والا نژادى آنان است و عقبافتادگى اينان در اثر نقص نژادى است و به تعبير ديگر؛ آنان انسانهاى تكامل يافته هستند و اينان در حال تكامل كه پس از ميليونها سال به تكامل نسبى مىرسند. پس كوشش براى پيشرفت بىفايده است و آزادگان يا بايد وابسته به سرمايهدارى غرب باشند و يا كمونيسم شرق. به بيان ديگر ما از خود هيچ نداريم و بايد همه چيز را از ابرقدرتهاى غرب يا شرق بگيريم، علم را، تمدن را، قانون را و پيشرفت را».(40)
ايجاد و تقويت فرايند عدم اطمينان به ظرفيتهاى بومى در انديشه امام خمينى، اولين قدم استعمار در جهت وابسته ساختن ملتهاى تحتاستعمار است و اين امر در زمانى رخنمايى مضاعف مىكند كه كانون توجهات استعمار، متوجه فكر و انديشه ملل تحت استعمار باشد، بر اين اساس، اولين قدم و مهمترين آن در برخورد با استعمار تلاش به منظور گسست وابستگيها و به ويژه وابستگى فكرى و روحى و گريز از خودباختگى است: «مردم را جورى بار آوردهاند كه سلب اطمينان كردند از خودشان، استقلال فكرى را از ما گرفتند، ما در فكر و در انديشه و در روح وابسته شديم. اين وابستگى بسيار اسفناك است. وابستگى نظامى را در يك روز و يا يك ماه، مىشود درست كرد، بيرونشان كرد. وابستگى اقتصادى قابل جبران است، زود مىشود جبران كرد، اما وابستگى روحى و انسانى است كه بسيار مشكل است... همه بايد دست بدست هم بدهيم براى ترميم اين جهت، كه وابستگى از بين برود».(41)
امام، جهت غلبه بر وابستگيهاى مختلف و بويژه وابستگى فكرى و علمى راهكارهايى را ارائه مىكنند كه از آن جمله دعوت از اهل علم و تحقيق به مطالعه اصالتهاى اسلامى و امتيازاتى است كه اسلام را از ديگر مكاتب جدا مىسازد.(42) در كنار اين دعوت امام بر پرهيز از تقليد كوركورانه از غرب و دنياى استعمار تاكيد مىكند. توضيح آنكه در انديشه امام، چنانكه گذشت از دستاوردهاى تمدن بشرى استقبال شده است، اما تقليد كوركورانه از غرب از هيچ جايگاهى برخوردار نيست. به نظر مىرسد از اين حيث در دستهبندى رايج از نحوه تعامل انديشمندان با غرب ـ كه برخى در شمار استقبالكنندگان بىچونوچراى فرهنگ و تمدن غربى، برخى نفى و طردكنندگان مطلق آن و خلاصه بعضى در شمار معتقدين به تغليظ فرهنگى معرفى مىگردند ـ امام خمينى را بتوان در شمار گروه سوم قرار داد. با اين توضيح، امام تقليد كوركورانه از غرب و اصرار بر آن را ناشى از خودباختگى در مقابل تمدن و فرهنگ غرب معرفى مىكند.(43) و در عين حال، القاى ضرورت تقليد از سوى غرب را در راستاى منافع دنياى استعمار معرفى مىنمايد و بالاخره موفقيت غرب در القاى اين مقوله را تا بدان حدّ جدّى، اثرگذار و مثمر ثمر براى دنياى استعمار معرفى مىكند كه بيان مىدارد: «ما خودمان را باختهايم در مقابل غرب، شرق خودش را در مقابل غرب باخته است، تا از اين خودباختگى بيرون نيايد و تا محتواى خودش را پيدا نكند، نمىتواند مستقل باشد، استقلال نظامى يك مسئله است. استقلال فكرى، استقلال روحى، مغز خود آدم مال خودش باشد و توى آن غرب نباشد هرچه مىخواهد بگويد غرب، كى گفته؟ فلان فيلسوف گفته...»(44)
قاعده كلى موردنظر امام در خصوص نحوه تعامل با غرب، مسئله ترجمه آثار و متون اين دنيا را نيز شامل مىشود و در اينجا نيز خط قرمز امام در برخورد با متون ترجمهاى همچنان متوجه مسئله تقليد كوركورانه است «نويسندههاى ما، نويسندگان ما همه حرفهايشان غربى است از اين اگر دست برندارند، اميد نداشته باشند كه ملتشان مستقل بشود.»(45)
در مجموع، در امر اصلاح بستر فكرى منحرف استعمارى، امام امر اصلاح اين فرهنگ را سر لوحه اقدامات خويش قرار داده و با برنامهريزى دقيق، پرحوصله و در عين حال دامنهدار و طولانى، خود را مصمم به مبارزه و تلاش در اين راه نمودهاند و بدين شيوه فرايند توليد علم را به انتظار نشستند. «ان شاءالله ما بتوانيم [عمل كنيم] البته با يك برنامه طولانى اين فرهنگ را به يك فرهنگ صحيح متحول كنيم اگر علمش هست، يك علم صحيح باشد.»(46)
ب) خلق بسترهاى جديد
چنانكه گذشت، در انديشه امام خمينى توليد علم نيازمند بسترهايى خاص است كه در دو قالب سلبى و ايجابى مورد توجه ايشان قرار گرفته است. در بعد سلبى كه متوجه پيرايهزدايى، غفلتزايى و زنگار برگيرى از چهره اسلام است، ايشان متوجه اصلاح بسترهاى فكرى موجود گشته ولازمه اصلاح اين بستر را در اصلاح فكر دينى در قالب باز تفسير پيوند ميان ديانت و سياست و بازخوانى آموزههاى دينى، نفى استعمار و ملزومات آن، رفع خودباختگى، تقليد كوركورانه، تحجر و اصلاح فرهنگ دانسته، و پيگيرى كرده است. اما در بعد ايجابى نيز، توليد علم در نظرگاه ايشان مستلزم ايجاد و خلق بسترهاى جديدى معرفى شده كه در سايه مطالعه و بررسى سيره علمى و عملى ايشان قابل احصا مىنمايد و مواردى چون خلق هويتى جديد براى مسلمانان، حاكم گرداندن قانون بر شئونات ملت، تاكيد بر آزاديهاى مختلف. ايجاد پيوند ميان علم و اخلاق و بالاخره فراهمسازى محيطى آرام جهت توليد علم را شامل مىشود.
1. هويت
هويت مقولهاى است كه به حيات افراد معنا مىدهد و در عين حال بيانگر برداشت و تلقى هر فرد، گروه و ملت از خويش است و بديهى است كه برداشتهاى هر فرد، گروه يا ملتى از خود رفتار او را متاثر مىسازد و نحوه تعامل او با ديگران و در عين حال كنشهاى وى را معين مىكند. مبتنى بر اين توضيح در انديشه امام خمينى توسل به هويت و ضرورت توجه به آن روى ديگر سكهاى است كه از خودباختگى و فقدان استقلال را بر روى ديگر خود منقوش و حك شده مىيابد و اين امر بدان معناست كه امامخمينى ضمن بازشناسى مشكلات فراروى جامعه از حيث غربزدگى، شرقزدگى و سقوط در ورطه خودباختگى، به تبيين هويت و به معنايى ترسيم ابعاد خويشتن خويش جامعه پرداخته و راهكار اعتماد جامعه به خويش، بويژه جهت توليد علم و احياى تمدن اسلامى را در توجه مجدد دادن آن به هويت فرهنگيش معرفى كرده است؛ كليد معمايى كه بر انفعال حاكم بر خلق خط بطلان مىكشيد و ضمن بازگرداندن روحيه خود باورى به ايشان موجبات توليد علم و رجعت به اسلاف انديشمند، نظريهپرداز و تمدنساز مسلمانان را فراهم مىآورد. بر اين اساس، ابتدايىترين اقدام امام از اين حيث معرفى اسلام به عنوان دينى است كه نه سرمايهدارى و نه سوسياليسم؛ بلكه بهرهمند از راه و روشى متفاوت و در عين حال پاسخگو به سوالات نسل امروز است.(47)
ديگر اقدام امام در اين راه توجه دادن ملل مسلمان و بويژه ملت ايران به آثار و مفاخر گذشته ايشان است «دانشمندان و نويسندگان غيرمسلمان با شواهد زنده ثابت كردهاند كه تمدن و علم از اسلام به اروپا رفته و مسلمانان در اين امر پيشقدم بودهاند».(48)
نكته جالب توجه در انديشه امام آن است كه ايشان جهت هويت سازى، صرفا با بيان ظرفيتهاى بومى جوامع اسلامى و بويژه ايران، تنها سير در گذشته تاريخى و افتخار صرف به چنين گذشتهاى را مطرح نكردهاند، بلكه اين امر را دستاويزى براى تحريز و تشويق ملت جهت خروج از لاك انفعال و حضور در عرصه فعاليت هرچه بيشتر، جهت احياى تمدن پيشين اسلامى معرفى نمودهاند امرى كه بدون اهتمام ايشان به حضور مؤثر در عرصههاى علمى و انديشگى و صحنههاى توليد علم ميسور نبوده است. شما داراى همه چيز هستيد، بر فرهنگ اسلام تكيه بزنيد و با غرب و غربزدگى مبارزه كنيد و روى پاى خودتان بايستيد و بر روشنفكران غربزده و شرقزده بتازيد و هويت خويش را دريابيد و بدانيد كه روشنفكران اجير شده بلايى بر سر ملت و مملكتشان آوردهاند، كه تا متحد نشويد و دقيقا به اسلام راستين تكيه ننماييد بر شما آن خواهد گذشت كه تاكنون گذشته است. امروز زمانى است كه ملتها چراغ راه روشنفكرانشان شوند و آن را از خودباختگى و زبونى در مقابل شرق و غرب نجات دهند؛ كه امروز روز حركت ملتهاست و آنان هادى هدايتكنندگان تاكنونند. بدانيد كه قدرت معنوى شما بر همه قدرتها چيره خواهد شد»(49)
2. قانون ـ آزادى
از لوازم اساسى توليد علم در هر جامعه، حاكميت قانون بر انديشهپردازان و توليدكنندگان علم است و شايد دليل اينكه جهان سوم را معمولاً در تقسيمبندى رايج ريمون آرون ـ كه در علم برخى را توليد كننده، برخى را توزيعكننده و بالاخره گروه سوم را مصرف كننده معرفى مىكند ـ(50) در گروه سوم قرار مىدهند، حاكميت استبداد و فقدان قانون در اين كشورها باشد. با اين توضيح، اگر حركت فكرى و علمى امام خمينى را در بعدى از ابعادش متوجه مبارزه با استبداد و ديكتاتورى بدانيم، روى ديگر اين سكه تلاش ايشان جهت حاكم گرداندن قانون بر سرنوشت ملت است، قانونى كه بزعم ايشان از هرگونه ديكتاتورى مبرا است و منشاء آن به الوهيت باز مىگردد. بديهى است كه در پناه چنين قانونى انسان مورد توجه اسلام به واسطه برخوردارى از فطرتى آزاد، مستحق بهرهمندى از آزادى در ابعاد مختلف انديشه، فكر و بيان خواهد بود و فراهم آوردن چنين بسترى به معناى ايجاد تمهيدى جديد براى توليد علم است «حكومت اسلام حكومت قانون است در اين طرز حكومت حاكميت منحصر به خداست و قانون فرمان و حكم خداست. قانون اسلام با فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامى حكومت تام دارد».(51)
بنابراين، چنانكه از انديشه امام بوضوح قابل استخراج است، حاكميت قانون از سويى مانع بروز ديكتاتورى، خودسرى و استبداد به عنوان مانع جدّى فراروى توليد علم است و از ديگر سو، تامين كننده آزاديهاى مشروع و مقبول موردنظر اسلام نظير آنكه امام فرمودهاند: «آزادى بيان و قلم و عقيده براى همگان آزاد است»(52)، مىباشد.
اما آزادى مشروع و مقبول چيست و خطوط قرمز آن كدام است؟ تأملى در انديشه امام حكايت از آن دارد كه آزادى موردنظر ايشان در باب قلم، انديشه، فكر و بيان از يكسو با پشتگرمى به استحكام حجتها، براهين و استدلالهاى اسلامى و استظهار دين و حكومت اسلامى به براهين و دلايل مستدل مجال عرضه مىيابد: «كسى كه حجت دارد از آزادى بيان نمىترسد»(53) و از ديگر سو، به زيور محدودههايى عقلانى و منطقى نظير؛ عدم مخالفت با قانون(54)، عدم مبادرت به توطئه(55)، عدم خيانت(56)، عدم افساد در جامعه(57)، عدم مباينت با مصالح جامعه(58) و... آراسته مىگردد.
3. علم و اخلاق
هنگام بحث از مفهوم علم در انديشه امام خمينى، مفهوم علم جهتدار با سويه الو هيت را مورد توجه قرار داديم و به اين جمعبندى رسيديم كه علم مطلوب امام علمى است كه از يكسو غايتى الهى داشته باشد و متوجه سعادت بشر باشد و از ديگر سو، به دو مشخصه خدمت به خلق و تربيت انسان متصف باشد؛ بنابراين روشن مىگردد كه امام خمينى بر آن است كه توليد علمى را در صدر توجهات قرار دهد كه يا بر مبناى اخلاق باشد و يا آنكه يافتههاى آن علم كاربرد اخلاقى داشته باشند.(59) بر اين اساس توليد علم مبتنى بر اخلاق، بيش و پيش از توليد، جهت خود را مشخص مىسازد و از همين روست كه توصيه مدام ايشان به پژوهشگران، محققين، علما و انديشهورزان كرارا اين است كه متخلق به اخلاق گردند و بزعم ايشان، تزكيه را بر تعليم مقدم دارند: «اگر تزكيه نشده باشد و وارد شود علم در قلبى كه مزكّى نيست، اين فساد ايجاد مىكند»(60) البته استخدام مفهوم تزكيه در ادبيات امام، به نظر مىرسد با معناى تربيت به معناى عمومى آن كه متوجه پشتگرمى علم به اخلاق و بهرهمندى آن از سويهاى الهى است قرابت داشته، و اگرچه در مواردى خاص معناى عالى تزكيه معهود در عرفان اسلامى را طلب مىكند، اما در مطلق توليد علم با مسئله تربيت و سويهالهى داشتن قابل تفسير مىنمايد. به هرحال جمله تاكيدات امام بر پيوند علم و اخلاق و ضرورت آن، در شرايطى صورت تحقق به خود مىگيرد كه انسان و جهان مدرن در زمانه مذكور، بيش از هر زمانى قربانى دانش علماى بىبهره از اصول اخلاقى گرديده است.
ج) ديگر ملزومات
مطالعه آثار امام حكايت از جامعنگرى ايشان در باب ايجاد بسترى مناسب براى توليد علم دارد؛ چنانكه ايشان بر ضرورت آزادى محيط علم كه از جمله اساسىترين ملزومات توليد علم است تأكيد ورزيده و به صراحت اعلام مىدارند: «محيط علم بايد محيط آزاد باشد»(61) همچنين دأب ايشان در برخورد با مستشكلين در كلاسهاى درسى و استماع اشكالات و تلاش جهت پاسخگويى متين، منطقى و مستدل به آنها، كه از جاى جاى خاطرات شاگردان ايشان قابل درك است، مؤيد اعتقاد امام به اين امر است. افزون بر اين امور، ايشان بر ضرورت تامين آرامش محيط علمى و پرهيز از ايجاد تنش در چنين محيطهايى تاكيد بليغ داشتهاند: «تحصيل و دانش وقت مىخواهد وقت آرام مىخواهد. محيط آرام مىخواهد، محيطى كه هر روز به جان هم بيفتند و به هم بكوبند، نمىتواند محيط علم باشد»(62) و خلاصه ضرورت پاسخگويى به شبهات، از ديگر مقولاتى است كه فضاى جامعه را براى توليد علم فراهم مىكند و بسترى مناسب جهت رخنمايى و بالندگى آن فراهم مىسازد. امرى كه رجوع به جاىجاى انديشه امام جايگاه آن را در انديشه ايشان تأييد مىكند و به شكل مصداقىتر، نسبت به ساير مسائل در مسئله ولايت فقيه عرض اندام مىكند، جايى كه امام به عنوان انديشهپردازى صاحب حجت، با متانت و منطق پاسخگوى شبهات مطرح در اين خصوص است و مىكوشد تا شبهه يا شبيه حقيقتها را با استدلالهاى متقن و صائب، دوباره به حقيقت نزديك سازد.
نتيجه
بنابر آنچه گذشت، امامخمينى با اتخاذ دو راهكار «اصلاح بسترهاى فكرى منحرف» و «خلق بسترهاى جديد» مهمه توليد علم را در صدر توجهات خويش قرار داد ودر خلال دوران تدارك انقلاباسلامى و سپس تحقق آن، كوشيد تا از يكسو موارد انحرافى را اصلاح و از ديگر سو موارد موردنياز جهت توليد علم را معرفى و ايجاد نمايد. بنابراين حركت امام در اين باب، در سه قالب نقد و تخريب موانع فراروى توليد علم، ارائه الگوى مطلوب و بالاخره تلاش جهت تحقق الگوى موردنظرشان صورت تحقق به خود گرفت و از اين حيث، امام در زمره معدود مصلحاتى قرار گرفت كه فاصله ميان عرصه ذهن و عين را در نورديده و ثمرات تلاشهاى خويش را نظارهگر شدهاند.
نكته اساسى در اين مجال، توجه به اين امر است كه در هر مقطعى رجوع به انديشه امام همواره راهگشا بوده است. در خصوص مقوله مورد بحث نيز تأملى در نامه جمعى از فضلا به مقام معظم رهبرى(63) در خصوص ضرورت توجه به جنبش نرمافزارى و توليد علم، و در عين حال استقبال ايشان ازاين امر و نيز تأييد آن(64)؛ از سويى نشانگر فروزندگى چراغ انديشه امام فراروى ملت و نخبگان و از ديگر سو، بيانى ديگر از زلال آن انديشه است كه به صورت دستهبندى شده ارائه گرديده و شايسته اهتمامى جديد و جدى قرار گرفته است. كلام آخر آنكه بيان ملزومات علم بويژه در بعد سلبى از سوى امام در شرايطى تحقق پذيرفته كه اساسىترين عامل فراروى توليد علم؛ يعنى حاكميت توأمان استبداد و استعمار بر كشور، هرگونه فضايى را براى تحقق آن با دشواريهاى بسيار خاص، از بين برده بود، اما در عين حال و در سايه چنين شرايطى، امام به عنوان يك توليدگر علم در عرضه انديشه سياسى، موفق به خلق انديشههاى ناب گرديد و اين در حاليست كه در شرايط كنونى و در سايه مجاهدات آن عزيز سفر كرده از سويى موانع فراروى توليد علم در سايه حكومت اسلامى مفقود شده و همچنين شرايط توليد علم فراهم است. بنابراين، هرگونه غفلت از آن، قطعا به هيچ وجه پذيرفته نيست؛ و مسئوليت خطير آن، بيش از هر زمانى متوجه اصحاب علم و انديشه است.
پىنوشتها:
--------------------------------------------------------------------------------
1. محقق و پژوهشگر
2. مرتضى عزتى، روش تحقيق در علوم اجتماعى كاربرد در زمينه مسائل اقتصادى، (تهران: انتشارات دانشگاه تربيت مدرس، 1376)، ص 230.
3. موريس دوورژه، روشهاى علوم اجتماعى، مترجم خسرو اسدى، (تهران: اميركبير، 1367)، ص 7 ـ 4.
4. بحارالانوار، 2/36.
5. غررالحكم، 1/25.
6. بحارالانوار، 1/168.
7. همان، 1/166.
8. غررالحكم، 6/383.
9. بحارالانوار، 1/166.
1. soft scinces
11. Hard sciences
12. روح الله خمينى، صحيفه نور، (تهران: انتشارات الهام، بى تا)، ج 21، ص 406.
13. همان، ج 21، ص 406.
14. همان، ج 8، ص 325.
15. همان، ص 435.
16. همان، ج 12، ص 448.
17. همان، ج 13، ص 510.
18. همان، ج 8، ص 325.
19. توماس اسپرينگن، فهم نظريههاى سياسى، ترجمه فرهنگ رجايى، (تهران: انتشارات آگاه، 1365).
20. روحالله خمينى، پيشين، ج 2، ص 38.
21. همان، ج 10، ص 146.
22. مرتضى مطهرى، نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخير، (تهران: نشر صدرا، چاپ 25، مهر 1378)، ص 326.
23. همان، ص 6.
24. اگرچه درباره بحث قديمى تقدم دولت اسلامى بر تفكر دينى و توليد آن يا بالعكس، نظرات مختلفى ارائه شده است، (ركب: داود فيرحى، روزنامه ايران، پنجم و هفتم اسفندماه 1381.)
و در خصوص پىجويى و بررسى اين امر درانديشه امام خمينى، ارائه بحثى جدا ضرورى است، اما در يك نگاه اجمالى به انديشه امام و تأكيدات ايشان بر ضرورت تحقق حكومت اسلامى واينكه در حكومت اسلامى همه نيازاى انسان مسلمان پاسخ دارد، به نظر مىرسد ايشان بر تقدم تشكيل حكومت اسلامى و تقدم دولت اسلامى بر توليد فكر دينى اعتقاد دارند.
25. روحالله خمينى، پيشين، ج 5، ص 167.
26. همان، ج 5، ص 19.
27. روحالله خمينى، ولايت فقيه، (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1374)، ص 19.
28. روحالله خمينى، صحيفه نور، پيشين، ج 5، ص 32.
29. همان، ج 10، ص 2 ـ 31.
30. حميد عنايت، مفهوم نظريه ولايت فقيه، كيان، ش 34، ص 10.
31. روحالله خمينى، صحيفه نور، پيشين، ج 21، ص 289.
32. همان، ج 3، ص 227.
33. همان، ج 10، ص 459.
34. همان، ج 21، ص 279؛ پراكنده.
35. همان، ج 21، ص 28؛ پراكنده.
36. ر ك: سيد حميد روحانى زيادى، تحليل و بررسى نهضت امامخمينى ، ج 1، (تهران: انتشارات راه امام، 1359).
37. روحالله خمينى، صحيفه نور، پيشين، 7، ص 473 و يا مىفرمايند: «رأس اصلاحات اصلاح فرهنگ است و نجات جوانهاى ما از اين وابستگى به غرب»، همان، ج 10، ص 356.
38. رك: همان، ج 10، ص 356.
39. همان.
40.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-