واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: ازدواج پیرمرد 80 ساله با سومین همسرش با 40سال اختلاف سنی!
همسر دوم مرد 80 ساله وقتی از سومین ازدواج همسرش باخبر شد به دادگاه خانواده رفت و از شوهرش شكایت كرد. وی همزمان با تسلیم دادخواستش گفت: «7 سال قبل وقتی به خاطر اختلافهای شدید خانوادگی خانهام را همراه دو فرزندم ترك میكردم تصور نمیكردم شوهرم با زن جوانی ازدواج كند.»وی در ادامه گفت : دختر 21 سالهای بودم كه «سلمان» به خواستگاریام آمد. به خاطر وضع مالی بسیار خوبش به تفاوت سنی 30سالهمان توجهی نكرده و با مهریه 50 هزار تومان به عقد دائم شوهرم درآمدم. اما خیلی زود متوجه شدم شوهرم قبل از من ازدواج كرده و همسر ش با دو فرزندشان در حوالی مشهد زندگی میكرد.با اطلاع از این موضوع بشدت رنجیده خاطر شده و تصمیم گرفتم از او جدا شوم. اما وقتی متوجه شدم باردارم از جدایی پشیمان شدم. با این حال از همسرم قول گرفتم بین من و همسر دیگرش عدالت را رعایت كند. بعد هم سعی كردم از سر ناچاری موضوع را به فراموشی بسپارم و با شرایط كنار بیایم و زندگی كنم. اما افسوس كه رفتارهای سرد و بیروح و خسیس بودن شوهرم هر روز شرایط زندگی را به ما سختتر و سختتر میكرد.مدتی از تولد پسر اولم نگذشته بود كه متوجه شدم فرزند دیگری در راه دارم، اما تولد دومین فرزندمان هم تأثیری در تغییر رویه زندگی شوهرم نداشت. به همین خاطر چند بار تصمیم به جدایی گرفتم اما به خاطر فرزندانم تحمل می كردم تا اینكه سرانجام 7 سال قبل كاسه صبرم به سر آمد و به دنبال اختلافهای شدید و درگیری با «سلمان» خانه را ترك كردم و همراه بچههایم به اطراف تهران آمده و با اندوختهای كه داشتیم خانهای اجاره كردیم تا هم از محیط سرد زندگیام دور باشم و هم فرزندانم بتوانند به تحصیل و كار بپردازند.در این مدت نیز هر چه تلاش كردم شاید همسرم به زندگی بازگردد بینتیجه بود. البته تاچند سال از او هیچ خبری نداشتیم. تا اینكه 3 سال قبل ما را پیدا كرد به سراغمان آمد. با اینكه دل خوشی از زندگی مشترك و اخلاق و رفتارش نداشتم اما از آمدنش خوشحال شدم. غافل از اینكه او برای گرفتن اجازه ازدواج مجدد به دیدنم آمده بود. او قصد داشت دومین «هوو» را وارد زندگیام كند كه بشدت از رفتارهای توهینآمیز همسرم ناراحت شدم و با اعلام مخالفت شدید برای ازدواجش او را از خانه بیرون انداختم تا اینكه چندی قبل متوجه شدم او با دختر جوانی ازدواج كرده. با شنیدن این خبر احساس كردم تمام 29 سال زحمت و تلاشهایم برباد رفته. به همین دلیل تصمیم گرفتم از همسرم به خاطر سومین ازدواجش آن هم بدون اجازه شكایت كنم.شوهرم وقتی از شكایتم مطلع شد درخواست عدم تمكین به دادگاه داد و از من شكایت كرد. به همین دلیل امروز به دادگاه آمدهام تا تكلیف زندگیام را مشخص كنم.»زن با چشمان اشكبار گفت: «حاضرم به زندگیام بازگردم و در كنار همسرم زندگی كنم به خاطر اینكه در این مدت هر دو پسرم را به سرو سامان رساندم و حالا تنها زندگی كردن برایم بسیار سخت است بنابراین حاضرم با همسرم زندگی كنم.» در این میان پیرمرد كه تا آن لحظه سكوت كرده بود به قاضی گفت: همسر اولم 9 سال از خودم كوچكتر بود اما از زندگی و نوع رفتارهایش راضی نبودم. بنابراین تصمیم گرفتم دوباره ازدواج كنم. به همین دلیل به خواستگاری «كبری» رفته و او را به عقد دائم خود درآوردم. اما هرگز تصور نمیكردم او نیز زن مورد نظرم نیست!7 سال قبل هم به دنبال قهر همسرم، تصمیم گرفتم تنها زندگی كنم، اما نتوانستم بیش از 4 سال طاقت بیاورم. به همین خاطر به سراغ او رفته و گفتم اگر ظرف یك هفته به خانه برنگردد ازدواج خواهم كرد. اما او كه تمام حرفهایم را بهانه میدانست بیتوجه به درخواستم به خانه بازنگشت و من هم در 77 سالگی با دختر جوانی ازدواج كردم. آقای قاضی با اینكه همسر سومم بیش از 40 سال از من كوچكتر است اما به خوبی دركم میكند و من او را بیشتر از دو همسر قبلیام دوستش دارم. او بیش از آنكه به فكر زندگی و پول باشد به فكر من است و ما برای زندگی خود برنامههایی داریم تا روزهای متفاوتی را با هم تجربه كنیم. حالا هم 3 سال است با او زندگی میكنم و حتی یك بار هم دعوا نكردهایم. حالا هم به هیچ عنوان حاضر نیستم همسر دومم را به خانه بازگردانم زیرا از زندگی فعلیام راضی هستم و اگر «كبری» از شرایط ناراضی است میتواند درخواست طلاق کند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 149]