بچه هاي مهربون و پرنده ها

واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: بچه هاي مهربون و پرنده ها
يكي بود يكي نبود. توي يكي از خيابون هايي كه من و تو در اون زندگي مي كنيم، همين خيابوني كه 2 طرفش درخت هاي سر به آسمان كشيده وجود داره از موقعي كه اين درخت ها خيلي كوچك بودند اين جا كاشته شده و حالا اين قدر بلندند، روي يكي از همين درخت ها، پرنده هاي زيبايي لونه داشتن. بچه هايي كه در اون اطراف زندگي مي كردن، چون به پرنده ها علاقه مند بودن، هميشه براي اون ها دونه مي ريختن چون دلشون نمي خواست پرنده ها گرسنه بمونن و پرنده ها هم بچه ها رو دوست داشتن.

يك روز باد تندي وزيد . باد هوهو مي كرد و لابه لاي شاخه هاي درخت ها مي پيچيد. درخت ها با خود مي گفتن. نكنه به اين زودي زمستون شده باشه. اما نه زمستون نشده بود فقط باد شمال راهشو گم كرده بود و به طور اتفاقي گذرش به شهر ما افتاده بود. خلاصه باد بدجنس كه عصباني هم بود، ميون شاخه ها پيچيد و پيچيد و باعث شد چند تا از لونه هاي گنجشك ها خراب بشه، لونه ها كه خراب شدن جوجه هاي كوچولو هم افتادن پايين. مامان جوجه ها ناراحت شده بودن و نمي دونستن چه كار كنند. مدام دور جوجه ها پرواز و جيك و جيك مي كردن. مثل اين بود كه از بقيه كمك مي خوان، ساينا كوچولو كه دختر مهربوني بود تصميم گرفت با دوستانش، يعني اديب، تينا، علي كوچولو، سپيده، ياسمن و يگانه به كمك پرنده ها برن و جوجه هارو از لابه لاي برگ هايي كه در پياده رو ريخته بود، پيدا كنن. بچه هاي مهربون قصه ما، راه افتادن و رفتن و رفتن و هر جوجه اي رو كه ديدن تو سبد كوچولو و گرم و نرمي گذاشتن. بعد تينا گفت: خوب حالا چه كار كنيم؟ طفلكي ها لونه هاشون خراب شده، بايد براشون لونه درست كنيم. ساينا گفت: حتما مامان ها مي دونن كه چطوري مي تونيم لونه پرنده بسازيم . بچه ها همه به خونه هاشون رفتن و با كمك مامان هاشون با استفاده از سبدهاي كهنه و كوچولو و جعبه هاي محكم و بي مصرف، چند تا لونه قشنگ درست كردن و اون ها رو از درخت هايي كه پرنده ها از روي اون ها افتاده بودن، آويزون كردن. پرنده ها خيلي خوشحال شدن و هر پرنده اي اومد و جوجه كوچولوش رو برد توي لونه خودش و به عنوان تشكر جيك جيك زيادي به راه انداختن. بچه ها خيلي خوشحال شدن، پرنده ها هم خوشحال بودن. حالا هم پرنده ها لونه داشتن و هم جوجه ها مادراشون رو پيدا كرده بودن و مي تونستن دوباره در آرامش زندگي بكنن. خلاصه بچه هاي مهربون قصه ما خيلي خوشحال بودن كه تونستن كار خوبي انجام بدن و خداي بزرگ هم از كار خوب و اين همه مهربوني اون ها خوشحال و راضي بود چون خداوند فرموده هرچه در روي زمين است به آن رحم كنيد.
سه شنبه 9 مهر 1387

این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]

[مشاهده در: www.khorasannews.com]

[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]