واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: منبع:ایران پردیس
خاله سوسكه
در زمان قديم سوسك پير قرمزي بود كه دختر ي داشت. روزي به دخترش گفت من ديگر توان تامين مخارج تورا ندارم تو بايد بروي و شوهري براي خودت پيدا كني. دختر كمي گريه و زاري كرد اما پدر به او توجه اي نكرد . ناچار قبول كرد كه براي پيدا كردن شوهر خانه را ترك كند. دختر از پدر خواست تا براي او لباس مناسب تهيه كند تا بتواند از خانه بيرون برود. پدر با پوست بادمجان يك چادر سياه و با دو پوست سنجد ، يك جفت كفش براي او درست كرد. دختر آنها را پوشيد و به خيابان رفت . وقتي به مفابل يك بقالي رسيد . بقال با ديدن خاله سوسكه از او پرسيد : خاله سوسكه كجا مي ري؟
خاله سوسكه جواب داد: خاله سوسكه درد پدرم منكه از گل بهترم . پس از گفتن اين حرف ها راهش گرفت و رفت . بقال كه عاشق خاله سوسكه شده بود داد زد پس چي بگم؟
خاله سوسكه گفت: بگو خاله زري ، چادر سياهي ، كفش قرمزي كجا مي ري ؟
بقال هم تكرار كرد : خاله زري ، چادر سياهي ، كفش قرمزي كجا مي ري ؟
خاله سوسكه جواب داد: ميرم به همدون ( همدان) شو كنم ( شوهر كنم) به رمضون ، نون گندم بخورم منت بابا نكشم.
بقال با شنيدن اين حرف گفت: زن من مي شي؟
خاله سوسكه جواب داد: اگر زن تو بشم و قتي دعوامون بشه من با چي ميزني؟
بقال هم نگاهي به دورو برانداخت . گفت با همين سنگ ترازو
خاله سوسكه داد زد: واه واه من زن تو نمي شم اگر بشم كشته مي شم.
خاله سوسكه بعد ازگفتن اين حرف فرار كرد. رفت و رفت تا به يك قصابي رسيد . قصاب با ديدن خاله سوسكه گفت: خاله سوسكه كجا مي ري؟
خاله سوسكه جواب داد: خاله سوسكه درد پدرم منكه از گل بهترم . پس از گفتن اين حرف ها راهش گرفت و رفت . قصاب كه عاشق خاله سوسكه شده بود داد زد پس چي بگم؟
خاله سوسكه گفت: بگو خاله زري ، چادر سياهي ، كفش قرمزي كجا مي ري ؟
قصاب هم تكرار كرد : خاله زري ، چادر سياهي ، كفش قرمزي كجا مي ري ؟
خاله سوسكه جواب داد: ميرم به همدون شو كنم ( شوهر كنم) به رمضون ، نون گندم بخورم منت بابا نكشم.
قصاب با شنيدن اين حرف گفت: زن من مي شي؟
خاله سوسكه جواب داد: اگر زن تو بشم و قتي دعوامون بشه من با چي ميزني؟
بقال هم نگاهي به دورو برانداخت . گفت با همين ساطور
خاله سوسكه داد زد: واه واه من زن تو نمي شم اگر بشم كشته مي شم.
خاله سوسكه پس از گفتن اين حرف به راهش ادامه داد ديگه خسته شده بود به كنار تپه اي رسيد كه يك موش روي آن نشسته بود موش با ديدن خاله سوسكه گفت: خاله زري ، چادر سياهي ، كفش قرمزي كجا مي ري ؟
خاله سوسكه با تعجب به موش نگاه كرد بعد جواب داد: ميرم به همدون شو كنم ( شوهر كنم) به رمضون ، نون گندم بخورم منت بابا نكشم.
موش با شنيدن اين حرف گفت: زن من مي شي؟
خاله سوسكه جواب داد: اگر زن تو بشم و قتي دعوامون بشه من با چي ميزني؟
موش گفت : هيچوقت دعوامون نمي شه
خاله سوسكه گفت " اگه شد
موش جواب داد: با دم كه دورش پنبه پيچيدم
خاله سوسكه پرسييد: واقعا مي زني
موش جواب داد: نه . دم ام مي زنم تو سرمه و به چشات ( چشمهايت) مي كشم
آن دو با هم ازدواج كردند و به خوشي زندگي كردند تا اينكه يك روز خاله سوسكه رفت دم گودال آب لباس بشور افتاد تو گودال آب . هرچي دادزد كسي نبود كه كمكش كن. ناگهان ديد يك سوار شاه از كنار گودال آب ايستاده است
خاله سوسكه داد زد: اي چابك سوار. وقتي رسيدي به قصر شاه . به موش موشكم بگو كه زنت، عزيز دلت افتاده تو گودال آب . خودت زودتر برسونه
( متاسفانه ريتم شعر را از ياد بردم )
سوار به قصر شاه رفت و به آشپز گفت: من وقتي كنار گودال آب بودم يك صداي شنيدم
آشپز پرسيد چه صداي؟
سوار با خنده داستان را تعريف كرد. موش كه در گوشه اي از آشپزخانه قايم شده بود با شنيدن اين داستان سراسيمه به سراغ خاله سوسكه رفت. خاله سوسكه با ناراحتي گفت تا حال كجا بودي؟
موش گفت: دستت بده بيا بيرون
خاله سوسكه جواب داد: نازك مي شكنه
موش گفت: پات بده بيا بيرون
خاله سوسكه جواب داد: نازك مي شكنه
موش گفت: پس من چه كار كنم
خاله سوسكه جواب داد: برو نرديان طلا بيار تا منو بيرون ببري
موش رفت و يك هويج با دندانش پله پله كرد و آورد و خاله سوسكه را از گودال آب درآورد به خانه برد. خاله سوسكه شديدا سرما خورده بود آقا موشه رفت تا برايش آَش بپزه. وقتي مي خواست آش را هم بزند. افتاد تو ديگ آش ومرد. خاله سوسكه هرچه صبر كرد ديد آقا موشه نيامد. رفت تو آشپزخانه و با دين اين صحنه براي هميشه سياهپوش شد.
__________________
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 297]