- منبع:ایران پردیس
خاله سوسكه
در زمان قديم سوسك پير قرمزي بود كه دختر ي داشت. روزي به دخترش گفت من ديگر توان تامين مخارج تورا ندارم تو بايد بروي و شوهري براي خودت پيدا كني. دختر كمي گريه و زاري كرد اما پدر به او توجه اي نكرد . ناچار قبول كرد كه براي پيدا كردن شوهر خانه را ترك كند. دختر از پدر خواست تا براي او لباس مناسب تهيه كند تا بتواند از خانه بيرون برود. پدر با پوست بادمجان يك چادر سياه و با دو پوست سنجد ، يك جفت كفش براي او درست كرد. دختر آنها را پوشيد و به خيابان رفت . وقتي به مفابل يك بقالي رسيد . بقال با ديدن خاله سوسكه از او پرسيد : خاله سوسكه كجا مي ري؟
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان