واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: تلخ ترين حادثه سال وقتى طناب را دور گردن پسر كوچولويم محكم كردم احساس بدى داشتم. بسرعت طناب را باز كردم. فكر كردم او هنوز زنده است. او را در آغوش گرفته و به طرف درمانگاه ۱۷ شهريور يافت آباد دويدم. اما پزشكان گفتند پسرم مرده است. پسرك با ديدن طناب در دستان پدر حس كرد حادثه اى تلخ در راه است. چشمان معصومش را به چهره چروكيده و رنگ و رو رفته پدر دوخت. نمى دانست كه عاطفه پدرى در ميان دود افيون گم شده است. زير نور كمرنگ ماه، پسرك سرش را به طرف خواهر كوچكترش برگرداند. دخترك عروسك كوچولويش را به سينه فشرد. زير لب مشغول دعا شد. عفريت مرگ در وجود مرد لانه كرده بود. دستان او حالا آشكارا مى لرزيد. نگاه نگران پسرك در فضاى تاريك پارك چرخيد اما فرياد رسى نبود. چهره پدر تكيده تر از هميشه مى نمود. قطره هاى اشك، گونه هاى پسرك را نمناك كرد. دود و افيون براى پدر توان تأمل و انديشه باقى نگذاشته بود. سايه مرگ بر فراز پارك به پرواز درآمده بود. همه چيز در يك لحظه اتفاق افتاد. چشمان سياه دختر كوچولو از وحشت داشت از حدقه بيرون مى زد. «بابايى تورو خدا؛ داداشو نكش». مرد با شنيدن ضجه هاى كودكانه دخترش همچون گنگ هاى از خواب پريده به خود آمد اما پسرك نفس كشيدن را از ياد برده بود. عفريت مرگ در هاله اى از دود افيون قهقهه مستانه سر مى داد...اين بار مرد معتاد مانند گذشته طلا و جواهرات و فرش خانه را به حراج نگذاشته بود. او بارها دور از چشم همسرش براى تأمين هزينه اعتيادش وسيله اى از اسباب خانه را فروخته بود، اما اين بار او برابر ديدگاه بهت زده دختركش، با بى رحمى جان پسر ۶ ساله اش راگرفت. به گزارش ایران، خبر اين جنايت هولناك نيمه شب چهارشنبه از سوى مأموران درمانگاهى در يافت آباد به مأموران كلانترى ۱۵۱ تهران اعلام شد. مرد ۳۱ ساله اى به نام «م» در حالى كه فرزندانش را براى تفريح به پارك برده بود ناگهان نقشه قتل آنها را طراحى كرد اما پس از قتل «اميرحسين» ۶ ساله، دچار عذاب وجدان شد و از قتل دختر كوچولويش منصرف شد. وى كه پس از دستگيرى به شعبه دوم بازپرسى دادسراى جنايى تهران منتقل شده بود، جزئيات حادثه را بازگو كرد. شب وقتى به خانه برگشتم شنيدم كه همسرم براى بردن بچه ها مراجعه كرده بود خيلى عصبانى شدم. نمى دانم چرا يكباره تصميم گرفتم همراه بچه ها به پارك بروم. اميرحسين و خواهرش ساعت ها روى تاب و سرسره، بازى كردند. آنها خيلى خوشحال بودند. وقتى خسته از بازى به طرفم آمدند و تشنه بودند، برايشان آب ميوه خريدم. بعد هم از پارك بيرون آمديم. هنوز چندقدمى دور نشده بوديم كه تكه طنابى را روى زمين ديدم. آن را برداشتم. اميرحسين انگار حس خوبى نداشت. به من نگاه كرد. از من خواست آنها را به خانه برگردانم. چند قدم كه دور شديم از آنها خواستم روى نيمكتى بنشينند. اما همچنان با صدايى بغض آلود اصرار مى كردند به خانه برويم. وقتى طناب را دور گردن پسر كوچولويم محكم كردم احساس بدى داشتم. بسرعت طناب را باز كردم. فكر كردم او هنوز زنده است. او را در آغوش گرفته و به طرف درمانگاه ۱۷ شهريور يافت آباد دويدم. اما پزشكان گفتند پسرم مرده است. من قصد كشتن پسرم را نداشتم. مى خواستم او را تنبيه كنم. مادر «اميرحسين» كه از شنيدن خبر قتل پسر بچه اش شوكه شده بود، وقتى در برابر بازپرس «حسين اصغرزاده» قرار گرفت در حالى كه بشدت مى گريست، گفت: با همه بدبختى هايش ساختم. معتاد و بيكار بود. مى خواستم فرزندانم را بزرگ كنم تا اين كه ۸ ماه قبل وقتى ناهار خورديم شوهرم بى مقدمه پارچ استيل را برداشت و آنقدر بر سرم كوبيد تا از هوش رفتم. با خود گفتم از او جدا مى شوم و بچه ها را زير بال و پر خود مى گيرم. قرار بود «اميرحسين» را در مدرسه ثبت نام كنيم. او شوق و ذوق عجيبى براى رفتن به مدرسه داشت. اما پسرم در خانه مادربزرگش زندگى مى كرد. قرار بود شوهرم برايش عكس بگيرد. اما ناگهان او بچه ها را از ديدن من منع كرد. چند بار به ديدنش رفتم. اما هر بار با كتك و فحش و ناسزا بدرقه ام كرد.چند روز قبل يكى از خاله هايم واسطه شد تا براى ساعتى بچه ها با من باشند. به همين خاطر به خانه مادرشوهرم رفتيم. با او خيلى صحبت كرديم. اما او گفت: بايد پدر بچه ها اجازه دهد. ما هم دل شكسته به خانه برگشتيم. تا اين كه ماجراى قتل پسرم را شنيدم. شوهرم هميشه مى گفت چون نمى خواهد پسرش هم سرنوشتى مانند خودش پيدا كند حتماً او را خواهد كشت. يك روز وقتى در خانه بوديم مى خواست با باز كردن شير گازهر ۴ نفرمان را بكشد. اما با خواهش و التماس او را از اين كار منصرف كردم. مدتى بعد وقتى به خانه برگشتم بچه ها را هراسان ديدم. دليلش را پرسيدم، گفتند كه بابا مى خواست ما را خفه كند. او هميشه مى گفت از زندگى سير شده است. همه اين اتفاق ها به خاطر اعتياد و بيكارى اش بود. بالاخره هم پسرم را قربانى موادمخدر و افيون اعتياد كرد.بازپرس اصغرزاده، پس از شنيدن اظهارات متهم پرونده و مادر قربانى حادثه دستور بازداشت موقت او را با انجام تحقيقات تكميلى صادر كرد.براساس اين تصميم قضايى حضانت «فاطمه» دختر ۴ ساله خانواده نيز تا زمان روشن شدن وضع پرونده به مادرش سپرده شد.بازپرس «اصغرزاده»، در حالى كه از يادآورى حضور در صحنه اين قتل بشدت ناراحت بود در اين باره گفت: متأسفانه اين پنجمين پرونده فرزندكشى در سال جارى است كه در اين شعبه رسيدگى مى شود. او در حالى كه اشك در چشمانش حلقه زده بود ادامه داد: به نظر مى رسد بايد مسئولان و دست اندركاران در اين زمينه چاره اى جدى بينديشند وگرنه...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 519]