محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830967809
همه بدانند من نمرده ام
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: به مناسبت سالمرگ فدریكو گارسیالوركا
مثل همه كسانی كه در جوانی می میرند، فدریكو گارسیالوركا هم می توانست آینده ای دیگر داشته باشد. چه می شد اگر لوركا بیشتر زندگی می كرد یا حداقل در كشوری می زیست كه در آن از دیكتاتوری خبری نبود شاعر و درام نویس به خصوص شاعر اسپانیایی، در زمان حیاتش یكی از مردمی ترین چهره های نسل ادبی خود بود. شعر او خط دهنده شعر زمانه خودش بود. او در فوئنته باكرو نزدیك گرانادا در پنجم ژوئن 1898 متولد شد. «پدرم كشاورز بود. مردی ثروتمند و مبتكر و یك سواركار بی همتا و مادرم دختری از یك خانواده ممتاز.» یازده ژوئن فدریكو را در كلیسای دهكده تعمید دادند. سال های كودكی اش را در روستای خودشان و بالدروبیو، روستای مجاور گذراند. در شش سالگی همراه خانواده اش به بالدروبیو نقل مكان كرد. اولین حروف الفبا را مادر به فدریكو یاد می دهد و سپس كودك به مدرسه روستا می رود.اما درس خواندن هرگز مانع تماس و ارتباط او با طبیعت و مردم نمی شود. دوستی او با خدمتكارهای خانه، نخستین جرقه های علاقه به موسیقی را در وجود او روشن می كند. علاقه و شناخت فرهنگ فولكلور نیز كه در آثار او به وفور به چشم می خورد مرهون همین ارتباط ها است.در سپتامبر 1909، با خانواده اش به گرانادا مهاجرت می كند و دوره متوسطه را در این شهر به پایان می رساند. «زیاد درس می خواندم. اما در ادبیات و تاریخ زبان و ادبیات كاستیانی زبان رسمی اسپانیا رد شدم. در عوض، در لقب دادن و اسم مستعار گذاشتن روی آدم ها شهرت و موفقیت قابل تقدیری پیدا كردم.»پس از اخذ دیپلم، در مركز هنری گرانادا ثبت نام و هم زمان در دانشگاه همین شهر شروع به تحصیل فلسفه، حقوق و ادبیات می كند. آشنایی او با جوانان روشنفكر آوانگارد پای او را به محفل «گوشه دنج» در كافه آلامدا باز می كند. دغدغه اصلی فدریكو اما هنوز موسیقی است و به آموختن گیتار و پیانو ادامه می دهد. دوستی او با استادش در دانشكده حقوق، فرناندو روئیس او را وارد محفل هنرمندان گرانادا می كند. در بهار و تابستان 1916، فدریكو با همین گروه همراه با شاگردان دوره تئوری و ادبیات هنر در دانشگاه، به سفری مطالعاتی در سراسر آندالوسیا می رود. در این سفر، آنتونیو ماچادو را كه استاد زبان فرانسه در انستیتوی شهر بائسا است می شناسد. این آشنایی تاثیر ژرفی بر فدریكو می گذارد و بعد از این سفر است كه اولین آثار ادبی اش در قالب مقاله هایی درباره سوریا و همین طور موسیقی در بولتن ادبی مركز هنری گرانادا منتشر می شود. اولین شعر های فدریكو هم تاریخ همین سال را دارند، «ترانه داستانی غمگین» آوریل و «دعای گل های سرخ» مه. بعد سفری دیگر است به ایالت كاستیا كه میوه آن مجموعه خاطرات و نثر هایی نظم گونه هستند كه بعدها كتاب اول او با نام «برداشت ها و سرزمین» را می سازند.در سال 1919 به توصیه فرناندو روئیس، دوست و استادش، برای ادامه تحصیل به مادرید می رود و در خوابگاه دانشجویی مادرید اقامت می كند. دوران خوابگاه، بهترین دوران زندگی او محسوب می شود. او چندین ترم متوالی را با شادی بین جوانان روشنفكر هم نسلش می گذراند. این خوابگاه، محل پرورش بزرگ ترین استعدادهای اسپانیا است: امیلی پرادوس، سالوادور دالی، خوسه مونه رو بیا، لوئیس بونوئل ساكنان ثابت خوابگاه هستند و استادان بزرگی مثل خیمه نس و شاعران جوانی چون رافائل آلبرتی مرتب به آنجا سر می زنند.در مادرید، فدریكو در دانشكده ادبیات و فلسفه ثبت نام می كند، اما به ندرت در كلاس ها شركت می كند. دوست دارد دانشجویی جاودان باشد اما از طرفی هم دلش می خواهد درسش را تمام كند و استاد شود. این درگیری درونی تا 30سالگی او طول می كشد. تا این سن كه دیگر از راه كارگردانی و نوشتن تئاتر پول درمی آورد، همچنان از نظر مالی وابسته به خانواده اش می ماند. اولین اثر دراماتیك اش را با نام «نفرین پروانه» در 1919 در مادرید می نویسد. كار در تئاتر اسلابا به صحنه می رود. یك شكست تمام عیار است. دو سال بعد فدریكو اولین كتاب شعرش با نام «مجموعه اشعار» را چاپ می كند و خوان رامون خیمه نس از او دعوت می كند در مجله اش كه «نمایه» نام دارد، با او همكاری كند. لوركا شروع به نوشتن «آواز كولی» می كند.در مركز هنری گرانادا درباره آوازهای كولیان سخنرانی می كند. مدتی را در گرانادا می گذراند و در بازگشت به مادرید، در خوابگاه با سالوادور دالی آشنا می شود كه تازه درسش را به عنوان طراح و نقاش آغاز كرده است. این دوستی همچون دوستی اش با رافائل آلبرتی رابطه ای بسیار تاثیرگذار بر ادبیات او را شكل می دهد. در این دوره لوركا بر دو اثر «آوازها» و «ماریانا» كار می كند.در 1924 شروع به تنظیم نهایی «داستان های منظوم كولی» می كند گرچه براساس نامه ای كه حداقل یك سال قبلش برای فرناندس آلماگرو نوشته است شروع كتاب می بایست قبل از 1923 باشد.در پاییز 1924 «داستان عشق دن پرلیمپلین بابلیسا در باغش» را در قالب نمایشنامه می نویسد و بهار سال بعد، پس از آشنایی با آناماریا خواهر سالوادور دالی«در باستر كیتون دوشیزه، دریانورد و دانشجو» را در همان سال ها در نامه ای به دوستش ملچور فرناندس آلماگرو اعتراف می كند: «این روزها در گرانادا خیلی حوصله ام سر می رود. به علاوه اینكه آثارم را حتی یك ذره هم دوست ندارم. مرا نگران می كند. نه توانسته ام و نه می توانم آنچه را كه درونم می گذرد بیان كنم. در همه آثارم به یك نوع فقدان یا كمبود حضور خودم یا یك شخصیت انسانی برمی خورم. احتیاج دارم بروم یك جای دور.»علاوه بر این در نامه ای دیگر به خورخه گیین آرزویش را مبنی بر بی نیازی و استقلال مالی در جملاتی پراكنده بیان می كند جملاتی كه ظاهرا نشان می دهند باز هم خود را برای تدریس آماده می كند. «... از طرفی دلم می خواهد مستقل باشم تا بتوانم خودم را به خانواده ام ثابت كنم. آنها همه امكانات را برایم فراهم كرده اند. در خانه كمی راجع به این مسئله حرف زده ام. پدر و مادرم از خوشحالی پر درآورده اند. به من قول داده اند اگر زودتر شروع كنم به درس خواندن به من پول می دهند تا به ایتالیا بروم، سفری كه همیشه دلم می خواسته. من تقریبا تصمیمم را گرفته ام و می خواهم مصمم تر هم باشم، اما راستش نمی دانم این كار را چطور انجام می دهند. انگار باید حسابی به كله ام فشار بیاورم تا بتوانم چنین كاری را به سرانجام برسانم. من هر چیزی می خورم، می نوشم و می فهمم در شعر است. برای همین دست به دامن تو شدم. به عقیده تو برای استاد شدن باید چه كار كنم ... بله استاد شعر: چه كار باید كنم كجا باید بروم چی باید بخوانم چه دوره هایی به دردم می خورند جوابم را بده. عجله ای ندارم، اما می خواهم این كار را بكنم تا فعالیت شعری ام را توجیه كرده باشم.»در فوریه 1927 «تنهایی» را می نویسند و «آوازها» را به چاپ می رساند.در ماه مه همین سال، تئاتری به نام «ماریا پیندا» را به قلم خودش به صحنه می برد. تئاتر به موفقیت عظیمی دست پیدا می كند. اما زندگی شخصی او همچنان دستخوش تلاطم است. در نامه ای به سباستین گاش می نویسد: «نمی توانی تصور كنی كه حالم چقدر بد است. دارم یك بحران احساسی را پشت سر می گذارم. امیدوارم سالم از آن بیرون بیایم.»در همین سال، هنگام اجرای نمایش با بیسنته الكساندری آشنا می شود. این دیدار و سفری كه جمع شاعران به سویا دارند سبب شكل گرفتن نسل نوین شاعران اسپانیا با عنوان «نسل 27» می شود. یك سال بعد این گروه مجله گایو خروس را بنیان می گذارند. لوركا، در همین سال، بالاخره «داستان های منظوم كولی» را چاپ می كند. اثری بسیار زیبا كه آن را پوسته داغ تابستان نام می نهند، حالا او یك شاعر معروف است. علاوه بر شعرهایش، همه او را به خاطر نمایشنامه ها و مقالاتش نیز می شناسند. این معروفیت زمان كوتاهی او را اقناع می كند و بعد در او احساس خشم برمی انگیزد. بعد از این موفقیت ها دچار بحران عاطفی و حرفه ای می شود و بسیار نگران یافتن سبكی كه او را از سادگی «داستان های منظوم كولی» دور كند. جایی می نویسد: «می خواهم به فضای شخصی خود برسم. اگر از موفقیت های احمقانه می ترسم، دلیلش دقیقا همین است. آدم معروف باید قلبی سرد داشته باشد و بتواند بی توجه، از كنار نورافكن هایی كه به رویش نشانه رفته اند بگذرد.»سالوادور دالی نیز نقدی بی رحمانه بر كتاب او می نویسد: «شعر تو پر از مایه های سنتی است. در آن، جوهر ذاتی غنی تری در مقایسه با همه آنچه تا به حال نوشته ای وجود دارد، اما كاملا به قالب های شعر كهن چسبیده است. از اینكه روی آدم تاثیر بگذارد یا بیان كننده آرزوهای انسان امروز باشد ناتوان است. شعر تو به دست و پای هنر اشعار كهن پیچیده است.» در 1929، حكومت دیكتاتوری با به نمایش درآمدن اثر تئاتری او به نام «داستان عشق دن پرلیمپلین بابلیسا در باغش» مخالفت می كند. فدریكو به تشویق دوست و استادش روئیس، این بار به آمریكا سفر می كند و یك سال به عنوان دانشجوی دانشگاه كلمبیا در آمریكا می ماند. این اقامت به او كمك می كند زبان نویی برای شعرش بیابد. مجموعه «شاعر در نیویورك» كه سبكی متفاوت و عمقی بیشتر از آثار پیشین او دارد، محصول همین دوران است. این اثر نشان وحشت و بیگانگی شاعر با شهری است كه مدرنیته كه بسیاری از آوانگاردهای زمانه به آن به چشم راه نجات و امید می نگریستند آن را از شور انسانی تهی كرده است. اما خود او هیچ وقت چاپ اثرش را نمی بیند، چون اثر بعد از مرگ او، در مكزیك به چاپ می رسد. سال بعد فدریكو به اسپانیا برمی گردد و در 1931، با برقراری حكومت جمهوری در اسپانیا، در جشن ها شركت می كند و با كمك فرناندو روییس گروه تئاتر «باراكا» را راه می اندازد: تئاتری كه برنامه اش اجرای آثار كلاسیك تئاتر در روستاها و شهرهای كوچك اسپانیا است.«یرما و عروسی خون» آثار همین دوران لوركا هستند. حالا او بیشتر قطعات تئاتری می نویسد و بیشتر وقت اش را با گروه باراكا می گذراند كه دائما در شهرهای مختلف برنامه اجرا می كنند. علاوه بر این، در این سال ها، لوركا یك دوره سخنرانی در مراكز فرهنگی سال مازكا، گالیسیا، سن سباستین و... نیز دارد. در 1933 «عروسی خون» را روی صحنه می برد و اتحادیه تئاترهای فرهنگی را بنیان می گذارد. در 1934 سفری به آمریكای لاتین دارد. آنجا از او استقبال گرمی به عمل می آید، سخنرانی های زیادی می كند و تعدادی برنامه نمایشنامه خوانی اجرا می كند و با بازگشت به اسپانیا، یرما را به صحنه می برد. طی دو سال بعد او معروف ترین آثار تئاتری اش عروسی خون و خانه برناردا آلبا را چاپ می كند. در مصاحبه با مجله «صدا» می گوید، قصد دارد برای اجرای تئاتر به مكزیك سفر كند. اما سرنوشت به گونه ای دیگر رقم خورده است.16 ژوئیه، اوضاع كشور به هم می ریزد. بعد از دودلی زیاد، فدریكو مادرید را به قصد رفتن به گرانادا ترك می كند. هنوز هیچ كس نمی داند چه اتفاقی در شرف وقوع است. 17 جولای شورش نظامی علیه دولت جمهوری آغاز می شود. شورش نظامی در گرانادا سه روز طول می كشد و شهر از بقیه نقاط كه همان لحظات اول تسلیم فرانكو شده اند جدا می شود، چون موقعیت كودتاچیان هنوز مستحكم نیست، هر نوع حركتی در نطفه خفه می شود. كودتاچیان برای برقراری آرامش تصمیم می گیرند هر مخالفی را كه در منطقه می تواند طرفدارانی بیابد حذف كند.9 اوت، فدریكو به خاطر تهدیدها به خانه لوئیس روسالس شاعر كه دو برادر فالانژ دارد پناهنده می شود. اما این كار كمكی به او نمی كند. پناهگاهش خیلی زود لو می رود و ?? اوت رئیس سابق مركز فرهنگی گرانادا، رامون روییس آلونسو او را دستگیر كرده و به دولت نظامی تحویل می دهد. به نظر می رسد برادران روسالس تمام تلاششان را برای نجات جان او انجام می دهند، اما همه چیز خیلی سریع اتفاق می افتد. همان روز شهردار سوسیالیست گرانادا تیرباران می شود. همه مدارك علیه لوركا را خود آلونسو فراهم كرده و بقیه اعضای مركز فرهنگی هم تائید كرده اند. بنابه گفته روسالس جرم او دوستی با فرناندو روییس، فعالیت علیه فرانكیست ها و همجنس خواهی بوده است. فرماندار نظامی فاشیست گرانادا، خوسه بالدس گوسمان تلفنی مورد را با مركز در میان می گذارد. به او می گویند: «بهش قهوه بده، یك عالمه قهوه.» و بالدس حكم را امضا می كند.تا امروز تاریخ دقیق مرگ فدریكو را كسی نمی داند. آنچه گفته می شود سحرگاه 18 یا 19 اوت است. جنایت در نزدیكی فوئنته گرانده پای یك درخت زیتون انجام می شود. همراه فدریكو معلم دهكده و دو آنارشیست را هم تیرباران می كنند. لوركا را می كشند اما صدای او هنوز میان زیتون زار های اسپانیا می خواند:همه بدانند، من نمرده ام/ من دوست كوچك باد غربم/ من سایه بی انتهای اشك ها هستم/ همه بدانند، من نمرده ام.خوسه لوئیس سرائو سگوروترجمه: جیران مقدم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 391]
صفحات پیشنهادی
همه بدانند من نمرده ام
لوركا را می كشند اما صدای او هنوز میان زیتون زار های اسپانیا می خواند:همه بدانند، من نمرده ام/ من دوست كوچك باد غربم/ من سایه بی انتهای اشك ها هستم/ همه بدانند، من نمرده ام.
لوركا را می كشند اما صدای او هنوز میان زیتون زار های اسپانیا می خواند:همه بدانند، من نمرده ام/ من دوست كوچك باد غربم/ من سایه بی انتهای اشك ها هستم/ همه بدانند، من نمرده ام.
دوست داری وقتی مردی،روی سنگ قبرت چی بنویسن؟
هر آن کسی که در اين حلقه نيست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنيد ادبی ..... روزي مردم ، تابوتم را سياه کنيد تا همه بدانند سياه بخت بودم بر روي سينه ام تکه ...
هر آن کسی که در اين حلقه نيست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنيد ادبی ..... روزي مردم ، تابوتم را سياه کنيد تا همه بدانند سياه بخت بودم بر روي سينه ام تکه ...
ضريح چشمهاي تو
دل مرده نيستم که هرگز نمرده اي؛ دلسرد هم نيستم که توبه خورشيد گرما مي دهي. ... از آن دم که تو آنجا خفتي، من تا بحال نخوابيده ام، از آن لحظه که تو قرار يافتي، من آرام نگرفته ام. ... هم الآن اگر بدانند ديگران که چه مي کنم، بي ترديد ممانعت خواهند کرد و مرا باز خواهند داشت. ... اين همه از آن است که پدر چنان بار سنگيني را يک تنه بر دوش مي کشد.
دل مرده نيستم که هرگز نمرده اي؛ دلسرد هم نيستم که توبه خورشيد گرما مي دهي. ... از آن دم که تو آنجا خفتي، من تا بحال نخوابيده ام، از آن لحظه که تو قرار يافتي، من آرام نگرفته ام. ... هم الآن اگر بدانند ديگران که چه مي کنم، بي ترديد ممانعت خواهند کرد و مرا باز خواهند داشت. ... اين همه از آن است که پدر چنان بار سنگيني را يک تنه بر دوش مي کشد.
عوامل رشد و انحطاط فرهنگ ايثار وشهادت با تاكيد بر قرآن وسنّت
همه ي ملّت ها به فداكاران ، جانبازان و سلحشوران خود به ديده احترام مي نگرند ؛ ليكن شيوه .... لَنَتَّخذَنَّ علَيهِم مسجِداً« )اين چنين مردم را متوجه حال آنها كرديم، تا بدانند كه وعده خداوند ... مگر غير از صداي الصلوه است كه مي گويد من زنده ام و نمرده ام و نخواهم مرد ؛ اين بانگ ...
همه ي ملّت ها به فداكاران ، جانبازان و سلحشوران خود به ديده احترام مي نگرند ؛ ليكن شيوه .... لَنَتَّخذَنَّ علَيهِم مسجِداً« )اين چنين مردم را متوجه حال آنها كرديم، تا بدانند كه وعده خداوند ... مگر غير از صداي الصلوه است كه مي گويد من زنده ام و نمرده ام و نخواهم مرد ؛ اين بانگ ...
یادی از اویس قرنی، رحمت الله علیه
گفتند: ما همه بنده ای از بندگان خدای تعالی هستیم، نامش چیست؟ ... گفت: من هرگز او را ندیده ام، اما اخبار او را از دیگران شنیده ام و من نمی خواهم محدث ... عمر نمرده است! .... ذالک فضل الله یوتیه من یشاء" این مقام از فضل خداست که هر که را شایسته بدانند می دهند.
گفتند: ما همه بنده ای از بندگان خدای تعالی هستیم، نامش چیست؟ ... گفت: من هرگز او را ندیده ام، اما اخبار او را از دیگران شنیده ام و من نمی خواهم محدث ... عمر نمرده است! .... ذالک فضل الله یوتیه من یشاء" این مقام از فضل خداست که هر که را شایسته بدانند می دهند.
بیست و دو اصل اعتقادی مرحوم شریعتی
از همه اینها که بگذریم، روشی که سید عبدالعظیم حسنی علیه السلام پیش گرفت، یعنی ... و اعلام کند تا همه بدانند باور او چیست و آیا منافاتی با آنچه رسمی است دارد یا ندارد. ... *من غیر نظامی، علی شریعتی، متهم به هر اتهامی که می توان بر زبان آورد، معتقدم به:1. ... و یک مورد دیگر در زندگی پیغمبر که همه را استنباط کردهام و تدریس نموده ام.7.
از همه اینها که بگذریم، روشی که سید عبدالعظیم حسنی علیه السلام پیش گرفت، یعنی ... و اعلام کند تا همه بدانند باور او چیست و آیا منافاتی با آنچه رسمی است دارد یا ندارد. ... *من غیر نظامی، علی شریعتی، متهم به هر اتهامی که می توان بر زبان آورد، معتقدم به:1. ... و یک مورد دیگر در زندگی پیغمبر که همه را استنباط کردهام و تدریس نموده ام.7.
قشری که دستشان بوسیدن دارد
آیا برای حرص زدن برای مال دنیا نمرده اید؟ فرمود: «اگر در این حال بمیرم در حال عبادت و اطاعت خدا مرده ام، چون من عرق میریزم و کار می کنم تا محتاج تو و امثال ... و نیز فرمود:«همه شما نسبت به زیر دستان و کارگزاران خود مسئول هستید. ... مشغول هستند، این روزها را روز کار بدانند، این دوران را دوران کار جدی تلقی کنند و کار را هم عبادت بدانند کارفرما ...
آیا برای حرص زدن برای مال دنیا نمرده اید؟ فرمود: «اگر در این حال بمیرم در حال عبادت و اطاعت خدا مرده ام، چون من عرق میریزم و کار می کنم تا محتاج تو و امثال ... و نیز فرمود:«همه شما نسبت به زیر دستان و کارگزاران خود مسئول هستید. ... مشغول هستند، این روزها را روز کار بدانند، این دوران را دوران کار جدی تلقی کنند و کار را هم عبادت بدانند کارفرما ...
گفت وگو با جعفر مدرس صادقی درباره «توپ شبانه»
17 مارس 2010 – مثلاً من وصیت کرده ام که همه نوشتههای پراکنده و یادداشتها و کارهای ناتمامم را ... همه آنهایی که هنوز نمرده اند ناچارند درباره این موضوع خیالبافی کنند. .... چندتا شاعر سراغ دارید که در زمان حیاتش قدر و منزلت او را بدانند و برای او هورا بکشند؟
17 مارس 2010 – مثلاً من وصیت کرده ام که همه نوشتههای پراکنده و یادداشتها و کارهای ناتمامم را ... همه آنهایی که هنوز نمرده اند ناچارند درباره این موضوع خیالبافی کنند. .... چندتا شاعر سراغ دارید که در زمان حیاتش قدر و منزلت او را بدانند و برای او هورا بکشند؟
به بهانه ولادت با سعادت پنجمين ستاره آسمان امامتنگاهي بر ...
از هر كه پرسيدم آيا ابو جعفر را ديدهاى پاسخ منفى شنيدم، در حاليكه امام در كنار من ... از شرمسارى چهرهام را پوشاندم و توبه كردم، امام فرمود: تكرار نكن. ... فرمود:او نمرده است. ... و بازماندگان مهاجران و انصار را فرا خواند و چون همه گرد آمدند امام در حاليكه جامهاى سرخ فام بر .... «آن راهبران دادگر همچون بنى اميه نيستند كه انسانها وحيوانها را يكى بدانند،آنان ...
از هر كه پرسيدم آيا ابو جعفر را ديدهاى پاسخ منفى شنيدم، در حاليكه امام در كنار من ... از شرمسارى چهرهام را پوشاندم و توبه كردم، امام فرمود: تكرار نكن. ... فرمود:او نمرده است. ... و بازماندگان مهاجران و انصار را فرا خواند و چون همه گرد آمدند امام در حاليكه جامهاى سرخ فام بر .... «آن راهبران دادگر همچون بنى اميه نيستند كه انسانها وحيوانها را يكى بدانند،آنان ...
وداع با شکوه کاربران عصرایران با بازیگر دل ها
خدا رحمتش می کنه چون مردمی بود و دوسش داشتن همه ▪ من هنوزم منتظر یه معجزه م، یکی این خبرو تکذیب کنه یکی بگه اشتباه شده . ... بوديم و كسي پاس نمي داشت كه بوديم باشد كه نباشيم و بدانند كه بوديم ▪ هر گل که .... افسوس و صد افسوس ▪ فقط بگم متاسفم ▪ خسرو و خاطره ات تا جاودان جاويدان در ادوار زمان خواهد مان. .... همه ما می دونیم استاد نمرده .
خدا رحمتش می کنه چون مردمی بود و دوسش داشتن همه ▪ من هنوزم منتظر یه معجزه م، یکی این خبرو تکذیب کنه یکی بگه اشتباه شده . ... بوديم و كسي پاس نمي داشت كه بوديم باشد كه نباشيم و بدانند كه بوديم ▪ هر گل که .... افسوس و صد افسوس ▪ فقط بگم متاسفم ▪ خسرو و خاطره ات تا جاودان جاويدان در ادوار زمان خواهد مان. .... همه ما می دونیم استاد نمرده .
-
گوناگون
پربازدیدترینها