واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نقش امام خمینى در رهبرى انقلاب اسلامى (2)
كتاب: پیرامون انقلاب اسلامى، ص 121 نویسنده: شهید مرتضى مطهرى تحلیل ماهیت این انقلاب از تحلیل رهبرى انقلاب جدا نیست و این مسئله در ارتباط با مسئله خودیابى ملت ما مطرح میشود.باید پرسید كه چه شد امام خمینى رهبر مطلق شد، آن چنان كه حتى آنهائیكه از نظر ایده و هدف در قطب مخالف ایشان جاى داشتند، چارهاى جز اذعان به رهبرى ایشان نداشتند.چرا سخنان امام اینهمه موج میآفرید؟ چرا اعلامیههاى ایشان با نبودن امكانات و وسائل و با بودن اختناقها و شكنجهها و خطر مرگها به سرعت در سراسر كشور پخش میشد؟بىشك از جان گذشتگى و مبارزه خستگى ناپذیر با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم، و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذیرى این رهبر در انتخاب او به مقام رهبرى نقش داشته است، اما مطلب اساسى چیز دیگرى است، و آن اینكه نداى امام خمینى از قلب فرهنگ و از اعماق تاریخ و از ژرفاى روح این ملت برمیخاست، مردمیكه در طول چهارده قرن حماسه محمد، على، زهرا، حسین، زینب، سلمان، ابو ذر...و صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسهها با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان نداى آشنا را از حلقوم این مرد شنیدند .على را و حسین را در چهره او دیدند، او را آینه تمام نماى فرهنگ خود كه تحقیر شده بود، تشخیص دادند.امام چه كرد؟او به مردم ما شخصیت داد.خود واقعى و هویت اسلامى آنها را به آنان بازگرداند.آنها را از حالت خود باختگى و استسباع (1) خارج كرد این بزرگترین هدیهاى بود كه رهبر به ملت داد، او توانست ایمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مؤمن كند.او با صراحت اعلام كرد كه تنها اسلام نجات بخش شماست.او جهاد اسلامى را مطرح كرد، امر بمعروف و نهى از منكر را مطرح كرد، وظیفه نوعى و دینى و بالاخره اجر و پاداش شهیدان را مطرح كرد، و مردمى كه سالها این آرزو را كه در زمره یاران امام حسین باشند در سر میپروراندند و هر صبح و شام تكرار میكردند یا لیتنى كنت معكم فافوز فوزا عظیما بناگاه خود را در صحنهاى مشاهده كردند آنچنانكه گویى حسین را بعینه میدیدند. مردم ما صحنههاى كربلا، حنین، بدر، احد، تبوك، خیبر، و...را در جلوى خویش میدیدند و همین باعث شد كه به پا خیزند و از سرچشمه عشق به خدا، وضو بسازند و یك سره بانك تكبیر بر هر چه ظلم و ستمگرى است بزنند.پىنوشت:1ـ فلاسفه و حكما اصطلاحى دارند به نام استسباع كه به فارسى آن را «شیرگیر» ترجمه كردهاند .میگویند بعضى از حیوانات كوچك وقتى با حیوانات درندهاى روبرو میشوند ـ مثلا وقتى خرگوش با شیر مواجه میشود ـ حالت استسباع پیدا میكنند یعنى اراده فرار از آنها سلب میشود.قدرت تصمیم گیرى را از دست میدهند.خودباخته و مفتون میشوند.نقطه مقابل استسباع، ایمان به خود پیدا كردن است.داستان آن صحابى فقیر را در زمان پیامبر (ص) شنیدهاید كهاز شدت فقر نزد آنحضرت رفت تا درخواست كمك كند، پیامبر در میان جمع سخن میگفت، در ضمن صحبت اشاره كرد به اینكه اگر كسى از ما كمك بخواهد به او میدهیم، ولى هر كس بخدا توكل كند و تلاش شایسته نشان بدهد خدا به او كمك خواهد كرد.صحابى فقیر اینرا كه شنید از محضر پیامبر بیرون آمد.روز بعد باز گرسنگى فشار آورد و این بار تصمیم گرفت كه درخواست خود را با پیامبر در میان بگذارد.باز هم مثل روز گذشته پیامبر در میان جمع همان مسئله را مطرح كرد.مرد همانجا تصمیم گرفت كه هر طورى شده كارى پیدا كند.به خانه برگشت و از همسایهها مقدارى طناب و تیشه امانت گرفت و به عزم هیزم كنى به بیابان رفت.تا چند روز متوالى این كار را ادامه داد تااینكه به تدریج درآمدى پیدا كرد و توانست زندگى خود را از سختى و عسرتبیرون بیاورد.بعد از مدتى دوباره به سراغ پیامبر رفت و پیامبر به او فرمود: گفتم اگر كسى از ما كمك بخواهد به او میدهیم، ولى طلب كمك از خدابهتر است و دیدى كه خدا نیز دعوت تو را اجابت كرد و از فقر نجاتت داد. پیامبر به این ترتیب توانست او را به یاد نیرو و امكان و استعداد خودش بیاندازد، و از این طریق او را به حركت و تلاش وادار كند .در مورد جوامع نیز همین وضع برقرار است.گاهى افراد ملتها در مقابل افراد ملل دیگر حالت خود باختگى و استسباع پیدا میكنند.ملت خود ما در دوران رژیم شاه چنین حالتى را داشت .ملتى كه به حال استسباع میافتد تمام كرامتهاى خود را فراموش میكند تا جائى كه حتى به نوكرى بیگانه و تقدیم كردن ثروتهاى خود به او افتخار میكند.گاهى نیز ملتها ایمان به خود را بدست مىآورند، تاریخ پیروزى ملتها، سرشار از این نمونههاست.حماسه پرشور مردم وطن ما، در این زمینه شاهد بسیار خوبى است.ملت ما به همت و درایت امام خمینىتوانست ایمان و اعتقاد به خود را دوباره بدست آورد و همین امر ضامنپیروزیش گردید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 763]