واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: مقدمه
پرتو نور از گوشه یکی از پرده های ماهوتی ، به درون اتاق رخنه کرد سیلوانا با نشاطی فراوان ، پاهایش را از تخت به زیر اورد و صندل های راحتی را که کنار تخت خوابش بود به پا کرد. ناخودگاه به سوی پنجره کشیده شد و به بیرون چشم دوخت.به قدری برف در کوچه و خیابان جمع شده بود که چشم را خیره می کرد ، مخصوصا که با تابش خورشید ، سفیدی برف ، بیشتر به چشم می امد. پرده را انداخت و جلو میز ارایش صورتی رنگ و لوکس خود ایستاد.از بس خوابیده بود چشم هایش پف کرده و خواب الود به نظر می امد.برس را برداشت و بی حوصله به موهای خوش حالتش کشید.به تصویر خود در اینه شکلکی در اورد و با همان لباس خوابش از اتاق خارج شد.از دم در اتاق مادرش الهه را می دید ، که مشغول تهیه ی نهار بود. به او نزدیک شد و گفت :
- صبح بخیر مامان فداکار!
الهه ملاقه به دست ، به سویش چرخید و با لبخند گفت :
- چه عجب ،تنبل خانوم بیدار شدی!
سیلوانا روی صندلی نشست.موهای جلو صورتش را با تکان سر کنار زد و گفت:
- تازه زود بیدار شدم ريا، یه امروز و صدقه سری برف تعطیل شدم ، اونم شما نزلشتین بخوابم.
الهه تند تند غذا را به هم زد.چینی به پیشانیش انداخت و گفت :
-مگه من بیدارت کردم غر غرو ! حالا خوبه که خودت بیدار شدی.
- نه ولی هی دارین متلک بارم می کنین...مامان!
-جانم !
-امروز بریم « ابعلی » ؟
الهه از اجاق گاز فاصله گرفت ، دستکش هایش را در اورد و گفت :
-نه عزیزم.خودت بهتر می دونی که من امروز یه عالمه کار دارم.انگار فراموش کردی امشب تولد سروشه !
سیلوانا با اخم در حالی که سعی می کرد جلو عصبانیتش را بگیرد ، گفت :
همش سروش ، سروش!پس ما چی ، ما ادم نیستیم ؟ انگار سروش خیلی تحفه س .
الهه لبش را گزید و گفت :
-عزیزم ! خوب نیست در مورد برادرت این طور حرف بزنی.
سیلوانا به حالت قهر صورتش را برگرداند و گفت :
-وا...!مگه چی گفتم مامان خانوم؟شما فقط بلدی طرف سروش رو بگیری ، حالا اگه تولد من بود و سروش از شما می خواست جایی اونو ببرید یه لحظه مکث تو کارتون نبود .
-اشتباه فکر می کنی عزیزم ، معلومه امروز صبح از دنده ی چپ پا شدی ريا، که این قدر بداخلاقی می کنی.
-واسه این که شما حاله ادمو میگیرین.دوست داشتم تو این هوای « مشتی » بریم ابعلی حال کنیم ، نه عین عقب مونده ها بشینیم تو خونه و هی زل بزنیم به پنجره.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]