تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833286653
نويسنده: اسماعيل نسّاجي زواره سيره پيشوايان (ع) در برخورد با انحرافات فكري و عقيدتي
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: اسماعيل نسّاجي زواره سيره پيشوايان (ع) در برخورد با انحرافات فكري و عقيدتي
خبرگزاري فارس: يكي از اهداف و برنامههاي اساسي پيشوايان معصوم(ع) حراست و نگهداري از انديشههاي ناب اسلامي است، لذا اساسيترين محورهاي مبارزات فرهنگي و سياسي آنان مبارزه با انحرافات فكري و انشعابات دروني تشيّع بود كه در اين نوشتار به بيان بعضي از آنها خواهيم پرداخت.
اشاره
يكي از اهداف و برنامههاي اساسي پيشوايان معصوم(ع) حراست و نگهداري از انديشههاي ناب اسلامي است كه با آغاز بعثت و دعوت پيامبر(ص) شروع شد و هر يك از امامان بر حق طبق شرايط حاكم بر دوران امامت خويش اين امر مهم را به بهترين شيوه به انجام ميرسانيدند، امّا جامعه مسلمانان به خصوص شيعيان در زمان امامت آن بزرگواران دچار برخي از مشكلات بود و عدّهاي از خدا بي خبر ميخواستند با رواج انحرافات فكري و عقيدتي، جامعه مسلمين را به هر سمت و سويي كه خود ميخواستند بكشانند و اعتقادات مردم مخصوصاً جوانان را نسبت به باورهاي ديني سست كنند و آنان را در دامان انديشههاي باطلي كه از پيش طراحي كرده بودند، بيندازند تا كسي نتواند آزادانه در برابر اين تهاجم ايستادگي كند، امّا امامان معصوم(ع) به مناسبتهايي با اين انحرافات برخورد ميكردند و با اعلام موضع خويش، نظر حق و صحيح را بيان مينمودند و مردم را از باورهاي ناصحيح و غلط باز ميداشتند. لذا اساسيترين محورهاي مبارزات فرهنگي و سياسي آنان مبارزه با انحرافات فكري و انشعابات دروني تشيّع بود كه در اين نوشتار به بيان بعضي از آنها خواهيم پرداخت.
بياعتنايي به سنّت
زماني كه امام علي(ع) عهدهدار خلافت شد، كوهي از مشكلات و دشواريها در برابر او بود. مهمترين مشكلي كه بر سر راه آن بزرگوار قرار داشت، انحرافات ديني و همان چيزي بود كه اصحاب تحت عنوان «بدعت گرايي» از آن ياد ميكردند. جداي از بدعتها مشكل ديگر اين بود كه برخي از صحابه با وجود قرآن و سنّت، احكام را صرفاً بر اساس «مصلحت گرايي» مطرح ميكردند. در اين ميان عدم توجه به سنّت با دلايل روشني در مآخذ حديثي و تاريخي آمده است. شايد عبارت «ابوجعفر نقيب» روشنترين عبارتي باشد كه يك سنّي معتدل در اين باره ابراز نموده است. او ميگويد: «صحابه به طور متحد و يكپارچه بسياري از نصوص(كلمات رسول خدا(ص)) را ترك كردند و اين به دليل مصلحتي بود كه در ترك آن تشخيص ميدادند.»(1)
امام علي(ع) در نهج البلاغه به نقد اين نگرش پرداخته و تعهّد خود را به سنت پيامبر(ص) نشان داده است.(2) هم چنين آن حضرت از اشتباهات دستههاي مختلف اظهار شگفتي ميكند و ميفرمايد: «... در شگفتم از خطاي گروههاي پراكنده با دلايل مختلف كه هر يك در مذهب خود دارند! نه گام بر جاي گام پيامبر مينهند و نه از رفتار جانشين او پيروي ميكنند. نه به غيب ايمان ميآورند و نه خود را از عيب بركنار ميدارند. به شبهات عمل ميكنند و در گرداب شهوات غوطهور هستند. نيكي در نظرشان همان است كه ميپندارند و زشتيها همان است كه آنها منكر هستند. در حل مشكلات به خود پناه ميبرند و در مبهمات تنها به رأي خود تكيه ميكنند. گويا هر كدام امام و راهبر خويش ميباشند كه به دستگيرههاي مطمئن و اسباب محكمي كه خود باور دارند، چنگ ميزنند.»(3)
جالب اين بود كه به باور خليفه دوم و سوم آنان حق داشتند تا در برخي از امور براي خود تشريع ويژه داشته باشند و سنّت را كنار بگذارند (مثل آن كه عثمان بر خلاف پيامبر و حتّي خلفاي قبل از خود نمازش را در منا تمام خواند) و مسلمانان به مرور افعال و اعمال خلفا را به صورت سنّت شرعي غير قابل تخطّي پذيرفتند.(4)
يكي ديگر از انحرافات مهمي كه به طور اصولي سبب ايجاد انحرافات ديگر شد، اين بود كه از نقل و كتابت حديث جلوگيري شد كه اين امر ضربه جبران ناپذيري بر پيكر فرهنگ اسلامي زد.(5)
چنين اقدامي باز به دليل بي اعتنايي به سنت بوده است. اقدام خلفا به جمع آوري قرآن و بي اعتنايي به قرآني كه امام علي(ع) فراهم آورده بود و همراه آن تفسير و شأن نزول آيات وجود داشت، نشان ديگري از بيتوجهي به كلمات و سخنان پيامبر(ص) بود.
مولاي متقيان علت پيدايش جنگهاي داخلي ميان مسلمانان را رسوخ شبهه و كج فكري در ميان مردم ميدانست و فرمود: «...امروز ما بدان جهت با برادران مسلمانمان وارد جنگ شدهايم كه انحراف، كجي، شبهه و تأويل در اسلام وارد شده است.»(6)
ظهور معاويه به عنوان شخصي مزوّر و منحرف در عرصه سياست اسلامي، خود بزرگترين فتنه و فساد در جامعه بود.
همين طور جريان عثماني در بصره و نيز خوارج در كوفه.
اينها جريانات فاسدي بودند كه با علم به باطل بودن خود و به خيال پيمودن راه حق، راه را بر حق روان بستند. امام فتنه معاويه را چنان ميديد كه فرمود: «...و قد قلّبت هذا الامر بطنه و ظهره حتّي منعني النّوم. فما وجدتني يسعني الّا قتالهم اَوِ الجحود بما جاءبه محمّدٌ(ص) فكانت معالجة القتال اهون عليّ من معالجة العقاب و موتات الدّنيا اهون عليّ من موتات الآخرة؛(7)...مسئله جنگ با معاويه را ارزيابي كردم، همه جهات آن را سنجيدم تا آن كه مانع خواب من شد. ديدم چارهاي جز يكي از اين دو راه ندارم: يا با آن مبارزه كنم و يا آن چه را محمّد(ص) آورده، انكار نمايم. پس به اين نتيجه رسيدم كه تن به جنگ دادن آسانتر از تن به كيفر دادن پروردگار است و از دست دادن دنيا آسانتر از رها كردن آخرت است.»
مبارزه با تفكرات غلوّ آميز
در هر دين و مذهبي ممكن است كساني پيدا شوند كه در بعضي از آموزهها يا اصول آن، جانب گزافهگويي و مبالغه را بگيرند و درباره شخصيّتهاي ديني دچار غلوّ شوند.
متأسفانه در ميان شيعيان و يا به اسم شيعه گروهي بودند كه دچار چنين انحرافي شدند و نسبت به ائمه طاهرين(ع) غلوّ ميكردند و حتّي بعضي از آنها براي آن حضرات قائل به مقام الوهيّت بودند.
امام سجّاد(ع) در سيره خود از غالبان تبرّي ميجويد و ميفرمايد: «انّ قوماً به شيعتنا سيحبوتنا حتي يقولوا فينا ما قالت اليهود في عزيرٍ و قالت النّصاري في عيسي بن مريم فلاهم منّا ولانحن منهم؛(8) عدّهاي از شيعيان ما به صورتي به ما دوستي خواهند ورزيد كه در مورد ما همان چيزي را ميگويند كه يهود در مورد عزير و نصارا در مورد عيسي بن مريم گفتند. نه آنان از ما هستند و نه ما از ايشان هستيم.»
باز از امام سجّاد(ع) روايت شده است كه فرمود: «احبّوناحبّ الاسلام فواللّه مازال بنا ماتقولون حتّي بغّضتمونا الي النّاس؛(9) ما را آن چنان دوست بداريد كه اسلام گفته است. سوگند به خدا! پيوسته چيزهايي را در مورد ما ميگوييد كه در نتيجه آن دشمني مردم را متوجه ما ميسازيد.»
"محمد بن سنان" از جمله كساني است كه در محبت اهل بيت(ع) زياده روي ميكرد. او ميگويد: روزي محضر امام جواد(ع) نشسته بودم و مسائلي از جمله اختلافات شيعيان را مطرح ميكردم. امام فرمود: اي محمد! خداوند قبل از هر چيز نور محمد(ص)، علي و فاطمه را خلق كرد، سپس اشياء و موجودات ديگر را آفريد، طاعت اهل بيت (ع) را بر آنان واجب كرد و امور آنها را در اختيار اهل بيت(ع) قرار داد.
بنابراين فقط آنان حق دارند چيزي را حلال يا حرام كنند و حلال و حرام ايشان نيز به اذن و اراده خداوند است. اي محمد! "دين" همين است، كساني كه جلوتر بروند و افراط نمايند منحرف شدهاند و راه كج را رفتهاند و كساني كه عقب بمانند و تفريط كنند، پايمال و ضايع خواهند شد. تنها راه نجات همراهي با اهل بيت(ع) است و تو نيز بايد همين راه را طي كني.(10)
يكي از اقداماتي كه به دستور حضرت مهدي(عج) توسط نوّاب خاص آن حضرت صورت گرفت، مبارزه با غلات بود از جمله غلاتي كه در اين دوره به صحنه آمد، «محمد بن علي شلمغاني» بود. وي در ابتدا از فقهاي اماميه و از وكلاي ائمه(ع) محسوب ميشد. او با وجود سمتي كه بر عهده داشت، به دلايل جاهطلبانهاي به سوي غلوّ كشيده شد. وي ميكوشيد برخي از زيردستان خود را فريب دهد و لعن و طردهاي "حسين بن روح نوبختي" را درباره خود توجيه كند.(11) بنابه نقل شيخ طوسي او ميپنداشت كه روح رسول خدا(ص) در كالبد نايب دوم و روح اميرمؤمنان علي بن ابيطالب(ع) در بدن نايب سوم و... حلول كرده است. حسين بن روح اين عقيده را كفر و الحاد آشكار دانست و او را فردي نيرنگباز و حيله گر ناميد و عقايد او را مانند عقايد نصارا درباره مسيح دانست. وي براي بي اعتبار كردن شلمغاني تلاش زيادي كرد و در نهايت توقيع امام زمان(ع) بر مجاهدت او در اين زمينه مهر تأييد نهاد.(12)
در عين حال شگردهاي شلمغاني براي مدتي توانست براي اماميه مشكلاتي ايجاد كند و غير از اشخاص معيّني كه رهبري غلات را بر عهده داشتند، گاه و بيگاه در ميان توده شيعيان نيز عقايد غلو گونهاي بروز ميكرد. در روايتي كه آن را شيخ طوسي نقل كرده، در اين باره چنين آمده است: جماعتي از شيعيان بر سر اين كه آيا خداوند توانايي خلق كردن و روزي دادن به ائمه هدي(ع) را اعطا كرده يا نه با هم اختلاف كردند. گروهي آن را مجاز دانسته و گروه ديگري بر بطلان آن حكم كردند. در نهايت به ابوجعفر (نايب دوم) رجوع كرده و از او خواستند تا توقيعي در اين مورد از حضرت ولي عصر(عج) براي آنها بياورد. جواب امام چنين بود: «انّ اللّه تعالي هو الّذي خلق الاجسام و قسّم الارزاق لانّه ليس بجسمٍ ولاحالّاً في جسمٍ ليس كمثله شيءٌ و هو السّميع العليم و امّا الائمّة فانّهم يسألون اللّه تعالي فيخلق و يسألونه فيرزق ايجاباً لمسألتهم و اعظاماً لحقّهم؛(13) همه چيز را خدا آفريده و روزي را او تقسيم ميكند، زيرا او نه جسم است و نه در جسمي حلول ميكند. او را انبازي نيست و شنوا و بيناست. امّا ائمه هدي(ع) از خدا ميخواهند و او به درخواست آنها و براي احترام آنها خلق ميكند و روزي ميدهد. بدين ترتيب روشن ميشود كه بحث و جدل درباره عقايد غلوآميز در آن زمان به طور جدي مطرح بوده و يكي از وظايف خطير نوّاب و حلّ اين مشكلات و مبارزه بي امان با انديشههاي انحرافي غلات بوده است.
موضعگيري در برابر اهل حديث
كنار گذاشتن نصّ الهي درباره امامت علي بن ابيطالب(ع) آغاز اختلافاتي بود كه در ميان امت اسلام به وجود آمد. به دنبال جايگزيني افراد ناصالح در منصب امامت، آنان علاوه بر اين كه عهده دار رياست شدند، كار تفسير دين و بيان فقه را نيز به دست گرفتند و از آن جايي كه از لحاظ علمي توانايي نداشتند، ديدگاههايي را مطرح كردند كه به طور طبيعي مشكلاتي را به وجود آورد.
جلوگيري از تدوين و نقل حديث، نفوذ فرهنگي يهود در ميان مسلمانان و تفسير انحرافي دين براي تحكيم پايههاي حكومت فاسد اموي، دامنه اختلافات را گسترش داد و به زودي حوزه عقايد هر گروه به طور اساسي از معتقدات ديگران جدا شد. امامان شيعه از همان آغاز ديدگاههاي خود را تا آن جا كه ممكن بود براي عموم و در موارد ديگر براي شيعيان خود بيان كردند و ميكوشيدند آنان را از نفوذ عالمان و محدّثان خود فروخته باز دارند.
توده مردم به پيروي از فرمانروايان خود به دنبال مذهبي بودند كه افرادي همچون: "ابن شهاب زهري" و پيش از او "عروة بن زبير" و پيشتر از وي "ابوهريره" و "سمرة بن جندب" رواج ميداد. آنها احساس ميكردند كه بايد مردم را به وسيله "حديث" فريب دهند. حديث، سخنان رسول خدا(ص) بود و به دليل بي توجهي به آن در نسل اول صحابه و مخالفت با نوشتن آن، به راحتي قابل جعل بود.
بنابراين به زودي دامنه نقل حديث گسترش يافت و با اين كه برخي از پيشوايان اهل سنّت تصريح داشتند كه مجموع احاديث پيامبر(ص) از چند صد حديث تجاوز نميكند، از اواسط قرن دوم به بعد تعداد حديث به چندين هزار و پس از مدّتي به چند صد هزار رسيد. اين جعل حديث هم در زمينه فقه و هم در مسائل كلامي بود.
از برخي نقلها چنين بر ميآيد كه در اوايل تنها تعدادي انگشت شمار حديث جعلي درباره تشبيه وجود داشت، امّا پس از چندي «ابن خزيمه» در كتاب «التوحيد» چندين هزار جمع آوري كرد و روال عادي جامعه بر اساس اين احاديث جعلي نظم ديني يافت. پيروان آن را «سنّي» ناميدند و مخالفان به عنوان «اهل بدعت» از دور خارج شدند.
بدين سان «اهل حديث» شكل گرفتند و در آغاز نام مذهب كساني كه متمسك به اين احاديث بودند و ديگران را خارج از دين و مذهب تلقّي ميكردند، «مذهب عثماني» بود، همان مذهبي كه جاحظ در تأييد و حمايت از آن كتابي با عنوان «العثمانيّه» نگاشت.(14)
يكي از تلاشهاي امامان شيعه آن بود كه در برابر اهل حديث بايستند، به طوري كه در موارد لازم تحريفات و جعليّات را پاسخ داده و هم چنين نادرستي برداشتهاي عاميانه و ظاهرانه آنان را در تفسير برخي از آيات متشابه و احاديث نشان دهند. چنين حركتي را ميتوان در ميان زندگي فكري همه امامان و درباره برخي بيشتر دنبال كرد و در زمينه مواضع كلامي و فقهي آن بزرگواران به نتايج خوبي دست يافت.
يكي از رواياتي كه اهل حديث بدان تمسّك نموده و فراوان نقل ميكردند، حديث «نزول خداوند به آسمان دنيا» بود.
ابوهريره ميگويد: رسول خدا(ص) فرمود: خداوند هر شب در ثلث باقي مانده از شب به آسمان دنيا فرود ميآيد و ندا ميدهد كيست مرا بخواند تا اجابتش كنم؟ كيست از من چيزي بخواهد تا به او بدهم؟ كيست استغفار كند تا من او را بيامرزم؟(15) پذيرفتن ظاهر چنين روايتي بدين صورت مستلزم اعتقاد به تشبيه و نيز قبول جابهجايي خداوند از مكاني به مكان ديگر است. اهل حديث آشكارا اين اعتقاد را مطرح كرده و به احاديث ديگر نيز در اين باب استناد ميكردند.
امام رضا(ع) در سيره خود پرده از روي سياست خطرناك جعل حديث برداشته و در اين زمينه فرموده است: مخالفان ما احاديثي درباره فضايل ما از خود ساخته و به ما نسبت ميدهند كه از اين كار منظور و نظر خاصي دارند و اين احاديث بر سه دسته تقسيم ميشود:
الف ـ روايات غلوآميز كه ما را بالاتر از آن چه هستيم نشان ميدهد.
ب ـ روايات تقصير كه ما را پايينتر از آن چه هستيم نشان ميدهد.
ج ـ رواياتي كه در آن به عيوب دشمنان ما تصريح شده است.
مردم وقتي روايات غلوآميز را ميبينند، شيعيان ما را تكفير كرده و عقيده به ربوبيّت ما را بدانها نسبت ميدهند و وقتي روايات دسته دوم را ميبينند به ما در حد همانها اعتقاد پيدا ميكنند و وقتي عيوب دشمنان ما را ميشنوند، به ما همان نسبتها را ميدهند.(16)
مبارزه با انديشه خوارج
خوارج اگر چه بعد از جنگ نهروان به شدّت تضعيف شدند، ولي با گذشت زمان به تجديد قوا پرداختند و بعدها به شورش و حركتهاي اجتماعي دامن زدند. در زمان امامت امام محمد باقر(ع) فردي از خوارج مدّعي بود كه حضرت علي(ع) در جنگ نهروان به خاطر كشتن خوارج گرفتار ظلم شده است. وي ميگفت: اگر بدانم كسي هست كه براي من اثبات كند كه علي(ع) ظالم نيست به سويش ميروم. لذا امام باقر(ع) را به او معرفي كردند. او هم نزد امام رفت. امام پنجم به بيان فضايل و مناقب امام علي(ع) پرداخت ولي آن مرد برخاست و گفت من به فضايل علي(ع) آگاه هستم و اينها مربوط به زماني است كه حكميّت را نپذيرفته بود و بعد از حكميّت كافر شد. سخن در فضايل علي(ع) به حديث خيبر رسيد كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «فردا پرچم را به فردي خواهم داد كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند، بر دشمن ميتازد هرگز از ميدان نبرد نميگريزد. امام باقر(ع) فرمود: درباره اين حديث چه ميگويي؟ گفت: حديث درست است ولي كفر علي(ع) بعد از اين بود. امام فرمود: آيا آن روز كه خدا علي(ع) را دوست ميداشت، ميدانست كه او در آينده اهل نهروان را خواهد كشت يا نه؟ مرد گفت: اگر بگويم نميدانست، كافر ميشوم، پس ميدانست. آن حضرت فرمود: آيا محبت خدا به علي(ع) از آن جهت بود كه وي در خط خدا حركت ميكرد يا به خاطر عصيان بود؟ مرد گفت: روشن است كه دوستي خدا به خاطر بندگي و اطاعت علي بود.
امام باقر(ع) فرمود: اكنون تو در ميدان مناظره مغلوب شدي. از جاي برخيز و مجلس را ترك كن، زيرا محبت خدا به علي(ع) نشان ميدهد كه مولاي متقيان تا پايان عمر در راه اطاعت خدا گام بر ميدارد و از مسير رضاي او خارج نميشود و آن چه كرده، طبق وظيفه الهياش بوده است. مرد از جا برخاست و گفت: «اللّه اعلم حيث يجعل رسالته؛ خدا داناتر است كه رسالت خويش را در كجا قرار دهد.»(17)
برخورد با دروغ پردازان
يكي ديگر از جريانهاي فكري منحرف و ناسالم كه در زمان امامت امام محمد باقر(ع) پيدا شد، ظهور دروغ پردازان بود. برخي از مردم تحت تأثير محيط و شگردهاي تبليغي بنياميّه تا آن جا از خاندان رسالت فاصله گرفتند كه به ايشان توهين كرده و ناسزا ميگفتند. در روايتي از امام صادق(ع) هفت نفر به عنوان افراد فرصت طلب و دروغگو معرفي شدهاند كه عبارتند از: «مغيرة بن سعيد، بيّان، صائد،حارث شامي، حمزة بن عماره بربري، عبداللّه بن عمر بن حارث و ابوالخطّاب».(18) امام باقر(ع) با افشاگري عليه آنان و لعن و نفرينشان ميپرداخت. آن حضرت فرمود: مغيرة مانند بلعم باعوراست كه خداوند در حق او فرمود: «...الّذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشّيطان فكان من الغاوين.»(19) مغيرة قائل به جسم بودن خدا بود و سخنان غير حقيقي درباره امام علي(ع) ميگفت: بيّان از ديگر چهرههاي افراطي و دروغ پرداز بود و تا آن جا به انحراف گراييد كه مدّعي نبوت و رسالت شد.
حمزة بن عماره بربري از ديگر منحرفاني بود كه تحت لواي اعتقاد به امام علي(ع) و ساير ائمه(ع) به تحريف دين پرداخت. او اهل مدينه بود و محمد بن حنفيه را تا مرتبه الوهيّت بالا برد و گروهي از مردم مدينه و كوفه پيرو او شدند.
امام باقر(ع) از او تبرّي جست و وي را لعنت كرد.
«ابومنصور عجلي» افراطي و دروغ پرداز ديگري بود كه در عصر امام محمد باقر(ع) با آراي ساختگي خود، پيرواني براي خويش گردآورد كه با نام «منصوريّه» مشهور شدند.
امام پنجم(ع) ابومنصور را به طور رسمي طرد نمود، ولي پس از وفات آن حضرت مدّعي شد كه امامت از امام باقر(ع) به وي منتقل شده است.(20)
مذمّت اهل قياس
تفكّر بسيار خطرناكي كه در زمان امامت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) تولد يافت و زمينه بسياري از بدعتها و انحرافات گرديد، مسأله عمل به قياس (مقايسه احكام خداوند با يكديگر) و استحسان بود. بازگشت اين دو موضوع در حقيقت به اعمال نظر شخصي و سليقهاي در دين خدا و خروج از دستورالعمل پيامبر(ص) است. مبتكر قياس «ابوحنيفه» بود و بعد از او پيروانش آن را گسترش دادند.
امام باقر(ع) در پاسخ اين تفكّر فرمود: «انّ السنّة لاتقاس و كيف تقاس السّنّة و الحائض تقضي الصّيام و لاتقضي الصّلاة؛(21) سنّت و احكام شرعي از طريق قياس قابل شناخت نيست. چگونه ميتوان قياس را ملاك قرار داد با اين كه زن حائض پس از دوران حيض ميبايست روزه را قضا كند ولي قضاي نماز بر او نيست و با اين كه اهمّيت نماز در اسلام بيشتر است.»
آن حضرت در سخني ديگر به زراره سفارش كرد: اي زراره! از كساني كه در كار دين به قياس پرداختهاند بپرهيز، زيرا آنان از قلمرو تكليف خود تجاوز كردهاند. آنان آن چه را ميبايست فرا گيرند، كنار نهاده و به چيزي پرداختهاند كه به آنها واگذار نشده است، روايات را به ذوق خود تجزيه و تحليل كرده و تأويل ميكنند و بر خدا دروغ ميبندند.(22)
مبارزه با مجسّمه و مشبّه
از جمله عقايد و باورهاي انحرافي كه در زمان امام هادي(ع) موجب اختلاف و دو دستگي در ميان شيعه شده بود، باور به جسم بودن خداوند و اين كه خدا قابل رؤيت ميباشد، بوده است.
«صقربن ابي دُلَف» از امام هادي(ع) در مورد توحيد سؤال كرد، آن حضرت فرمود: «انّه ليس منّا من زعم انّ اللّه عزّ و جلّ جسمٌ و نحن منه براءٌ في الدّنيا و الآخرة يابن ابي دلفٍ انّ الجسم محدثٌ و اللّه محدثه و مجسّمه؛(23) از ما نيست كسي كه گمان ميكند كه خداوند جسم است و ما در دنيا و آخرت از او بيزار هستيم. اي پسر ابي دُلَف! جسم حادث است و خداوند آن را به وجود آورده و به آن شكل داده است.» و نيز "سهل بن زياد " از "ابراهيم بن محمد همداني" نقل ميكند كه به امام هادي(ع) چنين نوشتم كه دوستان شما در اين شهر در توحيد اختلاف دارند، بعضي ميگويند كه خداوند جسم است و بعضي ديگر ميگويند كه او صورت است. حضرت در جواب به خط خود نوشت: «سبحان من لايحدّ و لا يوصف. ليس كمثله شيءٌ و هو السّميعٌ العليم؛(24) منزّه است آن كه محدود نيست و به وصف در نيايد. چيزي مانند او نيست و او شنوا و داناست.»
هم چنين از سخنان برخي از افراد چنين بر ميآيد كه خداوند قابل رؤيت ميباشد و با ديدگان ميتوان او را ديد. ائمه(ع) با اين طرز تفكّر به مقابله برخاستند. از امام صادق(ع) نقل شده است كه: «يكي از احبار نزد اميرمؤمنان علي(ع) آمد و از آن حضرت پرسيد: آيا هنگام پرستش الهي، خدايت را ديدهاي؟ امام فرمود: واي بر تو! من پروردگاري را كه نديده باشم پرستش نميكنم.باز سؤال كرد چگونه او را ديدهاي؟ حضرت فرمود: واي بر تو! چشمها هنگام نظر افكندن او را درك نميكنند، بلكه دلها با حقايق ايمان او را ميبينند.»(25)
برخورد با مفوّضه
دوران امامت امام يازدهم يكي از دورانهاي سخت و دشواري بود كه افكار گوناگون از هر سو جامعه اسلامي را تهديد ميكرد و با اين كه امام حسن عسگري(ع) در نهايت فشار به سر ميبرد، امّا همانند پدران خود لحظهاي از اين مسئله غفلت نورزيد و در برابر گروهها و مكتبهاي التقاطي و انديشههاي وارداتي و ضد اسلامي سخت موضعگيري نمود. و با شيوههاي خاص خود، كارهاي آنان را خنثي نموده و نقش بر آب ميكرد.
از مهمترين برخوردهايي كه آن امام با منحرفان فكري داشت، موضعگيري در برابر گروه «مفوّضه» بود، يعني همان افرادي كه عقيده داشتند خداوند در ابتداي آفرينش با خلق كردن پيامبر(ص) همه چيز را به او واگذار كرده، سپس اين پيامبر است كه دنيا را و هرچه در آن است، آفريده است. و برخي گفتهاند: خداوند اين اختيار را به علي بن ابي طالب (ع) داده است.(26)
نظر به اين كه انديشه انحرافي لطمه شديدي بر عقايد مسلمانان ميزد و پيامدهاي ناگواري به دنبال داشت، بدين جهت از آغاز پيدايش، اين تفكر غلط مورد نكوهش معصومين قرار گرفت و اين طايفه را بدتر از يهود و كفّار قلمداد كردند، زيرا چيزي را مدّعي شده بودند كه حتي يهود و نصارا هم نگفته بودند، چرا كه يكي از آثار اين تفكّر غلط، غلو درباره پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) بود. از اين رو امام عسگري(ع) مسلمانان را از پيروي چنين افرادي با چنين افكاري بر حذر ميداشت و گاهي با برخي از ساده انديشان و فريب خوردگان بسيار بزرگوارانه برخورد ميكرد.
اعلام موضع در برابر جريان واقفيّه
يكي ديگر از گروههاي انحرافي كه پس از شهادت امام موسي بن جعفر(ع) ظاهر شد، آنهايي بودند كه ادّعا داشتند موسي بن جعفر(ع) هنوز از دنيا نرفته است. بنيان گذار اين جريان فكري تعدادي از ياران امام صادق و كاظم(ع) بودند و از جمله آنها ميتوان «زيادبن مروان»، «علي بن ابي حمزه» و «عثمان بن عيسي» را نام برد. دليل توقف آنان دلبستگي به اموال زيادي بود كه بايد به امام بعدي ميسپردند. شيخ طوسي مينويسد: بعد از شهادت امام موسي بن جعفر(ع) هفتاد هزار دينار نزد زياد بن مروان و سي هزار دينار و پنج كنيز و خانهاي در مصر نزد عثمان بن عيسي بود. امام رضا(ع) آنها را طلب كرد. زياد بن مروان امامت او را منكر شد و اموال را نداد، ولي عثمان بن عيسي ضمن نامهاي به امام رضا(ع) نوشت: پدرت از دنيا نرفته و هم چنان زنده است و هر كس كه بگويد او مرده، سخن بيهودهاي گفته است.(27)
امام حسن عسگري(ع) در خصوص اين گروه منحرف بارها اعلام موضع كرد و افراد زيادي را از ورطه انحراف آزاد كرد.
آري! اين گروه با توقّف در امامت موسي بن جعفر(ع) از همان ابتدا مورد لعن، نفرين و برائت امامان قرار گرفتند و به گروه «ممطوره» نيز اشتهار يافتند.(28)
علّامه مجلسي از «احمد بن مطهر» روايت كرده: برخي از ياران ما به امام حسن عسگري نامه نوشته و از وي درباره كساني كه بر امامت حضرت موسي بن جعفر(ع) توقّف كرده و فراتر نرفته است سؤال كرده كه: آيا آنها را دوست داشته باشيم يا از آنان بيزاري جوييم؟
حضرت در پاسخ فرمود: آيا براي عمويت آمرزش ميخواهي؟ خداوند عمويت را نيامرزد! از او بيزاري بجوي و من در پيشگاه خداوند از آنها بيزاري ميجويم. پس با آنان دوستي نداشته باش، از بيمارانشان عيادت مكن و در تشييع جنازههاي مردگانشان حاضر مشو و بر امواتشان نماز نخوان. خواه امامي را از سوي پروردگار منكر شوند و يا امامي را كه از سوي خداوند نميباشد بر آنها اضافه كنند و يا قائل به تثليث باشند.
بدان كسي كه تعداد ما را اضافه كند مانند كسي است كه از تعدادمان كاسته باشد و امامت ما را انكار كند. تا قبل از اين مكاتبه و جريان شخص سؤال كننده نميدانست كه عمويش هم در رديف «واقفيان» است و حضرت او را از اين موضوع آگاه ساخت.(29)
آري! اين تلاشها و تحمّل سختيها از سوي امامان شيعه و اصحاب آنان با وجود همه محدوديتها سبب شد تا عقايد اهل بيت(ع)، بنياد فكري شيعه را تشكيل دهد و اسلام ناب و به دور از تحريفات از طريق اهل بيت(ع) باقي بماند.
پينوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
1. نك: شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد معتزلي، ج 12، ص 90 ـ 82.
2. نك: نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، خطبه 18، ص 64 ـ 63.
3. همان، خطبه 88، ص 151.
4. طبقات الكبري، محمد بن سعد، ج 3، ص 342.
5. تفسير المنار، رشيد رضا، ج 6، ص 288.
6. نهج البلاغه، خطبه 122، ص 235.
7. همان، خطبه 54، ص 105.
8. اختيار معرفة الرجال طوسي، تصحيح حسن مصطفوي، ص 102.
9. طبقات الكبري، ج 3، ص 214.
10. اصول كافي، كليني، ج 1، ص 241.
11. الغيبة، شيخ طوسي، ص 245.
12. همان، ص 250 ـ 249.
13. همان، ص 178.
14. حيات فكري و سياسي امامان شيعه، رسول جعفريان، ص 413 ـ 411.
15. صحيح بخاري، ج 4، ص 101.
16. بحارالانوار، مجلسي، ج 26، ص 239.
17. اصول كافي، ج 8، ص 349.
18. رجال كشي، محمد بن حسن شيخ طوسي، ج 2، ص 577.
19. سوره اعراف، آيه 175.
20. فرق الشيعه، ابومحمد حسن بن موسي نوبختي، ص 38 ـ 36.
21. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقي، ج 1، ص 338.
22. بحارالانوار، ج 2، ص 309.
23. اختيار معرفة الرجال طوسي، ص 104.
24. اصول كافي، ج 1، ص 156.
25. توحيد، شيخ صدوق، ص 109.
26. شرح باب حادي عشر، ص 99.
27. الغيبة، ص 43.
28. بحارالانوار، ج 5، ص 267.
29. كشف الغمّه في معرفة الائمه، علي بن عيسي اربلي، ج 3، ص 219.
.....................................................................
منبع: سايت حوزه
شنبه 9 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]
-
گوناگون
پربازدیدترینها