تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بهترين علم آن است كه مفيد باشد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821262351




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چگونه معادلات قفقاز به نفع روسيه رقم خورد جنگ سرد «ولاديمير بناپارت»


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: چگونه معادلات قفقاز به نفع روسيه رقم خورد جنگ سرد «ولاديمير بناپارت»
اووه كلوسمان / گردآوري؛ محمدعلي فيروزآبادي

در فضايي تيره و تار و نامطبوع در شهر كوچك گودرمس چچن و در آن جاده ميان گروزني و سواحل درياي مازندران، در صبح اولين روز سال 2000 كمي قبل از ساعت پنج، تولد دوباره روسيه آغاز مي شود.

اين منطقه كوچك را تاريكي سربي رنگي فرا گرفته است و تنها گاهي صداي شليك گلوله هاي چچني ها از سوي پايتخت جنگ زده چچن به گوش مي رسد.مردم اروپا در اين ساعت تازه به خواب رفته اند و در اين ميان مردي كوچك و لاغر اندام در آن لباس بادگير آبي رنگ به سراغ سربازان و افسران ويژه لشگر 42 روسيه مي آيد و با صدايي خش دار و نگاهي مثل نگاه ماهيان مي گويد؛«شما فقط از شرافت و حيثيت چچن دفاع نمي كنيد. اين نبرد براي پايان دادن به سقوط ميهن است.» اين ميهمان از دوردست ها يعني از مسكو آمده است، مردي كه هنوز براي بسياري از مردم ناشناخته است؛ مردي به نام «ولاديمير پوتين».

همين مرد دستور گسترش بمباران اين جمهوري جدايي طلب و سركش را صادر كرده و به يگان هايش فرمان به آتش كشيدن پالايشگاه ها و مراكز صنعتي را داده است. جمهوري نافرمان چچن كه از شش سال قبل از آن به اصطلاح حامل باسيل جدايي طلبي در سرزمين هاي روسيه بود، از نظر نظامي شانس زيادي نداشت. نظاميان روسيه كه در آن زمان به شدت تضعيف شده بودند، هرگز آن مرد غريبه را فراموش نمي كنند كه در آن ساعت صبح به سراغ آنها آمد و با صحبت هايش به آنان جرات و جسارت داد.

آن ساعت زمان آغاز خيزش دوباره روسيه به سوي ابرقدرت شدن بود، آغاز موفقيت مردي كه يار باوفايش يعني «آناتولي سوبچك» شهردار سابق سن پترزبورگ در موردش مي گفت؛ «او آدم سرسختي است كه آنچه را مي خواهد تا به آخر پيش مي برد.»

«ولادي قفقاز» پايتخت اوستياي شمالي در يكصد و بيست كيلومتري گودرمس واقع است و در همين شهر آن شب سال نو البته در 9 آگوست امسال تكرار شد.

در آن روز بار ديگر به ناگاه ولاديمير پوتين وارد اين شهر شد و اين در حالي بود كه جناب نخست وزير روز قبل از آن در مراسم افتتاحيه المپيك پكن حضور داشت و در كنار جرج دبليو بوش و نيكلا ساركوزي نشسته بود و مردم روسيه او را در تلويزيون ها مشاهده كرده بودند. اما ناگهان به اينجا مي آيد.

اين بار بادگيري سفيدرنگ پوشيده است و زنان و ديگر پناهجوياني كه از اوستياي جنوبي آمده اند، با حالتي سحر شده در انتظار سخني از سوي وي هستند. يك روز قبل از آن، كشور همسايه يعني گرجستان با انبوهي از موشك و تانك و به دستور پرزيدنت ساكاشويلي حمله يي شديد را عليه مناطق خودمختار اوستياي جنوبي آغاز كرده است و ده ها هزار نفر از غيرنظاميان وحشت زده از طريق مرزهاي شمالي گرجستان به سوي روسيه گريخته اند.

آنها براي نخست وزير پوتين كه خود را حامي اين استان كوچك مي داند، از رنج هايي مي گويند كه گرجي ها به سرزمين آنها تحميل كرده اند و پوتين هم با آن لحن مصمم به آنها اميدواري مي دهد. او مي گويد اين اقدام حكمرانان گرجستان «يك جنايت» است و مي گويد حال با اين «تجاوز» ديگر به هيچ عنوان اوستياي جنوبي به گرجستان باز نخواهد گشت و روسيه براي حفظ اوستيا هر كاري را انجام خواهد داد.

عمليات روسيه «تحميل صلح» نام دارد، عملياتي كه سرآغاز آن از جنوب قله قفقاز است. از اين عمليات نيز بايد به عنوان بازگشت يك ابرقدرت بي چون و چرا و قدرتمند ياد كرد. «ديميتري رو گوشين» سفير روسيه در ناتو، در همان حال كه تانك هاي روسي به سوي جنوب روان بودند با شور و شعف در بروكسل فاش مي كند كه اين عمليات تنها براي آزادسازي سرزمين كوچك اوستيا كه تنها يك سوم بزرگ تر از ايالت زارلند آلمان است، نيست؛ «حال نورچشمي امريكا به جهنم مي رود.»

اين عمليات نظامي كه از زمان آغاز خود دنيا را به جنب وجوش انداخت، اولين جنگ تمام عيار ميان روسيه و يكي از دولت هاي جانشين شوروي است، جنگي كه هر روز علت اصلي آن بيشتر از نظرها پنهان مي شود.

مدت ها از خاموشي آن تلاش هاي تجزيه طلبانه در داخل روسيه مي گذرد و حال اين كشور بار ديگر متحد و قدرتمند است اما از قرار معلوم كرملين در فكر مجازات گرجستاني است كه تحت رهبري ساكاشويلي 40ساله تبديل به پايگاه دورافتاده امريكا در قفقاز شده است.

اين جنگ پنج روز ادامه دارد اما حتي پس از آن هم معلوم نيست كه واقعاً همه چيز تمام شده باشد زيرا اين پيشروي ارتش روسيه تا قلب گرجستان، شوكي تاثيرگذار در تفليس باقي گذاشته و اين شوك به دنياي غرب هم سرايت كرده است.

استراتژيست مشهور امريكايي و كارشناس ارشد امور قفقاز يعني «زبيگنيو برژينسكي» از دوران استالين و هيتلر مي گويد و حمله واحدهاي روسي به كشور همسايه را با جنگ زمستان 1940 شوروي مقايسه مي كند يعني همان زماني كه شوروي براي زير و رو كردن حاكميت فنلاند كوچك و دموكراتيك به آن كشور حمله كرد.

بدين ترتيب است كه مناقشه ميان گرجستان و روسيه مي رود تا تبديل به مناقشه ميان روسيه و غرب شود. جنگ در گرجستان كوچك ابعادي فراتر از آن به خود مي گيرد و به همين دليل مجله امريكايي تايم در روزهاي گذشته اين تيتر را انتخاب كرد؛ «آيا مي توان از يك جنگ سرد جديد جلوگيري كرد؟»

«رابرت كاگان» يكي از مشاوران ارشد «جان مك كين» مي گويد كه روز هشتم آگوست 2008 اهميت نهم نوامبر 1989 را براي جهانيان دارد با اين تفاوت كه در آن روز دوران كمونيست به پايان رسيد. كاگان در مقاله خود نوشته است؛ «پوتين راه خود را مي رود.» اما اين راه كدام است؟

اما غرب چگونه مي خواهد با اين روسيه مدرن- غيرمدرن كنار بيايد؟ بي ترديد پوتين در فكر بازگشت به آن اعتبار ژئوپولتيك پيشين است و همطرازي با امريكا را مي طلبد. شايد اين همطرازي آنچنان كه وي ادعا مي كند گسترده نباشد اما كشورش در واقع در مورد بسياري از مناقشات جهاني، (به عنوان مثال در مورد ايران و كره شمالي) در سازمان ملل بي توجه به خوشامد يا عدم خوشامد غرب، حرف خود را مي زند.

روسيه به عنوان يك دموكراسي اقتدارطلب و يك كشور نفتي، بدون بازيگر اصلي اش يعني پوتين چيز زيادي ندارد. پوتين سرشار از پتانسيل هاي اخلال گرانه است. «سرگئي لاوروف» وزير خارجه روسيه در روزهاي اخير با لحني خودپسندانه اذعان كرد امريكا بايد ميان همكاري با مسكو و رهبري گرجستان يكي را انتخاب كند.

در همان حال كه ابرقدرت آينده يعني چين، بازي هاي المپيك پكن را با مشت آهنين جشن مي گيرد، در همان حال كه رئيس جمهور امريكا در تدارك مراسم وداع با كاخ سفيد است و در همان حال كه اتحاديه اروپا در جوي پرتنش در حال رسيدگي به درخواست گرجستان براي پيوستن به اين اتحاديه است و ناتو سيگنال هايي دوپهلو براي تفليس مي فرستد، روسيه روي آن رنسانس امپرياليستي اش كار مي كند. در همان حال كه صف بي پايان تانك هاي روسي در حال تردد در خيابان هاي گرجستان هستند، واشنگتن قدرتمند ديگر توانايي ارسال حتي چادر و پتو هم براي دوستانش در تفليس را ندارد. غرب در برابر امپرياليسم روسيه تواني ندارد. كشورهاي بالتيك يا اوكراين نيز كه هنوز هم به مانند گذشته در حوزه مغناطيسي مسكو واقع شده اند، بحق از اينكه چه بسا سوژه بعدي خواست هاي پوتين باشند، در هراس به سر مي برند.

ساكاشويلي پس از اعلام غيررسمي آتش بس از سوي روسيه در سه شنبه هفته پيش در اجتماع هفتادهزار نفري طرفدارانش در بلوار «روستاولي» تفليس اعلام كرد؛« حال ديگر به طور قطع با اتحاد جماهير شوروي خداحافظي مي كنيم.» و البته اين جمله يي بود كه چندان به مذاق بسياري از كشورها خوش نيامد. «لخ كاچينسكي» رئيس جمهور لهستان كه به عنوان اعلام همبستگي با گرجستان از سوي دولت هاي بالتيك و اوكراين در آن مراسم حضور داشت تنها به لبخندي بسنده كرد. ساكاشويلي در آن سخنراني نسبت به «سياست تجديدنظرطلبانه» روسيه در اروپاي شرقي هشدار داد و بدون آنكه نامي از پوتين بر زبان آورد با تلخكامي پيش بيني كرد؛«اگر دنيا گرجستان را تنها بگذارد، اوكراين هدف بعدي روسيه خواهد بود.»

احتمالاً غرب تا به امروز برآورد غلطي از روسيه تحت رهبري پوتين داشته است. معلوم نيست كه روسيه از نظر غرب تنها يك توهم است يا يك ابرقدرت فروپاشيده و يا يك امپرياليست و موجود انتقام جو؟ در واقع روسيه واجد هيچ يك از اين ويژگي ها نبود، اما پوتين از مدت ها پيش گويي انتقام آن تحقيرهاي خرد كننده را مي گيرد؛ در همان حال كه امريكا با ايران در حال مناقشه است، روسيه تجهيزات نيروگاه اتمي به ايران تحويل مي دهد.

بيش از يكصد روز از نشستن مدودوف بر كرسي رياست جمهوري روسيه مي گذرد، رئيس جمهوري كه به طرفداري از اقتصاد بازار و ليبراليسم مشهور است، يك حقوقدان كه هيچ سابقه امنيتي و جاسوسي ندارد و در خانواده يي دانشگاهي رشد كرده است. درست بر خلاف پوتين كه جوان پرشروشوري بود كه در خانواده يي كارگري در لنينگراد بزرگ شد و از او به عنوان محصول درجه يك تربيت ميهن پرستانه دوران اتحاد شوروي ياد مي شود، كسي كه در دوران رياست جمهوري اش با غرب از در تقابل در آمد. كشورهاي غرب پس از روي كار آمدن مدودوف به همكاري روسيه با اروپا و غرب اميدها بسته بودند. البته مدودوف هم طي ديداري كه در آغاز ژوئن از برلين داشت لحني آشتي جويانه به كار گرفت و از تشكيل يك حوزه امنيتي مشترك اروپايي آتلانتيكي گفت، حوزه يي كه از«ونكوور تا ولادي وستك» را در بر بگيرد و ادعا كرد كه روسيه دوران پس از جنگ سرد را مي گذراند و «از سردسير باز گشته است.»

اما خيلي زود معلوم شد مدودوف هيچ تغييرات شاخص و چشمگيري را مد نظر ندارد و به گفته «ليليا شوزوا» سياست پژوه اهل مسكو، غرب طبق معمول واكنشي به اين مضمون نشان داد كه نااميد شده است و مشخص شد كه غرب همچنان از آنچه در كريدورهاي قدرت در مسكو مي گذرد بي اطلاع است. مدودوف چاره يي جز اين نداشت كه به عنوان جانشين مردي مثل پوتين براي آنكه خود را از چشم خواص روسيه نيندازد از هرگونه تحول زودهنگام در سياست خارجي كشورش خودداري كند. شوزوا عقيده دارد اين اصلي بديهي است كه روسيه اگر چه بر دشمنان حول و حوش خود تفوق پيدا كرده اما اين تفوق مي تواند به همان اندازه ضعيف و شكننده باشد.

به همين خاطر كرملين در فكر احياي خود به عنوان يك ابرقدرت جهاني است تا بتواند بار ديگر غرب را در حوزه هاي نفوذ قديمي اش تحت فشار قرار دهد.

جنگ پنج روزه اوستياي جنوبي نشان داد كه حاكم اصلي مسكو نه چهره يي جديد به نام مدودوف بلكه همان رئيس جمهور قديمي ولاديمير پوتين است. پوتين بود كه براي شركت در مراسم آغاز رياست دوره يي فرانسه بر اتحاديه اروپايي به پاريس و به ديدن ساركوزي رفت. پوتين بود كه در پايان ماه جولاي «ايگور سچين» معاون خود و رقيب مدودوف را به كوبا اعزام كرد تا براي هاوانا توضيح دهد كه در صورت استقرار سامانه موشكي امريكا در لهستان چه اتفاقي خواهد افتاد.

اين پيام حاوي اين واقعيت بود كه مسكو مي خواهد درست در پشت دروازه هاي واشنگتن با او برابري كند، دقيقاً همان اتفاقي كه در سال1962 افتاد و نيكيتا خروشچف دستور استقرار موشك هاي مسلح به كلاهك هاي اتمي را در سواحل فلوريدا صادر كرد.

پوتين در مورد جانشين خود به آنگلا مركل گفته بود؛ «مدودوف يك وطن پرست است و مثل من به شدت تحقق منافع روسيه را پيگيري مي كند.» به همين خاطر پوتين از مدت ها قبل خطوط اصلي سياست خارجي را براي جانشين خود مشخص كرده بود و مدودوف مي دانست و مي داند كه در رابطه با اوستياي جنوبي و آبخازيا چه كاري بايد انجام دهد.

آن چيزي كه موجب بي پروايي ساكاشويلي در حمله به شين والي شد در واقع وجود مدودوف يا همان مرد كوچك و غالباً خنده رو با آن حالت نزار نبود كه چندان هم به درد جبهه و جنگ نمي خورد بلكه شخص پوتين بود كه در آن زمان در فاصله شش هزار كيلومتري در افتتاحيه بازي هاي المپيك پكن حضور داشت و دوربين ها در نوبت اول به جاي مدودوف او را نشان مي دادند و همو بود كه ناگهان به مناطق مرزي روسيه و به پناهگاه هاي فراريان اوستيايي سفر كرد تا خود را نه به عنوان حاكم بلكه به عنوان يك حامي عرضه كند.

از مدت ها پيش براي كارشناسان روشن بود كه بالاخره روزي آن اوستياي كوچك واقع در اين قفقاز هزارملت موجب جنگ خواهد شد. اوستيا پس از فروپاشي شوروي به دو بخش تقسيم شد؛ بخش شمالي آن در محدوده جغرافيايي روسيه باقي ماند و جنوب آن بر پايه حقوق بين الملل نصيب گرجستان تازه استقلال يافته شد. اما اوستياي جنوبي از همان سال 1990 ساز جدايي از تفليس را سر داد و آن هنگام كه شبه نظاميان گرجي به شين والي حمله كردند تا كار آنجا را يكسره كنند، اولين جنگ به وقوع پيوست و در نتيجه آن هزاران گرجي از اوستياي جنوبي رانده شدند و يكصد هزار اوستيايي به نزد اقوام خود در شمال فرار كردند.

سرانجام مسكو و تفليس در سال 1992 قرارداد آتش بس امضا كردند اما بعد ها مسكو به اكثر اوستيايي هايي كه در شين والي مانده بودند گذرنامه روسي داد.

به همين دليل است كه روسيه حمله ارتش خود به خاك گرجستان و اوستياي جنوبي را با عنوان «حفاظت از زندگي و شرافت شهروندان روسيه» توجيه مي كند. جمهوري جدايي طلب اوستياي جنوبي (به مانند آبخازيا در غرب گرجستان ) هرگز به رسميت شناخته نشده است اما مسكو نيز هيچ اقدامي در جهت روشن شدن وضعيت اين منطقه به عمل نياورد.

روسيه 15 سال تمام نظاره گر مناقشه اوستياي جنوبي بود و مي دانست روزگاري مي تواند از آن به عنوان ابزاري براي توجيه روابط تنش آلود خود با گرجستان استفاده كند. گرجستان هنوز هم براي ناسيوناليست هاي روسيه در حكم يك جواهر منحصر به فرد است. اما آيا روسيه خواهد توانست اين جواهر از دست رفته را بار ديگر از آن خود كند؟

پس از تاراندن گرجي ها از اوستيا توسط نيروهاي روسي، شايعاتي حاكي از اعمال خشونت هاي فراوان نيروهاي گرجي بر سر زبان ها افتاد به عنوان مثال تجاوز به زنان و به آتش كشيدن كليساهايي كه پر از پناهندگان و فراريان اوستيايي بوده است. شدت و حدت اين شايعات چنان زياد بود كه تشخيص واقعيت از دروغ چندان كار ساده يي نيست. به عقيده برخي كارشناسان احتمالاً تعداد كشته هاي اوستياي جنوبي برخلاف گزارش رسانه هاي دولتي روسيه نه 1600 نفر بلكه چند صد نفر بوده است.

از سوي ديگر غيرنظاميان گرجي نيز به دليل اين آتش افروزي ساكاشويلي متحمل رنج هاي زيادي شده اند. پس از آنكه بمب هاي روسيه بر شهر زادگاه استالين يعني گوري كه در نزديكي مقر جدايي طلبان قرار دارد ريخته شد، نوبت اوستيايي ها بود كه به غارت اين شهر بپردازند.

«ميخائيل باسنداراشويلي» تعريف مي كند در دهكده وي يعني «كاراليت» همسايه 60 ساله اش هدف گلوله هاي نيروهاي شبه نظامي اوستيايي قرار گرفت و كشته شد و خود ميخائيل به تفليس فرار كرد.

آنها در حال حاضر يكصد نفر شده اند و شب ها در ايستگاه راه آهن تفليس مي خوابند و تمام روز را در انتظار كمك هاي غذايي و غيرغذايي شهرداري تفليس مي مانند.

اما آيا واقعاً گناهكار اصلي در اين جنگ و جدال گرجي ها بوده اند يا به گفته كارشناسان نظامي نشريه «نووايا گازتا»ي مسكو اين روسيه بوده كه گرجستان را تحريك كرده است؟ هر دو طرف از نهادهاي بين المللي دادخواهي مي كنند. روسيه ادعا مي كند گرجستان با تهاجم به اوستياي جنوبي مرتكب اعمال خشونت و نقض حقوق بشر شده است و آن قرارداد صلحي را كه در سال 1992 به اولين جنگ اوستيا پايان داد، نقض كرده است. كرملين گرجي ها را به نسل كشي متهم مي كند و خواهان محاكمه ساكاشويلي در يك دادگاه بين المللي است.

از سوي ديگر گرجي ها ادعا مي كنند روسيه هم مرتكب نقض حقوق بين الملل و برافروختن آتش جنگ شده است تا بدين وسيله از قرار گرفتن كشورهاي پساشوروي به مانند گرجستان در زير چتر حمايتي امريكا و پيوستن آنان به ناتو جلوگيري كند، زيرا مسكو بر اين باور است كه دولت هاي غربي در پي نفوذ بيشتر در مناطقي هستند كه از نظر مقامات كرملين از قديم الايام جزء حوزه نفوذ آنها بوده است.

به عقيده «الكساندر اومايا» رئيس شوراي امنيت در تفليس دومين هدف روسيه خط لوله نفتي بود كه از باكوي آذربايجان و از طريق گرجستان به جيهان تركيه مي رود. به گفته وي روس ها به صورتي هدفمند اقدام به بمباران اين خط لوله كردند (مساله يي كه البته از سوي مديريت بريتيش پتروليوم تكذيب شده است) تا به غرب اين پيام را برسانند كه خطوط گاز و نفتي كه به رغم ميل روسيه ساخته شود هرگز نمي تواند به عنوان منبعي مطمئن براي تامين انرژي غرب محسوب شود و در نهايت به عقيده اين كارشناس، كرملين به دنبال «آزمايش امريكايي ها» بوده است تا بفهمد آيا امريكا در صورت نياز توانايي انتقال نيرو به مرزهاي روسيه را دارد يا نه.

پس از جنگ اخير فعالان حقوق بين الملل بر سر يك پرسش كليدي به بحث و جدل پرداختند؛ آيا سرزمين هاي استقلال طلبي چون آبخازيا و اوستياي جنوبي اصولاً حق برخورداري از مفاد حمايتي منشور سازمان ملل متحد در برابر مداخلات خشونت آميز يا در برابر بازگشت اجباري به حوزه گرجستان را دارند؟ آيا اصولاً قلمرويي چون اوستياي جنوبي مي تواند در برابر حمله نيروهاي گرجستان از دوستان روسي خود تقاضاي كمك هاي اضطراري داشته باشد؟

بي ترديد اين مناطق جدايي طلب به مانند گذشته به حوزه تحت حاكميت دولت گرجستان تعلق دارند و اساساً هر دولتي اين حق را دارد كه در صورت لزوم با اعمال خشونت اتحاد ملي را حفظ كند، اما كارشناسان حقوق بين الملل اين مساله را در چارچوبي منطقي تر مي بينند؛ اگر قدرت دولتي گرجستان در اوستياي جنوبي به مانند آبخازيا از طريق يك دستگاه جدايي طلب بي اثر شده است، اگر دولت مركزي اين اجازه را داده است كه مناطق نافرمان به صورت دوفاكتو باقي بمانند، آنگاه جامعه بين الملل و دنياي آزاد بايد به اين نوع خودمختاري احترام بگذارند و در اين موارد دست دولت مركزي براي هر گونه اقدامي بسته است.

نزديك به 130 مستشار امريكايي در طبقه چهارم وزارت دفاع در تفليس حضور دارند. در طبقه سوم اين ساختمان دفتر وزير دفاع يعني«داويد كازراشويلي» قرار دارد، همان وزيري كه اسرائيل را براي رسيدن به پست وزارت در گرجستان ترك كرد. حضور او و همكاران امريكايي اش باعث آن شد كه ساكاشويلي احساس كند مي تواند با مسكو و متحدانش در اوستياي جنوبي وارد يك درگيري نظامي تمام عيار شود. امريكايي ها و افسران ارتش جديد گرجستان در اتمسفري به شدت فريبنده قرار داشتند و از پيروزي در اين جنگ اطمينان كامل داشتند. استراتژيست هاي انگليسي زبان گرجي به همراه دوستان امريكايي شان كه معمولاً كمتر از 40 سال دارند چنان از اين پيروزي مطمئن بودند كه هر شب بر سر ميز غذا صحبت از ضربه ناپذيري گرجستان و ايالات متحده مي كردند.

اما ظاهراً آنها در محاسبات شان شخصي به نام پوتين را لحاظ نكرده بودند. از قرار معلوم امريكايي ها حتي فكرش را هم نمي كردند مسكو قادر باشد كشور كوچكي در قفقاز يعني گرجستان را با توان نظامي خود به راحتي به زانو درآورد. اما مهم تر از آن اصولاً كمتر كسي در دنياي غرب مي داند كه روسيه پس از هشت سال حكمراني پوتين واقعاً به كجا مي رود.

به عنوان مثال چين پس از رهايي از دوران ناگوار مائو و در خلال يك نسل در جايگاه يك قدرت جهاني قرار گرفت. هيچ كشور توسعه يافته يي به اين صورت رشد نكرده و در هيچ كشور ديگري رقم فقر به اين سرعت كاهش نيافته است. چين بر اساس آموزه هاي كلاسيك ماركسيستي از طريق كار به موقعيت فعلي رسيد.

اما روسيه؟ از دست دادن جايگاه ابرقدرتي هرگز مسكو را جريحه دار نكرد و حتي تلاش غرب براي تبديل روسيه به حياط خلوت خود نيز خم به ابروي كرملين نياورد.

روسيه هرگز از الگوي چين هم پيروي نكرد. اگرچه سيل دلارهاي نفتي هرگز از جريان باز نايستاده است و روسيه با 400 ميليارد ذخيره ارزي از اين نظر در جايگاه بالايي قرار دارد اما براي اولين بار در عرض تقريباً يك دهه اين رشد عجيب بار ديگر مشكلات جديدي را به بار آورده است؛ تورم دو رقمي، بحران در حوزه بانكي و افزايش وابستگي اقتصاد ملي به فناوري پيشرفته غرب.

نمايندگان روسيه در نشست اخير شوراي امنيت در نيويورك حمله كشورشان به اوستياي جنوبي و گرجستان را نه به خاطر «كمك اضطراري» به يك قلمرو خواهان استقلال و تحت فشار قرار گرفته، بلكه به خاطر كمك به نيروهاي حافظ صلح روسي در منطقه توجيه مي كردند.

بي ترديد سياست قفقاز دولت روسيه متاثر از مساله كوزوو بوده و هست. براي اولين بار پس از امضاي سند نهايي هلسينكي در سال 1975، در فوريه امسال يكي از مناطق اين كشور با رضايت خود جدا شد و بدين ترتيب صربستان با وجود عدم رضايت خود و روسيه، ايالت نافرمان كوزوو را از دست داد.

از آن زمان است كه ديپلمات هاي روسي زيركانه به اين نكته اشاره مي كنند كه اصل تماميت ارضي ديگر به طور كامل در مورد غرب صدق نمي كند.

حال مي توان گفت روسيه هم اين اصول و سند نهايي را نقض كرده است؛ لاوروف وزير خارجه روسيه بعد از حمله به شين والي اعلام كرد؛«حال مي توان اين سند را به فراموشي سپرد.» چند روز قبل نيز پرزيدنت مدودوف با استقبال از «روساي جمهور» هر دو دولت دوفاكتوي آبخازيا و اوستياي جنوبي آنها را پيشاپيش عضو سازمان ملل متحد ناميد.

اين جنگ اخير مشكل گرجستان با اين مناطق سركش را تشديد كرده است زيرا حال ديگر اين كشور نه از نظر سياسي و نه از نظر نظامي توانايي باز پس گيري اين مناطق را ندارد. بدين ترتيب پس از اين مرحله از جنگ، روسيه اين شانس را دارد كه اين هر دو استان را به عنوان تحت الحمايه تحت كنترل خود داشته باشد و حتي الامكان به صورت يكجانبه استقلال آنها را به رسميت بشناسد، درست همان كاري كه زماني تركيه در مورد «جمهوري ترك نشين قبرس شمالي» انجام داد. گرجستان تا به امروز نپذيرفته است اين منطقه جنجال برانگيز را از دست داده است همان طور كه آلمان روزگاري پروس شرقي را از دست داد. ساكاشويلي همچنان اطمينان مي دهد حتي از يك متر مربع از خاك گرجستان صرف نظر نمي كند. بزرگ ترين وعده انتخاباتي او اين بود كه چند صد هزار نفر از هموطناني را كه در سال هاي دهه 90 از آبخازيا و اوستياي جنوبي فرار كرده اند بار ديگر به موطن اصلي خود بازخواهد فرستاد.

تلاش گرجستان براي وحدت دوباره اين كشور سه تكه شده، آن هم با ابزار خشونت، موجب آن شد لبناني ديگر در قفقاز درست شود؛ كشوري كه وحدت سياسي آن تنها روي نقشه هاي كاغذي وجود دارد. اين حالت براي ژئواستراتژيست هاي مسكو نتيجه يي عالي به شمار مي آيد. آنها در سال هاي اخير با تشويش و اضطراب شاهد بودند كه چطور گرجستان به مراتب فراتر از ديگر جمهوري هاي شوروي سابق از حامي قديمي خود دور و به امريكا نزديك شد. آيا واقعاً همين حاميان جديد بودند كه در اين اواخر ساكاشويلي را براي بازگرداندن مناطق جدايي طلب به گرجستان، تشويق به استفاده از زور كردند؟

اينكه ساكاشويلي در چهار سال اول حكومتش، بودجه 583 ميليارد دلاري كشور فقيرش را شش برابر كرد مساله يي بود كه حتي اعضاي دولت را نيز نسبت به اينكه رئيس دولت در فكر راه حل نظامي است، به سوءظن وا مي داشت. و از آنجايي كه ساكاشويلي خواهان پيوستن فوري كشورش به ناتو بود نيز فشارهاي زيادي را موجب مي شد زيرا تا زماني كه گرجستان بر كل خاك ادعايي خود تسلط نداشته باشد نمي تواند به عنوان يك عضو در اين پيمان نظامي غرب حرفي براي گفتن داشته باشد. در نشست سران ناتو در ماه آوريل كه در بخارست برگزار شد، درخواست گرجستان براي پيوستن به اين سازمان مورد موافقت قرار نگرفت زيرا از نظر سران ناتو گرجستان شرايط لازم عضويت در آن را ندارد و حال اين تلاش مذبوحانه براي تسخير شين والي كه مي توانست در صورت موفقيت، آن شروط را محقق سازد، به احتمال زياد تبديل به خطاي پرعقوبتي شده است كه شخصيت لجوج ساكاشويلي را بيش از پيش خدشه دار مي كند.

به گزارش نشريه نيويورك تايمز، كاندوليزا رايس وزير امور خارجه امريكا هنگام صرف ناهار با ساكاشويلي در نهم جولاي امسال نسبت به هرگونه درگيري با روسيه به وي هشدار داده بوده است. البته رايس در ديدارش از تفليس در همان ماه جولاي آشكارا سيگنال هايي فرستاد كه حاكي از تلاش امريكا براي پيوستن گرجستان به ناتو بود.

به گفته «رابرت هانتر» سفير سابق امريكا در ناتو، ساكاشويلي به دليل باور غلط نسبت به اين مساله كه «دوستاني فداكار در واشنگتن دارد» اقدام به حمله يي پرپيامد به اوستياي جنوبي كرد.

هنوز هم در اين مورد كه روسيه مانند گذشته به غير از حوزه هاي نفت و گاز محصول ديگري براي رقابت در بازار جهاني ندارد، به اندازه كافي در افكار عمومي بحث نمي شود.

به همين دليل چندي پيش روزنامه نزديك به دولت«ايزوستيا» با توجه به محاصره شدن روسيه توسط غرب خواهان«معطوف شدن همه نيروها براي تسليح» شد.

«آدميرال ولاديمير ويسوژكي» فرمانده نيروي دريايي روسيه نيز در همان حال اعلام كرد كشورش ساخت پنج فروند از شش فروند ناو هواپيمابر را به پايان رسانده است.

از سوي ديگر مسكو مصمم تر از پيش در حال جذب آن معدود متحدان بالقوه خود است. همسايگان گرجستان يعني ارمنستان، روسيه سفيد، قزاقستان، قرقيزستان، ازبكستان و تاجيكستان از سال 2002 سازماني به نام «امنيت مشترك» تاسيس كرده اند و بدين صورت به صورت تقريبي مي توان گفت همه جمهوري هاي آسياي مركزي شوروي سابق بار ديگر تحت كنترل مسكو قرار گرفته اند و روسيه درصدد است گفت وگوهايي را براي استقرار پايگاه هاي نظامي در اكثر اين كشورها آغاز كند. در حال حاضر تنها 3170 سرباز در ارمنستان، 5500 سرباز در تاجيكستان و 500 سرباز در پايتخت قرقيزستان وظيفه حفاظت از پايگاه هاي هوايي روسيه را بر عهده دارند.

گردهم آوردن جمهوري هاي سابق شوروي در واقع شايد واكنشي لجوجانه به فروپاشي شوروي سابق باشد. به اصطلاح قدرت جذب مسكو بيشتر در مناطقي است كه از نظر پتانسيل هاي دموكراتيك در وضعيت نامساعدي قرار دارند. در عين حال اين خطر وجود دارد كه گردآمدن رژيم هاي فاسد و مرتجع به دور مسكو تنها با هدف دريافت اسلحه ارزان قيمت از روسيه انجام گيرد.

شوزوا يعني همان سياست پژوه مقيم مسكو عقيده دارد كه روسيه به دليل ناتواني هميشگي اش در عرصه اقتصاد، امروز هم مانند محافظه كاران قرون 19 و 20 به اصطلاح بازي مي كند. به گفته اين كارشناس، روسيه بدين ترتيب مي خواهد با معطل كردن غرب بار ديگر به تنهايي واضع قوانين جديد بازي در صحنه جهاني باشد. اما اين بازي مسكو باعث ايجاد وحشت در ميان كشورهاي واقع در غرب روسيه مي شود و به همين دليل است كه روابط كرملين با اوكراين يعني با همان كانون اصلي امپراتوري سابق روسيه در وضعيت بسيار نامناسب و تنش آلودي قرار گرفته است.

پرزيدنت ويكتور يوشچنكو هفته گذشته دستورالعملي را ابلاغ كرد كه بر پايه آن از اين پس ناوگان دريايي روسيه مستقر در شبه جزيره اوكرايني «كريمه» بايد هر گونه تحرك دريايي را از 72 ساعت قبل به اطلاع كي يف برساند. اما يوشچنكو مي داند نمي تواند بر اجراي چنين دستورالعملي پافشاري كند زيرا در اين صورت خطر جنگ جدي خواهد بود زيرا مسكو كريمه را يكي از مناطق بسيار قديمي خود مي داند كه 50 درصد از ساكنان آن را روس ها تشكيل مي دهند.

از آنجايي كه برادر بزرگ تر در مسكو حساسيت زيادي نسبت به گرايش جمهوري هاي سابق شوروي به غرب دارد، در مقابل هر پرسشي به جاي پاسخ از حربه تهديد استفاده مي كند و به همين دليل به ويژه كشورهاي به اصطلاح ماهواره يي با اشتياق بيشتري به آغوش ناتو مي شتابند. توافق نهايي لهستان با ايالات متحده در مورد استقرار دفاع موشكي امريكا در اين كشور نشانه آشكاري از عدم محبوبيت مسكو به شمار مي آيد.

مسكو تا به امروز از درك اين واقعيت عاجز است كه كشورهاي اروپاي شرقي راه و روش امريكايي را، با وجود شكست اين كشور در عراق، به مراتب بيشتر از مدل مسكو يعني آن «دموكراسي هدايت شده» مي پسندند؛ مدلي كه در واقع نمونه يي است از رژيمي اقتدارگرا كه در انتخابات اعمال نفوذ و اپوزيسيون را سركوب مي كند. بدين ترتيب تك خال باقي مانده براي روسيه در حال حاضر همان به اصطلاح سلاح انرژي است. حتي روگوشين سفير روسيه در ناتو هم جنگ اوستياي جنوبي را «مناقشه يي بر سر نفت و انرژي» عنوان مي كند.

آنچه در روزهاي پيش به صورتي فزاينده ذهن امريكا را مشغول كرده اين است كه چطور مي توان با اين روسيه قدرتمند و گستاخ كنار آمد و در مقابل پوتين به عنوان كارگردان اصلي سياست مسكو، چه لحني را بايد به كار گرفت؟

در واشنگتن دو ديدگاه رسمي و غيررسمي در مورد پوتين وجود دارد. مساله اصلي اين نيست كه با چه كسي صحبت مي شود بلكه مكان صحبت است كه اهميت دارد. پس از حمله روسيه به گرجستان، پوتين در زير تابش نورافكن ها يك متجاوز به نظر مي آيد. اما در گفت وگوهاي پشت پرده و خصوصي يك قهرمان روسي است كه به رواني به زبان قدرت سياسي تكلم مي كند.

در همان حال كه پرزيدنت بوش از تهاجم روسيه به گرجستان به عنوان عملي «ناشايست و غيرقابل قبول» ياد مي كند،«رالف پترس» يكي از ژنرال هاي سابق امريكا در نشست انستيتوي محافظه كاران امريكا اين عمليات را «باشكوه» مي نامد و نشريه وال استريت ژورنال «ولاديمير بناپارت» را تيتر مي زند.«كليفورد گاري» يكي از كارشناسان برجسته امور روسيه و مشاور پرزيدنت بوش عقيده دارد؛«چه بخواهيم و چه نخواهيم نام پوتين بي ترديد در تاريخ روسيه به عنوان رهبري بزرگ ثبت خواهد شد.»

بوش و پوتين تقريباً همزمان به قدرت رسيدند؛ پوتين در پايان سال 1999 و بوش يك سال بعد از آن. بوش پس از اولين ديدارش با رهبر روسيه گفت؛«در چشم هايش خيره شدم و توانستم احساسش را بخوانم.»

بوش در نگاه پوتين كسي را ديد كه مي خواست ببيند؛ يك كمونيست پرجنب و جوش كه ضرورت حركت به سوي اقتصاد بازار و دموكراسي را مي پذيرد.

در آن زمان محافظه كاران سرمست از به اصطلاح پيروزي هاي خود بودند و به همين دليل بوش در سال 2002 به شوراي امنيت ملي دستور داد كه نسبت به تدوين يك سند مبنايي رسمي براي سياست خارجي اقدام كند.

مبناي در نظر گرفته شده در آن سند كه هنوز هم از نظر دولتمردان امريكا اعتبار دارد به اين مضمون است؛«مناقشات بزرگ قرن بيستم يعني نزاع ميان آزادي و توتاليتاريسم با پيروزي نيروهاي آزادي خواه و ايجاد مدلي پايدار و منحصر به فرد براي پيروزي ملت پايان مي گيرد؛ مدلي كه مولفه هاي اصلي آن آزادي، دموكراسي و تاسيس نهادهاي آزاد است.»

«استراب تالبوت» يكي از معاونان وزارت خارجه امريكا در دوران آلبرايت عقيده دارد پوتين به اصطلاح يك روان پريش زنده و بوش حال و پس از حمله روسيه به گرجستان يك بار ديگر يك لاف زن تمام عيار است.

به عقيده اين كارشناس روسيه به هيچ عنوان نمي خواهد شبيه به غرب قديم به نظر بيايد. اين خبر كه پوتين از طريق گرجستان به غرب اخطار داده است در واقع از سه بخش تشكيل مي شود؛ اولاً روسيه به صحنه جهاني بازگشته است. دوم اينكه روسيه در تلاش براي كسب قدرتي جديد است اما اين به معناي بازگشت به دوران ايدئولوژي سياسي و خودكفايي اقتصادي نيست و سوم اينكه روسيه مي خواهد شرايط همزيستي اش در نظم نوين جهاني را خود تعيين كند.

تالبوت در عين حال عقيده دارد اين مسائل نشانگر آن است كه شرط اوليه سياست خارجي امريكا از دوران بوش پدر و كلينتون گرفته تا بوش پسر سراسر اشتباه بوده است.

به گفته تالبوت همواره مي توان اين برداشت را كرد كه روسيه حتي الامكان و در نهايت با ساختارهاي موجود غرب از جمله با ناتو، جي 8 و سازمان تجارت جهاني خواهان همزيستي است؛«حال مي دانيم آن شرط اوليه نادرست بوده است.»

پس بدين ترتيب بود كه اعضاي دولت بوش در هفته بحراني گذشته در كمال درماندگي بودند و كاري جز دشنام دادن به مسكو و تهديد از دست شان برنمي آمد. بلندپايه ترين مقام دشنام گوي امريكا هم معاون رئيس جمهور يعني«ديك چني» بود كه مي گفت اين تهاجم «بدون پاسخ نمي ماند.» اما همه در واشنگتن مي دانند اين پاسخ چيزي جز يك خشم و عصبانيت پوچ نخواهد بود.

اين جدال هاي لفظي در چهارشنبه هفتم آگوست به نقطه اوج خود رسيد. آن روز جرج بوش در حالي كه از سوي رايس و رابرت گيتس وزير دفاع همراهي مي شد به باغ گل سرخ كاخ سفيد آمد و پيام زير را در برابر دوربين هاي تلويزيوني قرائت كرد؛«روسيه با اين رفتار جايگاه خود در ساختارهاي سياسي، امنيتي، اقتصادي، سياسي و ديپلماتيك را به خطر مي اندازد.» وي همزمان با اين پيام ارسال دو محموله پتو و مواد غذايي به مناطق بحران زده را تاييد كرد.

اما جالب آنكه پس از ارسال اين كمك ها بود كه رئيس جمهور گرجستان ضمن تشكر از امريكا، از يك «نقطه عطف» در وقايع جنگ گفت و ادعا كرد امريكا آماده است تا فرودگاه ها و بنادر گرجستان را داير نگه دارد. اما بوش چاره يي جز تكذيب تلويحي سخنان ساكاشويلي نداشت و البته اين تكذيب را بر عهده ديگران گذاشت. بي ترديد هيچ كس در امريكا خواهان درگيري نظامي با ارتش روسيه نيست و حتي «چارلز كراوتهامر» مقاله نويس معروف و پرخواننده واشنگتن پست نيز در اين نشريه نوشت؛«بايد واقع بين باشيم.»

از نظر سياسي البته امريكايي ها همه تلاش خود را بر حفظ وجهه بين المللي متحد گرجي خود ساكاشويلي به كار مي گيرند، يعني حفظ وجهه كسي كه روسيه بلافاصله بعد از پايان عمليات نظامي خود براي سرش جايزه تعيين كرده است. از سوي ديگر در روزهاي گذشته چند ده هزار نفر در بلوار روستاولي تفليس تجمع كردند و در فضايي آكنده از غم و شادي سرودهاي ميهني خواندند و از ساكاشويلي حمايت كردند. دو دختر جوان نيز با چشم هايي وحشت زده پلاكاردي را بالا برده بودند كه روي آن نوشته شده بود؛«از روسيه هراسي نداريم.» با اين حال بسياري از مردم گرجستان به شدت از ساكاشويلي عصباني هستند و او را مسوول اين بزرگ ترين شكست كشورشان پس از استقلال مي دانند و در همان حال بسياري از نيروهاي سياسي آماده تغيير در خط مشي هاي دولت هستند.

علاوه بر «لوان گاچچيلادزه» كه در انتخابات ژانويه از ساكاشويلي شكست خورد، دو تن از اعضاي سابق دولت يعني «گرگوري چاين دراوا» و خانم «سالومه سورابيشويلي» وزير خارجه سابق نيز از جمله مخالفان آشتي ناپذير رئيس جمهور گرجستان به شمار مي آيند. اين دو نفر به خاطر متهم كردن ساكاشويلي به سوءاستفاده از قدرت كنار گذاشته شدند.

حال يكي ديگر از متحدان قديمي ساكاشويلي نيز از اين رئيس جمهور عملگرا فاصله مي گيرد و او كسي نيست جز خانم «نينو بورجانادزه» رئيس سابق پارلمان كه رئيس جمهور را به ناديده گرفتن نقش اپوزيسيون در روند سياسي كشور متهم مي كند. بورجانادزه در كسوت يك طراح سياسي مجرب در ميان نخبگان گرجستان از محبوبيت برخوردار است و حتي روسيه هم او را به عنوان كانديداي مصالحه جوي گرجستان مي پذيرد.

البته هنوز براي اقدامات فراگير زود است اما فعلاً رفت و آمدهاي سياسي جريان دارد. پس از ساركوزي رئيس دوره يي اتحاديه اروپايي، آنگلا مركل و كاندوليزا رايس نيز براي ماموريت ميانجي گرانه به مناطق بحراني وارد شدند. آنها تلاش كردند تا بفهمند پوتين به عنوان واضع اصلي فرمول هاي سياسي بر جاي گذاشته شده براي مدودوف، تا كجا مي خواهد برود.

اما در قفقاز چه اتفاقي در حال رخ دادن است؟ وضعيت به چه صورت پيش مي رود؟ در حال حاضر مسكو بر اساس قرارداد آتش بس نيروهاي خود را از گرجستان خارج مي كند و اين كشور مي تواند بار ديگر به زندگي ادامه دهد، اما ساكاشويلي در نهايت از آبخازيا و اوستياي جنوبي قطع اميد خواهد كرد. ماجراجويي نظامي اخير رئيس جمهور گرجستان دير يا زود به قيمت از دست دادن مقام و موقعيتش تمام خواهد شد. از ديدگاهي وسيع تر مي توان گفت كه اميد گرجستان نيز به مانند اوكراين براي عضويت در ناتو تبديل به نااميدي شده است.

اما مردم جهان از اين پس نگاهي دقيق تر به اين گوشه دورافتاده ميان آسيا و اروپا و ايالات و اقوام آن خواهند داشت. خشم غرب عليه اين كودتاي نظامي مسكو در اين چند هفته به اوج خود رسيده است و مساله قفقاز جزء مسائل روزمره سياسي امريكا شده است. البته روسيه نيز حداقل براي ايجاد توازن با چين، به امريكا نياز دارد. رئيس جمهور جديد امريكا چه مك كين باشد و چه اوباما چاره يي جز يافتن متحدان جديد براي كنار آمدن با مناقشات جهاني ندارند.

اما روسيه پوتين امروز در جايگاه برنده قرار دارد و شخص پوتين قاطعانه و مصمم معيارهاي روسي را بر بحران قفقاز حاكم كرده است.

حال ديگر دنيا مي داند كه روسيه ادعاهاي خود به عنوان يك ابرقدرت در كنار امريكا را شدت مي بخشد.

جنگ قفقاز در حال حاضر تمام شده و جنگ سالار آن يعني پوتين در پس پرده رفته است و اين مدودوف بود كه از ميانجي هاي غربي پذيرايي مي كرد و دوربين هاي تلويزيون دولتي هم البته روي اين رئيس جمهور صوري زوم كرده بودند. پوتين بعد از انجام كار بار ديگر ظاهراً به جايگاه دوم خزيد و حال در مقر كسالت آور نخست وزيري مشغول صحبت با كارشناسان اقتصادي است و در مورد طرح پيش نويس بودجه روسيه در سال 2023 با آنها گفت وگو مي كند.
 دوشنبه 4 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 339]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن