واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: چشمم به بهار روشن و قلبم پنجرهاي شد به روي نور و روشنايي
فرجام زمستان؛ سردي، سكوت و خامشي است. خوشا به حال همه كساني كه منتظر آمدن بهار ماندهاند و فصل رفتن به گلشن و چمن را به شادي نشستهاند.
منتظران بهار، فصل شكفتن رسيد
مژده به گلها بريد، يار به گلشن رسيد،
بهار انگار ما را از تنگناي زمين تا بلنداي آسمان ميرساند و ما امروز دست در دست بهار، معجزه طبيعت را به نظاره نشستهايم.
اين سبزه كه امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاك تو بر خواهد رست
و من انديشهكنان، غرق اين پندارم كه چگونه ميتوانم اين رستاخيز را در درونم به پا كنم، چطور ميتوانم زمستان وجودم را به بهاري دلانگيز و با نشاط مبدل سازم. چهسان ميسر است كه عاشق باشم و همه را دوست بدارم؟
در هنگامهاي كه خاك جان يافته و زمين و زمان چون بهشت برين شده از گندمزارهاي سرشار و شاخههاي زرين پربار، آسمان دري به روي خورشيد گشوده است.
سلام بر رودهاي پرآب و خروشان، سلام بر كوههاي سر به فلك كشيده، سلام و درود بر دشتهاي وسيع و سرسبز كه زادگاه من است. ايران، سرزمين پاكان و فرشتگان.
ياد بگذشته هميشه روشناي آينده است، پدرم كه روحش شاد، عاشق بهار بود و ميگفت: «در بهار بايد پاييزهاي دلگير را كه گاهي در وجودمان پديد ميآيد به بهاراني پر از سرسبزي و آرامش مبدل كنيم.»
انگار شكوفههاي بهاري دلواپسيها را ميستانند، غم و درد را پس ميزنند و چهرهها را گشاده، زبان را نرم، دلها را مهربان و دست و دل را باز ميكنند. اما فراموش نكنيم كه «مادر شادي رنج است و در زير يك ناكامي هزار گنج است.» يعني در زمستان هم ميشود بهار را جستجو كرد، اگر بهار را در جان و دلمان نشانده باشيم.
باد آمد و بوي نو بهاران با او
ابر آمد و نرم نرم باران با او
خاموشي باغ را شكستند كه صبح
گل سر زد و گلبانگ هزاران با او
لحظه لحظه بهار را قدر بدانيم و از تماشاي زيباييهاي طبيعت لذت ببريم البته با چشم جان.
جواني كه يكي از تابلوهاي نقاشي صاحب نام را تماشا ميكرد با حيرت به نقاش گفت:
«استاد، اين تابلوي شما رنگآميزي عجيبي داره كه من هيچ وقت چنين رنگهاي زيبا و تحسينبرانگيزي را در طبيعت نديدهام.»
نقاش خندهاي كرد و گفت: دوست من يادت باشه طبيعت آنقدر هوشمنده كه پيش چشمهاي همه كس جلوهفروشي نميكنه.
چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.
و كلام آخر اينكه در سال نو، با نگاه نو تلاش كنيم هميشه به خوبيها و امتيازهاي ديگران توجه داشته باشيم نه معايب آنها.
با اين نوع نگاه به زندگي، خودمون رو عزيزتر و دوستداشتنيتر ميكنيم و سعادت و توفيق ،رفيق راهمان خواهد شد.
چرا كه زندگي بازتابي از رفتارها و عملكرد هر انسان است، هر قدر آدمها از موفقيتها و پيشرفتهاي ديگران لذت ببرند در واقع به رشد و كمال خودشان اضافه كردند.
«پس بياييد در سال نو، عاشق هم باشيم و در كنار هم عاشقانه زندگي كنيم.»
شاد و سبز باشيد
هرمز شجاعي مهر
چشمم به بهار روشن و قلبم پنجرهاي شد به روي نور و روشنايي
فرجام زمستان؛ سردي، سكوت و خامشي است. خوشا به حال همه كساني كه منتظر آمدن بهار ماندهاند و فصل رفتن به گلشن و چمن را به شادي نشستهاند.
منتظران بهار، فصل شكفتن رسيد
مژده به گلها بريد، يار به گلشن رسيد،
بهار انگار ما را از تنگناي زمين تا بلنداي آسمان ميرساند و ما امروز دست در دست بهار، معجزه طبيعت را به نظاره نشستهايم.
اين سبزه كه امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاك تو بر خواهد رست
و من انديشهكنان، غرق اين پندارم كه چگونه ميتوانم اين رستاخيز را در درونم به پا كنم، چطور ميتوانم زمستان وجودم را به بهاري دلانگيز و با نشاط مبدل سازم. چهسان ميسر است كه عاشق باشم و همه را دوست بدارم؟
در هنگامهاي كه خاك جان يافته و زمين و زمان چون بهشت برين شده از گندمزارهاي سرشار و شاخههاي زرين پربار، آسمان دري به روي خورشيد گشوده است.
سلام بر رودهاي پرآب و خروشان، سلام بر كوههاي سر به فلك كشيده، سلام و درود بر دشتهاي وسيع و سرسبز كه زادگاه من است. ايران، سرزمين پاكان و فرشتگان.
ياد بگذشته هميشه روشناي آينده است، پدرم كه روحش شاد، عاشق بهار بود و ميگفت: «در بهار بايد پاييزهاي دلگير را كه گاهي در وجودمان پديد ميآيد به بهاراني پر از سرسبزي و آرامش مبدل كنيم.»
انگار شكوفههاي بهاري دلواپسيها را ميستانند، غم و درد را پس ميزنند و چهرهها را گشاده، زبان را نرم، دلها را مهربان و دست و دل را باز ميكنند. اما فراموش نكنيم كه «مادر شادي رنج است و در زير يك ناكامي هزار گنج است.» يعني در زمستان هم ميشود بهار را جستجو كرد، اگر بهار را در جان و دلمان نشانده باشيم.
باد آمد و بوي نو بهاران با او
ابر آمد و نرم نرم باران با او
خاموشي باغ را شكستند كه صبح
گل سر زد و گلبانگ هزاران با او
لحظه لحظه بهار را قدر بدانيم و از تماشاي زيباييهاي طبيعت لذت ببريم البته با چشم جان.
جواني كه يكي از تابلوهاي نقاشي صاحب نام را تماشا ميكرد با حيرت به نقاش گفت:
«استاد، اين تابلوي شما رنگآميزي عجيبي داره كه من هيچ وقت چنين رنگهاي زيبا و تحسينبرانگيزي را در طبيعت نديدهام.»
نقاش خندهاي كرد و گفت: دوست من يادت باشه طبيعت آنقدر هوشمنده كه پيش چشمهاي همه كس جلوهفروشي نميكنه.
چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.
و كلام آخر اينكه در سال نو، با نگاه نو تلاش كنيم هميشه به خوبيها و امتيازهاي ديگران توجه داشته باشيم نه معايب آنها.
با اين نوع نگاه به زندگي، خودمون رو عزيزتر و دوستداشتنيتر ميكنيم و سعادت و توفيق ،رفيق راهمان خواهد شد.
چرا كه زندگي بازتابي از رفتارها و عملكرد هر انسان است، هر قدر آدمها از موفقيتها و پيشرفتهاي ديگران لذت ببرند در واقع به رشد و كمال خودشان اضافه كردند.
«پس بياييد در سال نو، عاشق هم باشيم و در كنار هم عاشقانه زندگي كنيم.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 385]