تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 11 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):روزه دارى (در حكم) دهانى است كه جز به خير سخن نگويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836187568




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

با برادرهام و خانم هاشون چیکار کنم : مشکلات بزرگ در عین حال کوچک


واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام دوستان قبل از هر چیز از تمام کسایی که از این بحث دیدن کردن و لطف کردن نظر شون هم گفتن نهایت تشکر رو دارم 
 قبل از اینکه مشکلم رو بگم فکر کنم کمی از خانواده ام بگم بهتر باشه، راستش ما سه تا برادریم که من از همه کوچیک تر هستم  دو تا بردارام نزدیک یکسالی می شه که ازدواج کردن و قبل ازدواجشون چند سال با خانمشون دوست بدون (4-5سال) در مورد ازدواجشون هیچ مخالفتی از طرف ما نشد و مدتی حتی در صورتی که دوست دختر برادرهام بودن با خانواده ما ( بیشتر مادرم )در ارتباط خارج از منزل مثل تولد ها و جشن فارغ التحصیلی و ... بودن ، به نحوی مادرم خودش رو دوست پسرهاش و دوست دختر هاش بود .
 
بعد از گذشت مدتی و رسیدن به مراحل ازدواج متاسفانه پدر من که وضع مالی خوبی داشت ،ثروتش رو از دست داد البته به دلیل بحران های اقتصادی و بالارفتن هزینه ها و کار نکردن پدرم از سن 55 سالگی  و به ناچار خورده شدن سرمایه ، این بین به دلیل اینده نگری نکردن پدرم و عدم توجه به آینده سه تا پسر که در این جامعه پدر باید پشتوانه باشه اختلافات خانوادگی بین مادر و پدرم ایجاد شد و فقط ما بچه ها در جریان بودیم و در تلاش که به نحوی پدرمون رو متوجه کنیم که در حال از دست دان زندگیششه،به هرحال بعد از گذشت زمان و تلاش مادر در پشتبانی مادی و عاطفی و تا حدودی هم پدر و هم مادر بودن  ، از خونه 500 متری ویلایی بالا شهر رسیدم به اجاره نشینی تو یه واحد 80 متری تقریبا جایی تو همون محل اما پشت و چند سطح پایین تر....
 
حالا تو این شرایط برادرهام تازه فارغ التحصیل شده بودن و چندین سال با دختر دوست بودن و هم مجبور به ازدواج و هم عاشق به هر سختی بود با وام و ... به کمک مادرم عقد انجام شد ولی بردار هام هنوز انتظار داشتن ولی مشکل رو مادرم می دونستن (شاید مقصر هم باشن اما خیلی تلاش کردن و در شرایط اجتماعی و مادی نبودن که جدا بشن و بارها گفتن که اگه جدا بشن در مقابل همسرشون در آینده کم میارن چون مشکل مادی اهمیتش در حد مشکل خانوادگی نیست)
عروسها به خصوص عروس بزرگمون خیلی ابراز محبت و صمیمیت می کردن ولی بعد عروسی  در واقع زمان مراسم همه چیز دگرگون شد انتظارات عجیب ، بی احترامی های زیاد ، دروغ های زیاد و...  خانواده عروس ما از طبقه ضعیف بودن و پدر و مادرهاشون هم سواد زیادی نداشتن ولی پدرشون بعد مدت ها از شهر کوچیک موفق شده بود یه فروشگاه مبل بزرگ بزنه و... این بین خدا شاهده ما کوچکترین برخوردی نکردیم که ما در سطح  هم نیستم هیج زمان و حتی در زمان اختلافات  ولی بعد اینکه ما شرایط مادیمون عوض شد یه جورهایی سعی در خود بزرگ بینی داشتن و دروغهای شاخداری می گفتن و ما به خاطر احترام و اینکه بردارمون نتونستن شرایط مادیشون رو حفظ کنن حرفی نمی زدیم .  اما مشکل که من با بردارهام و عروس ها پیدا کردم بسیار عجیبه  با وجود اینکه من همیشه تو هرچیز پشتشون بودم برای تولداشون کلی مهمونی می گرفتیم ، به عنوان یه برادر کوچیک که 6 سال ازشون کوچیکتره براشون گیفت عروسی درست کردم کادو های خوب می خریدم احترام می ذاشتم باهاشون مثل خواهر خیلی صمیمی بودم ناگهان رفتار های توهین امیز شد حتی به طور اشکارا بین ما اختلاف انداختن نمونه اش رو بخوام بگم دقیقا نزدیکای عروسی بود و من که دانشجو شهر دوری بودم و بعد 4 ماه میومدم شهر به خاطر شرایط مادی نمی تونستم  رفت و امد کنم به عنوان یه جون  پولهام رو جمع کرده بودم و مادر هم کمی کمکم  کرده بود که یه گوشی 600 تومنی که چشمم رو گرفته بود بخرم روزی که با برادرم و مادر و پدرم برای کارهای عروسی برادرم کلی این ور اونور دویده بودیم از جلو یه موبایل فروشی رد شدیم و من از برادر بزرگم که تو این مورد اطلاعاتش خوبه خواستم باهم بریم گوشی ببینم هرچند که خود اون کلی من رو به این گوشی مشتاق کرد یهو گفت نه در حد تو نیست ،فکر کردی کی هستی و ما تو ماشینی که پدر قبلا برای برادرم خریده بود بودیم در رو قفل کرد و گفت نه باهات میام نه حق داری خودت بری حالا من متعجب موندم......... مادرم گفت خوب بذار خودش بره  در باز کرد و من که دیگه کوفتم شده بود الکی رفتم و امدم ، بعد امدم گفتم من به عنوان برادر بزرگتر باهات مشورت کردم نخواستم تو بخری و... که بازم گفت در حد تو نیست منم جوش اورم و گفتم هرچقدر حرف نمی زنیم فکر نکن حالیون نیست یه سوال ازت دارم شما می گی پدر زنم برای پسر 22 سالش ماشین 50 میلیونی خریده و می خواد بنز کوپه بخره بعد چطور میشه دختر بزرگ اون خانواده که 32 سال سنشه بعد گذشت 6 ماه هنوز یه گوشی 20 تومنی دیستشه ! حالا به برادرت می گی در حد تو نیست یه گوشی با پول خودش بخره ، تو راه بودیم که دستی ماشین رو کشید و گفت پیاده شو  اون وسط خیابون اصلی ! پیاده شدم از پدر و مادرم انتظار داشت من رو ول کنن و با اون برن ! امدیم خونه بعد کلی ناراحتی خانمش  اس ام اس بدی میدی که می که از تو خواب به سر مبری وقتی بیدار بشی می فهمی که تو اب نمک خوابی و باد کردی و.... شدیدا بهم بر خورد و من هیچ جوابی ندادم بعد از اون ماجرا میومدن خونموم ولی بسیار بی ادبانه حتی دست دراز می کردم سلام نمی کردن و .... گذشت به اسرار ماردم عروسیشون امدم و بازم خر شدم کلی این ور اونور دویدم میز عقد بچین و کارههای عروسی رو چک کن ...بعد عروسی دیگه حتی یه تشکر نشد و بعد رفتن زیر کلی وام گفتن به ما توهین کردین خودتون رو گرفتین! عیدامسال امدم شهرمون اما یه زنک نزد که بعد 6 ما نبودنت بیا باهم بریم بیرون بیا یه شب خونمون ، تولدم روز عروسی دادش بعدیم همین عید بود روز عروسی هیچ کس هیچی نگفت دلم شکست و بعد برای عید دیدینی بعد یه هفته امدن خونمون و ما هم که می خواستیم بریم گفتن کار داریم اونا نیستن و .... و نذاشتن بریم با این حال روز عید دیدنی امدن یه کادر رو به یه کاغذ کادو خیلی معمولی گذاشت رو میز همین هیچی تعطیلات گذشت و من رفتم حتی خدا حافظی هم باهم نکرد و تا امروز یه زنگ نزدن که برادر زنده ای مردی حالا من به شخصه نمی دونم چیکار باید کنم رابطم رو کلا قطع کنم چون اونا بازم پیش پدر و مادرم میان و توهین های خودشون رو می کنن تا جایی که مادرم برای عروسی ارایشاه رفته بود گفته بودن چرا رفته اریشگاه ،یا وقتی امدیم خونه جدید مادرم واسه خونه پرده گرفته گفتن چرا پرده خریدن بدون پرده زندگی کنین یا امده بودن خونه ما مادرم براشون کباب سفارش میده چون جمعه بوده و بدون امادگی امده بودن و غذای خاصی نداشتن و بر میگرن می گن چرا کباب می خورین اصلا هیچی نخورین !!! دیگه فکر کرد اگه براشون خونه زندگی فراهم نشده نباید ما زندگی کنیم و به اینجور رفتارهای توهین امیز ادامه میدن و من تحمل این کارها رو ندارم چون همه چیز مادیات نیست در حالی که زن هاشونم مادیات و خانواده مرفی هم ندارن اما انتظار دارن در حد شرایط قبلی ما باشن حالا که نیستن توهین و... شما بگین چی به چیه من یه پسر و جدا حوصله این کارها رو ندارم ببخشید دلم خیلی پر بود این مدت به هیچکس هیچی  نگفتم
 
 
 

شما تا میتونی به روی خودت نیار.هرکسی تاوان حرفهای بد وبی احترامیهاشو میبینه.اصلا اونا نباید به بزرگترشون بی احترامی کنن هرچی باشه این پدرومادر براشون خیلی زحمت کشیدن اخه خوشبختی واحترام که نباید به پول باشه.شما برادرمن احترامشون رو نگه دار ومیتونی حتی با برادرهات تنهایی صحبت کنی.یکی از زنداداش ها تون که بیشتر درک میکنه رو باهاش تنهایی صحبت کن ویجورایی براش درد دل کن.درضمن شما خواهر ندارید؟اگه میدونی زیاد به پدرومادرت بی احترامی میکنن از یه بزرگتر بخواه باهاشون صحبت کنه.شما هم اگه چیزی لازم داری بایه دوست مطمئن برو بخر وبه برادرهات نگو ولی مواظب باش اشتباه نکنی که بعدا به ریشت بخندن.به امیداینکه مشکلت زود حل شه.به من هم خبر بده.

چيزي براي گفتن ندارم متاسفانه خيلي ها يادشون ميره  يك خدايي هميشه ناظر اعمال ماست
 

به نظر من بهشون فکر نکن. و سعی کن خود دار باشی یعنی با عصبانیت جوابشون رو نده .
ضمنا می تونی با یه نفر که عاقل و مورد اعتماده مشورت کنی. برادرهات هم فعلا به خاطر اینکه احساس میکنن دربرابر خانم ها شو کم گذاشتن از نظر مالی ، نمی تونن منطقی فکر کنن چون ذهن شون در گیره مطمئنا با توجه به شرایط قبلی تون قولهای زیادی بهشون دادن که نتونستن عملی کنن.
راجع به خرید و اینام بهتره خودت با دوستهات یا حتی مادرت بری بیرون . با مادرت یا برادرت هم می تونی خیلی اروم و منطقی صحبت کنی .

دوست عزیز نسبت به شما یه حس خوب دارم شاید به خاطر اینه که یه برادر دارم به حساسی و شکنندگی شما و تقریبا هم سن شما. که خیلی خیلی هم دوستش دارم. بیست و چهارساعت هم کارم شده باهاش صحبت کردن و نصیحت کردنش. جالب اینه که در ظاهر اصلا به نصیحت هام گوش نمی ده اما با فاصله زمانی و عدم پیگیری من توی عمل می بینم داره نصیحت هامو گوش میده. توی مطالیت خیلی چیزها دست گیرم شد. می دونم کارم به درازه گویی خواهد کشید اما تحمل کن و نصیحت این خواهر بزرگترتو گوش بده.
1. از توی نوشته هات میشه فهمید از پدرت و سیاست های زندگیش دلخوری، شاید اگه اون یکم با درایت تر بود الان شما اینجا تاپیکی نمی زدی و ... به هر حال چرخ گردون همیشه برای همه آدمها خوب و درست و حسابی نمی چرخه. فقط پدر شما نیست، خیلی ها این شرایط رو تچربه کردن و هیچ اتفاقی هم نیافتاده.
2. از توی نوشته هات میشه فهمید عجیب مادرتو دوست داری و قبولش داری. خیلی خوبه اما مواظب باش بین پدر و مادرت هرگز قضاوت نکنی و شکاف بینشون ایجاد نکنی. از یک پدر شنیدم که خیلی دلش شکسته میشه وقتی بچه ها طرف مادرشونو میگیرن و اونو مقصر می شناسن.
3. چون قبلا زندگی خوب و خوشی داشتی و برادرهاتم خوب مجرد بودن یکم سطح توقع ات از اونا بالا رفته. باید درک کنی که در حال حاضر اونا خودشون هراز و یک مشکل توی زندگیشون دارن. همون زندگی کردن با زنهایی با اون ادا و اصول ها خودش کاره حضرت فیله. شما شاید ندونی که اگه اون یه کادو حسابی برات بگیره حتی برای عروسیت شاید باید مدتها سره اون کادو از همسرش بی مهری ببینه (اینا فرضیه) بنابراین من بعد اصل توقع توجه زیاد و کادو و تولد و این جور چیزها رو ازشون نداشته باش. براشونم نکن. وقتی براشون نکنی توقع عوضشو هم نداری. گذشته ها رو فعلا تا اوضاع اروم تر بشه فراموش کن.
بابا جون من خود شخصا اگه شوهرم زیاد طرف خواهرش بره و نمی دونم مثلا بوسش کنه، یه هفته باشوهرم سرسنگین میشم. درک کن. بعدها که خودت انشاالله ازدواج کردی اینا رو می فهمی.
4. ای وای از دست تو... که همه چیز رو توی مادیات می بینی. هزار دفعه نوشتی وضمون خوب بود. وضمون خراب شد. خانواده عروسهاتون وضعشون بده و حالا خوب شده و .... تا زمانی که همه دیدگاهت توی پول باشه زندگی برات زهر ماره، ول کن این مادیات لامذهبو. همه رفتارها رو به پول ربط دادی. این که عروس شما بی ادبی می کنه و تربیت درست و حسابی نداره چه ربطی به پول شما داره. اینکه به خودش اجازه میده توی کوچکترین مسائل زندگیتون دخالت کنه چه ربطی به پول نداشتن شما داره!!!
5. دوست عزیز مقصر اصلی این شرایط پدر و مادر شما هستن که از همون اول اجازه دادن عروسها باهاشون این جوری رفتار کنن. اگه آدم توی زندگی شل بجنبه ، سفت می خوره. اگه یکبار و فقط یکبار والدینتون جلوشون به ایستن دفعه آخرشون می شه که بخوان به شما که به نوعی جوون اون خونه هستین و به پرده و غذای خونتون کار داشته باشن. وقتی اونا حرف بی ادبی می زنن و مادر و پدرتون می ایستن و نگاه می کنن باید منتظر شرایط بدتراز این هم باشین.
6. اما شما دوست عزیز. در حال حاضر صبور باشید اما در عین حال برای خودتون ارزش قایل بشین. دلیلی نداره که کسی به شما بی احترامی کنه. اگر اجازه بدین بعدها به خودت و خانوادت و همسرت باز هم توهین میشه. برای خودت شخصیت قایل بشو و به کسی احترام بگذار که بهت احترام می گذاره. فقط تماس تلفنیتو با برادرهات حفظ کن. باهاشون درست صحبت کن اما توی صحبت هات بهشون بفهمون که دلخوری ازشون.

به نظر من زیاد به خودت نگیر چون این دوره زمونه یه دوره زمونه ای شده که نباید از کسی انتظار داشت. اگه یه حرفی یه چیزی گفتند که ناراحتت کردن شما به روی خودت نیار نزار روی عروساتون به خونواده تون باز بشه که اون وقت وضع بدتر میشه . فقط بی محلی.امیدوارم درست بشه .

اگه بخوای به کارها و حرفاشون توجه کنی از پیشرفتت میمونی با توجه به اینکه خیلی جوونی تمام تمرکزت رو بده روی درس و کارت. به فکر آینده باش و آینده رو بساز اگه بخوای به حرفای اونا توجه کنی غیر ناراحتی و در جازدن چیزی برات نداره شاید این حرف ظاهرا درست نباشه ولی حقیقت زندگی اینه که "زندگیه خودتو بکن"

خوندن نوشته هاتون خیلی سخت بود!!!!
شما به عنوان یک مرد اصلا توقع اینکه تولدتونو تبریک بگنو کادو بخرن نداشته باشید.فکر میکنم چون پسر کوچک خونواده اید همدم مامان بودیدو یه خورده توقعاتتون مثل ایشون شده.شما یک مرد هستید مشکلات واسه آقایون انقدر بزرگتر از اینا وجود داره که اینا به چشم نمیاد.ما خانوما رو که میبینید این چیزا به چشممون میاد اقتضای جنسیتمونه و اینکه مشکلاتمون محدوده این جور چیزا واسمون خیلی بزرگه.جزای کار زشت برادرها و خانومهاشونم بی محلیه.اون روزی که اون دخترها رو که هیچ نسبتی با شما نداشتند رو به جمع خصوصیتون راه دادید زمینه این گستاخی هارو فراهم کردید.اتفاقا راجع به خرجو مخارجتونم باید پیش اونا بیشتر خرج کنید.و در جواب بگید شما خودتون همدیگرو خواستید و حالا هم مستقلید.من مخالف ازدواج های دوستی نیستم اما باید پای مشکلاتو همه چیز باشن.ازین به بعد شما بیشتر از اونا نادیدشون بگیرید.تاحالا به وظیفه کوچکتریتون عمل کردید.

سلام دوستان خیلی ممنونم که نظرتون رو صمیمانه گفتین و منم مثل داداش خودتون دونستین ، در کل تمام حرفهاتون رو قبول دارم و کلا در هر موردی سعی دارم کار خودم رو انجام بدم و کاری به کار کسی نداشته باشم و الان با وجود اینکه بردار هام و خانم هاشون کلی محبت کردم و باهاشون صادق بودم الان فقط دارم بدی می بینم با وجود اینکه بهشون کاری ندارم ، اما خوب پدر و مادرم چون خودشون رو از نظر مادی مقصر می دونن و حس می کنن بچه هاشون رو از دست میدن دارن خیلی گذشت می کنن و حالا اونها به روشهای غیر مستقیم چون من دانشجوی شهر دیگه ای هستم و شهر خودم نیستم مدام قصد دارن تو کارها ی من دخالت کنن و مخصوصا تو کارهای خونه ما هم نظر بدن و نظرشون اعمال بشه ، کلا نظرشون هم مادیه و فکر می کنن اگه کسی نتونه زندگی خیلی مرفهی داشته باشه کلا باید زندگی نکنه خودش و فقط خودشون رو در الویت می بینن. من جونی هستم 23 ساله و با این شرایط با وجود اینکه سر بازم خودم دنبال دوستی با دختری نمیرم چون میدونم اون امادگی و استقال لازم رو ندارم که مسئولیت های یه زندگی دونفره رو بپذیرم و ... و پذیرفتم آدمی به پول نیست و فعلا شرایط همینه و من باید تلاش کنم تا شرایط تغییر کنه ولی نیاز میدم که یکسری چیزهای بازهم بگم تا دوستان خوبی مثل شما من رو بیشتر راهنمایی کنین ،                                                                                                                         بردار های من در رفاه کامل درس خوندن و تا اخر تحصیلشون یکی پزشکی و دیگری ارشد عمران و هردوشون هم ازاد زمانی که من این دانشگاه قبول شدم لیسانس معماری خیلی عصبانی شدن که نباید هزینه تحصیل من داده بشه چون الان ازدواج انها مهمه حتی به من هم گفتن شرایط ما در حدی نیست که ادامه تحصیل بدی برو سربازی !  حالا من غیر انتفاعی می خونم و کاردانی هم شهر خودم سراسری بودم ولی با وجود این چنین حساسیتی دارن!                            یکبار سعی کردم با برادر بزرگم سر عروسی برادر دوم صحبت کنم چون بردارم با اینکه عروسیش بود حتی به پدر مادرش کارت عروسی نمی داد که مهیمان دعوت کنن یا واسه دلخوشیشون دوتا نظرشون رو بپرسن با اینکه نزدیک 10 تومان برای عروسی با کلی بدبختی بهش داده بودن ولی ناراضی بود  خواستم با برادر بزرگم صحبت کنم و بگم دارین چیکار می کنین و این طوری گفتم که برادر من داره چیکار می کنه حالا می گه سخت زندگی باشه قبول اما ادم دم عروسیش با این کارها عروسی رو به خودش کوفت نمی کنه و چطور انتظار داره پدر و مادرش با دل خوش بیان عروسی شادم باشن و.... اما در جواب حرفهای بدتری شنیدم که بازهم تعیین تکلیف هایی بود از جانب همسر هاشون مثلا چرا مامان واسه عروسی لباس دوخته! کلا حسادت می کنن چون مادر من زن جون و زیبایی و کاملا امروزی فکر می کنه توی عروسی پشت ما بد گفته بودن بعد که دوستاش با ما اشنا می شن میگن نه خیلی ادم ها محترم و خوبی بودن اصلا خودشون رو نیمی گرفتن و بعد کارهایی که خودشون کردن رو به ما نسبت میدن و...............حالا بااین حال من اصلا کار ندارم که زناشون نظرشون چیه بردارم چرا این طور فکر می کنن و نمی خوام اونها رو تربیت کنم اما الان اوتها مزاحم زندگی من هستن د رمورد همه چی نظر میدن و من بارهای با پدر و مادر بحث کردم که با سکوتشون دارن به من و شخصیتم توهین می کنن و لی پدر و مادرم زیاد گذشت می کنن و برای همین هم زندگشون رو از دست دادن و باز هم می گن نه تو باید گذشت کنی و نباید تلافی کنی و .... کار به جایی رسیده که باید وقتی اونا میان من فرار کنم برم بیرون یا بایدمبارزه کنم......لطفا شما بگین من این وسط چیکار کنم!
 
 
 

ببخشید من یه کم رک حرف میزنم، اما فکر میکنم همه این مشکلات از اول به خاطر رفتار پدر و مادر شماست. فکر میکنم پدر و مادرتون (مخصوصا مادرتون)، از اون خانمهایی هستن که میخوان مهربونی کنن ولی بعضی وقتا این مهربونی افراطی میشه. نتیجه ش اینه که برادرتون به خودش اجازه میده بعد از اون همه هزینه ای که براش کردن، بیاد به شما بگه که حالا برین سربازی تا بعد! و الان هم تنها کسی که میتونه میونه ی شما و برادرهاتون رو درست کنه، بازم مادرتون هستن. اما الان با این سکوتشون به رفتارهای برادرهاتون دارن دامن میزنن و این رفتار اشتباه رو تشدید میکنن. دوری شما هم باعث میشه رفتار برادرهاتون ناخودآگاه تاثیر بیشتری روی پدر و مادرتون داشته باشه و به حسابی تاثیرپذیریشون از اونها بیشتر باشه.
مطلب دیگه ای که توی زندگی به خود من ثابت شده اینه که هیچوقت و هیچوقت کاسه داغتر از آش نشم! اگر پدر و مادرتون اختلاف پیدا کردن، شما بدون هیچ تغییری توی رفتارتون باید با هردوشون مثل گذشته رفتار کنید. و اگر برادرتون توی کارهای مادرتون دخالت میکنه، خود مادرتون اگر صلاح بدونن میتونن جوابشونو بدن و لازم نیست که شما به خاطر دخالتهای اونها عکس العملی نشون بدین...  به نظرم تنها چیزی که الان باید شما رو ناراحت بکنه، اینه که اگر دخالت مستقیمی توی زندگی شخص شما داشتن، در مقابلشون بایستین!
کادو نگرفتن و احوالپرسی نکردن دخالت حساب نمیشه، شما هم نباید به خاطر همچین چیزای کوچیکی خودتونو ناراحت کنین. هرجور رفتار کردن مثل خودشون باشین! ولی اگر واقعا دخالت جدی توی زندگی شما کردن در درجه اول خیلی منطقی از مادرتون بخواین که جلوشونو بگیرن و اگر هم نتیجه نداد، خودتون مستقیما صحبت کنین...

من یه برادر شوهر مجرد و یه جاری فضول دارم برادر شوهر من خیلی رک حرفش می زنه و اجازه دخالت نمی ده و حرص جاری و برادر شوهربزرگمم درمیاد
و بی ادبی هم نمی کنه که سوتی بده دستشون تو هم اعتنایی نکن و اگه خواستن ناراحتت کنن جوابشون بده اما اگه تو کار پدر و مادرت نظر میدن به خود اونا مربوط گذشت کنن یا نکنن
و شعور هرکی  فرق میکنی برادرهای تو هم شعورشون اندازهاش متفاوت در ضمن توصیه من اینه تلاشت بکن یه کار نیمه وقت پیدا کن دستت تو جیبت باشه تا اگه خواستن حرفی بزنن بتونی جوابشون بدی و یه سابقه کار برای خودت می شه که بعدش راحت تر کار پیدا کنی و فکر اینده باش که بخوای مستقل بشی تو که مشکلات مادی مهم میدونی باید فکر خودت درگیر مستقل شدنت بکنی   پدر شوهرم ادم زرنگیه الکی یه کاری جور کرده برای برادر شوهر مجردم و براش همه کار میکنه تا برادر شوهربزرگم و جاریم می خوان اعتراض کنن میگه با پول خودش خریده
این یه نظر و تجربه بود

سلا م بر شما  مرد جوان معلومه که از دست داداشهاوخانوماشون خیلی ناراحتی واز زمونه هم که بازی های خودشو داره .ولی به نظر میرسه توانایی های شما به عنوان یه دانشجو ومردی که تو یه شهر دیگه دور از خانواده زندگی میکنه خیلی بیش از اونی که از رفتارهای این افراد اینطوری ناراحت بشه .حتما این مسایل واسه شما یه پیامهایی دارن وشما لازمه یه چیزهایی ازشون اموزش ببینی بهتر ه این کتابها روواسه شناخت بهتر توانایی های خودت ومسائل زندگی مطاله کنی.1-لطفا گوسفند نباشید  از محمودنامنی  
2-رازهایی درباره زندگی که هرفردی باید بداند    از   باربارادی انجلیس

ضمن تایید صحبتهای دوستان میخوام این نکته رو به خودت یاداوری کنی که اگه تا حالا هر زحمتی واسه داداشات کشیدی بخاطر این بوده که باری از دوش بابا و مخصوصا مامانت برداری.حالا اگه داداشا قدردان نیستن مهم نیست تو به عشق مامانت هواشونو داشتی.
بعد ار تاهل آدما خیلی عوض میشن اونا هم برنامه هاشون اونجور دوست داشتن پیش نرفته ناراحتن.اگه احساس میکنی زناشون رو تو حساسن کاملا مستقل و مردونه رفتار کن تا بلوغ شخصیتی و فکریتو باور کنن.
و صد در صد مطمینم بابای شما که اینهمه سال تو مسایل اقتصادی موفق بوده این بحران رو هم پشت سر میزاره و روسیاهی به زغال میمونه و اونا یعنی زن داداشا زود خوشونو باختن
مهمتر اینکه شما پیش بابا و مامان انقدر رو حرفای داداشا زوم نکن و اونا ناراحت نکن اونا پدر و مادرن و گذشت کردنشون طبیعیه اما یاداوری کردن مشکلات و توهینای داداشات پیش اونا ناراحت کننده تره

از نظرهای تک تک دوستان ممنونم خیلی چیزا برام مشخص شد و خیلی راهنمایی های به جا و مناسبی بود، باز هم ممنونم در حال حاضر هنوز شهر خودم نیستم سعی مکنم باز هم بی تفاوت باشم و چون ترم اخر هستم و سرباز هم هستم دنبال یه کار موقت باشم هرچند خانواده اجازه هر کاری رو نمیدن ولی خوب میشه یه کارهایی پیدا کرد هر چند تا امروز هم بیکار نبودم و چون رشته ام معماریه کارهایی رو دست پاشکسته انجام میدادم و نسبتا پول خوبی می گرفتم ولی دوستان نمیشه کسی جلو ادم به پدر و مادرش توهین کنه و برای خونه ای که من توش زندگی می کنم تعیین تکلیف کنه و من مثل سیب زمینی هیچ کاری نکنم هرچند تا الان هم هیچ عکس العملی به خانم هاشون نشون ندادم و با توجه به این که فردا باید بردار و خواهر ها پشت هم باشن من سعی کردم یه جورایی بهشون بفهمونم  که مثلا رفتارشون درست نیست مثلا بعد اینکه به برادر زنگ زدم گفت چه خبر گفتم ما دیگه کم کم داریم به خاطره ها می پیوندیم در جواب به لحنی بد می گه ما خیلی وقته به خاطره ها پیوستیم!!! در کل مثل اینکه باید قید این بردار ها رو بزنم و فراموش کنم اون چوب هایی که پست هم هستن تا نشکنن ................خبر این ماجرا رو سعی می کنم تا اخر تیر بازهم بهتون بدون و از مشورت های خوبتون بازهم استفاده لازم رو ببرم بازهم ممنونم ........در ضمن دوست خوبم کتاب  رازهایی درباره زندگی که هرفردی باید بداند از باربارادی انجلیس رو تهیه کردم اما کتاب اول هرجا گفتم با اخم نگاه کردن کلی توضیح دادم تا سوء تفاهم رفع شد در کل خیلی ممنونم

سلام...راستش نمی دونم باید چی بگم اما تا می تونی سعی کن بی خیالشون باشی..می دونم سخته و نمی تونی در برابر حرفاشون و بی احترامی هاشون ساکت باشی...سعی کن یه بار از در محبت باهاشون حرف بزنی و انتظاراتو بهشون بگو..مثلا بگو من شما مثل خواهر من هستید پس بیاین مثل یه خونواده خوب باشیم...من خودمم عروسم و یه جاری و یه خواهر شوهر دارم همیشه دوست داشتم مثل یه خانواده باهاشون خوب باشم احترامشونو می زارم اما اونا نمی تونن خوب باشن و منم مثل شما هی غصه می خورم که چرا اینجور رفتارایی میکنن..شما هم اول از در محبت برو جواب گرفتی خوب اگه نگرفتی بی خیالشون شو و زندگیتو بکن و مطمئن باش ماه هیچ وقت پشت  ابر نمی مونه و اونا تقاص کاراشونو می بینن..دنیا دار مکافاته..ناراحت نباش...






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 317]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن