واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: انتقال فرهنگ ايراني و استمرار هويت ملي
ميراثايران- جليل عرفانمنش:
هنگام بحث از هويت ايراني و عناصر مقوم آن، زبان فارسي يكي از عناصر شكلدهنده هويت ايراني در پس از اسلام است.
به اين معنا كه ايرانيان به ياري زبان فارسي توانستند ميان فرهنگ جديد اسلامي و فرهنگ باستاني خود گونهاي همسازي پديد آورند. اين است كه زبان فارسي به عنوان زبان دوم جهان اسلام شمرده ميشود. به هر روي نقش زبان فارسي در تحكيم شالودههاي هويت ايراني انكارناپذير است و امروزه شايسته تحليل و بررسي مجدد است. در ادامه مباحثي كه پيشتر در صفحه انديشه درباره هويت ايراني و لايههاي چندگانه آن مطرح شد، مطلب حاضر كه اختصاص به نقش زبان فارسي در تحكيم بنيانهاي هويتي ايران دارد، تقديم خوانندگان گرامي ميشود.
ميدانيم كه اسلام با زبان عربي به ايران آمد و ايرانيان كه به علم و معرفت علاقهمند بودند براي درك بهتر اسلام و احكام آن به زبان عربي روي آوردند. و چون زبان عربي، زبان علمي جهان اسلام بود، دانشمندان و فرهيختگان ايراني نيز آثار خود را به اين زبان نوشتند. علاوه بر آن تاريخنگاران و نويسندگان اقدام به ترجمه آثار فرهنگ و تمدن ايراني به زبان عربي كردند.
اين اقدام اخير باعث شد تا كتابهايي كه از آنها امروز چيزي باقي نمانده است در متون ترجمه شده زبان عربي حفظ و منتقل شود. اين تلاش باعث شد تا فرهنگ ايراني در قرون اوليه پس از اسلام استمرار يابد. همچنين در انتقال تمدن ايراني به جهان اسلام، فرهنگ و برخي از واژگان فارسي نيز به دنياي عرب منتقل شد و چون ديوان خراج و دستگاه مالي خلافت اسلامي بر عهده ايرانيان بود اين كاركرد باعث انتقال فرهنگ و زبان ايراني به جهان اسلام شد. با اين وجود زبان پارسي در زندگي عامه مردم كه زبان مشترك همه اقوام ايراني (با گويشها و لهجههاي مختلف) بود، رواج داشت.
زبان فارسي وتحكيم هويت ملي
از آنجايي كه در دوران امويان تعصب زياد روي تعريب و عرب بودن ميشد، در اذهان اعراب اموي اين تصور غلط شكل گرفت كه زبان عربي و اسلام جزئي تفكيكناپذير هستند. به عبارت ديگر آنها لازمه اسلام آوردن را تكلم به زبان عربي ميدانستند. آنها از ميان مسلمانان، كساني را كه به زبان غيرعرب سخن ميگفتند از اسلام برگشته معرفي ميكردند. بهعنوان مثال ايرانيان بهدليل عشق به اهلبيت (عليهمالسلام) كه عدالت را در آنها جستوجو ميكردند، براي مخالفت با حكومت جاهلي امويان در قيام مختار در اوايل سال 67 ه.ق شركت كردند كه در اين قيام به گفته دينوري در «اخبار الطوال» و ابن اثير در «الكامل فيالتاريخ» تعداد ايرانيان حدود 40 هزار نفر بود. به عبارتي بدنه اصلي سپاه مختار را ايرانيان تشكيل ميدادند. دينوري ضمن ستايش شجاعت ايرانيان در اين قيام ميگويد: در سپاه مختار كه به فرماندهي ابراهيم بن مالك اشتر با سپاه عبيدالله بن زياد ميجنگيدند يك كلمه عربي شنيده نميشد و همه به زبان فارسي سخن ميگفتند.
فرمانده سپاه عبيدالله بن زياد براي تحقير سپاه مختار ميگويد: اي مردم شام، شما با بردگان فراري و كساني ميجنگيد كه از اسلام برگشتهاند و عربي هم حرف نميزنند. اين افراد از اسلام برگشته(؟!) كه عربي حرف نميزدند به تحقير دينوري «ابناءالفرس» بودند؛ يعني فرزندان ايرانيان مسلمان كه در كوفه ميزيستند.
چنين نگرش تعصبآميزي ميان پذيرش اسلام و عربي سخن گفتن كه يادگار دوران امويان است به تدريج اين توهم را به وجود آورد كه واژه «عرب» و «مسلمان» يكسان است. در گزارش طبري آمده است وقتي كه «اشرس» كارگزار خراسان در زمان خلافت شام براي وصول خراج و جزيه از «اهل ذمه» به بخارا ميرود او به عاملان وصول خراج سخت گرفته بود تا از اهالي بخارا جزيه بگيرند. دهقانان بخارا كه عاملان وصول جزيه بودند به نزد او آمدند.
آنها ميخواستند به اوبگويند كه چرا از اهالي بخارا جزيه بگيريم. آخر جزيه را از غيرمسلمان ميگيرند در حالي كه اهالي بخارا مسلمان شدهاند، به او گفتند: ما از كه جزيه و خراج بگيريم در حالي كه مردم «بخارا» همهشان عرب شدهاند. اين در حالي است كه مردم بخارا در اول كه اسلام آوردند در نماز، قرآن را به زبان پارسي ميخواندند و نميتوانستند عربي بخوانند و به جاي تكبير ميگفتند خدا بزرگ است.
ترويج تعاليم اسلامي به زبان فارسي و احياي هويت ايراني
دوران سامانيان را بايد يكي از نقاط عطف تاريخ فرهنگ و زبان فارسي بدانيم. چرا كه اين سلسله، تلاش مجدانهاي براي استقلال سياسي ايرانيان از خلافت عباسيان كردند. در اين زمان است كه به تدريج ايران به وحدت فرهنگي و استقلال سياسي ميرسد كه از لوازم آن احياي فرهنگ و زبان فارسي است. در اين دوران شاعراني چون رودكي ظهور ميكند. او توانست تحول بزرگي در شعر و ادبيات ايران پس از اسلام و متمايز با گذشته به وجود آورد. در اين دوره پيوند تعاليم ديني و اسلامي و ايراني به زبان فارسي توسعه و گسترش يافت و باعث همبستگي مؤلفه ديني و ملي يعني پيوند مفاهيم و ارزشهاي اسلامي و زبان و فرهنگ ايراني شد.
اين موضوع به تلاش «ابوالفضل بلعمي» وزير نامدار نصر بن احمد ساماني (331- 301) كه به دستور او كليله و دمنه از متن عربي كه پيش از آن توسط ابن مقفع(در نيمه اول قرن دوم) از زبان پهلوي به عربي برگردانده شده بود به فارسي ترجمه شد. همچنين تاريخالرسل و الملوك طبري به دستور امير منصوربن نوح ساماني(366-350) توسط ابوعلي بلعمي وزير معروف امير منصور، از عربي به فارسي ترجمه شد. نيز در اين زمان سندبادنامه توسط خواجه ابوالفوراس قناوزي از پهلوي به پارسي دري ترجمه شد. علاوه بر آن چه گفته شد تعدادي كتاب علمي به درخواست علاقهمندان به علم به زبان فارسي تأليف شد، مانند «عجايب البر و البحر» ابوالمؤيد بلخي، كتاب مجهول المؤلف، «حدود العام من المشرق الي المغرب»، كتاب ابومنصور موفق هروي تحت عنوان «الابنيه عن حقايق الادويه» و كتاب ابوبكر ربيع بن احمد اخويني بخاري به نام «هدايه المتعلمين فيالطب» همه به زبان فارسي نوشته شدهاند.
همچنين در پرتو حمايت سامانيان و توجه خاص آنها به ترويج زبان فارسي بود كه شاهنامههاي منثوري چون، شاهنامه ابومنصوري تأليف شد و امير نوح بن منصور ساماني از دقيقي خواست تا آن را به نظم درآورد، كه پس از قتل وي توسط غلام خويش، اين كار توسط حكيم ابوالقاسم فردوسي در شاهكار جاويدان ادب فارسي، شاهنامه كه نماد هويت ملي (ايراني- اسلامي) ايرانيان است به فرجام رسيد. اين اقدامات تلاشهايي براي بازيابي استقلال سياسي سلسله ساماني از طريق حفظ هويت فرهنگي بود.
درك اين نكته اهميت دارد كه بدانيم هنگامي كه منصور بن نوح ساماني(350-365) ميخواست تفسير بزرگ طبري را از عربي به فارسي بازگرداند ناچار شد از علماي ماوراءالنهر درباره جواز برگرداندن تفسير قرآن طبري فتوا بخواهد. او از علماي بزرگ بخارا، بلخ، بابالهند، سمرقند، سپيجاب و فرغانه و ديگر شهرها كه عبارت بودند از فقيه ابوبكر احمدبن حامد، خليل بن احمد سجستاني، و ابوبكر محمدبن اسمعيل الفقيه و ابوجعفر بن محمدبن علي و فقيه حسن بن علي مندوس وخالدبن هاني متفقه در اينباره فتوا خواست و اين علما به ترجمه تفسير به زبان فارسي فتوا دادند و گفتند «روا باشد خواندن و نبشتن تفسير قرآن به پارسي مر آن كس را كه او تازي نداد.» آنها همچنين استدلال كردند كه اگر قرآن به زبان عرب بر پيغمبر اسلام نازل شده به آن سبب بوده كه پيغمبر از ميان عرب برخاسته و اگر از ميان قوم ديگري برميخاست به زبان آن قوم قرآن بر او نازل ميشد و به آيه: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» استناد كردند. آنها در اين فتوا قوم پيامبر را منحصر به قبيله و قوم عرب ندانسته اند، سخن آنها مبين آن است كه همه امت اسلام قوم پيامبر هستند و اينكه اسلام در هيچ قوم و زباني خلاصه نميشود، اشاره به جهاني بودن اسلام دارد.
بنابراين اسلام هنگامي كه به زبان و فرهنگ فارسي در ايران درآمد، از مرزهاي جغرافيايي شبه جزيره عربستان خارج شد و توسعه و گسترش يافت. همچنين توانست فرهنگ ايراني و اسلامي را به مناطق ديگر منتقل كند. به گفته مقام معظم رهبري اسلام به زبان عربي وارد ايران شد اما به زبان فارسي ترويج پيدا كرد و در طول قرنهاي متمادي بيشترين معارف اسلامي و سخنان حكمتآموز به وسيله ايرانيان فارسي زبان در ميان ملتها انتشار يافت.
تاريخ درج: 1 مرداد 1387 ساعت 10:19 تاريخ تاييد: 13 مرداد 1387 ساعت 20:05 تاريخ به روز رساني: 13 مرداد 1387 ساعت 20:04
يکشنبه 13 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]