واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: رمانس ابتدا شکل منظوم داشت و بعدها شکل منثور. رمانس، داستان هایی بود که در قرن های ۱۱ و ۱۲ میلادی در مقیاس وسیعی به زبان عوام یعنی زبان رومی (اسپانیایی و ایتالیایی) درباره شوالیه ها و اعمال آنها در جنگ نوشته می شد.
اما رمانس قدمتی دیرینه تر دارد. «تربیت کوروش» اثر زنیفون حدود ۳۶۰ سال قبل از میلاد مسیح در آتن نوشته شده است و زندگینامه رمانتیک و ایده آلیستی کوروش است. «نینوس» که قرن اول پیش از میلاد در یونان نوشته شده است و نویسنده اش ناشناخته مانده است. «افه سیاکا» اثر زنیفون اًفًسوسی، «لوسیه و کلیتوفن» اثر اکیلس تاتیوس، «دافنس و کلوئه» نوشته اونگوس که راوی اول شخص دارد. «ایتوپیکا» اثر هیلودروس در قرن سوم میلادی که فن روایت آن از نظر شمار کثیری از منتقدان جهانی اعجاب انگیز است. توالی زمانی در آن رعایت نشده است و پلاتش در آن روزگار منحصر به فرد بود و شبیه پلات رمان های مدرنیستی امروز است.
در روم باستان هم رمانس هایی نوشته شده است مانند «ساتیریکون» اثر پترونیوس در قرن اول میلادی و «متامورفیس» اثر آپولئوس در قرن دوم میلادی. قصه ساتیریکون شباهت زیادی به ادیسه هومر دارد، اما «سبک» آنها متفاوت است و مقایسه این دو دید خوبی در مورد «سبک» به خواننده می دهد.
اما اگر بخواهیم طبق تعاریف و موازین امروزی روی یک رمانس انگشت بگذاریم، بی شک آن رمانس «کالیرهو» است که «همه عناصر و مولفه های رمانس را در خود دارد». این رمانس را کاریتن در قرن دوم میلادی نوشته است. قصه یی که من در چند سطر پیش با تبدیل نام های کالیرهو و کاره آس به زبیده و بهرام و یونان به ایران، و خشایارشاه به کمال شاه برای شما نقل کردم.
در قرون وسطی (حدود ۳۹۵ تا ۱۴۹۲ میلادی) تا ابتدای قرن هفدهم رمانس نقش زیادی در ادبیات ایفا کرد. گرایش شاعران و نویسندگان اساساً به این رمانس بود تا شکل های دیگر. برای نمونه می توان به رمانس «رمان گل سرخ» اشاره کرد که قوی ترین تاثیر را در ادبیات قرون بعد از خود داشته است. این رمانس از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول (حدود ۱۲۴۰میلادی) توسط گیوم دولوریس فرانسوی سروده شد و ۴۰۲۸ بیت دارد. این اشعار حدود ۴۰ سال با توفیق زیادی مواجه شدند. در بخش دوم، ژان دومون (۱۳۰۵ -۱۲۵۰ میلادی) توانست تعداد ابیات را به ۱۸ هزار بیت برساند. در نهایت مجموعه یی نامتجانس شکل گرفت که تاثیر زیادی بر ادبیات اروپا گذاشت؛ خصوصاً قسمت دوم که از زمانه خود بسیار جلوتر بود و روی جهان بینی اومانیسم تاثیر همه جانبه یی داشت. حرص و حسد، کینه و نفرت، خست و کهولت، فقر و بیکاری همه و همه به صورت جلوه های نمادین در اشعار ظاهر شده اند.
در قرون وسطی و قرن شانزدهم صدها رمانس منثور و منظوم نوشته شد که شماری از آنها شهرت جهانی پیدا کردند و هنوز هم هر از گاهی چاپ می شوند. در انگلستان «ملکه پریان» از ادموند اسپنسر، «آرکادیا» نوشته فیلیپ سیدنی، «پانداستو» اثر تامس گرین، «مرگ آرتورشاه» نوشته تامس مالوری، و در آلمان «تریستان و ایزوت» اثر گاتفرید فون استراسبورگ و «پارسیفال» نوشته ولفرام فون اشنباخ در ردیف شاخص ترین رمانس ها قرار دارند.
در ایران هم کم رمانس نداشته و نداریم. «امیرارسلان نامدار» از نقیب الملک، «همای و همایون» از خواجوی کرمانی، «حسین کرد» از شبستری، و آثار منظوم و منثور دیگری چون «خسرو و شیرین»، «ویس و رامین» و «سندبادنامه».
این اصل دیالکتیکی همچنان بر زندگی ما سایه انداخته است که حتی قوی ترین ساختارهای معنوی و مادی، یا به دلیل عقب ماندگی از زمانه خود – یعنی نیازهای بشر- مت***** می شوند یا از فرط رشد و تعالی، خود، خود را نفی می کنند. رمانس هم به همین سرنوشت دچار شد. آخرین رمانس یا بهتر است بگویم آخرین متنی که به وفور از عناصر رمانس بهره برد، نافی نفسً رمانس شد و ژانر جدیدی به نام «رمان» را در سال ۱۶۰۵ میلادی رقم زد؛ «دن کیشوت» اثر سروانتس اسپانیایی.بی شک خوانندگان خصوصاً جوانان و دانشجویانی که طالب دانستن این مطلب بودند، به «سرفصل های موضوع» پی بردند. یک جریده، حتی در خود امریکا و آلمان هم به همین حد بسنده می کند و بقیه کار را بر عهده خود خواننده می گذارد. خوانندگان ما هم نه تنها می توانند اصل موضوع را پیگیری کنند، بلکه می توانند رمانس و مکتب رمانتیک و تحول های زاینده و زاییده آن را در عرصه اجتماع، به ویژه ادبیات، مطالعه کنند. ناگفته نباید گذاشت که اصل این مطلب ۸۸ صفحه است.
آیا پرونده رمانس بسته شده است؟
نه به دلیل نظریات یونگ و جیمز فریزر، بلکه به علت درهم تنیدگی هستی جهان هنر، هیچ یک از عناصر آن به تمامی دستخوش مرگ نمی شوند. قرن های مجازی بی شماری است که از محاصره مجازی تروا و مرگ سهراب می گذرد، اما مردم باز هم داستان های آنها را می خوانند. سال هاست که مادام بواری خودکشی کرده است و راسکلنیکف باید مرده باشد، اما هنوز مردم «جنایت و مکافات» و «مادام بواری» را می خوانند. افسانه و اسطوره و رمانس و متن رمانتیک هم همین خاصیت را دارند. اکثر رمان های تاریخی والتر اسکات و الکساندر دوما و رمان های هوگو و کارهایی مثل «خانه هفت شیروانی» و «خدای مرمرین» از ناتانیل هاثورن، «ماجرای هاری ریچموند» از جرج مردیت، و سه گانه معروف «ملکه پنجم»، «نشان اختصاصی» و «ملکه پنجم تاج گذاری می کند» از فورد مدوکس فورد (که به عقیده ژوزف کنراد آخرین شاهکار رمانس تاریخی است) و «خط سایه»، «رمانس» و «لرد جیم» از ژوزف کنراد اساساً رمانس هستند. هنوز هم بسیاری از شاخص ترین نویسندگان معاصر دامن رمانس را رها نکرده اند و ما عناصر رمانس را در آثار یوسا ، مارکز ، تونی موریسون، فوئنتس، ساراماگو و مارگارت اتوود و دیگران می بینیم. اصولاً از نظر بعضی از نویسندگان، «بعضی جاهای رمان می طلبد که نویسنده از عناصر رمانس استفاده کند». اجازه بدهید نقل قولی بیاورم از اعجوبه ادبی امریکای لاتین؛ ماریو بارگاس یوسا. او می گوید؛ «گاهی دوست دارم رمانی که می خوانم از دایره امر جدی فراتر برود و به سانتی مانتالیسم تنه بزند، از درام به ملودرام بلغزد، از عناصر خشک و تعریف شده رمان فاصله بگیرد و به رمانس نزدیک شود و اگر امکانی بود از همه عناصر، مثلاً گوتیک و گروتسک و امر خیالپردازانه و جادو و جنبل و اغراق استفاده کند. به همین دلیل رمان مادم بواری را دوست دارم.» و به همین دلیل است که خود یوسا در شاهکارهایی همچون «جنگ آخر زمان»، «سال های سگی»، «الخاندرو مایتا»، «گفت وگو در کاتدرال» و «مرگ در آند» به حدی از عناصر رمانس بهره می گیرد که گاه سرگرم کنندگی متن بر پرسش انگیزی و معنامداری و تکنیک محوری آن می چربد. کافی است یکی دو تا از این کتاب ها را دست بگیرید.
الکساندر دوما و دو رمان شاخص او
اگر زنده یادهایی چون محمد قاضی و سیدحسینی و چند نفر دیگر نقش بسزایی در خواننده سازی ادبیات جدی ایفا کردند، کسانی چون مرحوم ذبیح الله منصوری هم شمار کثیری از ایرانی ها را «رمان خوان» کرده اند. به راستی که هنوز جایگاه این مرحوم شناخته نشده است و تجلیلی درخور از او به عمل نیامده است. اما نمی توان صداقت را دور زد و از ذکر نکته یی غافل شد. مرحوم منصوری داستانی را که در اصل فقط ۷۰ صفحه بود، به دلیل توانمندی اش در داستانسرایی به ۴۰۰ صفحه می رساند و رمانی را که هزار صفحه بود، به تشخیص خود به ۶۰۰ صفحه تقلیل می داد. خلاقیت عجیب و حیرت انگیزی داشت و بحق باید نویسنده می شد، اما ظاهراً ترجیح می داد «نویسندگی خود» را در نام الکساندر دوما و دیگران مستحیل کند. قصد توجیه ندارم، اما به هر حال واقعیت چنین بود. و چنین بود که آثاری مانند «ژوزف بالسامو» به تمامی ترجمه نشدند و شانس «سینوهه» را نداشتند که خیلی حجیم تر از متن اصلی شوند. هر چند من با آقای عبدالله کوثری موافقم که به چندین و چند دلیل، آثار ادبی باید در دوره های ۲۰ ساله دوباره ترجمه شوند. اینک به همت نشر توس دو اثر از شاخص ترین کارهای دوما با ترجمه های خوبی به کتابخوان ها عرضه شده اند.
نوسان نویسنده بین تاریخ گرایی و تاریخ گریزی، خیالپردازی محض و استناد به الگوهای واقع گرایانه، تصاویر بسیار دقیق و جذاب، هرازچندگاهی هم مطول، تصویر و توصیف مفاسد اجتماعی، زد و بندهای قدرتمندان، افزایش ثروت آنها و فقر تهیدستان، چنان با دقت نقل و تصویر می شوند که گویی یک مورخ دارد با زبانی فصیح و شیرین، تاریخ را برای ما روایت می کند. اما تاریخی دانستن آثار او نگاهی یک سویه است. در جلد اول تخیل و گاه خیالپردازی به وضوح بر جنبه های رئال تاریخ می چربد. کسی که فقط نام دوما را شنیده است، نمی تواند باور کند او به مدد عناصر رمانس، چنان به حریم نبوده ها و نامحتمل ها رخنه کرده است که خواننده خود را در یک سرزمین خیالی می بیند. گرایش او به عناصر ژانر رمانس البته در حد کارهای والتر اسکات؛ برای مثال «عتیقه شناس» و «آیوانهو» نیست، اما افسون های بالسامو، جدا از ارزش های کنایی و استعاری آن، مجوزی می شود برای راوی که به خیلی جاها نفوذ کند. شاید امروزه این نوع راوی ها برای ادبیات جدی کارکرد نداشته باشند، اما نمی توان منکر ارزش های ادبی روایتی شد که آنها برای ما می گویند.
دایره واژگانی متن اصلی اثر، طبق گفته دوستانی که بر زبان فرانسه تسلط دارند، بسیار وسیع است و اطلاعاتی که از طریق زبان به خواننده انتقال می یابد، تمام فرانسه آن روزگار را برای ما می سازد. در تمام دو اثر صحنه یا جمله یی که خلاف اخلاقیات جاری باشد، دیده نمی شود. اما آنچه خواننده را متحیر می کند، فقط «اطلاعات» یا تصویر فساد، بدون توسل به واژه های ضداخلاقی نیست، بلکه «دانش» نویسنده است که باز هم از مجاری عناصر متعین رمان و رمانس در دل متن می نشینند و خواننده حس نمی کند با گفته های یک معلم اجتماعی یا یک مقاله نویس مواجه است. در بخش هایی از هر دو اثر، به وضوح با روایتی نزدیک به روایت مدرنیستی روبه رو هستیم؛ مانند فصل ۲۵ از جلد اول خاطرات پزشک موسوم به «تالار ساعت ها» و فصل ۱۰۴ از جلد سوم موسوم به «گزارش» که برخلاف نامش، مانند فصل ۲۵ با حد معقول، متناسب و درهم تنیده یی از تصاویر، نقل، دیالوگ و توصیف همراه است. در چنین فصل هایی که در هر چهار جلد «خاطرات پزشک» و سه جلد «کنت مونت کریستو» کم هم نیست، ضمن برخورداری از عناصر سنتی داستانسرایی و استفاده منطقی از مولفه های ژانر رمانس، به نحو بارزی ارتقای نویسنده را از سطح زمانه خود شاهد هستیم؛ از صناعت ادبی گرفته تا شکل روایت- امری که فقط با خوانش نقادانه این آثار قابل اثبات است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2239]