محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827739147
مديترانه، راهي به ديار تمدنها
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: مديترانه، راهي به ديار تمدنها
اشاره: هفته پيش، مديترانه، مركز ثقل اخبار سياسي بود به دليل اينكه آقاي ساركوزي رئيس جمهور فرانسه، روِساي كشورهاي حوزه مديترانه را ظاهراً براي شركت در جشنهاي انقلاب 14 ژوئيه فرانسه، و باطناً براي بعض مذاكرات به پاريس فراخوانده بود.اين رويداد، مرا به ياد مقالهاي انداخت كه حدود سي سال پيش در باب اهميت درياي مديترانه از جهت گسترش تمدن بشري نوشته بودم و قرار بود در مقدمه كتابي به چاپ برسد، به همين مناسبت، آن مقاله را از كتابم و از راه دور كه در واقع مجموعه مقالاتي است كه براي مقدمه كتابها نوشتهام، تقديم اطلاعات ميكنم، و در صورتي كه مناسب بدانند، اميدوارم در صفحات داخلي روزنامه به چاپ برسد.
با تقديم احترام، تورنتو كانادا باستاني پاريزي
***
اين مقاله به عنوان مقدمه بر كتابي نوشته شد كه آقاي مرتضي رهباني از آلماني ترجمه كردهاند و زني آلماني آن را نوشته است و در فضيلت تمدن اسلامي و نفوذ آن به ديار مغرب است.ندانستم چه شد كه رهباني - با وجود توجهي كه به مخلص داشت - از چاپ اين مقدمه سر باز زد و كتاب بدون مقدمه منتشر شد (1361)، اما چون به هر حال نكته قابل اعتنايي به اهميت مديترانه و حوزه آن در تاريخ تمدن بشر دارد، هرچند اين حرف را ديگران بهتر و برتر و دقيقتر بارها و بارها به زبان آوردهاند در اينجا در جزء مقدماتي كه به هر حال چاپ نشده، نقل ميكنم، خوانندگان بخوانند و سپس به سراغ كتاب آقاي رهباني بروند، متأسفانه اسم كتاب را فراموش كردهام!
كتاب حاضر يك جمله طلائي كوتاهي دارد كه اهل تاريخ اگر پول و ثروتي داشتند، آن را با و بر بالاي سر خود آويزان ميكردند. اين جمله اين است: البته اگر اهل تاريخ اين حقيقت را قلباً ميپذيرفتند آن وقت بسياري از تيترهاي كتابها و عنوانهاي مقالات، و اغلب تعصب و تعنتها و تكبرها ديگرگون ميشد و فرو مي ريخت و در خاك فرو ميرفت.1
ما، كتابهايي كه در اهميت تمدن و نفوذ فرهنگي اسلام - و به تبع آن عرب - نوشته شده باشد كم نداريم، نه تنها مؤلفان عرب و فارس و شرق، بلكه مؤلفان اروپايي و آمريكائي كتابهاي بسيار درين باب نوشتهاند، و بعضي از آنها مثل گوستاو لوبون و ماسين ين و اخيراً هانري كربن، گاهي آنقدر دست بالا گرفته و تند رفته و اغراق گفتهاند كه بعض اوقات امر را بر خود صاحب عله مشتبه ساختهاند، ولي اين حقيقت هست كه به هر حال اثري و نفوذي و جاذبهاي درين تمدن ديدهاند كه لامحاله به آن پرداختهاند. اما كتاب حاضر از جهت بيغرضي و وسع تحقيق و ديد تازه، بر تمام آنها امتياز خاص دارد.
در كل تاريخ، تمدن عالم از دو سه هزار سال تجاوز نميكند، و بيش از نصف آن، يعني قريب هزار و پانصد سال آن با تمدن اسلام آميخته است، اين حكم كلي در مورد چين و ماچين و هند نيز - كه تا حدودي از خط تمدني اطراف مديترانه و اروپا جدا هستند - باز صادق است.
خطوط كلي تمدن عالم در اطراف چند موضع جغرافيايي و چند موضوع تاريخي دور ميزند. برخلاف تصور قبلي، سطح عالم، از چين تا جبلالطارق حتي براي كاروانهاي شتر نيز چندان وسيع نبوده است. وقتي مردم اطراف ستونهاي هركول (جبلالطارق) از دستمالهاي ابريشمي دست بافت چين بينصيب نميماندهاند، ميشود تصور كرد كه تمدن چين با آندلس لامحاله هم عنان خواهد بود، و هنگامي كه دو سه هزار سال تمدن عالم، برگرد مديترانه دور ميزند، و از اين شهر به آن شهر جابجا ميشود، ديگر جاي تفاخر نه براي المپياد آتن ميماند، نه براي ستونهاي بعلبك، نه براي اهرام جيزه و چراغ دريائي اسكندريه، نه براي دروازههاي كارتاژ، و نه براي قرن الذهب قسطنطنيه، و نه براي كاپيتول رم، و نه ستونهاي هركول.
درواقع اين شهرها، توپ تمدن را، پي در پي دست به دست كرده از اين گول، به آن گول پرتاب كردهاند.به عبارت ديگر، هرچند در تاريخ حوادث بيشمار در گوشه و كنار عالم ميبينيم ولي اگر دقت كنيم، حوادث عمده معمولاً يا در حول و حوش راه ابريشم، و يا اطراف راه فلفل (راه ادويه) اتفاق افتادهاند، و هر دوي اين راهها بالاخره منتهي به مديترانه ميشوند.
در اين مورد، استثناء خيلي كم است. همه جنگهاي بزرگ آسياي ميانه و خاورميانه براي تسلط بر يكي از مراكز عمده راه ابريشم يا راه ادويه صورت گرفته - حتي اگر حمله مغول و رسيدن آن به حلب باشد، يا گذر سپاه عرب به مرو و بخارا و سمرقند و دره وخان به حساب بيايد، تمام سلسلههايي كه از تبت تا انطاكيه طي قرنها بر سر هم كوفتهاند، منظور غائي آنها يا قصدار بوده، يا مرو بوده، يا نيشابور بوده، يا اترار بوده، يا ري بوده، يا حران و بالاخره انطاكيه.
در تمام طول تاريخ، همه امپراتوريهاي بزرگ كوشش داشتهاند كه سهمي در كناره مديترانه داشته باشند، يعني اصولا هيچ امپراتوري وجود نداشته كه جاي پائي در ساحل مديترانه براي خود باز نكرده باشد، يا به زبان ديگر - كه سالها پيش نوشتهام -2
بحثهايي از اين مقوله را به دو نوع ميتوان بيان كرد.
--- يا بحث كلي تمدني است، كه مربوط ميشود به روابط شرق و غرب در طول دوهزار سال و اين صرف نظر از مذهب و اعتقاد و نژاد است؛
--- يا اينكه بحث تمدن اختصاصي اعتقادي است و نفوذ آن - مثل تمدن كنفوسيوسي، يا تمدن بودائي، يا تمدن زرتشتي، و بالاخره تمدن مسيحي و تمدن اسلامي. در اين مورد اختصاصي البته نوع بحث فرق ميكند.
يك اشتباه تاريخي گاهي به زبان ميآيد، و آن اينكه مثلا اروپا تا قرون وسطي از تمدن قوي برخوردار نبوده، و چه و چه... حال آنكه اگر دو تمدن بسيار قديمي عالم، يعني تمدن يونان و تمدن روم را در نظر بگيريم، آن خود مختص اروپاست - منتهي اروپاي جنوبي - آن وقت اگر يك كتاب از طريق راه ابريشم و به همراه كاروان ابريشم، از چين به روم آمده باشد، از اثر نفوذي آن نبايد غافل بود، و عكس آن نيز صادق است.
اينكه گفتم امپراتوريهاي عالم و ملل بزرگ هميشه جاي پايي در مديترانه ميجستهاند علت داشته، وآن اينست كه اين درياي به ظاهر كوچك، رابط سه قاره بزرگ معمور عالم بوده است، از قاره چهارم و پنجم هم كه در عصر تمدن گذشته خبري نبود، يعني استراليا مجهول بود، و امريكا كه اصلا پشت پرده قرار داشت.
پس مظاهر تمدني آسيا و اروپا و آفريقا از خطوط سواحل و هم از آبهاي مديترانه ميگذشت و جابجا و دست بدست ميشد، آن وقت است كه مي توانيم بفهميم چرا تمدن عظيم قبط از دهانه نيل به صيدا و صور و فينيقيه ميرفت، يا تمدن آتيك به رم و كارتاژ انتقال مييافت، و از آنجا ميفهميم كه چرا خشايارشا و داريوش اصرار داشتند جاي پايي در كرانه مرمره و اژه يا غزه براي خود بيابند، و چرا خسروپرويز چند سالي در قسطنطنيه و اسكندريه خيمه زد، و به چه جهت ملكشاه، اسبان خود را در ساحل انطاكيه آب داد، و رقابت اصفهان صفوي با اسلامبول عثماني از كجا آب ميخورده.
اينكه آمريكا هم در جزاير آزورس، ده قدمي جبلالطارق چنان پايگاه بزرگ نظامي در اختيار دارد، در واقع نداي اوست در ديگ حليم مديترانه، و البته اين غير از ناوگان ششم است كه در مديترانه پرسه ميزند و از جزاير آن خوشهچيني ميكند.
چين هم البته راهش دور است و تا بخواهد جاي پا پيدا كند، ساده نيست، ولي به هر حال انورخوجه و آلباني، در حكم هست، هيچ نباشد، به اندازه پوست گاو حسن صباح كه هست!
به اعتقاد من، كوشش نافرجام نژاد زرد نيز كه از مغولستان راه افتاد و تا عين جالوت عنان بازنگرفت، گوشهاي از همين تكاپوي تسلط بر گوشه مديترانه بوده كه آخر كار، ارتش سرخ، پيشرفت نژاد زرد - بنيالاصفر - را كند كرد4، وگرنه همان گونه كه امروز در روماني و به عنوان يك پايگاه مغولي - تركي داريم، در كرانه مديترانه نيز داشتيم.
حتي در قرن نوزدهم و اخيراً اصرار بريتانيا در اشغال جبلالطارق، و در قرن بيستم ابرام آمريكا در تقويت اسرائيل و كشتيراني ناپل، و جاي پاي روسيه در اسكندريه، و اخيراً در سوريه، از دلائل بارز اهميت مديترانه در روزگار اتم و عصر موشك است، و در واقع بازهم، اگر دولتي بخواهد عنوان امپراتوري بخود ببندد، تا در مديترانه سنگري نداشته باشد، گوئي كار تمام نيست. همه اينها، پا جاي پاي آنتوان ميگذارند كه در اسكندريه جا خوش ميكرد و هانيبال (حنيبعل) سردار كارتاژي كه فيل از جبلالطارق ميگذراند تا سينه بر شنهاي رم بمالد. گِش-تِ اينها نرونهاي عالمِ تاريخاند!5مسأله اين است كه علل حوادث عالم را هرچه فرض كنيم و هر دليلي براي وقوع آن بياوريم، اين نكته هست كه باز به قول همان فرنگيها و روميهاي قديم، اينجا هم !
در مورد خلقت مديترانه، مردم يونان قديم افسانهاي داشتند، و ميگفتند: وقتي خداوند ستاره زمين را خلق كرد، در دستش مشتي سنگ باقي ماند، او سنگها را از پشت شانههايش به پائين پرتاب كرد، اين سنگها اتفاقاً در درياي مديترانه افتاد و 1500 قطعه بود و همانست كه جزاير درياي را تشكيل داده است. ازاين جزاير بيش از 166 جزيره مسكوني نيست، با همه اينها، چون در درياي مديترانه - كه روميان قديم آنرا و مركزي ميخواندند - در سال هشت ماه آفتاب ميتابد، بالنتيجه سالي اقلاً سهميليون توريست را به خود ميكشد.6
فضيلت مديترانه تنها مربوط به تاريخ ميشود، نه آبهاي شور خودش. اينكه اين همه من روي مديترانه تكيه ميكنم، مقصود آن نيست كه به قول آن دكتر فرنگي، بخواهم بگويم 7 ملوانان قديم، هميشه اين دعا را قبل از كشيدن شراع كشتي ميخواندند كه:
مقصود بيان اهميت اين نقطه از عالم در تكوين تاريخ عالم است، و وقتي اين اهميت وجود داشته باشد، آن وقت ميتوانيم تصور كنيم ميزان نفوذ و اهميت ملل اسلامي را كه هزار و چهارصد سال بيش است كه بيش از نصف سواحل مديترانه را زير تسلط خود دارند 8 صد و پنجاه سال دمشق در شرق مديترانه حامل لواي قدرت بني اميه بود، و حدود پانصد سال قاهره در جنوب مديترانه علم تسلط فاطميون را به دوش ميكشيد، و پانصد سالي هم كم و بيش در قسطنطنيه باد به بيرق عثمانيها ميخورد!با اين مقدمات آن وقت ميتوانيم دريابيم كه چرا خانم دكتر زيگريد هونكه تا اين حد به اهميت نفوذ فرهنگي اسلام - و ظاهراً به عقيده خودش عرب - در تمدن اروپايي معتقد بوده است. و چرا آنقدر بر اين برتري فرهنگي مومن بوده كه 9
ميتوان خواند ز پشت لب او بيگفتار
سخني چند كه زير لب او پنهان است
آقاي مرتضي رهباني، دوست با ذوق كه سالهاي سال مقيم آلمان بودهاند، و به زبان آلماني نيز تسلط يافتهاند، به اهتمام تمام اين كتاب را ترجمه كردهاند. علت هم آن است كه ايشان طي پانزده سال و بيشتر كه در آلمان بودهاند و خود موسسه فروش كتاب داشتهاند، كم و بيش به نارساييها و ضعفهاي تمدن ماشيني آشنا شده و در عوض به آرامش خاطر و صفاي باطن شرقي دلبسته و بالنتيجه، بيان حقايق را از زبان يك خانم محقق و مورخ آلماني، در واقع و خود دانسته و به زبان حال گفتهاند: جانا سخن از زبان ما ميگويي.
البته مخلص كه مويي در فصول بحثهاي تاريخي سفيد كردهام - اگر نگوييد كه ريش در آسيا سفيد كرده - تا بدين حد نميتوانم حق بدهم به مترجم كتاب كه تصور شود و كه هر دو نرم و گرم هستند، از يك ريشه گرفته شده باشند، و بالاخره همه اينها با كاغذ ابريشمي قوم و خويش شوند10 هر چند كه مقالهاي خودم درباره نوشته باشم11، و هرچند اين حرير و حريره با ! قدما وجه مناسبتي داشته باشند!اين شباهت پيدا ميكند به حرف يزديها كه ميگويند: همان خودمان است!
و باز تعجب ميكنم از يك خانم آلماني كه آب از سر و روي خانه و كاشانه و شهر او تمام فصل سال ميچكد و خودش هم حتماً بدن نازك خود را هر صبح يا عصر به دست اختيار حمام ميگذارد، اين طور اظهار عقيده كند كه 12
مخلص كه يك بحث مفصلي در باب حمامهاي بغداد هنگام حمله هولاكو به بغداد - يك جايي پيش كشيدهام،13 و آن را از مظاهر بزرگ تمدن شرق، و در عين حال تجمل و بيبندوباري دانستهام14 قاعدتاً بايد ازين حرف خانم خشنود باشم خصوصاً آنجا كه به ضرس قاطع از نام ميبرد، ولي مخلص كه نه تنها در رم و سواحل شمالي مديترانه، بل در آفريقا و در وسط بيابانهاي ، اثر حمامهاي افسانهاي رومي را به چشم ديده، و ستونهاي مرمري آن را كه هنوز باقي مانده لمس كردهام و نقش و نگارها و موزائيكها و زير و بالاي ساختمان آن را اندازه گرفتهام، و ميدانم كه اين حمامها آنقدر فرحافزا و دلپذير و در عين حال سرگرمكننده بود كه اهل ذوق و حال صبح كه به اين حمام ميرفتهاند، درست دمادم غروب - مثل شاه طهماسب صفوي - از آن بيرون ميآمدهاند، و اين مربوط به سالهاي سال و قرنها قبل از طلوع اسلام و حمله عرب به اروپاست، بايد كمي ازين اقرار و اعتراف خانم به تعجب درآيم.
اين حرف جاهاي ديگر هم زده شده، و ظاهراً بر اساس روايتي است كه ميگويند در شهرهاي اروپايي بعد از تسلط عرب، مسلمانان را به اين طريق ميشناختهاند كه به حمام ميرفتهاند و قلع و قمع مسلمانان را به اين طريق شناسايي و امكانپذير ميساختهاند. بنده ميگويم اگر اين روايت حقيقتي داشته باشد شايد بر اين اصول باشد كه مسلمانان - برخلاف ساير ملل عالم - صبح زود و سحرگاه - براي آنكه بتوانند نماز را بعد از غسل لازم انجام دهند - به حمام ميرفتهاند و اين امر در شهرهاي اروپايي امري استثنايي و چشمگير بوده بالنتيجه بدينطريق شناخته ميشدهاند15، و گرنه، اين با طبيعت سازگار نيست كه آدم رودخانه در كنارش باشد و آب از سر و رويش ببارد، آن وقت در امر تنظيف خود كوتاهي كند.16
به زر نخريدهاي جان را، از آن قدرش نميداني
كه هندو قدر نشناسد متاع رايگاني را
حقيقت آن است كه احتياج است كه آدم را وادار به حيله و فن و اختراع مينمايد. همان كارهايي كه شما اروپائيها براي استفاده هرچه بيشتر از نور خورشيد و حرارت و امثال آن كرده و ميكنيد، ما براي دفاع از نور خورشيد (زيرزميني) و بهرهوري از آب زيرزميني (حفر قنوات) كرده و ميكنيم. مسأله اينست كه احتياج عقل آدم را تيز ميكند.
يك شوخي عرض كنم. گويند يك روز مرحوم عصار به خانه حاجآقا رضا رفيع - كه از روحانيان گيلان و نديم و مشاور دربار بود - وارد شد، چند تن آنجا بودند و جر و بحثي داشتند، به محض ورود عصار، يكي فرياد زد:
- نعم الحكم، چه خوب شد شما وارد شديد، مطلبي است كه فكر ميكنم تنها شما ميتوانيد در باب آن قضاوت كرده جروبحث ما را تمام كنيد. آن وقت گفتند: بحث ما در باب اين بود كه ميگويند هركس برنج بخورد عقلش زياد ميشود، و اگر اينطور است چرا بيجهت رشتيها معروف به كمعقلي و تخرخُر و امثال آن شدهاند؟17
مرحوم عصار ميگفت: من ديدم كه در منزل حاجآقا رفيع رشتي هستم و حالا بايد عليه رشتيها شوخي بكنم. متوجه شدم كه بايد بحث را اصلاً عوض كرد. پس گفتم، اصلاً بحث شما في غير ما وضع له است: جائي كه آدمي كه در آنجا زندگي ميكند، هر وقت دست دراز كند ميتواند يك ماهي از دريا بگيرد، و هر وقت تشنه باشد، رودخانه او از كوههاي كردستان آب برايش خروار خروار ميآورد، و هر وقت بخواهد آن ماهي را بپزد، ميتواند دست ديگرش را دراز كند و شاخه درخت را از بالاي سرش شكسته توي بخاري بيندازد، و مشتي برنج از شاليزار آورده توي آن بريزد و كَتّه ماهي درست كند، به نظر شما ديگر آدمي كه در چنين سرزميني زندگي ميكند، به آن مادهاي كه شما آنقدر از آن با آب و تاب ياد ميكنيد چه احتياجي دارد؟ اين را بايد جاي ديگر جستجو كرد!همه گفتند صدقت يا استاد! و سخن تمام شد.
حالا سركار خانم، آن تشريفات عجيب و غريب غسل و حمام و زير و بالا كردن يك مشت آب كه از چاه سيچهل متري بالا آمده است، اگر در شرق احتياج به آن تفننها داشته باشد، در اروپايي كه آب از سر و روي مردمش ميريزد وجه امتيازش چيست؟
خبر ز تلخي آب بقا كسي دارد
كه همچو خضر گرفتار عمر جاويد است
اين كه گفتم البته براي شوخي بود، وگرنه بايد عرض كنم كه مطالب كتاب نه تنها براي ما درخور كمال اهميت است، بل، امتيازات خاصي از ساير كتابهائي كه در موارد تأثير فرهنگ اسلامي نوشته شدهاند نيز دارد كه ارزش مطالب كتاب را دوچندان ميكند. بايد عرض كنم كه خانم هونكه دو مطلب بسيار مهم را در كتاب خود به نحو شايسته و قابل اعتنائي مورد توجه قرار دادهاند: نخست مسأله ارتباطات تجارتي و مبادلات كالائي كه از طريق دادوستد انجام ميگرفته، و طبعاً مبادلات فرهنگي را نيز در پي داشته است. در اين مورد خصوصاً به اهميت بنادر مهم تجارتي مديترانه - يعني جنوا، و ونيز، بحثي مستوفي دارند.
ما مشرقيها به محض اينكه صحبت قرون وسطي پيش ميآيد، اروپاي شمالي را در نظر ميگيريم كه مشتي قبايل پراكنده كم تمدن پرزور در آن ساكن شدهاند، اما غافل ميمانيم كه دولتهاي جنوبي قاره اروپا، مثل اندلس، و خصوصاً دولتي مثل دولتِ ژِن (جِنوا) در شمال غربي ايتالياي فعلي و جنوب فرانسه داراي چه اهميتي بودهاند، و دولتي مثل دولت ونيز (بندقيه) در شمال درياي آدرياتيك، چه رقابتي و چه حوصلهاي در مبارزات سياسي عالم بخرج ميداده است، تنها گاهي به نام اين كشورها برخورد ميكنيم كه ميبينيم فيالمثل يك نماينده از اين دولتها خود را بعد از ماهها طي سفر به دربارهاي شرقي - مثل تيمور، يا صفويه، ميرساند. كلاويخو كه از همين راه به دربار تيمور رفته، وقتي به ژن رسيده، گويد: شش فرسخ ساحل ژن خانهها به هم پيوسته، و همه خانهها برج دارد.18
آدمي وقتي قطار كشتيهاي پر از كالا را در سواحل اين دولتها به نظر ميآورد - كه اغلب كالاي شرق بار دارند - و وقتي به انبارهاي مملو از جنس و كالا دراين كشورها واقف ميشود، آن وقت متوجه ميشود كه تاريخ اروپا در قرون وسطي نيز از آن دست نيست كه تنها به نفوذ و يكهتازيهاي كشيشان پرداخته شود و از ازدواج اين امير، و خشونتهاي آن شواليه تنها گفتگو به ميان آيد. دنيائي بوده است براساس اقتصاد تنظيم يافته، و براساس حسابهاي دقيق تجارتي و مبادلات سياسي، و در كنار آن نيز حوادثي از آن نوع حوادث كنتها و كنتسها كم و بيش جريان دارد.
خانم هونكه در كنار اين مبادلات تجارتي، به بحث در مسائل نظامي مربوط به جنگهاي صليبي نيز ميپردازد، و اشاره دارد كه با وجود اصرار كشيشها در جنگ، باز هم مسلمانان كوشش داشتهاند كه ارتباطات قطع نشود، و به همين دليل از تسهيلاتي كه مستنصر بالله فاطمي براي زيارت مسيحيان در بيتالمقدس قائل شده است سخن ميگويد.كتاب در حد يك تحقيق دانشگاهي مهم خصوصاً در قسمتهايي از نجوم و رياضيات صحبت ميكند، و در واقع آفرين بايد گفت به اين زن با همت آلماني كه بسياري از كارهايي را كه ما شرقيها ميبايست بكنيم و نكردهايم، با طيب خاطر انجام داده و منتي هم بر سر كسي نگذاشتهاند:
كس نمانده است در اين بيشه شكاري بكند
تيغ گيرد به كف و فتح دياري بكند
اين زمان همت مردان به همين محدود است:
زني از پرده برون آيد و كاري بكند!
متأسفانه بازده اين كالاي شرق در گذشته دور، يعني در عصر بدون آمار، جنبه انساني نداشته. توضيح اينكه در اسپانيا، مراكزي وجود داشت كه بردگان را خصي ميكردند و بعد به شرق ميفروختند. ابن حوقل گويد: در اندلس متاع زيادي وجود دارد كه به مصر و مغرب (شمال آفريقا) ميآورند، اكثر آنها بردگان زن و مرد از اسيران فرانسه و جليقيه و خدمتكاران اسلاوها هستند، كليه صقالبه (اسلاوها) كه در روي زمين ميباشند خواجه هستند (يعني خصي شدهاند) كه از اندلس ميآورند، زيرا آنها را در آنجا خواجه ميكنند. اين عمل را تجار يهودي در نزديك شهر بعهده دارند.
بحمدالله كه در اين روزگار، ديگر آن كالاي آدمفروشي و از صحنه تجارت عالم رخت بربسته و اگر داده و بازدهي هست براساس ديگري است چنانكه فيالمثل اگر روزي ده ميليون بشكه نفت به جاي ابريشم و ادويه از مسير راه ابريشم و راه ادويه به كشورهاي اروپايي و آمريكا صادر ميشود، در ازاي آن يك بار، في المثل 38 تن گل و لاله از كشورهاي اروپا براي افتتاح فرودگاه جديد جده باز ميآورند، فرودگاهي كه ميتواند از هشت ميليون زائر خانه خدا در موسم حج پذيرايي كند.در واقع به جاي كنيزكان يوناني و لالهرويان فرنگي، در قرن بيستم، گلها و لالهها، به خروار، به شرق صادر ميشود.20 و البته اين سلاح لطيف آنهاست.
باز گرديم به مسائل مربوط به كتاب خصوصاً كه پاراگراف نخست را گفتيم و نزديك بود قسمت ثاني آن يادمان برود (و اصلاً هم مثل اينكه يادم رفت)!بنده حرف ندارم كه 21 چطور براي خانم چشمگير شده و كبوترنامهبر چگونه نامه را در نوك خود به طرف ميرساند22، - و حال آنكه معمولاً خواندهايم كه نامه را به صورت ملطفه بر پاي كبوتر يا سينه او ميبستند - كه مزاحم پرواز او نباشد - و اصولاً كاروانسراي 65 حجرهاي آلمانها23 در برابر كاروانسراهاي مثلاً سيستان كه يك بار ده هزار شتر را در خود جاي ميداده است24 چه نمودي ميتواند داشته باشد، و آيا داستان بيروني و گردش زمين25 آدم را به ياد حرف مرحوم استاد همايي نمياندازد كه عقيده داشت بيروني آمريكا را كشف كرده بوده است؟ توقع هم ندارم كه خانم آلماني حتماً تصريح كند كه مقصود از نصر بن احمد ساماني26 لابد نصربن احمد دوم بوده است، نه اول (كه در 250 ه- / 864 م. حكومت داشته) با همه اينها اعتقاد دارم كه كتاب حاضر يكي از كتابهاي مهم مرجع براي بررسي مناسبات سياسي و اقتصادي و اجتماعي شرق و غرب - خصوصاً مسلمانان و اروپاييها - ميتواند به شمار آيد.
خانم هونكه از ساعت عجيب اهدايي هارونالرشيد به شارلماني نام ميبرد، بايد عرض كنم كه از اينگونه ساعتها تا دو سه قرن پيش در شهرهاي ايران وجود داشته كه خود از عجايب تاريخ است. احمد بن حسين كاتب يزدي در تاريخ خود، وقتي از ساعت ميدان يزد نام ميبرد، آدم از تعجب به قول معروف شاخ درميآورد، بد نيست مختصري از آن را عيناً نقل كنم. ببينيد با عدم وسايل مكانيكي، چه ترفندهايي با يك تنوره آب به كار برده بوده است. او گويد: 28
واقعاً دنياي تماشايي است، مردم يزد را ببين كه از ميدان كه تماشايشان تمام ميشد، چطور به ميدان بيمارستان ميآمدند و برنامه زنده 29 تماشا ميكردند. اين امير محمدمظفر همان كس است كه حافظ او را محتسب خوانده، و به قول خود امير، به دست خود، اقلا هشتصد آدم را كشته بوده است.30
يك موشدواني هم در كار خانم بكنم، ايشان اعتقاد دارند كه فرمول باروت را مسلمانان در قرن 12ميلادي به اروپائيان دادند، حرف درستي است، ولي اين را عرض كنم كه ده سال پيش كه مخلص در روماني گشت و گذاري ميكرد، در كتابخانه يك كتاب خطي به من نشان دادند كه قرنها پيش نوشته شده و تصويري از ساختمان يك موشك براي رفتن به آسمانها كشيده بود، و عقيده داشتند كه پيش از آنكه ينگه دنيائيها و يا همسايگان سفيدپوست گربه چشم --- روسها --- به ساختن اين وسيله موفق شوند، يك مهندس رومانيايي چنين طرحي داشته است. اين يك روحيه است كه در روماني هم مثل خيلي از جاهاي ديگر وجود دارد.
همانجا من توضيح دادم كه ما هر چه در باب باروت و انفجار آن بگوئيم، حقي است كه از چينيهاي كهن ضايع كردهايم، اينها بودند كه به قول خودشان، هزاران سال باروت را ميشناختند و از آن فقط براي آتشبازي استفاده ميكردند، و پانصد سال كه آن را به دست مسلمانان و مسيحيان سپردند، در واقع دنيا به آتش كشيده شد و به مرحله انفجار رسيد.
حبيبالسير كه كتابي است در تاريخ خود ما، و به وسيله غياثالدين خواندمير هروي در 927 ه- / 1520 ميلادي تأليف شده، در آنجا وقتي صحبت از عجايب چين، و خصوصاً خان بالغ ميكند، توضيح ميدهد كه در محوطهاي كه طول آن هزار و نهصد و بيست و پنج قدم بود و مجموع آن ابنيه از سنگ و خشت تراشيده ترتيب يافته بود، و آن خشتها از خاك چيني پخته شده بود، 31
در اينجاست كه مخلص بايد آن حرف طلائي خانم مولف كتاب را كه در اول بحث خود نقل كردم تكرار كنم كه ميفرمايند:
قطره بگريست كه از بحر جدائيم همه
بحر بر قطره بخنديد كه مائيم همه
سادهترين تعبير اين تغيير مركز تمدن از شرق به غرب آن است كه كشورهاي ساحل مديترانه در حالي كه مشغول تعبيه و پراندن موشك گابريل (جبرئيل) بر سطح آبهاي مديترانه بودند، كشورهاي شرق درگير و دار خاك بازي و اختلاف در مورد تعداد دانه كلوخهاي استنجا بودند:
تو در خواب گران افتادهاي غافل، چه ميداني
كه شبخيزان راه معرفت بستند، محملها32
جبلالطارق به زحمت16 كيلومتر پهنا دارد، بين 7 درجه و40 دقيقه و39/25 درجه طول شرقي قرار گرفته، 4500 متر طول دارد ووسعت آن حدود 3 ميليون كيلومتر مربع است. (دو برابر ايران).
روميها كه در چند قرن متوالي بر كل حوزه و حوضه مديترانه33 تسلط يافته و شمال و غربي و جنوب شرق آن را تماماً تحت تسلط داشتهاند، سالها، آن دريا را 34 ميخواندهاند.
شايد شاعرانهترين و لطيفترين تعبيرات در مورد شبهجزيره آسياي صغير (تركيه) و مديترانه، اين بوده باشد كه ناظم حكمت آورده، و در واقع، جاي پاي امپراتوري عثماني را - كه هميشه در آسياي مركزي بوده است - و بالاخره به سواحل مديترانه كشيده اين طور محكم كرده است:35
36
حرف آخر را بزنم. احترام من به مديترانه نه به خاطر كرانههاي سنگستاني آن است، و نه به دليل سواحل لاجوردي آن. نه چشم به سبزه چشمان ساحل نشين آن دوختهام، و نه گوش به آهنگ موجهاي، شبانگاهي آن، يا به فرياد ژوليانوس و آنتوان و هانيبال آن سپردهام.
نه تمدن آتن و يونانش مرا ميفريبد و نه چراغ دريائي اسكندريهاش مرا به خود ميكشد، نه از كارتاژش ميترسم و نه به رومش تسليم ميشوم. جبلالطارقش ارزاني ناوگان انگليسي باد ومارسي و موناكويش آرامشگاه قماربازان و ثروتمندان كشتي باز.
تشنههائي لب آب، همگي رفته به خواب!... من به كرمان چشم دوختهام و دل به اين خاك سپردهام كه كرمان دل عالم است، و ما اهل دليم.اما باز هم، همين كرمان به من ميگويد كه احترام مديترانه را فراموش مكن! احترام من به مديترانه، در آخر كلام، به خاطر چند پارچه ابر زمستاني است، كه گهگاه، بر بالهاي باد مغربي سوار ميشدند، و خرامان خرامان خود را به خاورميانه ميرسانند، از كوههاي شوف ميگذرند، صحراي اردن را پشت سر ميگذارند، به هلال خصيب اعتنا نميكنند، بغداد و كركوك در چشمشان بيارزش است، از كوههاي سر بفلك كشيده زاگرس نميهراسند، دزفول و نهاوند و ياسوج را به هيچ ميشمرند، چون كركس از كوههاي كركس پرواز ميكنند، و همينكه بر فراز آسمان كرمان رسيدند، مثل شترهاي راويه قديم، آهسته بر فراز دشتهاي خشك و تفتيده كرمان زانو ميزنند، آرام آرام سر مشكهاي آب را ميگشايند، و قطره قطره بر خاكها و ريگهاي داغ ميافشانند، و بدين طريق قدر رودخانه خشك پاريز، و كناره درختنگان و خشك رود خبيص و ده بكري بم و ميناب را سيراب ميكنند، كه از هر درخت ليموي آن ده هزار دانه ليمو، و از هر بوته پرتقال و نارنگي آن صد من مركبات، و از هر شاخه پسته آن يك كيلو طلاي سبز حاصل و برخاست به دست آيد.
آيا اين چنين مادر مهرباني كه از پستان لطف او شير حيات ميجوشد و به ما ميرسد، قابل ستايش نيست؟ در واقع، آن ده دوازده سانتيمتر باراني كه ما داريم بخار آبي است كه از مديترانه ميآيد و بر سر ما فرو ميريزد، وگرنه، درياي هند و خليج فارس، موجشان را به ساحل ما ميكوبند، ولي بخار آبشان را تقديم كوهستانهاي هيمالايا ميكنند كه سالي پنج شش متر آري پنج شش و گاهي تا دوازده متر باران دارد، و درياچه خزر هم كه بخار آبش از سواحل خزر و گرگان به اين طرف تر نميرسد آري ما كرمانيها و همه دشتهاي داخلي ايران، تشنهلباني هستيم كه از مديترانه سيراب ميشويم.ما مديون مديترانه هستيم.پس بيخود نيست، اگر حرف اول مقاله را واقعاً تكرار كنيم و بگوئيم: بعد از خدا، مديترانه!
***
من هديهاي ندارم كه به اين خانم محقق به عنوان تشكر تقديم نمايم و شايد بعض ايرادهاي مختصر، گرد كدورتي نيز در دل او پاشيده باشد، من درينجا براي اينكه به دنبال نيش، نوشي هم فرستاده باشم و به قول ناصر خسرو: شكر نهم طبرزد، بر موضع تبرزين. ناچار دعاي خير بدرقه ايشان ميكنم، و اگر مولف محترم خانم هونكه در سنين جواني بود، ميشد دعا را اينطور پيش كشيد كه در ازاي خدمتي كه به اسلام و مسلمانان كردهاند خداوند به ايشان يك شوهر سر به زير مسلمان - پولدار - نصيب فرمايد، ولي چون ميدانم كه ايشان در سنين بالاي عمر هستند و شوهر مطيع و فرزندان برومند دارند و علاوه بر آن در مقام عرفان و بينيازي سير ميكنند، هيچ چيز اجر خدمت ايشان نميتواند باشد، به جز دعاي خير، پس بايد از خداوند خواست پس از صد و بيست سال ديگر، انشاءالله، با مريم مجدليه محشور و شريك ثواب باشند، والسلام نامه تمام.
تا بود گفتگو، سخنم ناتمام بود
نازم به خامشي كه سخن را تمام كرد
پي نويسها:
1. و شايد عنوان همين كتاب هم تغيير ميكرد!
2 . درين مورد رجوع شود به مقاله نگارنده: راه ابريشم، اژدهاي هفت سر چاپ دوم.
3- زير اين هفت آسمان، ص 240
ايران، چه در عصر ساساني و چه اشكاني و چه عصر هخامنشي، هميشه جاي پايي در مديترانه داشت، و ارد پادشاه اشكاني مدتي بر سوريه حكومت ميكرد و پسرش پاكور مدتها در آنجا نايب السلطنه بود -51 ق. م. (تاريخ ايران، گوتشميد، ترجمه دكتر مقدم، ص142). حالا هم چند تائي پاسدار در آن حدود، دارند جاي پا محكم ميكنند.
از همه عالم خوشم به گوشه چشمي
چشم بد روزگار اگر بگذارد
4 .هولاكوخان سپاهي گران به عزم تسخير حلب و سوريه و مصر اعزام داشت. اين سپاه در عينجانوت (شام) از سيفالدين قودور حاكم مصر شكست خوردند. كسوقانويان سردار سپاه ميگفت تا آخرين نفر خواهيم جنگيد و اين عبارت معروف را به زبان آورد كه ولي سربازانش براي دفاع به نيستاني عظيم پناه بردند، و (روضه`الصفا، ج 5 ص266) اين را هم عرض كنم كه تعبير بنيالاصفر، علاوه بر مغول، بر روسها و يونانيها وبعضي اروپائيان نيز در تاريخ وارد شده است.حرف كسوقا هم تازگي ندارد. چند سال پيش، وقتي روسيه چين را به بمب اتم تهديد كرد، مائو گويا گفته بود: ما تا پانصد ميليون كشته در حساب خودمان اعتبار موجود داريم، زيرا پس از كشته شدن پانصد ميليون تن، تازه آنچه براي ما باقي ميماند از جمعيت روسيه بيشتر است.
5 . جبلالطارق از ساحل اسپانيا تا ساحل مراكش بيش از 15 كيلومتر فاصله ندارد، ولي چون عمق آن زياد است (300 متر) زيردريائيها ميتوانند بدون خودنمائي از آن بگذرند، از نظر استراتژي اهميت فراوان دارد، عجيب آنكه شهر ساحل اسپانيائي آن كه نام جبلالطارق دارد، تحت تسلط انگلستان است، و شهر ساحل جنوبي آن - در كناره مراكش - كه سوته Ceuta نام دارد متعلق به اسپانياست و 19هزار سرباز اسپانيائي آنجا اردو زدهاند، ريگ توي جوي كه بالاخره يك روزي زير دندان بريتانيا يا اسپانيا خواهد كرد.
اين را هم عرض كنم كه هم موسي بن نصير - فاتح شمال آفريقا و اندلس، ايراني بوده است، و هم طارق بن زياد كه تنگه به نام اوست - اهل همدان بوده. بنابراين جاي پاي ايرانيهاي قديم را در مهمترين تنگه استراتژيكي عالم هم بايد جستجو كرد.
هركس هرچه ميخواهد بگويد، اين شهر سوته همان سوخته خودمان است كه لابد فاتحان آنرا آتش زدند و بنام سوته همزبانان باباطاهر سوتهدل باقي ماند. مگر نه آنست كه طارق همداني بود؟ (حماسه كوير ص437).
6 . من ميدانم كه هركسي هر گوشه از دنيا را گرفته آنجا را بهترين جاي دنيا ميداند، مردم بلغارستان ميگويند، وقتي خداوند زمين را تقسيم كرد، مردم بلغار خواب بودند و چون بيدار شدند، شكايت بردند، و خداوند ناچار شد قطعهاي از بهشت را به آنها بدهد.
در ياقوتستان (شوروي) ميگويند وقتي صاحب دنيا به راه افتاد تا اينكه ثروت جهان را بين مناطق مختلف تقسيم نمايد، چون به بالاي ياقوتستان رسيد، از شدت سرما دستش بيحس شد، و گوشه دستا
ر را رها كرد، بهمين جهت ثروت جهان در ياقوتستان فروريخت!
مردم شيلي ميگويند، خداوند وقتي زمين را آفريد، خاكها را الك ميكرد و ته مانده آنرا ميريخت در كنار اقيانوس كبير، به اين طريق درازاي كناره غربي قاره آمريكاي جنوبي همان سنگستان شيلي است كه سنگهاي عالم را بيخته و در آن ريختهاند.
البته مردم شيلي افسانه ديگري هم دارند، آنها ميگويند:
خداوند پس از آفريدن خشكيها و جاي دادن همه قسمتهاي زمين، متوجه شد كه هنوز تعداد زيادي پرتگاه، جزيره، درياچه، قلوهسنگ، روي دستش باقي مانده است. همه آنها را به هم جوش داد و بر كناره آمريكاي جنوبي چسباند، و بالنتيجه سرزمين طولاني كمعرض شيلي پديد آمد.
(از جغرافياي كشورهاي رو به رشد، ص 38).
مردم داغستان ميگويند: خداوند سواري از آسمان به زمين فرستاد تا زبانهاي مختلف را ميان مردم دنيا توزيع كند، چون به كوههاي داغستان رسيد اسب خسته شد و نزديك بود سوار به دره پرت شود، براي اينكه بار خود را سبك كند در كيسه را باز كرد و مقداري از زبانها را بيرون ريخت و گفت خودتان بين هم تقسيم كنيد، بالنتيجه اين همه لهجه مختلف درين گوشه از خاك پيدا شد.
اين حرفها براي مردم هر ناحيهاي ارزش خود را دارد. بهتر از همه گرجيها هستند كه ميگويند خداوند عالم بعد از خلق دنيا گفت حال كه آدم پيدا شده است بايد بهشت و دوزخي هم باشد، پس به خلق بهشت پرداخت و چون كار تمام شد، متوجه گرديد كه يك تكه كه براي گوشهاي از بهشت ساخته شده بود، اضافه آمده و جائي ديگر براي آن نيست، پس دستور داد آن قطعه را به زمين فرود آورند و در كنار كوههاي قفقاز به زمين گذاشتند، و اين همان سرزمين گرجستان است.
7 . دكتردادسن در كرمان بود و مورد احترام مردم در بيمارستان مرسلين انگليسيها. مردم كرمان هر بيماري كه داشته باشند مقداري خطمي ميخيسانند و ميخورند و اغلب هم خوب ميشوند! دادسن ميگفت: در كرمان بعد از خدا، خطمي! او هميشه ميگفت: كرمانيها تا خطمي و بابونه را دارند به هيچ دوايي احتياج ندارند!
8 . مديترانه حدود سههزار كيلومتر به خط مستقيم طول دارد، و سواحل آن از سه برابر اين رقم اگر بيشتر نباشد كمتر نيست.
9 . متن كتاب ص 11
10. ص 73 حاشيه كتاب
11. اژدهاي هفت سر، ص 213
12 .متن كتاب ص 86
13 . سنگ هفت قلم ص 404
14 . ص 74 متن كتاب
15 . درست مثل انقلابيون فرانسه كه دستهاي مردم را نگاه ميكردند، هر كدام نرم و لطيف بوده به عنوان بورژوا و ثروتمند به قتل ميرسيد، يا عربهاي وارد به قم كه با بوي خوش زرتشتيان آنها را شناختند و قتل عام كردند، يا در كامبوج كه خمرهاي سرخ، هر كه را عينك داشته به عنوان اينكه روشنفكر و چپ است نابود يا از شهر بيرون كردند. حتي شنيدهام والعهده علي الراوي، رئيس كارگزيني وزارت خارجه يك وقت به وزير گفته بود بايد پروندههاي آنها را كه در مسائل ديني سهلانگارند به دقت بخوانيم و با احتياط از كارهاي حساس بركنار كنيم، جواب داده بود. بيخود وقت صرف نكنيد، يك نفر برود در مستراح از سوراخها مراقب باشد، هركس آمد و ايستاده ادرار كرد، هم او را از كار بركنار كنيد! البته اين وزير از ميان رفت. مقصود اينست كه در مواقع بحران و آشفتگي، فرمِ تشخيص و تمييز با مواقع عادي فرق ميكند.
16 . البته سرماي اروپا را هم بايد در نظر گرفت. كه حمام رفتن حالت استثنائي ميتوانست داشته باشد. مادرهاي كرماني ميگويند: بچه از چرك نميميرد، ولي از سرماخوردگي بعد از حمام ممكن است بميرد!
17 . من شخصاً اين حرف را منكر هستم. رشتيها خيلي باهوش هستند، بسياري از رياضيدانان و بزرگان اهل فكر ما از رشت برخاستهاند از كوشيار جيلي صحبت نميكنم كه بايد در كتاب ابوالقاسم قرباني ديد و من فقط به دكتر معين و پورداود و پروفسور رضا و دهها تن امثال آنها اشاره ميكنم. حتي عقيده دارم اينكه بيشتر آنها در علوم مثبته پيش رفتهاند به علت فسفر زياد مغز آنهاست، چون كله ماهي فسفر زياد دارد! خدا رحمت كند اديبالسلطنه سميعي را. به او گفتند: ميگويند برنج عقل را زياد ميكند. اگر چنين است چرا مردم شما كه اينقدر برنج ميخورند آنطور خلبازي درميآورند؟ جواب داده بود:
- اگر برنج نميخوردند آن وقت ميبايست ببينيم چه ... بودند؟
18 . ترجمه كلاويخو، مسعود رجبنيا، ص339، كلاويخو در سوم ژانويه 1406 / رجب 808 ه- . به ژن رسيده بود. خود مخلص هم وقتي پنج شش سال پيش به همراه ايرج افشار با اتومبيل از عبور ميكرديم، لحظهاي كه به دروازه ورودي شهر وارد شديم تا موقعي كه خارج شديم يك ساعت - و شايد هم بيشتر - طول كشيد. البته ميرزا ميرزا هم عبور نكرده بوديم.
19. تاريخ فتوحات اسلامي شكيب ارسلان، ترجمه حجهالاسلام علي دواني ص 280، گناه اينكار را ما مسلمانها به گردن يهوديها مياندازيم و حق هم داريم، ولي البته فراموش هم نكنيم كه بسياري ازين بردگان، در كاخهاي خلفا و خانههاي رجال ثروتمند مسلمان شرق - چه در بغداد و چه در قاهره - زندگي ميكردهاند، ثروتمنداني كه اصرار داشتند. بردگان خردسال و به قول خودشان يعني محتلم نشده بوده باشند. فرخي گويد:
ريدكانِ خواب ناديده مصاف اندر مصاف
مركبان داغ ناكرده قطار اندر قطار
و الله يَعصمنا من النار!
20. اين را براي اين اشاره كردم كه يك وقت، در مراسم عروسي پادشاه وقت، وزير كشاورزي خودمان، دسته گلي را كه ميخواست پيشكش كند، با هواپيما از هلند وارد كرده بود. اين كار را اگر من و شما ميكرديم عيبي نداشت، مديرعامل بانك شهريار هم ميكرد بر او ايرادي وارد نبود. مسأله اين است كه اين دسته گل را وزير كشاورزي وقت به آب داده بود!
ضمناً درباره جمله كنيزكان عرض كنم كه فقط در صدر اسلام، يعني اندكي قبل از 35 ه-./ 656 م. فقط يك بار كه قبرس توسط معاويه فتح شد، تنها هشت هزار غلام و كنيز از بازارها و در واقع انبارهاي اين كالاي ناطق نصيب لشكر معاويه شد، كه يكي از زيباترين آنان را معاويه شخصاً براي عثمان فرستاد، و از جزيره ذوذوس مديترانه تنها از يك خانه پانصد كنيز بيرون آوردند.
(هشت الهفت ص 300) از همينجا ميتوانيد بفهميد كه در حوزه - يا حوضه - مديترانه چه موج ميزده (حوضه را فرهنگستان در برابر Bassin بكار برده، و همانست كه در قديم آبريز يك رودخانه يا دريا ميگفتند، ولي حوضه هم به همين معنا در قديم بكار رفته، آنجا كه نظامي گفته: شود حوضه آن گه به دريا شود.)
21 . ص 84 متن
22. ايضاً ص 84
23. ايضاً ص 53
24. كوچه هفت پيچ راه ابريشم، ص 282
25. متن ص 198
26. متن ص 35
27 . مقاله نگارنده، مجله يغما، سال 13، ص 409، نقل از تاريخ جديديزد
28 . ايضاً تاريخ جديد يزد، و شاه منصور تأليف نگارنده ص17
9 . Live Show2
30 . سياست و اقتصاد عصر صفوي، ص 306 چاپ دوم. محمدمظفر آخر بدست فرزندان خودش كور شد. (تاريخ كرمان ص 403 چاپ دوم)
31 . حبيبالسير ج 4، ص 642
32 . شعر از مصحفي همداني است، شاعري كه گويا بيشتر شعرهاي او را موريانه خورده است. (تاريخ تذكرههاي گلچين معاني ج 1 ص 674) ولي بنظر من همين يك بيت كه باقي مانده به قول قدما
3 . Mediterraneum3
4 . Internummare3
روميها در دو هزار سال پيش، مديترانه را درياي دروني ميخواندند كه يونان و روماني و تركيه و مصر و ليبي و تونس و الجزاير و مراكش و اسپانيا و بالاخره خود ايتاليا، حوزه امپراطوري را تشكيل ميداد، اما وقتي در قرن بيستم زير دريائيهاي شوروي از بسفر گذشتند و در حوالي تيرني و آلباني از آب سر بيرون كردند، معلوم شد، كه اين دريا ديگر نيست، اين تعبير وقتي قدرت و شدت يافت كه ناوهاي هواپيمابر آمريكايي، با فرمان دادن به هواپيماي مصري و فرود آوردن سرنشينان تفنگ به دست آن در سيسيل، پرواز شبانه بمبافكن هاي آمريكائي از انگلستان، و عبور از جبلالطارق، و بمباران بن غازي، ثابت كرد كه اين دريا درين قرن ديگر، نه تنها درياي نيست، بلكه كمي بيروني هم شده است، بيرونيتر از ابوريحان بيروني.
35. ناظم حكمت به سال 1963 م. / 1342 ش. درگذشت. او سالها و سالها (يعني بيش از بيست سال) در زندانهاي تركيه گذراند و در واقع يك پا مسعود سعد تركها به شمار ميرود. اين شعر در پيام يونسكو شماره 188 چاپ شده است.
36--- اين را هم عرض كنم كه برخلاف تصور قبلي، مديترانه نه آب و هواي خوبي براي زندگي انسان دارد و نه محصولات متنوعي در اطراف آن كاشته ميشود. كوههاي بلند و درههاي بريده شده عميق به وسيله رودخانهها و جنگلهاي انبوه بيحاصل - كه فقط براي سوختن و آتش گرفتن خوب است، جائي براي كشت باقي نميگذارد. هواي مرطوب و نيمه گرم مستعد پرورش حشرات موذي است، بيخود نبود كه از قديم ميگفتند، در رم - و اصلاً تمام ايتاليا - ماه ژوئن ماه گشودن پيلههاي ابريشم و ماه سپتامبر، ماه گشودن طومار وصيتنامههاست! زيرا در تابستان همه به مالاريا مبتلا ميشدند و دو سه ماه بعد اغلب ميمردند.
محصول اطراف مديترانه خلاصه ميشود در انجير و انگور و گندم، ساير ميوهها و خوراكيها معمولاً كم و نامرغوب است. باز از قديم ميگفتند كه اطراف مديترانه، گوشت كم است و استخوان بسيار! مردم آن فقير و نادار بودند. اين تكنيك جديد و بهداشت و نظافت قرون اخير است كه مديترانه را مديترانه كرد.
با همه اينها، فراموش نكنيم كه تمدن روم و يونان مال مديترانه است، نه جاي ديگر! كتابي كه فرنان بروول، مورخ فرانسوي و عضو آكادمي آنجا (فوت 1985 م) در باب مديترانه نوشته، از امهات تحقيقات قرن اخير است، او درين كتاب، گرفتاريها و فقر و بيماري مردم اطراف مديترانه را در طي قرون متمادي، به دقت و ظرافت خاصي روشن ساخته است. (مجله پيام يونسكو، شماره 188)
سه شنبه 1 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]
-
گوناگون
پربازدیدترینها