واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: على (ع) از منظر نهج البلاغه
مجيد امينى ماه مبارك رجب فضايل و برجستگى هايى بى شمار دارد و آغازى بر جشن و سرور معنوى بندگان مخلص خداوند براى ورود در ماه عظيم الشان شعبان و پس از آن ماه بى بديل و سراسر نور و نيايش و التجا به درگاه الهى، ماه مبارك رمضان است.ماه رجب را ماه اميرالمومنين دانسته اند، چرا كه در سيزدهمين روز از آن ميلاد مسعود آن حضرت را جشن مى گيريم و اين ايام سراسر به ذكر مناقب و خصايل آن گوهر يكدانه آفرينش اختصاص مى يابد.اين سخن كليشه و عادت نيست كه آن حضرت را نمى توان آنگونه كه حق مطلب است معرفى كرد؛ اين يك حقيقت مسلم است كه جز ذوات مقدس ائمه معصومين هيچ كس به مكانت اين بندگان واقعى خداوند اشراف واحاطه ندارد.اما اين سخن هم عين حقيقت است كه ما در مسير تكامل به سوى خودشناسى و خداشناسى و پيروى از قالبى به عنوان دين بايد چهره و هويت امام المومنين على بن ابيطالب(ع) را در حد وسع و توان بشناسيم كه پيامبر اكرم(ص) فرمودند: خداوند مرا تربيت نمود و من على را. على هم مربى مومنان است. آنچه در اين نوشتار قصد بيان آن شده نگاهى گذرا و بسيار مختصر به سيماى اميرالمومنين(ع) با استناد به برخى از خطب و نامه ها و كلمات خود آن حضرت در نهج البلاغه است.حضرت در موارد متعددى از حيات مبارك خود بنا به اقتضاى تكليف الهى و با هدف تذكر و تنبه به مردم آن زمان- بلكه مردم تمام اعصار- نكاتى از ويژگى ها و كرامات خود را بيان نموده اند كه از جهات مختلف قابل توجه مى باشد.رابطه خود با پيامبر اكرم (ص)در خطبه ۱۹۲ كه خطبه اى طولانى مشتمل بر مسايل مختلف اعتقادى، تاريخى، اخلاقى و سياسى است حضرت مى فرمايند: وقد علمتم موضعى من رسول الله(ص) بالقرابة القريبه و المنزله الحضيصه… شما موقعيت مرا نسبت به رسول خدا(ص) در خويشاوندى نزديك و در منزلت ويژه مى دانيد. در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش مى گرفت و در بستر مخصوص خود مى خوابانيد و من بوى پاكيزه او را استشمام مى كردم و گاهى غذايى را لقمه لقمه در دهانم مى گذارد ومن همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است. هنگامى كه چند ماه از سال را در غار حرا بود تنها من او را مشاهده مى كردم و كسى جز من او را نمى ديد.در خطبه ۱۹۷ نيز به لحظات پايان عمر مبارك رسول خدا(ص) اشاره فرموده و اين منزلت را به زبان ديگرى آشكار مى سازند: و لقد قبض رسول الله(ص) و ان راسه لعلى صدرى و لقد سالت نفسه فى كفى فامررتها على وجهى و لقد وليت غسله و الملائكه اعوانى… فمن ذا احق به منى حيا و ميتا؟رسول خدا(ص) در حالى كه سرش بر روى سينه ام بود قبض روح گرديد و جان او در كف من روان شد آن را بر چهره خويش كشيدم. متصدى غسل او من بودم و فرشتگان مرا يارى مى كردند .چه كسى با آن حضرت در زندگى و لحظات مرگ از من سزاوارتر است؟سابقه در اسلام «در آن روزها در هيچ خانه اى اسلام راه نيافت جز خانه رسول خدا (ص) كه خديجه هم در آن بود و من سومين آنان بودم. من نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوت را مى بوييدم.» اين جملات بخشى از خطبه ۱۹۲ مى باشد. علاوه بر اين در خطبه هاى متعدد ديگرى حضرت به سابقه خود در پذيرش اسلام اشاره دارند: «انى ولدت على الفطره و سبقت الى الايمان و الهجره» بخشى از خطبه ۵۷ كه حضرت با پيش بينى وضعيت آينده حكومت كه مردى با گلوى گشاده و شكمى بزرگ (معاويه) بر شما مسلط خواهد شد كه شما را به بيزارى از من وادار مى كند و شما هم به اجبار اين كار را خواهيد كرد، فرموده اند كه هرگز در دل از من بيزارى نجوييد، چرا كه من بر فطرت توحيد زاده شده ام و در ايمان و هجرت از همه پيش قدم تر بوده ام...در خطبه ۷۱ نيز حضرت با گله شديد از مردم عراق كه «به من خبر دادند كه مى گوييد على دروغ مى گويد: خدا شما را بكشد بر چه كسى دروغ روا داشته ام؟» بار ديگر تصريح كرده اند كه «فعلى من اكذب؟ اعلى الله؟ فانا اول من آمن به ام على نبيّه؟ فانا اول من صدقه»بر چه كسى دروغ روا داشته ام؟ به خدا؟ در حالى كه من نخستين كسى هستم كه به او ايمان آوردم يا بر پيامبرش؟ در حالى كه من اول كسى بودم كه او را تصديق كردم.و نمونه ديگر در خطبه ۱۳۱ كه با لحن دعا به درگاه پروردگار مقدمه اى را براى خصايص حاكم اسلامى بيان مى دارد: «الهم انى اول من اناب و سمع و اجاب لم يسبقنى الا رسول الله (ص) بالصلوه» خدايا من اول كسى بودم كه به تو روى آورد و دعوت تو را شنيد و اجابت نمود. در نماز كسى از من جز رسول خدا پيشى نگرفت.صبر بر شدايدپس از رحلت رسول خدا (ص) تعبير امام از اين مصيبت بى بديل اين بود كه يا رسول الله اگر مرا به شكيبايى امر نمى كردى و از بى تابى نهى نمى فرمودى آنقدر اشك مى ريختم تا اشكهايم تمام شود؛ و مدتى بعد در مصيبت همسر بزرگوارخود سيده نساء العالمين اين گونه بار ديگر خطاب به رسول خدا (ص) فرمودند كه براى من كه سختى جدايى تو را ديده ام شكيبايى ممكن است سلام من بر تو و بر دخترت؛ اگر در كنار قبر فاطمه مى نشينم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى باشد.پس از اين دو حادثه در جريان غصب خلافت نيز حضرت صبر و شكيبايى غير قابل باورى بر اساس تكاليف شرعى و اقتضائات و مصالح داشتند كه به گوشه اى از آن در خطبه ۲۶ اشاره دارند:«فنظرت فاذا ليس لى معين الااهل بيتى فضننت بهم عن الموت و اغضيت على القذى و شربت على الشجا و صبرت على اخذ الكظمه و على امر من طعم العلقم»نگاه كردم و ياورى جز اهل بيت خود نديدم كه اگر مرا يارى كنند كشته خواهند شد، پس به مرگ آنان رضايت ندادم. چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فروبستم و با گلويى كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود جام تلخ حوادث را چشيدم و خشم خويش فرو خوردم و بر نوشيدن جام تلخ تر از گياه حنظل شكيبايى نمودم.سوابق جهاد و شهادتهنگامى كه خبر حمله سربازان معاويه به شهر انبار (شهر مرزى بين عراق و شام) و از طرفى سستى مردم در مقابله به حضرت داده شد حضرت خطبه اى در وصف جهاد و جهادگران ايراد فرمودند و در ادامه به شدت از بى اعتنايى و راحت طلبى مردم گلايه كردند و عبارت «زشت باد روى شما و از اندوه رهايى نيابيد» را در وصف آنان به كار بردند و در بخشى هم با سوز دل اين عبارات را بيان كردند:با نافرمانى و ذلت پذيرى راى وتدبير مرا تباه كرديد تا آنجا كه قريش در حق من گفت پسر ابى طالب دلير است ولى دانش نظامى ندارد. آيا يكى از آنها تجربه هاى جنگى سخت مرا دارد؟ هنوزبيست سال نداشتم كه در ميدان حاضر بودم هم اكنون كه از شصت گذشته ام.»در خطبه ۳۳ حضرت خود را از پيشتازان لشكر اسلام و تار و مار كننده صفوف كفر و شرك و در خطبه ۱۹۷ به گونه اى ديگر معرفى كرده اند: «و لقد واسيته بنفسى فى المواطن التى تنكص فيها الابطال و تتاخر فيها الاقدام نجده اكرمنى الله بها»با جان خود پيامبر را يارى كردم در جاهايى كه شجاعان قدم هايشان مى لرزيد و فرار مى كردند آن دليرى و مردانگى را خدا به من عطا فرمود. پس از فرو نشاندن شورش نهروان و كور كردن چشم فتنه خوارج هم چنين فرمودند: «آنگاه كه همه از ترس سست شده كنار كشيدند قيام كردم. آنگاه كه همه خود را پنهان كردند من آشكارا به ميدان آمدم. در مقام حرف صدايم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر بودم و جلوتر از همه پرواز كردم و پاداش سبقت در فضيلت ها را بردم.»در جريان تهديدات طلحه و زبير براى جنگ با حضرت كه نهايتا منجر به جنگ جمل گرديد حضرت با تعبير از سپاه مقابل به عنوان حزب شيطان و اينكه آنان حقى را مى طلبند كه خود ترك كردند و انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريختند! با قاطعيتى خاص خطاب به آنان فرموده اند: «من العجب بعثهم الى ان ابرز للطعان و ان اصبر للجلاد هبلتهم الهبول لقد كنت و ما اهدد بالحرب و لا ارهب بالضرب»شگفتا از من خواستند به ميدان نبرد بيايم و برابر نيزه ها قرار گيرم و ضربت شمشير را تحمل كنم مادر به عزايشان بنشيند! تاكنون مرا كسى از جنگ نترسانيده و از ضربت شمشير نهراسانده .بى اعتنايى به دنيا«انا كاب الدنيا لوجهها و قادرها بقدرها و ناظرها بعينها»من دنيا را به رو بر زمين كوبيده و چهره اش را به خاك ماليدم و بيش از آنچه ارزش دارد بهايش نداده ام و با ديده اى كه سزاوار است به آن نگريسته ام. (خطبه ۱۲۸)در خطبه ۱۶۰ نيز كه فرازهاى متعددى در باب خداشناسى و راه هاى آن، اميد به پروردگار و سيرى در زندگى انبياى الهى دارد فرموده اند: «به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم.»اما جمله معروفى كه در باب زهد حضرت بيشتر بيان شده كلامى است كه به واسطه ضراره بن ضمره ضبايى نقل گرديده كه وقتى بر معاويه وارد شدم او از من حالات امام را پرسيد من به معاويه گفتم كه على را در حالى ديدم كه در دل شب محاسن خود را به دست گرفته و مانند مارگزيده ها به خود مى پيچد و با گريه اين سخنان را مى گويد: «اى دنيا اى دنيا از من دور شو آيا براى من خودنمايى مى كنى با شيفته من شده اى كه در دل من جاى گيرى، غير مرا بفريب كه مرا در تو هيچ نيازى نيست، تو را سه طلاقه كرده ام. دوران زندگى تو كوتاه ارزش تو اندك و آرزوى تو پست است. آه از توشه اندك و درازى راه و دورى منزل.»پس از جنگ صفين كه در آن عمروعاص با عريان كردن خود از ضربت كشنده حضرت رهايى يافت اين فرد خبيث (كه از مادرى فاسد متولد شده بود و پدر او هم معلوم نبود و نهايتا از بين چند مشرك معروف، عاص بن وائل ادعاى پدرى او را كرد) به بدگويى امام پرداخت و ايشان را متهم به بذله گويى و كارهاى لهو و لعب نمود! حضرت در پاسخ او ضمن برشمردن دروغ به عنوان بدترين گفتار چنين فرمودند: «اما والله انى ليمنعنى من اللعب ذكر الموت و انه ليمنعه من قول الحق نسيان الاخره»به خدا سوگند كه ياد مرگ مرا از شوخى و كارهاى بيهوده باز مى دارد ولى عمروعاص را فراموشى آخرت از سخن حق بازداشته است»ويژگى هاى حكومتىدوران حكومت حضرت به خاطر كارشكنى ها و مقابله هاى بى شمار بدخواهان بسيار كوتاه بود و نهايتا منجر به شهادت ايشان گرديد. در عين حال ويژگى هاى حكومتى حضرت و آنچه در نگاه امام براى رشد و تعالى جامعه اهميت داشت حكم قانون و برنامه حكومتى براى جوامع خداجو مى باشد.«مگر در ميان شما بر اساس قرآن عمل نكردم؟ مگر من پرچم ايمان را در بين شما استوار نساختم؟ و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهيتان ندادم؟ و نيكى ها را با اعمال و گفتار خود در ميان شما رواج ندادم؟»و در نامه معروف خود به عثمان بن حنيف به تفصيل در مورد دورى حاكم از چرب و شيرين دنيا سخن گفته اند.«من اگر مى خواستم مى توانستم از عسل پاك و از مغز گندم و بافته هاى ابريشم براى خود غذا و لباس فراهم كنم. اما هيهات كه هواى نفس بر من غالب گردد در حالى كه در حجاز كسى باشد كه به قرص نانى نرسد. آيا به همين رضايت دهم كه مرا اميرالمومنين خوانند ولى در تلخى ها با مردم شريك نباشم؟ آفريده نشده ام كه غذاهاى لذيذ مرا سرگرم سازد چونان حيوان پروارى كه تمام همت او علف است: به راستى سخن گفتن از درياى فضايل حضرت على (ع) حد و حصرى ندارد و آنچه ذكر شد تنها نم و قطره اى از كلام نورانى خود آن حضرت بود.بهترين كلام در ختم اين مقال باز سخن ديگرى از حضرت در نهج البلاغه است كه در خطبه ۱۸۷ چنين فرمودند: ايها الناس لاتصدعوا على سلطانكم فتذموا غب فعالكم ... انما مثلى بينكم كمثل سراج فى الظلمه يستضىء به من و لجها فاسمعوا ايها الناس وعوا و احضرو آذان قلوبكم تفهموااى مردم امام خود را تنها مگذاريد كه در آينده خود را سرزنش مى كنيد. همانا من در ميان شما چونان چراغ درخشنده در تاريكى هستم كه هر كس به آن روى آورد از نورش بهره مند مى گردد. اى مردم سخن مرا بشنويد و به خوبى حفظ كنيد و گوش دل خود را باز كنيد تا گفته هاى مرا بفهميد.
سه شنبه 25 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 124]