تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه ويژگى است كه در هر كس يافت شود، ويژگى هاى ايمان كامل مى گردد: آن كه وقتى خشنود گر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827619445




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شكوائیه فراق


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شكوائیه فراق

سیاه روتر از آنم كه جرات كنم به سپیدارها نزدیك شوم، بی مایه تر از آنم كه داراییم كفاف خریدن یك شاخه لبخند را برای لبانت بدهد.دلم هر جایی تر از آن است كه بتواند شبی، ساعتی یا حتی به قدر چند جمله ای با تو خلوت كند. اما شكسته تر از آنم كه به انكسارم رحم نكنی، و تكیده تر از آنم كه راضی بشوی استخوان هایم زیر بار بی‌اعتنایی ات خرد شود، و دست خالی تر از آن كه دست رد به سینه ام بزنی!چه آرزوهایی برایم در سر داشتی و به بارور شدنم چه امیدها كه نبسته بودی! چه خاطره هایی شیرین داشتم از هم صحبتی با تو و چه جام هایی از نور ناب نوشیده بودم از كلامت!چرا عقب افتادم از قافله ات؟ چرا جا ماندم از كاروانت؟ چه شد كه تا به خود جنبیدم، وسط صحرا زمین گیر خفت خود شدم و دیگر از تو حتی سوسویی هم پیدا نبود؟تقصیر كه بود؟من؟ ... آری! این من بودم كه خودم را برابر وسوسه ابلیس باختم، من بودم كه بریدم، من بودم كه كم آوردم و آن وقت چشم گشودم و دیدم كارم دارد به جای باریك تر می كشد!منی كه تو را در بهاری ترین سپیده بی ابرترین قله ها یافته بودم، حالا  از قعر پاییزی ترین غروب های پست‌ترین دره ها، صدایت می زنم و باور كن ایمان دارم كه انعكاس هق هق و بازتاب های "های هایم" به گوشت می رسد و تو با این كه می شنوی ... نه، نباید با پایان بردن این جمله به سوی تو تیر اتهام اندازم، باید به خودم نشتر اعتراف بزنم .باز هم این منم كه اشكم بی بهره از اضطرار است و ضجه ام خالی از اصرار! زیرا نمی شود گداختگی دلی به چشمت بیاید اما قدمی برای تسلایش برنداری، نمی شود تب و تاب را و پریشانی را ببینی و برای  دستگیری، پا پیش ننهی، نمی شود سرانگشتی به ضریح توسلت، دخیل بزند و تو از گره گشایی دریغ كنی!...  تو داری شبانه، گوشه گوشه این دریای توفانی را می كاوی.بادبان‌هایی به بلندای قامتت افراشته و هزاران  ریسمان ناگسستنی برای نجات آویخته ای و پیشانیت تا به بیكران ها می تابد، اما باید پنجه غریق هم از میان گرداب بیرون آمده باشد تا تو خودت را برسانی  و بیرونش بكشی!اگر تو را فراموش كرده باشد، حق داری سراغش را نگیری و بگذاری بازیچه التهاب امواج شود، حق داری!...ولی بیا و به حق آن نان و نمكی كه سر سفره كرامتت خورده‌ام، لحظه ای از این غفلت زدگی من درگذر تا  برایت بگویم: وقتی آدم دارد غرق می شود، اضطراب، فریادش را در گلو خفه می كند!كسی كه یك عمر در عرشه كشتی تو زیسته و به ناز و نعمت عاطفه ات خو كرده، وقتی ببیند خودش با پای خودش به میان ورطه پریده، واقعاً رویش نمی شود چیزی طلب كند. حتی اگر آن خواهش، رها كردنش از  تباهی باشد، به خودش اجازه نمی دهد به تو اعتراض كند، به درگاهت شكوه كند، عریضه بنویسد یا دست تظلم بر آورد! احساس می كند مجبور است با رنجش كنار بیاید و بغضش را ته نشین حنجره اش كند و با این حال از شرح حال و روزش برای تو سر باز زند...!اما خوب كه گوش می سپارم، انگار نجوای تو از میان هیاهوی بوران، حرف دیگری دارد! تو می گویی: "می دانم كه زلال دلبستگی ات به من را گل آلود كرده ای، خبر دارم موریانه‌های نافرمانی چه بر سر كلبه سر سپردگی‌ات آورده اند، از هر طپش و ضربانی كه قلبت دارد، قصه كسالت و یاست را شنیده ام. اما آخرش چه؟ مگر غیر از خانه من پناهگاهی پیدا می كنی؟ مگر جز من كسی هست كه زیر سایه اش، آوارگی‌ات را از یاد ببری؟ مگر نزدیك تر از من عزیزی پیدا می كنی یا دلسوزتر از من، رفیقی را می شناسی؟ مگر نمی دانی كه من سرچشمه حیاتم و هر چه سوای من سراب مردگی است؟ پس چه می گویی؟! دست بر دست نهادن و به من  پناهنده نشدن چه فایده ای برایت دارد؟...بیا برای یك بار هم كه شده، دلت را به دریای مهر من بزن و همه آن  چه تاكنون كرده ای به كناری بگذار و بی آن كه به گذشته ات فكر كنی، از ژرفای ضمیرت مرا بخوان! آن وقت می بینی كه همان دم، سبكبال در آسمان آغوشم پروازت می دهم و تو می توانی  تا همان قله های بی ابر، دیده در دیده من اوج بگیری...""سعید مقدس"





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 271]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن