واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: جامعه - اهداي پلاسما شكرانه سلامت
جامعه - اهداي پلاسما شكرانه سلامت
دنا درفشي:خيلي از ما نميدانيم كه پلاسماي خونمان كه 90درصد آن را، آب تشكيل ميدهد، تا چه اندازه ميتواند براي خيلي از بيماران از جمله هموفيليها حياتي باشد.اهدا كردن خون در بين ايرانيان جا افتاده و حدودا ميتوان گفت مشكل بانك خون كشورمان مرتفع شده، ولي تعداد افرادي كه ميدانند، ميتوانند پلاسماي خون خود را اهدا كنند بدون اينكه خوني از بدنشان خارج شود به زحمت به دو هزار نفر ميرسد. اولين مركز اهداي پلاسماي خون در ايران از سال 1384 در خيابان ايتالياي تهران شروع به كار كرده. در اين مركز كه از پيشرفتهترين امكانات روز دنيا بهرهمند است، ميتوانند از داوطلبان اهداي پلاسما، خون گرفته و پلاسما را از خون جدا كرده و همزمان خون را به بدن اهداكننده باز گردانند. بيماران هموفيلي نيازمندترين افراد به پلاسما و داروهاي مشتق آن هستند؛ كساني كه حتي به دليل يك خراشي كوچك در بدنشان محكوم به 24 ساعت خونريزي ميشوند و... آدرس سايت مركز جمعآوري پلاسما: www.biodarou.com/fa http://www.biodarou.com/fa وارد ساختمان بسيار مدرن مركز ميشوم و سراغ دكتر عطارچي مسوول روابط عمومي مركز را ميگيرم. خانمي كه پشت ميز پذيرش نشسته بعد از يك تلفن، هماهنگي ميكند و همراهم تا آسانسور ميآيد. در طول اين مدت دائما از او خواهش ميكنم كه زحمت نكشد و خودم راه را پيدا ميكنم ولي هنگامي كه در آسانسور باز ميشود و ميخواهم داخل شوم، آسانسور بوق وحشتناكي ميزند. زن كه فهميده من متوجه دليل همراهياش نشدم، ميگويد: «اول من با كارتم بايد وارد شوم» كارت را جلوي چشمي آسانسور ميگيرد و آسانسور آرام ميگيرد. «شما ميخواهيد به طبقات بالا برويد، به دليل امنيت دستگاهها كسي اجازه ورود به اين طبقات را ندارد به همين دليل تا دكمه پنج را زديد آسانسور برق زد.» در طبقه پنجم ساختمان با خانم دكتر عطارچي در اتاقش روبهروي هم مينشينيم. «ما در اين مركز با افراد كاملا سالم در ارتباط هستيم نه بيماران، چون ما بايد پلاسماي افراد سالم را تهيه كنيم تا بتوانيم براي بيماران از آن پلاسماها استفاده كنيم. كسي كه به سازمان انتقال خون مراجعه ميكند و خون كامل اهدا ميكند، نميتواند بهطور مستمر به اين كار بپردازد، چون عمر گلبولهاي قرمز 90 تا 120 روز است. بدن نميتواند سريع و دوباره اهداي خون بعدي را اجازه دهد و اگر اينچنين شود، گلبولهاي قرمز بدن، همه جوان و نارس خواهند بود و اين براي خود فرد اهداكننده خطرناك است. ولي در پلاسماي فرز ما كل خون را از بدن اهداكننده ميگيريم و در يك دستگاه به وسيله نيروي گريز از مركز پلاسما را از بقيه اجزاي خون جدا كرده و خون را دوباره به بدن بازميگردانيم. پلاسما مايع خون است و 90درصد آن را آب تشكيل داده و بدن، اين پلاسما را در حداكثر سه روز دوباره بهدست ميآورد.» محيط اتاق دكتر بيشتر شبيه آزمايشگاههاي مدرن است، اينجا همهچيز به جز پردهها و صندليها كه نارنجياند سفيد است. مانيتور كامپيوترش را به سيستم برميگرداند و وارد سايت مركز ميشود. «سازمان بهداشت جهاني اعلام كرده كه هر كشوري بايد خون و فرآوردههاي خوني مورد نياز خود را خود تامين كند، زيرا به اين ترتيب بيماريهاي بومي ديگر جابهجا نميشوند. البته كشورها ميتوانند از همسايگان خود خون بگيرند و يا به آنها خون بدهند، ولي هزينه خريد خون و مشتقاتش براي كشورها بسيار بالاست.»
همچنان به مانيتور چشم دوخته و صحبت ميكند، حرفش را قطع ميكنم. «اصلا پلاسما به چه درد ميخورد؟» نگاهي به من مياندازد. «همه ما پلاسما را فقط براي استفاده هموفيليها تصور ميكنيم در صورتي كه به جز اين استفاده، استفادههاي دارويي زيادي از پلاسما ميشود، از فاكتور هشت و 9 پلاسما براي هموفيليها استفاده ميشود، ولي اين فقط يك نوع استفاده است، داروهايي مثل آلبومين براي سوختگي، سرم ضدهاري، داروي هپاتيت، معرفي گروه خوني و استفاده در جراحيهاي قلب و ... از جمله داروهايي است كه از پلاسما بهدست ميآيد.»
در كشورهاي پيشرفته تعداد جمعيتشان را در شش ضرب ميكنند و شش واحد سرانه جمعيت را براي فاكتورهاي انعقادي خون مقدار مورد نياز جمعيت خود ميدانند. به همين دليل است كه ادعا ميكنند بيماري هموفيلي در كشورشان مهار شده، چون هر ماه، افراد هموفيلي به مراكز پلاسما رفته و اين فاكتورها را دريافت ميكنند، زماني كه اتفاقي برايشان بيفتد و خونريزي حادث شود بدن به مقدار يك فرد عادي فاكتور انعقادي دارد و خونريزي ادامه پيدا نميكند. در مورد ايران از دكتر ميپرسم، ميگويد: «ما در ايران اينقدر اهداكننده نداريم. در دنيا جوانان و دانشجويان، اهداي پلاسما را جزء وظايف خود و شكرانه سلامتي ميدانند، ولي در ايران بهخاطر عدم اطلاعرساني درست ما نتوانستيم جوانان زيادي را جذب كنيم.
در حال حاضر در دنيا هر سال 20 ميليون ليتر پلاسما جمعآوري ميشود كه سهم ايران از اين مقدار فقط 700 هزار ليتر است. اين مقدار حتي به اندازه دو برابر جمعيت كشورمان هم نيست چه برسد به شش برابر.
از بقيه طبقات ساختمان هم ديدن ميكنيم و در راهرو با هم راه ميرويم و حرف ميزنيم. «كسي كه داوطلب اهداي پلاسما است، بايد بداند اين كار بهطور مستمر بايد انجام شود و يكبار اهداي پلاسما اصلا به درد ما نميخورد. زيرا بعضي از بيماريها مثل ايدز، هپاتيت و غيره ميتوانند تا شش ماه در بدن ما نهفته باشند و حتي از طريق آزمايش خون هم آنها را نميتوان رديابي كرد. پس ما در اين مركز بعد از شش ماه چكاپ فرد و گرفتن پلاسماي تازه ميتوانيم از سلامت كامل پلاسماي شش ماه قبل اطمينان پيدا كنيم. به طبقه سوم و سالن اهداي دو ميرسيم. از من خواهشي ميكند كه تلفنام را خاموش كنم چون دستگاههاي اينجا بسيار حساساند و فركانس تلفن براي آنها خطرناك است.
اين سالن آبيرنگ است. ميز و صندليها و كفزمين همه آبياند. به جز چند صندلي كه خالي است، بقيه دستگاهها در حال كار كردن است و داوطلبان دراز كشيدهاند. «ما در اين مركز اهداكنندگان را بهطور رايگان توسط پزشك خودمان چكاپ ميكنيم. هزينه اياب و ذهاب آنها را تا سقف 10هزار تومان ميپردازيم، چون اين كار بايد مستمر و بهطور ميانگين، ماهي يكبار انجام شود، نميخواهيم داوطلبان ضرر مالي ببينند.» كنار يكي از اهداكنندگان ميروم و ميپرسم «با اينجا چطور آشنا شديد؟» «در پارك با دوستانم نشسته بوديم كه چند نفر آمدند پيشمان و برايمان توضيح دادند اينجا مركز جمعآوري پلاسماست و چقدر به پلاسماي خون ما نياز دارند، ما هم از آن روز ياعلي گفتيم و هر ماه ميآييم اينجا و همه با هم پلاسما ميدهيم.» خانم دكتر وقتي آن طبقه را ترك ميكنيم برايم توضيح ميدهد كه يكي از راههاي تبليغ اين مركز آموزش چهره به چهره است كه اين كار توسط بچههاي مركز در بعضي فرهنگسراها و پاركها انجام ميشود. ولي هنوز تعداد اهداكنندگان خيلي كم است.
طبقه دوم هم دقيقا شبيه سوم است و سالن اهداي يك نام دارد كه البته خالي است.
«تعداد اهداكنندگان كم است و دستگاههاي ما زياد. اين دستگاهها بايد مداوم كار كنند وگرنه از بين ميروند به همين دليل ما يك روز از سالن يك استفاده ميكنيم يك روز از سالن دو كه بهطور ميانگين همه دستگاهها كار كنند و از كار نيفتند.»
طبقه اول محل چكاپ اهداكنندگان است. در قسمتي از اهداكنندگان خون ميگيرند كه با يك دستگاه پيشرفته يك دقيقهاي جواب خون آماده ميشود و در اختيار پزشك قرار ميگيرد، در قسمت ديگر فشار خون و در ديگر قسمت هم سوابق باليني اهداكننده را يادداشت ميكنند. «حدودا از زماني كه اهداكننده وارد مركز ميشود تا چكاپ شود و پلاسماگيري انجام شود 45 دقيقه تا يك ساعت طول ميكشد. البته بار اول كه كمي كارها بيشتر است شايد زمان بيشتري هم طول بكشد ولي بهطور ميانگين 45 دقيقه زمان از اهداكننده ميگيريم.»
اين مركز يك مركز خصوصي و كاملا مستقل است كه تامين اجتماعي به همراه شركت بيودارو و بيوتست آلمان در آن سرمايهگذاري كردهاند، تمام دستگاهها و تجهيزات از آلمان و با نظارت اين شركت معتبر به ايران آمده، تمام كارمندان اين مركز از پذيرش گرفته تا آزمايشگاه همه يك دوره آموزشي را در آلمان گذراندهاند. امنيت بالاي اين ساختمان بهعلت حساس بودن پلاسماست، اگر در محيطي كه پلاسما نگهداري ميشود دماي هوا نوسان داشته باشد پلاسما قابل استفاده نخواهد بود. به دليل كم بودن اهداكننده اين مركز فقط در سال يكبار ميتواند پلاسماي جمعآوري شده را براي شركت آلماني در آلمان بفرستد تا آنجا پلاسما پالايش شده و به فرآوردههاي پزشكي تبديل شود.
«چرا در ايران پلاسماها پالايش نميشوند؟» «ما در ايران پالايشگاه آماده براي كار نداريم، يعني يك پالايشگاه خون داشتيم كه به دليل قديمي بودن امكاناتش اجازه استفاده از آن را نداريم. البته اين شركت آلماني به ما قول داده اگر مقدار پلاسماي جمعآوري شده ما در سال زيادتر شود، براي ما در ايران پالايشگاه راهاندازي كند و قول داده در شهرستانها هم اين مركز را راه بيندازد، ولي همه اينها منوط به بالا رفتن تعداد اهداكنندگان ماست.»
شركت بيوتست آلمان هر سال چندبار براي نظارت بر كار اين مركز ناظر ميفرستد، از طرفي ناظران وزارت بهداشت هم كمتر از آنها به اين مركز سرنميزنند. دكتر عطارچي اين موضوع و اين همه نظارت را نهتنها دست و پاگير نميداند بلكه ميگويد: «اين مسئله باعث ميشود هر روز در كار خود دقيق باشيم و اين لازمه كار ماست.»
به طبقه همكف همان جايي كه آسانسور بوق كشيد، ميرسيم. چند نفر روي نيمكت نشستهاند و انگار بار اولشان است به اين مركز آمدهاند. فرم پر ميكنند و دائما سوال ميپرسند: «خانم، مطمئنيد مشكلي براي بدنم ايجاد نميشود؟» همان زني كه مرا از بوق آسانسور نجات داد، ميگويد: «اول چكاپ ميشويد اگر سالم باشيد از شما پلاسما ميگيريم، چون اگر سلامت كامل نداشته باشيد هم خودتان آسيب ميبينيد و هم پلاسمايتان به درد ما نميخورد.»
خانم دكتر عطارچي جلو ميرود و گويا ميخواهد يك آموزش چهره به چهره را نشانم دهد: «ببين پسرم شعار اين مركز كمك به سلامتي افراد است.
ما هرگز براي خوب كردن بيماران حاضر نيستيم كسي را بيمار كنيم و به آمار بيماران اضافه كنيم پس اول همه چيز در بدن شما معاينه ميشود بعد اگر سالم بوديد و خطري شما را تهديد نميكرد، ميتوانيد اين كار اخلاقي و خير را انجام دهيد.
انگار مهارت خاصي در آموزش چهره به چهره دارند، چون پسر آرام گرفته و به طبقه اول ميرود البته با پله نه آسانسور.
از مركز خارج ميشوم و در خيابان ايتاليا قدم ميزنم. به ياد حرف خانم دكتر ميافتم: «جوانان در كشورهاي ديگر معتقدند براي سپاسگزاري از سلامت خود بايد به سلامت جامعه هم فكر كنند.» كلمه سپاسگزاري در ذهنم چندبار تكرار ميشود؛ چيزي كه انگار جوانان ما فراموش كردهاند.
دوشنبه 10 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3445]