واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی.
دانلود دیشب در موکب کمی سرماخوردم! از بس کولر زیاد بود! کلا عراقیها در همه چیز افراط میکنند! مثلا قهوه تلخ را تلخ تلخ میخورند! یا که چای را سیاه سیاه میخورند! یا شیرینی را شیرین شیرین میخورند! یا در وقت گرما، کولر و پنکه را تا آخر زیاد میکنند! یا آب یا چای یا شربت را سرریز میریزنند! کلا بیمبنا افراط میکنند در امیالشان! القصه! این افراط ما را سرما داد! در لرز این افراط بودم که یک کلونی ۲۵۰میلیونی دیدم! در عمود ۷۰۰. فریدالدین حدادعادل پسر حدادعادل و مدیر دبیرستانهای فرهنگ! با ۱۰دانشآموز مدرسه. همان که میگویند هرکدام ۲۵میلیون شهریه میدهند! الغرض! رفتم سمت کلونی میلیونی! حرفی شدم با یکیشان. گفت من ۵میلیون شهریه دادم! از باب مرض! رفتم نزد حدادِ پسر! چندی پیش نسبت به تعدد مناصب حدادِ پدر نوشته بودم که چرا ۱۵پست دارد! پرسیدم از شهریه شاگردانش. گفت «شاگردان مدرسه ما فقط ۱۵درصد پولدارند. بقیه را بر اساس وسعشان شهریه میگیریم. این دروغ آن روحانی بود» کمی گیر دادم! گفت"ببین آقای..." گفتم موگویی هستم! گفت"جواد؟ همان مستندسازه؟ پس تو بودی نوشتی بابای من ۱۵منصب دارد؟" استدلال آورد که همه این مناصب شغل نیست اما قانع نشدم. رفتیم سراغ همان شهریههای مدرسه. گفت«دانشآموز از صبح تا ۹شب در مدرسه است.با دو وعده غذا. و دو ماه اردوی دائم» جمعو تفریقش عدد ۲۵میلیون را معقول نشان داد! «تازه ما از همه این را نمیگیریم. فقط از ۱۵درصد بچهها! بقیه بنابه سطح مالی، تخفیفهای زیاد میگیرند» دلش پر بود از آن روحانیِ عدالتطلب: «این پسر منه! همان روزها یکی از بچههای مدرسه کتکش زد! گفته بود بابات نفری ۲۵میلیون پول گرفته!» خشونت اجتماعی! عدالتطلبیِ این روزها مبنا ندارد. تعریف شده نیست. و حتی گاهی انگیزه شخصی و نفسانی دارد. درست مثل اول انقلاب که منافقین و چپهای مارکسیستی، بهشتی را مظهر قدرتطلبی و اشرافیگری خواندند؛ بخاطر یک دست مبل و ادکلن در خانهاش! برای همین امام گفت او مظلومِ انقلاب است. بیم دارم انتهای عدالتطلبی این روزها به ظهور دوباره ترور و فرقانیسم بیانجامد. وقتی عدالتطلبی مبنا نداشته باشد، افراط و به تبع آن منجر به خشونت اجتماعی میشود! درست مثل حال این روزهای عراق که مبارزه بحق با فساد حکومتی، عراق را دارد در خشونت اجتماعی میبلعد! چون این عدالتطلبی امنیت را نشانه گرفته. هر مبارزهی بیمبنا، منحرف به افراط خواهد شد خواه عدالتطلبی باشد یا دینطلبی! خواه پیشتاز آن روحانی باشد یا غیر! افراط در هر مبارزهای چیزی جز تبولرز ندارد! درست مثل کولر موکب عراقیها! منبع: جام جم آنلاین
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود اینجا عجیب مرا یاد دوکوهه میاندازد با آن صحبگاهش با صدای حاج منصور و سکوت شبانهاش در قبرهای گردان تخریب و بلندای ساختمان نیمه خرابه گردان کمیل و مقداد و عمار چند روزی که اینجا باشی دلت نمیآید دل بکنی از این مرز اینجا مرز است
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود امروز کلا با دادمان بودیم با شاسی بلند سپاه سری به موکب زندان زدیم رامین زندان شهر را هم کرده موکب و زندانیان را خادم زائر زندانیست در مرکز زاهدان برای زندانیان رهباز یعنی کسانی که صبح در بیرون زندان مشغولند به کار و شب بر
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود روز شلوغی بود امروز با دادمان و رامین هر ۵موکب زاهدان را سر زدیم موکب آخر مسجدقدس بود مسجدی نیمهساخته در محله فقیرنشین بلوار رسالت اما مردم محله بادست خالی آمادهاش کرده بودند برای زائران میانسالی قدکوتاه آمد استقبالمان رامی
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود ۶-۷ساعت سفر با ون همهجایمان را خشک کرد کمری نماند دیگر ظهر در اولین موکب عراقی ناهار خوردیم و ایضا چای عراقی سیاه است و بدمزه بعدازظهر رسیدیم قبرستان وادیالسلام عجب قبرستانی بزرگترین در دنیا با معماری زیبای قبرها روایت
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود نخواهید که بنویسم اینجا چه خوردم و کجا خوابیدم که چه بشود پس نمینویسم اما سر صبحی یکی داد میزد چُسِفیلِ داغ اعراب که چ ندارند در زبانشان طفلی چنان سختش بود اما میکوشید به رسم و زبان فارسی تبلیغ کند که ایرانی جماعت بفهمند و م
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود چند دقیقهای دیگر تا مرز نمانده از صبح فکرم درگیر یک پیام است خانمدکتر خادمیان برایم نوشت اگر میخواهی بری کربلا برگشتی یک جور دیگر باش وگرنه میخوره تو ذوقت دوباره مردد شدم دنبال راهیام که رضا و زهرهخانم را بپیچونم و برگ
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود امروز عجیب پایم گرفت درد شدید امانم را بریده به زور راه میروم ماساژ هم کار ساز نیست از برنامه افتادم عقب نشستم یادداشتهایم را سروسامان دادم رفتم نمایشگاه شهدای الحشدالشعبی عجیب این بسیج مردمی عراق شبیهاند به بسیجیهای خود
روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی دانلود دیشب پیادهروی را شروع کردیم همزمان شد با گروهی چند نفره از دزفول که راه میرفتند و نوحه میخوانند عمه سادات بیقراره پشتسر گروهی هندی هم رسیدند به ما فقط میگفتند لبیک یاحسین گروه دزفولی هم همنوا شدند با آنها شب را در کوچه