تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس به خاطر خداى سبحان از چيزى بگذرد، خداوند بهتر از آن را به او عوض خواهد داد. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829782135




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ضرب المثل خدا شری بدهد كه خیر ما در آن باشد


واضح آرشیو وب فارسی:بیتوته:



معنی ضرب المثل های فارسی, ریشه ضرب المثل های ایرانی

داستان ضرب المثل خدا شری بدهد كه خیر ما در آن باشد   مورد استفاده: به افراد طمعكاری گفته می‌شود كه به هر طریقی دنبال سود بیشتری هستند.   داستان ضرب المثل: روزگاری، مردی در شهری قاضی بود. این مرد تمام سعی و تلاشش را می‌كرد كه با عدل و داد به قضاوت بپردازد و حقی را ناحق نكند این همه عدالت به كام عده‌ای از ثروتمندان و زورگویان شهر كه قبلاً به واسطه ثروت و نفوذشان از زیر بار قانون فرار می‌كردند خوش نمی‌آمد. یك روز یكی از ثروتمندان شهر كه كینه‌ی بدی هم از این قاضی در دل داشت، تصمیم گرفت یك شب وقتی قاضی خواب است به او حمله كند و او را در خواب بكشد.   یكی از زورگویان شهر هم كه در دادگاه توسط این قاضی به دزدی محكوم شده بود، تصمیم گرفته بود به خانه‌ی قاضی برود و گاوش را بدزدد. قاضی كه از تصمیمات آنها خبر نداشت آن روز هم مثل همیشه وقتی كارش تمام شد، به طرف خانه‌اش رفت اول وارد طویله شد، آب و علوفه‌ی تازه برای گاوش ریخت. بعد موقع اذان مغرب شد به مسجد رفت نمازش را خواند و بعد به خانه برگشت، قاضی پیش زن و فرزندش بود تا اینكه شامش را خورد و كم كم آماده شد برای خوابیدن. در كوچه آن دو نفر منتظر بودند تا قاضی و خانواده‌اش بخوابند و آنها نقشه‌های خود را عملی كنند. یكی می‌خواست قاضی را با خنجری كه داشت تكه تكه كُند و مرد دیگری می‌خواست گاو قاضی را كه همه‌ی دارایی او بود بدزدد.   این دو مرد كه یكدیگر را می‌شناختند در كوچه یكدیگر را دیدند مرد زورگو از دیگری پرسید: اینجا چه كار می‌كنی؟ مرد ثروتمند گفت: آمده‌ام تا قاضی را بكُشم. خیلی مرا اذیت كرده! تو اینجا چه كار می‌كنی و مرد زورگو پاسخ داد مگر مرا كم اذیت كرده آمده‌ام تا گاوش را بدزدم. بین این دو نفر سكوت عمیقی حكم فرما شد هركدام از آنها با خود فكر می‌كردند كه اگر آن یكی كارش را زودتر انجام بدهد، می‌تواند كار فرد دیگر را خراب كند. اگر گاو زودتر دزدیده شود، ممكن است سروصدایی ایجاد كند و قاضی از خواب بیدار شود و اگر قاضی را زودتر بكشند ممكن است همه بیدار شوند دیگر نشود به طرف طویله رفت و گاو را دزدید.   با این فكر مرد زورگو رو كرد به مرد ثروتمند و گفت: ‌ای رفیق! تو می‌خواهی قاضی را بكشی! بگذار من اول گاوش را بدزدم بعد تو قاضی را بكش. ثروتمند گفت: زرنگی؟ اگر موقع دزدیدن گاو حیوان سروصدا كند و همه را بیدار كند چی؟ تو صبر كن من قاضی را می‌كشم بعد تو برو گاوش را بدزد.   زورگو كه خیلی هم قلدر بود گفت: تو مگر حرف حساب سرت نمی‌شود می‌گم نمی‌شه اول من می‌رم گاوش را برمی دارم بعد تو برو و او را بكش. ثروتمند كه خیلی هم عصبانی بود، خنجرش را از غلاف كشید و گفت: تو حرف حساب سرت نمی‌شود. من اول قاضی را می‌كشم و الا ممكن است با این خنجر تو را بكشم. و كم كم دعوا و سروصدای مرد زورگو و مرد ثروتمند بالا گرفت.   قاضی و خانواده‌اش در كمال آرامش خوابیده بودند كه از صدای دادوبیدادی كه از كوچه می‌آمد از خواب بیدار شدند قاضی چراغی روشن كرد تا ببیند بیرون چه خبر است. زورگو كه متوجه روشن شدن چراغی در خانه شد فهمید قاضی بیدار شده، فریاد زد قاضی بیا كه این مرد می‌خواست تو را بكشد. مرد ثروتمند كه اوضاع را اینگونه دید برای اینكه از خود دفاع كرده باشد فریاد زد قاضی بیدار شو كه این مرد آمده تا گاوت را بدزدد. همسایه‌های قاضی با شنیدن این سروصداها به كوچه آمدند تا ببینند در كوچه چه اتفاقی افتاده. هركدام از همسایه‌ها برای اینكه از خطرات احتمالی جلوگیری كنند، چوب و چماقی با خود آورده بودند.   مرد ثروتمند و زورگو كه متوجه شدند بدجور آبروی خودشان را برده‌اند، خواستند از مهلكه‌ای كه خودشان برای خودشان ساخته بودند فرار كنند، ولی مردم راه را از هر طرف بر آنها بستند و آنها گیر افتادند. فردای آن روز آن دو مرد را به محكمه آوردند تا قاضی حكمی برای مجازات آنها صادر كند. قاضی گفت: دعوا همیشه بد بوده و كار درستی محسوب نمی‌شود ولی این دعوای شما به قیمت زنده ماندن من تمام شد. در دعوای شما خیر و نیكی برای من بود. اگر شما دیشب دعوا نمی‌كردید من دیشب به قتل رسیده بودم و گاوم كه كل دارایی من است به سرقت رفته بود.   منبع:rasekhoon.net






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: بیتوته]
[مشاهده در: www.beytoote.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 218]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن