واضح آرشیو وب فارسی:گیل نگاه:
گیل نگاه/مازیار صیادیبعد از مطالعه گزارش «یک روز غمانگیز با بیماران بخش روماتولوژی بیمارستان رازی رشت؛خوابیده در غبار» به قلم بابک مهدیزاده در سایت گیل نگاه (اینجا بخوانید) بار دیگر داغ غم درگذشت پدرم در این بیمارستان برایم زنده شد و سوء مدیریتهای بخش های مختلف استان از مقابل چشمانم رژه رفت.اولین روزی که پدرم را با آمبولانس به بیمارستان بردیم، مدت طولانی در راهرو اورژانس و در آلودهترین و غیربهداشتیترین مکان بستری کردند و بما گفتند باید منتظر باشید تا یک نفر بمیرد تا اتاقی از آنِ بیمارتان شود!آنجا بود که دریافتم،اینجا بیماران انتظار مرگ همدیگر را میکشند تا از خلأ یک بیمار اتاقی مهیا شود. دریافتم اینجا بوی نفرت از خشت دیوار بیمارستان به مشام میرسد! اینجا با هیچ نامی شناخته نمیشود!اینجا داد و فغان همراهان بیمارانی را میشنوید که لحظاتی قبل عزیز خود را از فرط فقدان ابتداییترین امکانات بهداشتی ازدستداده است.اینجا با یک بیماری ساده بستری میشوید ولی با بیماری خطرناک بیمارستانی بنام «سودو موناس» به لقاءالله میپیوندید.اینجا یدککش نام بزرگمرد تاریخ طب ایران «رازی» است.آری اینجا را بیمارستان رازی نام نهادند که شباهت غریبی به بیمارستانهای صحرایی صحنههای نبرد جنگ دارد.به خاطر دارم در شهرک دیوچی عراق زیر گلولهباران مستقیم عراقیها شرایط بهمراتب بهتر از بیمارستان رازی بود.اینجا نه رئیس و نه مرئوس و نه مدیر پاسخگو و فریادرس بیماران نیست.این شکوائیه را به استاندار دکتر نجفی رساندیم.ایشان هم گفتند : در رازی ما مشکلات عدیدهای داریم گویا بارها قصه غمانگیز و مرگبار بیمارستان رازی را شنیده بودند و صراحتاً گفتند کاری از دستم برنمیآید.با کمال تاسف پدرم را با یک بیماری عفونی ساده که امکان درمانش در هرکلینکی مقدور بود وجهت محکمکاری و به بهانه داشتن امکانات بالقوه از بیمارستان خصوصی به رازی آوردیم و بعد از یک هفته بستری در راهرو مبتلابه «سودوموناس» ریه (شایعترین آلودگی بیمارستانی) مبتلا شد و جان به جانآفرین تسلیم کرد.اینجا درمان در اولویت اصلی نیست بلکه بیماران کیس آموزشی هستند که استاد دانشجویان را فرامیخواند تا ابعاد خطرناک بیماری را به اعلایم به دانشجویان نشان دهد. اینجا درمان و خدمات را به هم حواله میدهند .متخصص به رزیدنت ورزیدنت به انترن وانترن به پرستار و پرستار به خدماتی وبعدا نظارت و اجرای فرمانها صفر.وقتی به واحد اورژانس شاکی شدم و معترض شدم که پدرم یک هفته در راهرو بهطور غیربهداشتی بستری هست و فاصله دو تخت محاذی دو بیمار بسیار نزدیک و به هم چسبیده ولوله سرنگ به میله تخت بغلی گیر میکند! و تخت جلوی کشیده میشود وداد بیمار از شدت درد به آسمان بلند میشود ! و سرنگ وانجیوکت از دست بیمار کنده میشود و خون قطرهقطره کف را میپوشاند و بعد از دو ساعت خدماتی تمیز نمیکند ، سرپرستار با قیافهای غضبناک و با عصبانیت به من خیره میشود که آقا چه کنم؟ اجازه بده دو نفر درحالیکه مرگ هستند. بگذارید بمیرند تا جا باز بشه دیگه!گفتم بمیرند؟ گفت آره زیاد طول نمی کشه و بعد غمزه کنان گفتند دقیقا اتاق روبروی بیمار شماست. در آن صورت پدرتان را حتماً انتقال میدهیم به اتاق !دراینارتباط با یکی از دوستانم که در سازمان انتقال خون سمتی داشت تماس گرفتم و گفتم دکتر جان به دادم برسید.ایشان گفتند برو پیش رئیس و برایم زنگ بزن. سه ساعت در بیمارستان گشتم رئیس را نیافتم و دست به دامن مدیر بیمارستان شدم بعد از (دو ساعت جلسه ) بیرون آمدند و گفتند با مسئول اورژانس صحبت میکنم.که این هم کاری نکردند و تماس هم نگرفتند .ولی راهرو و اورژانس و بخش عفونی شباهت زیادی به دالان مرگ داشت! که بیماران گویا آخرین دیدار خودشان را تجربه میکنند!اینجا با تمام وجود و با پوست و گوشت و مغز استخوانم باور کردم! تمام گیلانم به یغما رفته است فقر و طلاق بیکاری و عقبماندگی و توسعهنیافتگی گیلان بیدلیل نیست! گویا همه گیلان در اغلب حوزهها به سودو موناس سو مدیریت گرفتار آمده استحالا بعد از آقای نجفی استاندار سابق میخواهم به استاندار جدید جناب دکتر سالاری بگویم که گیلان برشی از بیمارستان رازی است و در حال حاضر اکثر حوزههای آن گرفتار سود وموناس سوء مدیریتشده است.برای حذف ساختار کهنه و آلوده عزم جدی میطلبد.گيل نگاه: انتشار اخبار و یادداشتهای دريافتی به معنای تائید محتوای آن نيست و صرفاً جهت انجام رسالت مطبوعاتی و احترام به مخاطبان منتشر میشود.
۲۹ مهر ۱۳۹۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: گیل نگاه]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]