تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس بخواهد دعايش مستجاب شود، بايد كسب خود را حلال كند و حق مردم را بپردازد. دعاى ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798751058




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دختری که پدرش را کشت و با اره تکه تکه کرد


واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: دختری که پدرش را کشت و با اره تکه تکه کرد
نگاهش که می کنی، موجودی را می بینی که دستبند دست های ظریفش را به هم گره زده و پشت این چادر کهنه و رنگ و رو رفته و لباس های خاکستری بازداشتگاه زیبایی و لطافت دخترانه اش رنگ باخته.
آفتاب‌‌نیوز : نگاهش که می کنی، موجودی را می بینی که دستبند دست های ظریفش را به هم گره زده و پشت این چادر کهنه و رنگ و رو رفته و لباس های خاکستری بازداشتگاه زیبایی و لطافت دخترانه اش رنگ باخته.
 باورت نمی شود این همان دختری است که پدرش را به قتل رسانده و با اره برقی جسدش را مثله کرده، دوست داری که نگاهت کند و بگوید قضیه چیز دیگری است بگوید قتل کار او و خواهرش نیست.  صبر می کنی تا خودش شروع کند. اشک توی چشم های رنگ عسلش حلقه می زند و می گوید: می دانم گناه بزرگی مرتکب شدم. می دانم هیچ توجیهی برای قتل یک پدر توسط دخترش وجود ندارد، دیگر تحمل آن زندگی را نداشتم. تحمل رفتار پدرم و حوادث تلخی که از کودکی تا آن روز تجربه کرده بودم. اما قبول دارم که راه اشتباهی را انتخاب کردم. ای کاش در این مدت با فردی آشنا می شدم که مرا بهتر راهنمایی می کرد یا می دانستم سازمان یا مرکزی وجود دارد که دخترانی مانند من می توانند به آنجا پناه ببرند. داستان زندگی الهام را می شنوی هم از زبان خودش و هم خواهر کوچکتر و مادرش ... وقتی که از شکنجه‌ها و آزار و اذیت روحی و جسمی پدرش می گوید. اینکه حتی در بیست و چهارسالگی هم پدرش او و خواهرش را با کمر بند مورد ضرب و شتم قرار می داده. تحقیر و توهین وتنبیه مداوم و خست بی نهایت پدر در امور مربوط به دخل و خرج زندگی، خستی که در ارتباط با زنان غریبه ای که با آنها آشنا می شد تبدیل به دست و دلبازی بی نهایت می شد. اجبار به کار الهام در مغازه تعمیر موبایل بدون آنکه حقوقی به او پرداخت کند. به دخل و خرج زندگی که می رسد الهام سرش را از خجالت پایین انداخته و می گوید: تو رو خدا در مورد من و مادر و خواهرم بد قضاوت نکنید. در طی این چند سال مادرم برای آنکه بتواند لباس ها و خوراکی هایی که ما دوست داشتیم برای من و خواهرم بخرد از جیب پدرم پول بر می داشت. به نظر شما اگر پدرم به اندازه کافی برای ما خرج می کرد ما حاضر می شدیم دزدی کنیم؟ من توی مغازه همراه پدرم کار می کردم و می دانید چه رنجی می کشیدم وقتی می دیدم من باید با کفش های پاره زندگی کنم و پدرم پول هایش را صرف خرید گوشی و سفر شمال با زنانی می کرد که با او دوست می شدند؟ یادم می آید وقتی من و خواهرم کوچکتر بودیم به خاطر هر کار اشتباهی که انجام می دادیم ساعت ها در زیر زمین یا بالکن خانه زندانی می شدیم تا اینکه بالاخره پدرم به این نتیجه برسد که این تنبیه برای ما کافی است. پدرم پایبندی مذهبی و اخلاقی خاصی نداشت و از وقتی من و خواهرم بزرگتر شدیم دیگر از نگاه ها و برخی رفتارهایش در خانه احساس امنیت نمی کردیم. من می دانم که گناه بزرگی مرتکب شدم که جان یک موجود زنده آن هم کسی که پدرم بوده گرفته ام و حاضرم هر مجازاتی را بپذیرم. اما روزی که به این نتیجه رسیدم به زندگی ام که فکر کردم دیدم شهامت فرار از خانه را ندارم (البته یک بار بعد از ضرب و شتم شدید توسط پدرم با کمربند فرار کردم ولی وقتی دیدم هیچ پناهگاهی برای من وجود ندارد و شکایت از وی نیز به جایی نمی رسد مجبور شدم به خانه برگردم). ترس از کارتن خواب شدن، معتاد شدن و گرفتار شدن به ماجراهایی که دامن دختران فراری از خانه را می گیرد باعث شد دنبال راه حل دیگری بگردم. شاید اگر یک فرد آگاه، یک مشاور، یک روانشناس سر راهم قرار می گرفت من این راه حل را انتخاب نمی کردم. بارها از مادرم خواستم از پدرم طلاق بگیرد اما او هم می ترسید از اینکه همین سقف روی سرش را هم از دست بدهد و یا اینکه بعد از طلاق پدرم برای انتقام جویی صدمه ای به ما بزند و به همین دلیل فقط از ما می خواست تحمل کنیم! اگر جسد پدرم را بعد از قتل مثله کردیم فقط به خاطر این بود که قصد خارج کردن جسد از خانه را داشتیم و نمی دانستیم چطور باید بدون اینکه همسایه هایمان متوجه شوند این کار را انجام بدهیم. در تمام لحظاتی که با اره مشغول مثله کردن جسد بودم، تنها چیزی که به من قدرت می داد نفرت بود و مرور لحظاتی که پدرم بی رحمانه با کمربند مرا می زد و توجهی به اشک ها و التماس هایم نمی کرد. در نهایت قبل از آنکه موفق شویم جسد را از خانه خارج کنیم دستگیر شدیم ..
منبع: رکنا






۰۵ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۸:۱۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 73]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن