واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: چرا ماجرای مریم میرزاخانی مصداقی از فرار مغزها نیست؟
داستان مریم میرزاخانی تراژیک است. بسیار غم بار. اما ربطی به فرار مغزها ندارد. در این یک فقره هیچ کس سزاوار سرزنش نیست جز مرگ. همان مرگ که به تعبیر سهراب سپهری «گاهی ریحان می چیند» و در زبان فردوسی: مرگ اگر داد است بیداد چیست؟ ز داد این همه ناله و فریاد چیست؟
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- از آغاز هفته جاری که خبر درگذشت مریم میرزاخانی نابغه جوان و ریاضی دان ایرانی در آمریکا موجب تأسف فراوان شده و واکنش های بسیاری را برانگیخته نکات متفاوتی مطرح می شود.
از جمله این که چرا باید چنین استعدادی به خارج از ایران مهاجرت می کرد و چرا زمینه کار و فعالیت علمی او در داخل فراهم نبود یا حالا که رفته و درگذشته مویه و مرثیه چه فایده و ما ایرانیان عادت داریم افراد را نفی و طرد می کنیم و تنها هنگامی به ارزش شخص پی می بریم که کار از کار گذشته و ضرب المثل مشهور: «نوش دارو بعد از مرگ سهراب».
از جمله محسن جلال پور رییس پیشین اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران که دستی بر قلم دارد نوشته است:
«او رفت اما این زخم کهنه دوباره سرباز کرد که چرا با او و هزاران نخبه نظیر او مهربان نبوده ایم؟ مریم می توانست در کشور خودش زندگی کند. مگر این بانوی معصوم چه می خواست؟
آن چشم های آبی چه در سر داشتند؟ ... ما را چه می شود؟ چرا همیشه علامت خروج نشان می دهیم؟ چرا بسیاری از جوانان نخبه ایرانی عزم مهاجرت می کنند و زندگی دور از وطن را برمی گزینند؟... چه می شد اگر میان این همه هیاهو به بزرگی اش میدان می دادیم؟»
این گفتار اما می خواهد بر این نکته انگشت بگذارد که مهاجرت مریم میرزا خانی از جنس فرار مغزها نبود. او در دانشگاه پرینستون تدریس و تحقیق می کرد و از ایران کوچیده بود اما مصداق فرار مغزها و گریز از نامهربانی ها نبود.
از خیلی های دیگر نبوغ بیشتری داشت و در سطح جهانی مطرح بود اما به دلیلی که خواهد آمد این یک فقره را نباید به حساب نامهربانی گذاشت.
در این که از سال 85 به بعد و پس از روی کار آمدن محمود احمدی نژاد مهاجرت دانشجویان ایرانی افزایش یافت تردیدی نیست و این که مهاجران تحصیل کرده از 289 هزار نفر در سال 2000 به بیش از 400 هزار نفر در سال 2011 رسید نیز درست است هم چنان که بررسی های اخیر پژوهش کده مطالعات فناوری نشان می دهد وضعیت فرار مغزها در ایران در سه سال اخیر قدری بهبود یافته است و این نیز گزاره ای درست است.
این نوشته اما به این موضوع هم نمی خواهد بپردازد. فرار مغزها یک واقعیت تلخ است و همچنان ادامه دارد. مریم میرزاخانی نیز به معنی واقعی کلمه یک نخبه بود اما...
اولا: مریم در ایران در بهترین دبیرستان (فرزانگان) تحصیل کرد. استعداد او کشف و به المپیادهای جهانی اعزام شد. جایزه و مدال گرفت و سال 73 او و هم گروهی های موفقی که دانش آموزانی دبیرستانی بودند به دیدار رییس جمهوری وقت – هاشمی رفسنجانی فقید- رفتند. وزیر وقت آموزش و پرورش (محمد علی نجفی) خود استاد ریاضی دانشگاهی بود که مریم میرزاخانی بعدتر به آن راه یافت. مریم در دانشگاه شریف نیز مورد توجه بود و در آنجا نیز در عالی ترین سطوح امکان فعالیت داشت. پس هیچ غفلت و ناسپاسی حداقل درباره این فقره صورت نپذیرفت و خود او نیز در معدود گفت و گوها مانند مصاحبه با گاردین از این نظر شاکر است.
ثانیا: درباره نوه جهان پهلوان تختی می توان پرسید چرا باید در خارج از ایران زندگی کند یا فلان نویسنده و روزنامه نگار که نسبت شان به جامعه مثل ماهی و آب است چرا از محیط خود دور و محروم شده اند و فلان سرمایه گذار که می تواند در ایران صدها شغل ایجاد کند چرا به ایران بازنمی گردد اما این گزاره ها درباره مریم میرزاخانی صدق نمی کند. چون از ایران فرار نکرد. او را از ایران طرد نکردند. روسری به سر نمی کرد اما مشکل او حجاب اجباری نبود.
برای آدمی در آن سطح از فهم و ابداع ریاضی ماندن در ایران که هرچند سرزمین هنر و ادبیات و سیاست و فرهنگ است اما سرزمین ریاضیات نیست اتلاف وقت بود چون جایی برای استفاده از او نبود. نهایت این بود که در دانشگاه شریف تدریس کند در حالی که همچنان می توانست شکوفاتر شود و رفت و شد.
صریح تر این که مریم میرزاخانی اگر اهل سوئد یا فنلاند هم بود باز باید به آمریکا می رفت و در دانشگاه هایی چون استنفورد و پرینستون تحصیل و تحقیق و تدریس می کرد تا استعدادهایش بشکوفد و کشورش به آن ببالد و ایرانیان دیگر را راه نمایی کند.
مریم میرزا خانی پزشک جراح نبود تا بگوییم کاش در ایران می ماند تا بیماران را درمان می کرد. نویسنده و روزنامه نگار نبود تا بگوییم کاش در ایران می ماند تا با الهام از محیط بنویسد. بهرام بیضایی نبود که بگوییم در استنفورد چه می کند. باید د ایران باشد و بنویسد و فیلم بسازد.
سر و کار او با ریاضی بود و هر جای دیگر غیر از آنجا که می زیست و تدریس و تحقیق می کرد ذهن او به این تعالی نمی رسید و این طبیعی بود.
پس، در این یک فقره خاص نه بحث قدر ندانستن مطرح است که هم در ایران و هم در جهان قدر دید و بالاترین جایزه ها را گرفت.
نه بحث فرار مطرح است که از جایی فرار نکرد. به جایی رفت که زمینه رشد او بیشتر فراهم بود و این نکته عجیبی نیست. در خانواده ای بالیده بود که با عشق به ایران زندگی می کنند. پدر او مهندس میرزاخانی یک ایران دوست نیکوکار است و در مؤسسه رعد و انجمن حمایت از یتیمان ایدز منشأ خدمات بسیاری است. بنا بر این از ایران هم نگریخت. کوچ او از سر اجبار بود اما اجبار به سبب جایگاه علمی و هیچ کس تقصیری در رفتن او نداشت.
چنان که گفته بخت با او یار بود که هم وزیر وقت آموزش و پرورش اهل ریاضیات بود و او را درک و شاید کشف کرد و هم مسؤول وقت المپیادها – حداد عادل- دانش آموخته فیزیک و از همان نوجوانی به او توجه شد.
به عکس باید با نگاه مثبت بنگریم و این که دبیرستان فرزانگان و دانشگاه شریف چنین دانش آموز و دانشجویی را پرورش دادند.
ریاضیات محض در ایران سطحی دارد و اگر استعدادهای برتر بخواهند در این سطح محدود بمانند تلف می شوند و جایی برای بازدهی ندارند در حالی که با مهاجرت به بهترین مکان های علمی هم به نفع خودشان است و هم حتی کشور متبوع که بعد تر می تواند از این استعدادها در قالب های دیگر بهره ببرد.
مرگ ذهنی زیبا به نام مریم میرزاخانی واقعه ای به غایت تراژیک و تلخ است. یک افتخار جهانی را از دست دادیم. اما موضوع او در قالب بحث فرار مغزها نمی گنجد چون قلب ریاضیات جهان در امریکا می تپد و ریاضی دانی در سطح او نمی توانست نرود. کسی او را نفرستاد و طرد نکرد.
بنا بر این طرح مباحثی مانند این که چرا در ایران امکانات لازم را برای او آماده نکردند بی ربط است.
در میان همه نوشته هایی که این روزها در فضای مجازی منتشر شده شاید معقولانه تر از همه نوشته ای با امضای کورش علیانی باشد:
« اواریست گالوا، ریاضی دانی فرانسوی بود که هنگام مرگ تنها 22 سال داشت. اما دست نوشته های او مفهوم جبر را تغییر داد. او جان خود را در پی یک دوئل بی ارزش از دست داد و به یک تراژدی تبدیل شد.»
داستان مریم میرزاخانی هم تراژیک است. بسیار غم بار. اما ربطی به فرار مغزها ندارد. در این یک فقره هیچ کس سزاوار سرزنش نیست جز مرگ. همان مرگ که به تعبیر سهرای سپهری «گاهی ریحان می چیند» و در زبان فردوسی: مرگ اگر داد است بیداد چیست؟ ز داد این همه ناله و فریاد چیست؟
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۶ - ۲۷ تير ۱۳۹۶ - 18 July 2017
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]