واضح آرشیو وب فارسی:فارس: تأملی بر یادداشت اخیر استفان والتاعتراف به قدرت تمامشدهی آمریکا
استفان والت بهدرستی از «تمام شدن قدرت آمریکاییها» صحبت کرده است. وقتی به عملکرد سیاست خارجی آمریکا در مناطق مختلف جهان مینگریم، چیزی جز نظمزدایی از نظمهای پیشین مشاهده نمیکنیم.
استفان والت، نظریهپرداز نظریهی واقعگرایی، اخیراً یادداشتی را در «فارن پالیسی» نوشته و در آن به یکی از واقعیات روابط بینالملل فعلی اشاره کرده است. وی که تئوریسین «موازنهی تهدید» در برابر «موازنهی قدرت» واقعگرایانی چون مورگنتائو است، اعتقاد دارد که نوع تهدید است که منافع ملی و بهدنبال آن، قدرت ملی کشورها را اولویتبندی میکند.
او در این یادداشت اشاره میکند: «مهم نیست که چه کسی [در انتخابات] پیروز شود؛ چراکه بودجهی فدرال محدود است. چین دارد قویتر و جاهطلبتر میشود و رئیسجمهور آینده باید انتخابهای سختی کرده و بین اروپا، آسیا و خاورمیانه و دیگر موضوعات جهانی، اولویتبندی کند.»
استاد روابط بینالملل در دانشگاه هاروارد بهدرستی پرده از ناتوانی آمریکاییها در بهاصطلاح «توان مدیریت امور جهانی خود» برمیدارد و اشاره میکند که «برخی از افراد مطلع و نزدیک به او، فکر میکنند کلینتون بهسرعت رویکرد تا حدی محتاطتر اوباما را رها میکند و موضع مداخلهجویانهتری برای مناطق دردسرسازی چون سوریه اتخاذ خواهد کرد. شاید اینطور باشد، اما من مطمئن نیستم. روزهایی که در آن آمریکا همزمان میتوانست قسمت اعظم جهان را مدیریت کند، تمام شده است.»
استفان والت از کدام بخش از ناتوانی آمریکاییها صحبت میکند؟
1. ضعف نظامی: گزارش راهبردی شاخص قدرت نظامی آمریکا در سال 2015، وضعیت قدرت نظامی این کشور را بررسی کرده بود و طی آن، توان ارتش از لحاظ ظرفیت و قابلیت در سطحی پایینتر از سطح متوسط «جزئی» قرار داشت و از لحاظ آمادگی نیز در سطح نسبتاً پایین قرار گرفته بود.1 این موضوع یعنی آمریکاییها بهسادگی توان تغییر معادلات موجود در یک منطقه را، آنگونه که میاندیشند، ندارند. آمریکاییها قطعاً از توان نظامی کافی برخوردار نیستند. همانطور که از توان بسیجکنندگی نیز برخوردار نیستند. همین گزارش میافزاید ارتش آمریکا جهت انجام فعالیتهایی فراتر از این [ظرفیت منطقهای جدید] با مشکلاتی روبهرو خواهد شد و مطمئناً از تجهیزات کافی برای پرداختن تقریباً همزمان به دو رویداد منطقهای عمده، برخوردار نیست. این گزارش اضافه میکند کاهش مداوم منابع مالی و متعاقباً تنزل نیروی نظامی، باعث شده است تا این نیرو تحت فشارهای چشمگیری قرار گیرد. فرایندهای اساسی نگهداری و تعمیر به تعویق افتادهاند، واحدهای کمتری (عمدتاً پلتفرمهای نیروی دریایی و نیروهای عملیات ویژه) در معرض فرایند استقرار عملیاتی چرخشی و طولانیمدتتر قرار میگیرند و مهلت استفاده از تجهیزات قدیمی تمدید میشود.2
2. ضعف اقتصادی: سوای از مسائل و ناکارآمدیها نظامی، تنگناهای اقتصادی نیز مانع از ایجاد ابتکار عمل توسط آمریکاییها میشود. حجم بدهیهای سرسامآور دولت سبب شد تا دستگاههای اجرایی طی سالهای پیش، چندین روز کاری را در تعطیلی مطلق به سر برند. آمریکاییها در قدوقامت رهبری جهان نیستند؛ چراکه انبوه بحرانهای اقتصادی و بانکی گریبانگیر آنهاست. مدیریت امور جهانی نیازمند توان اقتصادی بالاست که در شرایط فعلی، آمریکاییها از داشتن آن ناتوان هستند.
3. رسوایی سیاسی: آمریکاییها بهلحاظ سیاسی نیز در دورهای از ناتوانی قرار دارند. انتخابات ریاستجمهوری آمریکا این کشور را بیش از هر زمانی دچار چندپارگی کرده است. قرار گرفتن هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ، سبب افشاسازی بسیاری از درونمایههای قدرت در آمریکا شده است و این موضوع ساختار سیاسی این کشور را بیش از گذشته تضعیف کرده است. هر دو نامزد ریاستجمهوری بهلحاظ سیاسی و اخلاقی تبدیل به آفت بزرگی برای این کشور شدهاند؛ یکی با رسواییهای سیاسی و دیگری با لفاظیهای غیرطبیعی. برای مثال، در تاریخ این کشور کمتر دیده شده است یک نامزد ریاستجمهوری رئیسجمهور وقت را متهم به از بین بردن قابلیتهای ملی کند.
4. ضعف قدرت هژمونیک: قدرت هژمونیک یا توان بسیج عمومی کشورها، قابلیتی بود که آمریکاییها از آن بدون گلوله، بهره میجستند؛ موضوعی که سبب شده بود تا بهخصوص از دههی نهم قرن پیش به اینسو، آمریکا را هژمون نظام بینالملل معرفی کنند، اما ناتوانی این کشور در تمام کردن موضوع سوریه (که به ادعایی تمام تلاش خویش را برای این مهم به کار بست)، سبب شد تا قابلیت تمامکنندگی معادلات سیاسی و ژئوپلیتیک از آنها سلب شود. آمریکاییها در عرصهی بینالمللی بهشدت از ناتوانی در بسیجکنندگی خود رنج میبرند. از یکسو شرق آسیا در سیطرهی قدرت چین قرار گرفته و این موضوع تبدیل به کابوس آمریکاییها شده است. از دیگر سو، روسیه اروپا (متحد دیرینهی آمریکاییها) را به چالش کشیده و تمام معادلات آمریکاییها درخصوص اوکراین و شرق اروپا را بر باد داده است. ضمن اینکه آمریکا توان حل و رفع هیچیک از معادلات خاورمیانه را ندارد و حتی در حل کردن موضوع سوریه و یمن نیز درمانده است.
5. جایگزینی سیاست نظمزدایی بهجای نظمسازی: زمانی آمریکاییها از توانایی نظامسازی برخوردار بودند. برای مثال، نظم غربی نظام بینالملل مرهون تلاشهای آنها در رقابت با کمونیستها بود. نظم تکقطبی بعد از دههی نود میلادی، مرهون تلاش آنها بود. نظم پسا یازده سپتامبر مرهون تلاش و مهندسی آمریکاییها در نظام بینالملل بود. اما اینک مشکل اصلی آمریکاییها، که پیرو عدم توان هژمونیک آنها تعریف میشود، همین ناتوانی در نظمسازی است. آمریکاییها به هر جایی که ورود میکنند، نهتنها قادر به ایجاد نظم مطلوب خویش نیستند، بلکه نظم مستقر را نیز نابود میکنند. برای مثال، الگوی دائمی آمریکاییها برای خلیجفارس، ایجاد موازنهی قدرت در منطقه بود، اما اینک حتی این قابلیت را نیز از دست دادهاند و ناتوان در مهندسی نظم جدید منطقهای هستند.
فرجام سخن
استفان والت بهدرستی از «تمام شدن قدرت آمریکاییها» صحبت کرده است. وقتی به کارنامهی سیاست خارجی آمریکا در مناطق مختلف جهان مینگریم، چیزی جز نظمزدایی از نظمهای پیشین مشاهده نمیکنیم. آمریکاییها در شرق آسیا، خاورمیانه، شرق اروپا، خلیجفارس و در هر جایی در چند سال اخیر تحرکی داشتهاند، نظمزدا بودهاند. آمریکاییها هم بهلحاظ توان نظامی، هم اقتصادی، هم ژئوپلیتیک و هم توان هژمونیک، دچار تقلیل تواناییها شدهاند. آمریکاییها بههیچوجه قدرت تمامکنندگی مناقشات و معادلات منطقهای و بینالمللی را ندارند.
پی نوشت ها
[1]. http://www.heritage.org/events/2015/02/index-of-military-strength-launch
[2]. http://www.heritage.org/events/2015/02/index-of-military-strength-launch پایگاه برهان انتهای متن/
95/05/26 :: 04:30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]