محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831994852
تحلیلی بر مبانی و زمینههای نگارش یادداشت رهبر انقلاب بر کتاب «تنتن و سندباد» داستان مقاومت
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: تحلیلی بر مبانی و زمینههای نگارش یادداشت رهبر انقلاب بر کتاب «تنتن و سندباد»داستان مقاومت
از ویژگیهای بسیار شاخص حضرت آیتالله خامنهای گستردگی، عمق و منظومهای بودن مجموعه بیانات و مکتوبات ایشان است که تماماً مبتنی بر معارف دینی و معلومات و تحلیلهای تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
مقدّمه:
یکی از ویژگیهای رهبر معظّم انقلاب این است که پس از مطالعهی هر کتاب، نظرات خود را دربارهی آن مینویسند. هم اکنون گنجینهی ارزشمندی از این نظرات فراهم آمده است که امیدواریم در زمانی مناسب به انتشار برسد. البتّه تعداد فراوانی از این نظرات که دربارهی کتابهای دفاع مقدس بیان گردیده بود، منتشر شده است. از سال گذشته دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اجازه یافت تا نظرات معظّمٌله دربارهی آثار غیر مرتبط با حوزهی دفاع مقدّس را نیز منتشر کند و این یادداشت، دومین یادداشت منتشرشده از این دست است.
ایشان دربارهی این کتاب نوشتهاند:
«من هم همین قصّه را همیشه تعریف میکردم! حیف که خیلیها آن را باور نداشتند. حالا خوب شد، شاهد از غیب رسید! راوی این حکایت که خود همه چیز را به چشم خود دیده، حکایت تن تن و سندباد را چاپ کرده است. حالا دیگر کار من آسان شد! همین بس است که نسخهی این کتاب را به همهی بچهها بدهم ...»(1373/08/06)
روز دوشنبه (1395/05/18) از این یادداشت رونمایی شد.
انتشار یادداشت رهبر انقلاب اسلامی بر کتاب داستان «تنتن و سندباد» بهانهای شد تا به موضوع ادبیّات کودک و نوجوان و مسائل مرتبط به این حوزه در نگاه و دیدگاه ایشان نگاهی دوباره بیاندازیم. نوشتاری که پیش روی مخاطب گرانقدر است حاصل مطالعهی چهل گفتار از بیانات معظّمٌله در موضوع ادبیّات کودک و نوجوان و مسائل مرتبط به این حوزه میباشد که در بازهی زمانی اسفند1360 تا اردیبهشت 1395 ایراد شده است. با مطالعهی این مطالب، 53 نکته استخراج شد که این نکات در 12 محور دستهبندی گردیده است. این محورها به نوعی با یکدیگر رابطهی طولی دارند و از مطالب زیربنایی تا مسائل روبنایی مرتّب شده است. مطالعهی این مطالب و بیانات ذیل آن میتواند کمک شایانی به مخاطب محترم در فهم چرایی یادداشت ایشان بر کتاب داستان فوقالذکر نماید.
قبل از ورود به محورهای پیشگفته تذکّر دو نکته خالی از لطف نیست:
1- از ویژگیهای بسیار شاخص حضرت آیتالله خامنهای گستردگی، عمق و منظومهای بودن مجموعه بیانات و مکتوبات ایشان است که تماماً مبتنی بر معارف دینی و معلومات و تحلیلهای تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است.
2- در هر موضوع که به تحقیق و پژوهش در مجموعه بیانات و آثار ایشان پرداخت شود که یکی از این مباحث نیز موضوع ادبیّات کودک و نوجوان است، بعینه بیت لسانالغیب حافظ شیرازی تداعی میگردد که فرمود:
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود ندانستم که این دریا چه موج خونفشان دارد
[*] محور اوّل: پنج گام تا رسیدن به تمدّن بزرگ اسلامی
3) خوانندهی محترم نیک میداند که بارها از زبان معظّمٌله شنیدهایم که تا رسیدن به تمدّن اسلامی، سیر تکاملی 5 مرحلهای را تبیین کردهاند:
الف) انقلاب اسلامی
ب) نظام اسلامی
ج) دولت اسلامی
د) جامعه اسلامی
و) تمدن اسلامی1
و تحقّق کامل تمدّن اسلامی را در گرو طیّ صحیح و دقیق این مراحل دانستهاند.
[*] محور دوّم: دین و انسان
از منظر اندیشه و دیدگاه ایشان، دین تنها منبعی است که میتواند هم هدف از خلقت انسان را بیان کند و هم برنامهی زندگی فردی و اجتماعی و همهجانبهی بشر را تا تحقّق هدف آفرینشش مشخّص کند.
از این منظر و بنا بر نقش انسان و جامعه در انتخاب آگاهانه و مسئولیّت وی در تکامل فردی و اجتماعی، وظیفهی بنای انقلاب و نظام و جامعه و تمدّن اسلامی تماماً بر عهدهی انسانها است.
«هدف، تربیت نیروى انسانىِ طراز جمهورى اسلامى است. اگر جمهورى اسلامى مىخواهد پرچم اسلام را در دست بگیرد، مىخواهد خودش به سعادت برسد، دنیا و آخرت خود را آباد کند- همچنان که قرآن به ما یاد مىدهد که مىتوان دنیا و آخرت را با هم آباد کرد و باید این کار انجام بگیرد- اگر مىخواهد به ملتهاى دیگر کمک برساند، که «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»،2 شاهد و مبشر ملتهاى دیگر باشد، خب، طبیعتاً نیازهائى دارد... اسلام همهى اینها را بهصورت بستهى کامل در اختیار همهى معتقدین و مؤمنین خود قرار داده. این بسته را باز کنیم، دانهدانه از این مواد استفاده کنیم، بهرهمند شویم، آنها را بچشیم و درون وجود خودمان ذخیره کنیم. خروجى آموزش و پرورش باید اینجور انسانى باشد.»3
[*] محور سوّم: انسان مطلوب دین
ایشان راه رسیدن به قلّهی انسانیّت که همان حیات طیّبه در قالب تمدّن اسلامی است را نیازمند انسانهای مطلوب دین و نیروهای تراز جمهوری اسلامی میدانند:
«ما ملّتى هستیم با آرمانهاى بلند، با حرفهاى بزرگ، با قلّههاى ترسیمشدهاى- که حالا اگر مجال شد، چند جملهاى در این زمینه بعداً عرض خواهم کرد- که مىخواهیم خودمان را به این قلّهها برسانیم. این احتیاج دارد به انسانهاى صبور، عاقل، متدین، اهل ابتکار، اهل اقدام، دور از تنبلى، مهربان، عطوف، داراى حلم، داراى شجاعت، با رفتارهاى مؤدبّانه، پرهیزگار و انسانهایى که درد دیگران، درد آنها محسوب بشود. بافت انسان و قالب و تراش یک انسان مطلوبِ اسلام چیزى است که با تربیت حاصل مىشود.4
باید انسانهاى شریف، دانا، با استعدادهاى جوشان، داراى ابتکار، داراى اخلاق نیک انسانى، داراى شجاعت، قوّت خطرپذیرى، ورود در میدانهاى جدید، بدون هیچگونه عقدهى خودکمبینى یا خودبرتربینى، انسانهاى دلدادهى به خداى متعال و متکى به قدرت الهى و داراى توکل کامل، انسانهاى صبور، انسانهاى بردبار و حلیم، انسانهاى خوشبین و انسانهاى امیدوار تربیت کنید... انسانهاى تنگنظر، انسانهاى بدبین، انسانهاى ناامید، انسانهاى افسرده، انسانهاى بىتقوا، ناپرهیزگار و آلودهدامن نمىتوانند جوامع را پیش ببرند و ملتها را خوشبخت کنند؛ طبعاً نمىتوانند الگو هم باشند. تحول آموزش و پرورش ناظر به این است.5
نگاه کنید به آیندهى دور؛ یعنى آیندهى معینشده در سند چشمانداز بیستساله. کسانى که امروز وارد مدرسه مىشوند، در پایان دوران بیستساله، یک جوان بیستوشش، هفتساله هستند- امسال، سال اول چشمانداز است- شما مىخواهید این جوان بیستوشش، هفتساله چه جور انسانى باشد؛ اگر مىخواهید این جوان، یک جوان خلاق، داراى ابتکار، شجاع، آراسته از لحاظ اخلاقى، سالم از لحاظ جسمى و فکرى و روانى، صاحبِ فکر و اندیشه، داراى احساس مسئولیت نسبت به کشورش و ملتش و آیندهاش باشد، امروز باید طرح صیرورت این کودک را به آن جوان اینجا طراحى کنید.6
اگر مىخواهیم نسلى بهوجود بیاید که اعتمادبهنفس و انضباط اجتماعى داشته باشد؛ یک نسل مسئولیتپذیر و باعرضه و باکفایت براى کارهاى بزرگ، یک نسل داراى ابتکار، یک نسل مهربان و بدون احساس انتقامگیرى در درون خانوادهى بزرگ جامعه، یک نسل فداکار، یک نسل پُرکار، یک نسل کم اسراف و دور از اسراف؛ اگر مىخواهیم فرهنگ عمومى جامعه به این سمت حرکت کند، راه و کلیدش آموزشوپرورش است. براى تربیت چنین نسلى، آموزش و پرورش باید مهیا و مناسب باشد.7
یک جامعه احتیاج دارد به انسانهاى مؤمن، پرانگیزه، صبور، امیدوار، خوشبین، علاقهمند به منافع عمومى، علاقهمند به رسیدن به قلههاى کمال شخصى و جمعى، انسانهاى با ابتکار، متفکر، اهل تحقیق، اهل پیشروى. این را کى به وجود خواهد آورد؟ اینجاست که نقش معلم روشن مىشود. دستگاه تعلیم و تربیت، یک چنین دستگاه حساس و مهمى است.»8
[*] محور چهارم: ضرورت توجّه به امر تعلیم و تربیت کودکانونوجوانان
برای تحقّق چنین شرایطی و دارا بودن از چنین نیروهایی، تعلیم و تربیت کودکانونوجوانان امری ضروری است و دستگاههای آموزشی و پرورشی و فرهنگی در این جهت مسئولیّت مستقیم دارند. در این میان نقش معلّمان بسیار حسّاس است.
«همّت شما عزیزان امور تربیتى در درجهى اوّل این باشد که جوان را مؤمن، آگاه، روشنبین در مسائل دینى و پایبند به معارف و عمل اسلامى بار بیاورید. آیندهى کشور اینگونه تأمین خواهد شد.9
توسعهى سیاسى و توسعهى فرهنگى را معلّم پایهگذارى مىکند. شما هستید که در داخل مدارس خودتان، این کودک را از هفتسالگى تحویل مىگیرید و در هجده، نوزدهسالگى تحویل دانشگاه مىدهید. اساسىترین و مهمترین دوران عمر این کودک، با شما معلّمان است. باید کشور و جامعه روى این مسئله حساب کنند. معلّم، یعنى آن کسى که مىتواند خصوصیّات اخلاقى خوب را در بچه پرورش دهد؛ معلومات خوب را به کودک بیاموزد؛ فکر کردن را به کودک بیاموزد؛ استقلال رأى را به کودک بیاموزد؛ ایستادگى در مقابل باطل و مجاهدت در راه حق را به کودک تعلیم دهد.10
معلّمین عزیز! باید جوانان را بسازید. باید نوجوانان را با روحیهى کار، استقلال و علمطلبى، پرورش دهید، نه با روحیهى مدرکطلبى. مدرک چیست؟ مدرک به این عنوان که نشان دهد فردى داراى این معلومات است، خوب است؛ اما نمىتواند منشأ اثرى شود. آنچه مهم است، علم است. علم و کار، براى جامعه لازم است. همهى مردم و مسئولین بدانند: اینکه من عرض کردم «وجدان کارى»، یک تعارف نیست. باید برنامهریزى کنند. «وجدان کارى» باید فرهنگ عمومى مردم شود. باید اگر کسى کارى انجام مىدهد، فکر کند که یک نفر بالاى سرش ایستاده است؛ حتّى اگر تنها، در اتاقى خلوت باشد. کار باید کامل، محکم، قوى، ابتکارى و همراه با نیاز انجام گیرد. یکى از کارهایى که وجدان کارى لازم دارد، تعلیم و تربیت است.11
نگاه کنید به آیندهى دور؛ یعنى آیندهى معینشده در سند چشمانداز بیستساله. کسانى که امروز وارد مدرسه مىشوند، در پایان دوران بیستساله، یک جوان بیست و شش، هفتساله هستند- امسال، سال اول چشمانداز است- شما مىخواهید این جوان بیست و شش، هفتساله چه جور انسانى باشد؛ اگر مىخواهید این جوان، یک جوان خلاق، داراى ابتکار، شجاع، آراسته از لحاظ اخلاقى، سالم از لحاظ جسمى و فکرى و روانى، صاحبِ فکر و اندیشه، داراى احساس مسئولیت نسبت به کشورش و ملتش و آیندهاش باشد، امروز باید طرح صیرورت این کودک را به آن جوان اینجا طراحى کنید؛ حاضر داشته باشید و به دستگاهها ابلاغ کنید.12
اوّل چیزی که لازم است برای دانشآموز خودمان در نظر بگیریم، این است که در او هویّت مستقلّ ملّی و دینی بهوجود بیاوریم؛ این اوّلین چیز؛ هویّت مستقل و با عزّت. جوانمان را جوری بار بیاوریم که دنبال سیاست مستقل باشد، دنبال اقتصاد مستقل باشد، دنبال فرهنگ مستقل باشد؛ وابستگی، رُکون13 به دیگران، اعتماد به دیگران و تکیهی به دیگران در وجود او بهعنوان یک روحیه رشد نکند. ما از این جهت دچار آسیبیم؛ این را به شما عرض بکنم! شما میبینید یک کلمهی فرنگی که وارد کشور میشود، فوراً بزرگ و کوچک و عمامهای و غیرعمامهای و مانند اینها، همه این کلمه را بهکار میبرند. خب چرا آقا جان؟ چرا ما اینقدر مشتاقیم و تشنهایم که تعبیرات فرنگی بهکار ببریم؟ چرا؟ این همان حالتی است که به ارث برای ما گذاشتهاند. این همان حالت دوران طاغوت است که دوران جوانی خود ما است.
... شاخصها اینها است؛ حالا عمدهاش مفاهیم جریانساز، در او مفاهیم جریانساز و عملساز را تولید کنیم و به راه بیندازیم و زنده کنیم؛ ایمان؛ اندیشهورزی، یاد بگیرد فکر کند؛ مشارکت اجتماعی، دوری از انزواهای اجتماعی نامطلوب؛ تکافل14 اجتماعی که یک معنای خیلی والای اسلامی دارد.
اصلاح الگوی مصرف؛ این حقیر، بارها راجع به اصلاح الگوی مصرف صحبت کردهام -در سخنرانیهای اوّل سال، با مسئولین، در جلسات خصوصی، در جلسات عمومی- امّا الگوی مصرف ما هنوز اصلاح نشده؛ ما بد مصرف میکنیم. همین مسئلهی جنس خارجی که من چند روز قبل اینجا در حسینیّه، با جمعی در میان گذاشتم، از همین قبیل است. این قاچاقهای دهها و صدها میلیاردیِ وسایل لوکس، از همین قبیل است. این بچّهبازیهای داخل خیابانها -که بچّهپولدارهای نوکیسه، با آن خودروهای کذائی میآیند دائم راه میروند، دائماً رژه میروند، دائماً پُز میدهند- بهخاطر همین چیزها است؛ اصلاح الگوی مصرف. این را باید از کودکی به این جوان و نوجوان یاد داد.
تحمّل مخالف؛ بله، تا یک کسی یک مختصر تنهای زد به ما، ما برگردیم با مشت به سینهاش بکوبیم؛ این عدم تحمّل است. اسلام این را از ما نمیخواهد؛ اسلام عکس این را از ما میخواهد؛ رُحَمآءُ بَینَهُم.
ادب؛ مؤدّب بودن. حالا خیلی از شما قاعدتاً با فضای مجازی آشنایید؛ واقعاً در فضای مجازی ادب رعایت میشود؟ حیا رعایت میشود؟ خب نمیشود دیگر؛ یا در بخش مهمّی [رعایت] نمیشود. اینها را باید رشد داد در نوجوان و جوان.
تدیّن؛ اشرافی بار نیامدن؛ زندگی اشرافی را بر اینها تزریق نکردن. البتّه حالا اگر بخواهم من اینجا فهرست کنم و بنویسم و بخوانم، یک چند صفحه میشود؛ یکمقداریاش اینها است.
اینها را شما باید انجام بدهید؛ این کار شما است، این کار مقدّس شما است. شما هستید که این نسل را اینجوری پرورش میدهید و فرهنگسازی میکنید. اگرچنانچه توانستید این مفاهیم جریانساز را در ذهن دانشآموزتان رسوخ بدهید، خدمت بزرگی به آیندهی کشورتان کردهاید.15
وظیفهى شما معلّمان در اینجا خیلى سنگین مىشود. شما با عزیزترین، آسیبپذیرترین و مؤثّرترین اقشار مواجهید. شما با خیل عظیم جوانان و نوجوانان این کشور مواجهید. آموزش و پرورش در این بخش، یک مسئولیت مضاعف دارد. باید کارى کنیم که این نوجوان و جوان که امروز در این دوران حسّاس و مهم و تعیینکنندهى انقلاب و نظام زندگى مىکند، امام را ندیده است، جنگ را ندیده است، انقلاب را ندیده است، با آن ایمانى بار بیاید که بتواند در مقابل مطامع دشمنان، در مقابل تجاوز بیگانگان، در مقابل سلطهگرى امریکا، در مقابل نفوذطلبى دستگاههاى استعمارگرى که یکعمر این کشور و این ملت را چاپیدند و دستخوش و ملعبهى خودشان کردند، مثل کوه محکم بایستد. این، وظیفهى مهمّ این روزگار است. وظیفهى رسانهها در جاى خود، همین است. وظیفهى مطبوعات هم در جاى خود، همین است.16
آنچه که به معلم ارزش مىدهد، چند چیز است؛ یکى از اینها عبارت است از اینکه مادهى خامى که در دست معلم است و با کار خود و تلاش خود مىخواهد او را به محصول نهائى برساند، یک مادهى بىجان نیست؛ انسان است. این خیلى مهم است. یک وقت انسان یک مادهى جامد را با تلاش خود، ابتکار خود، عرق ریختن و ساعتها صرف کردن، تبدیل مىکند به یک محصول مطلوب؛ که به جاى خود ارزشمند است. یک وقت این مادهاى که دست ماست، یک موجود انسانى است، با استعدادهایش، با عواطفش، با احساساتش، با ظرفیتهاى فراوانى که در یک انسان وجود دارد. این نوجوان ممکن است فردا کسى مثل امام بزرگوار ما بشود، ممکن است یک مصلح اجتماعى بشود، ممکن است یک دانشمند برجسته بشود، ممکن است یک انسان صالح و والا بشود. همهى این استعدادها در مجموعهى نوجوانان و کودکانى که در اختیار معلم قرار مىگیرند، وجود دارد. ما مىخواهیم این استعداد را به فعلیت برسانیم؛ ببینید چقدر این کار مهم است. بیشتر خطابم به عامهى مردم ماست، به قشرهاى مختلف جامعهى ماست؛ قدر معلم را بدانند، منزلت معلم را بشناسند.
خود معلم عزیز هم اهمیت جایگاه خود و برجستگى مسئولیت و مأموریت خود را بدرستى تشخیص بدهد، قدر خود را بداند؛ بداند که اگر این کار با همت درست، با نیت درست، با قصد الهى، با تلاش مناسب انجام بگیرد، چقدر براى جامعه ارزش افزوده ایجاد مىکند. این ارزش افزوده، یک چیز معمولىِ متعارفى نیست؛ این فوقالعاده است. تربیت یک انسان والا، دانا، توانا و صالح، ببینید چقدر اهمیت دارد. از این همه انسانهائى که زیر دست معلمین واقع مىشوند، گاهى ممکن است یک انسان دنیائى را متحول کند. همین کودک اگر درست تربیت نشد، ممکن است یک هیتلر از آب در بیاید، یک چنگیز از آب در بیاید؛ قضیه این است. اهمیت کار معلم، ارزش والاى حرکت او و تلاش او و دلسوزى او و درست اندیشیدن او و درست کار کردن او اینجورى معلوم مىشود.
و همچنین خطاب به مجموعهى آموزش و پرورش و سازمان آموزش و پرورش است؛ که خب، این معلمان با سازماندهى این سازمان، با مقررات این سازمان مشغول کار مىشوند و با برنامهى آن عمل مىکنند و تدریس مىکنند. پس هم عموم مردم، هم خود معلمان، هم سازمان متبوع، جایگاه معلم را فراموش نکنند. معلم، آن تولید کنندهاى است، آن کارگرى است، آن سرانگشت ماهرى است که برترین محصولات آفرینش را، بالاترین مواد خام را تبدیل مىکند به برترین محصول نهائى، که مىتواند مورد استفاده قرار بگیرد.17
مسئلهى عمدهى ما امروز مسئلهى آموزش و پرورش است؛ مسئلهاى که براى بنده مهم است. علّت هم این است که آموزش و پرورش در واقع آن کانون اساسى براى خلق دنیاى آینده است. بالاخره ما فردایى خواهیم داشت، بیست سال دیگر، بیست و پنج سال دیگر، نسلى روى کار خواهند آمد که امروز این نسل مشغول تولید شدن است، در حال بهوجود آمدن است؛ مولّد آن هم معلّم و آموزش و پرورش است. شما دارید یک نسل را تولید میکنید؛ چگونه آن را تولید خواهید کرد؟ این خیلى اهمّیّت دارد. آیندهى کشور، آیندهى دنیاى ما به تلاش امروز آموزش و پرورش وابسته است؛ این کمچیزى نیست. ما هیچ دستگاه دیگرى را نداریم که اینقدر حائز اهمّیّت باشد. بله، در دانشگاه هم درس میخوانند، در حوزهى علمیّه هم درس میخوانند، در محیطهاى اجتماعى هم تربیت میشوند امّا نقش تأثیرگذار معلّم بىبدیل است؛ نقشى که معلّم میتواند در اثرگذارى فکرى و روحىِ این مخاطبى که کودک امروز ما و مرد و زن آیندهى ما است، داشته باشد- در دوران کودکى، در دوران نوجوانى تا تمام این دورهى دوازده سال- نظیر ندارد، بىبدیل است؛ نه پدر، نه مادر، نه محیط، هیچکدام این نقش را ندارند. معلّم یک چنین چیزى است؛ آموزش و پرورش یک چنین دستگاهى است. از لحاظ تماس با محیط زندگىِ مردم هم بیشترین سطح مماسّ با جامعه را آموزش و پرورش دارد؛ شما نزدیک به سیزده میلیون دانشآموز دارید، با پدر و مادرهایشان که بیست و شش میلیون پدر و مادرهاى اینها هستند- این شد سى و نه میلیون، یک میلیون هم معلّم و کارمندان آموزش و پرورش؛ تقریباً چهل میلیون انسان بهطور مستقیم با این دستگاه مرتبطند؛ شما کدام دستگاه دیگر را دارید که اینچنین سطح تماسّ اثرگذار و مهمّى با جامعه داشته باشد؟ اینکه روى آموزش و پرورش تکیه میکنیم، بهخاطر اینها است.»18
[*] محور پنجم: تأثیر رفتاری معلّمان در تربیت کودکان و نوجوانان
معلّم علاوه بر تعلیم زبانی دانش و اخلاق، با رفتار خود نیز دانشآموزش را تربیت میکند. هم در جهت آموزش علوم، هم معارف، هم اخلاق و هم آگاهیهای سیاسی اجتماعی.
«معلم دانش مىآموزد، تفکّر مىآموزد، اخلاق و رفتار هم مىآموزد؛ آموختن رفتار و اخلاق از قبیل آموختن دانش نیست که فقط انسان از روى کتاب بخواند؛ درس اخلاق را با کتاب نمىشود منتقل کرد، بیش از کتاب و بیش از زبان، رفتار مؤثّر است؛ یعنى شما در داخل اتاق درس و میان دانشآموزان، با رفتار خودتان به آنها درس مىدهید. البتّه با زبان هم باید گفت، باید نصیحت کرد، امّا رفتار تأثیر عمیقترى دارد، تأثیر همهگیرترى دارد. صادقانه بودن سخن را رفتار انسان روشن مىکند؛ این عرض ما به معلمین [است]. این بچّهها امانتند در دست جامعهى معلم؛ بایستى به معنا توجّه کرد. اگر انشاءالله معلمین ما در این صدد برآیند که کودکان را، نوجوانان را با این شیوه- یعنى با نگاه کردن به این سه عنصر- بالا بیاورند و پیش ببرند، تصوّر بنده این است که در آیندهى جامعه، تأثیرات زیادى خواهد داشت. البتّه پس از انقلاب، کارهاى خوبى در این زمینه شده است؛ یعنى واقعاً جامعهى معلمین با تعهّدى که داشتهاند، با حضور در فضاى انقلابى- چه در سالهاى دفاع مقدّس، چه بعد از آن- تأثیرات زیادى گذاشتهاند. گاهى من بعضى از این کتابهایى که دربارهى معلمین است مىخوانم؛ تأثیر معلمى که در جبهههاى دفاع مقدّس حضور پیدا کرده است و شهید شده است بر روى فکر دانشآموزانش، تأثیر شگرفى است که انسان این را مشاهده مىکند.19
شماى معلم فیزیک یا ریاضیات یا هندسه یا ادبیات یا علوم اجتماعى یا هرچه، مىتوانید معلم دین و معلم اخلاق و پرورشدهندهى اخلاق در دانشآموز خودتان باشید. گاهى یک معلم ریاضى در هنگام حل یک جدول ریاضى یککلمه مىگوید که آن کلمه در اعماق قلب دانشآموز اثر ماندگارى مىگذارد. این را همهى معلمین بایستى وظیفهى خودشان بدانند. و من به شما عزیزانى که اینجا حضور دارید و به همهى معلمها- هرچه تدریس مىکنید- عرض مىکنم که از این مسئله غفلت نکنید که تربیت کردن هم جزو کار شماست؛ و چه بهتر که با نفوذ معلمى، با تأثیر روحىِ معلم بر متعلم- از این امکان- استفاده کنید و یک نقطهى روشن و نورانىاى در قلب دانشآموز باقى بگذارید. یککلمه از خدا، یککلمه از پیغمبر، یک جمله از قیامت، یککلمه از معنویت و سلوک إلى اللَّه و محبت به خدا، گاهى ممکن است از شما به عنوان دبیر ریاضى یا دبیر ادبیات یا معلم کلاس اول دبستان یا دوم دبستان صادر شود که شخصیت این کودک یا این نوجوان، این انسانى را که مخاطب شماست، شکل مطلوب بدهد که از صد ساعت حرف زدن در شکلهاى دیگر اثرش بیشتر باشد. این به جاى خود محفوظ؛ این وظیفه است، لکن نافى این نیست که ما در آموزش و پرورش یک بخشى داشته باشیم که به طور متعهد و مسئول، نگران قضیهى پرورش باشد؛ چون مىدانیم آموزشِ بدون پرورش راه به جائى نخواهد برد، آموزشِ بدون پرورش همان بلائى را بر سر جوامع انسانى خواهد آورد که امروز بعد از گذشت صد سال، صد و پنجاه سال یا بیشتر، جوامع غربى دارند آن را احساس مىکنند. اینها از آن چیزهائى است که آثار آن دهساله و بیستساله ظاهر نمىشود؛ یکوقت چشم باز مىکنید، مىبینید یک نسل ضایعشده است و کاریش نمىشود کرد. یک نسل، مأیوسکننده است.20
عزیزان من؛ معلّمان و معلّمات عزیز! در سر کلاس، نه فقط درسى که شما مىدهید، بلکه نگاهى که مىافکنید، اشارهاى که مىکنید، لبخندى که مىزنید، اخمى که به رو مىآورید، حرکتى که انجام مىدهید و لباسى که مىپوشید، بر روى دانشآموز اثر مىگذارد. ما در مراجعهى به خود اگر، عمیقترین احساسات و عواطف و حالاتمان را ریشهیابى کنیم، در انتهاى خط، یک معلّم را مشاهده مىکنیم. معلّم است که ما را مىتواند شجاع یا جبان، بخشنده یا بخیل، فداکار یا خودپرست، اهل علم و طالب علم و فهم و فرهنگ، یا منجمد و بسته و پایبند به تفکّرات جامد بار بیاورد. معلّم است که مىتواند ما را متدیّن، باتقوا، پاکدامن، یا خداى ناکرده بىبندوبار بار بیاورد. معلم چنین نقشى دارد. این ارزش معلّم است؛ این تأثیر معلّم است؛ این گرهگشایى معلّم در مسائل عمدهى زندگى ما و نسل آیندهى ما و جامعهى ما و کودکان ما و تاریخ آیندهى ماست.21
معلم عزیز بداند شغل او فقط تعلیم نیست؛ یا به تعبیرى فقط تعلیمِ مطالب کتاب و دانشِ در دست اجرا نیست. معلم، هم باید علم بدهد، هم باید روش تفکّر و کار تفکّر را بیاموزد، هم رفتار و اخلاقآموزى در کار او باشد. اگر تعلیم را یک معناى وسیعى بگیریم، این سه عرصه را شامل مىشود:
یاد دادن دانش؛ محتواى کتابها و محتواى علوم و مانند اینها که باید بچّههاى ما- مردان و زنان آیندهى کشور ما- اینها را یاد بگیرند. این، یک کار است.
کار دوّم که از این مهمتر است، یاد دادن تفکّر است. کودک ما فرابگیرد که فکر کند- فکر صحیح، فکر منطقى- و براى فکر کردن درست راهنمایى بشود؛ سطحىنگرى، سطحىآموزى در مسائل زندگى یک جامعه را زمینگیر مىکند، در بلندمدّت بدبخت مىکند؛ باید فکر کردن را در جامعه نهادینه کرد. لذا شما ببینید که ما مثلاً از شهید مطهّرى که نام مىآوریم، فقط به علم شهید مطهّرى اهمّیت نمىدهیم، به تفکّر شهید مطهّرى اهمّیت مىدهیم. اگر کسى داراى تفکّر بود، این روحیه موجب مىشود که او بتواند مسائل مهمّ علم را هم کشف کند. اگر جوان ما، عالم ما، دانشمند ما متفکّر بار آمده باشد، از آن ذخیرهى دانشى که در اختیار او است، دهها و صدها مسئلهى جدید مطرح مىکند و پاسخ مىگیرد. پس استفادهى از علم با تفکّر ممکن است.
سوّم، رفتار و اخلاق؛ آموزش رفتارى، آموزش اخلاقى و همین که در بیانات وزیر22 محترم بود: سبک زندگى، نوع رفتار. ما ملّتى هستیم با آرمانهاى بلند، با حرفهاى بزرگ، با قلّههاى ترسیمشدهاى- که حالا اگر مجال شد، چند جملهاى در این زمینه بعداً عرض خواهم کرد- که مىخواهیم خودمان را به این قلّهها برسانیم. این احتیاج دارد به انسانهاى صبور، عاقل، متدین، اهل ابتکار، اهل اقدام، دور از تنبلى، مهربان، عطوف، داراى حلم، داراى شجاعت، با رفتارهاى مؤدبّانه، پرهیزگار و انسانهایى که درد دیگران، درد آنها محسوب بشود. بافت انسان و قالب و تراش یک انسان مطلوبِ اسلام چیزى است که با تربیت حاصل مىشود. همهى انسانها هم قابل تربیتند. بعضى ممکن است دیرپذیرتر باشند، بعضى زودپذیرتر؛ بعضى تربیت در آنها ماندگارتر باشد، بعضى کم دوامتر؛ امّا همهى انسانها در معرض تغییر و تبدیلى هستند که با تربیت حاصل مىشود؛ این در درجهى اول بهعهدهى چند عنصر اصلى است که یکى از عناصر اصلى معلم است. البتّه پدر، مادر، رفیق و مانند اینها هم مؤثّرند، لکن تأثیر معلم یک تأثیر عمیقتر و ماندگارترى است؛ این کارى است که معلم باید بر عهده بگیرد.
پس بنابراین معلم دانش مىآموزد، تفکّر مىآموزد، اخلاق و رفتار هم مىآموزد؛ آموختن رفتار و اخلاق از قبیل آموختن دانش نیست که فقط انسان از روى کتاب بخواند؛ درس اخلاق را با کتاب نمىشود منتقل کرد، بیش از کتاب و بیش از زبان، رفتار مؤثّر است؛ یعنى شما در داخل اتاق درس و میان دانشآموزان، با رفتار خودتان به آنها درس مىدهید. البتّه با زبان هم باید گفت، باید نصیحت کرد، امّا رفتار تأثیر عمیقترى دارد، تأثیر همهگیرترى دارد. صادقانه بودن سخن را رفتار انسان روشن مىکند؛ این عرض ما به معلمین [است]. این بچّهها امانتند در دست جامعهى معلم؛ بایستى به معنا توجّه کرد. اگر انشاءالله معلمین ما در این صدد برآیند که کودکان را، نوجوانان را با این شیوه- یعنى با نگاه کردن به این سه عنصر- بالا بیاورند و پیش ببرند، تصوّر بنده این است که در آیندهى جامعه، تأثیرات زیادى خواهد داشت. البتّه پس از انقلاب، کارهاى خوبى در این زمینه شده است؛ یعنى واقعاً جامعهى معلمین با تعهّدى که داشتهاند، با حضور در فضاى انقلابى- چه در سالهاى دفاع مقدّس، چه بعد از آن- تأثیرات زیادى گذاشتهاند. گاهى من بعضى از این کتابهایى که دربارهى معلمین است مىخوانم؛ تأثیر معلمى که در جبهههاى دفاع مقدّس حضور پیدا کرده است و شهید شده است بر روى فکر دانشآموزانش، تأثیر شگرفى است که انسان این را مشاهده مىکند.23
از نظر اسلام همانطور که معلم احترام دارد و باید تکریم شود، متعلم هم باید تکریم شود؛ شاگرد را هم باید تکریم کرد. به شاگرد اهانت نباید کرد. این یک جنبهى پرورشى بسیار عمیقى دارد. اینجا هم یک روایتى است که اینطور نقل شده: «تواضعوا لمن تعلّمون منه و تواضعوا لمن تعلّمونه»؛ از کسى که فرامىگیرید، تواضع کنید و کسى هم که از شما فرامىگیرد، تواضع کنید. «و لا تکونوا جبابرة العلماء». جبار دو نوع است: جبار سیاسى، جبار علمى. جبار علمى نباشید؛ جباران عالِم نباشید؛ مثل فرعون. بنده اینجور استادى را در یکى از دانشگاههاى کشور، سالها پیش، شاید چهل سال، چهل و پنج سال قبل دیده بودم که جورى با شاگردهایش حرف مىزد و تعلیم مىداد و برخورد مىکرد، که برخوردش فرعونى بود، نه برخورد پدر با فرزند. معلم ممکن است درشتى هم بکند، اما درشتى غیر از تحقیر است؛ غیر از اهانت است. شاگرد را باید تکریم کرد. شما هرکدامى یقیناً تجربههاى زیادى دارید از شاگردانى که شما تکریمشان کردهاید و این کار جواب داده است؛ تربیتِ او را آسانتر کرده است. دشنام دادن، تحقیر کردن، حتى زدن، خوب نیست- که حالا «الضرب لتأدیب» جزو حرفهائى است که از قدیم معروف و معمول هم بوده، بعدها نشان دادند که نه، ضرب خوب نیست- بنده هم عقیدهام همین است.
باید شاگرد را مثل مومى در دست چرخاند و شکل داد؛ منتها با ملایمت. هنر معلمى این است. این هم یک بخش دیگر از این قضیهى ارزشى در باب معلم.»24
[*] محور ششم: نقش معرّفی الگو در تربیت
اهمّیّت معرفی الگو توسّط معلمان و نهادهای فرهنگی برای انتخاب صحیح الگو از سوی کودکان و نوجوانان نیز نقش مهمّی در تربیت نیروی انسانی مورد نیاز برای تحقّق تمدّن اسلامی دارد. رهبر انقلاب بر اساس آموزههای قرآنی، پیامبراکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلم را بهترین الگو و اسوه برای همگان معرّفی مینمایند و پس از ایشان وجود مبارک امام علی علیهالسلام و سپس حضرت زهرا سلاماللهعلیها و حضرت جواد علیهالسلام را به عنوان الگوی مطلوب مطرح مینمایند. ایشان حضرت امام رحمهاللهعلیه، شهدا، فرماندهان دفاع مقدّس و جوانان بسیجی آن دوران را نیز الگوهای خوبی برای نوجوانان و جوانان میدانند.
«هنر بزرگ امیرالمؤمنین این بود که شاگرد و دنبالهرو پیامبر بود. یک شخصیت عظیم، با ظرفیت بىنهایت و با خلق و رفتار و کردار بىنظیر، در صدر سلسلهى انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظّف شدهایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم؛ که فرمود: «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»25. ما باید به پیامبر اقتدا و تأسى کنیم. نه فقط در چند رکعت نماز خواندن که در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و در معاملهمان هم باید به او اقتدا کنیم. پس باید او را بشناسیم.
خداى متعال شخصیت روحى و اخلاقى آن بزرگوار را در ظرفى تربیت کرد و بهوجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را بر دوش حمل کند. یک نگاه اجمالى به زندگى پیامبر اکرم در دوران کودکى بیندازیم. پدر آن بزرگوار، بنا بر روایتى قبل از ولادتش، و بنا بر روایتى دیگر چند ماه بعد از ولادتش از دنیا مىرود و آن حضرت پدر را نمىبیند. به رسم خاندانهاى شریف و اصیل آن روز عربستان که فرزندان خودشان را به زنان پاکدامن و داراى اصالت و نجابت مىسپردند تا آنها را در صحرا و در میان قبایل عربى پرورش دهند، این کودک عزیزِ چراغ خانواده را به یک زن اصیل نجیب به نام حلیمهى سعدیّه که از قبیلهى بنى سعد بود سپردند. او هم پیامبر را در میان قبیلهى خود برد و در حدود شش سال آن کودک عزیز و آن درّ گرانبها را نگه داشت؛ به او شیر داد و او را تربیت کرد. لذا پیامبر در صحرا پرورش پیدا کرد. گاهى این کودک را نزد مادرش جناب آمنه مىآورد و ایشان او را مىدید و سپس باز برمىگرداند. بعد از شش سال که این کودک از لحاظ جسمى و روحى پرورش بسیار ممتازى پیدا کرده بود جسماً قوى، زیبا، چالاک، کارآمد؛ از لحاظ روحى هم متین، صبور، خوش اخلاق، خوش رفتار و با دید باز، که لازمهى زندگى در همان شرایط است به مادر و به خانواده برگردانده شد. مادر این کودک را برداشت و با خود به یثرب برد؛ براى اینکه قبر جناب عبدالله را که در آنجا از دنیا رفت و در همان جا هم دفن شد زیارت کنند. بعدها که پیامبر به مدینه تشریف بردند و از آنجا عبور کردند، فرمودند قبر پدر من در این خانه است و من یادم است که براى زیارت قبر پدرم، با مادرم به اینجا آمدیم. در برگشتن، در محلى به نام ابواء، مادر هم از دنیا رفت و این کودک از پدر و مادر هر دو یتیم شد. به این ترتیب، ظرفیت روحى این کودک که در آینده باید دنیایى را در ظرفیت وجودى و اخلاقى خود تربیت کند و پیش ببرد، روز به روز افزایش پیدا کرد. ام ایمن او را به مدینه آورد و به دست عبدالمطّلب داد. عبدالمطّلب مثل جان شیرین از این کودک پذیرایى و پرستارى مىکرد. در شعرى عبدالمطّلب مىگوید که من براى او مثل مادرم. این پیرمرد حدود صدساله که رئیس قریش و بسیار شریف و عزیز بود آنچنان این کودک را مورد مهر و محبت قرار داد که عقدهى کممحبتى در این کودک مطلقاً بهوجود نیاید و نیامد. شگفتآور این است که این نوجوان، سختیهاى دورى از پدر و مادر را تحمل مىکند، براى اینکه ظرفیت و آمادگى او افزایش پیدا کند؛ اما یک سرسوزن حقارتى که احتمالًا ممکن است براى بعضى از کودکانِ اینطورى پیش بیاید، براى او بهوجود نمىآید. عبدالمطّلب آنچنان او را عزیز و گرامى مىداشت که مایهى تعجب همه مىشد. در کتابهاى تاریخ و حدیث آمده است که در کنار کعبه براى عبدالمطّلب فرش و مسندى پهن مىکردند و او آنجا مىنشست و پسران او و جوانان بنىهاشم با عزّت و احترام دور او جمع مىشدند. وقتى عبدالمطّلب نبود یا در داخل کعبه بود، این کودک مىرفت روى این مسند مىنشست. عبدالمطّلب که مىآمد، جوانان بنىهاشم به این کودک مىگفتند بلند شو، جاى پدر است. اما عبدالمطّلب مىگفت نه، جاى او همانجاست و باید آنجا بنشیند. آن وقت خودش کنار مىنشست و این کودک عزیز و شریف و گرامى را در آن محل نگاه مىداشت. هشتساله بود که عبدالمطّلب هم از دنیا رفت. روایت دارد که دم مرگ، عبدالمطّلب از ابىطالب پسر بسیار شریف و بزرگوار خودش بیعت گرفت و گفت که این کودک را به تو مىسپارم؛ باید مثل من از او حمایت کنى. ابوطالب هم قبول کرد و او را به خانهى خودش برد و مثل جان گرامى او را مورد پذیرایى قرار داد. ابوطالب و همسرش شیرزن عرب؛ یعنى فاطمهى بنتاسد؛ مادر امیرالمؤمنین تقریباً چهل سال مثل پدر و مادر، این انسان والا را مورد حمایت و کمک خود قرار دادند. نبى اکرم در چنین شرایطى دوران کودکى و نوجوانى خود را گذارند.
خصال اخلاقى والا، شخصیت انسانىِ عزیز، صبر و تحمّل فراوان، آشنا با دردها و رنجهایى که ممکن است براى یک انسان در کودکى پیش بیاید، شخصیت درهمتنیدهى عظیم و عمیقى را در این کودک زمینهسازى کرد. در همان دوران کودکى، به اختیار و انتخاب خود، شبانى گوسفندان ابوطالب را به عهده گرفت و مشغول شبانى شد. اینها عوامل مکمّل شخصیت است. به انتخاب خود او، در همان دوران کودکى با جناب ابىطالب به سفر تجارت رفت. بتدریج این سفرهاى تجارت تکرار شد، تا به دورهى جوانى و دورهى ازدواج با جناب خدیجه و به دوران چهلسالگى که دوران پیامبرى است رسید. تمام خصوصیات مثبت یک انسان والا در او جمع بود.
... آن بزرگوار، امین، راستگو، صبور و بردبار بود. جوانمرد بود؛ از ستمدیدگان در همهى شرایط دفاع مىکرد. درستکردار بود؛ رفتار او با مردم، بر مبناى صدق و صفا و درستى بود. خوش سخن بود؛ تلخ زبان و گزندهگو نبود. پاکدامن بود؛ در آن محیط فاسد اخلاقى عربستانِ قبل از اسلام، در دورهى جوانى، آن بزرگوار، معروف به عفت و حیا بود و پاکدامنى او را همه قبول داشتند و آلوده نشد. اهل نظافت و تمیزى ظاهر بود؛ لباس، نظیف؛ سروصورت، نظیف؛ رفتار، رفتار با نظافت. شجاع بود و هیچ جبههى عظیمى از دشمن، او را متزلزل و ترسان نمىکرد. صریح بود؛ سخن خود را با صراحت و صدق بیان مىکرد. در زندگى، زهد و پارسایى پیشهى او بود. بخشنده بود؛ هم بخشندهى مال، هم بخشندهى انتقام؛ یعنى انتقام نمىگرفت؛ گذشت و اغماض مىکرد. بسیار باادب بود؛ هرگز پاى خود را پیش کسى دراز نکرد؛ هرگز به کسى اهانت نکرد. بسیار باحیا بود. وقتى کسى او را بر چیزى که او بجا مىدانست، ملامت مىکرد که در تاریخ نمونههایى وجود دارد از شرم و حیا سرش را به زیر مىانداخت. بسیار مهربان و پرگذشت و فروتن و اهل عبادت بود. در تمام زندگى آن بزرگوار، از دوران نوجوانى تا هنگام وفات در شصت و سهسالگى، این خصوصیات را در وجود آن حضرت مىشد دید.
... پیامبر از دوران کودکى، موجود نظیفى بود. برخلاف بچههاى مکّه و برخلاف بچههاى قبایل عرب، نظیف و تمیز و مرتّب بود. در دوران نوجوانى، سر شانه کرده؛ بعد در دوران جوانى، محاسن و سر شانه کرده؛ بعد از اسلام، در دورانى که از جوانى هم گذشته بود و مرد مسنى بود پنجاه، شصت سال سن او بود کاملًا مقیّد به نظافت بود.26
در همهى دورانهاى زندگى، او اسوه است. نوجوانهاى دهساله و دوازدهساله و سیزده چهاردهساله مىتوانند به على اقتدا کنند؛ او را الگوى خودشان قرار بدهند. چرا؟ چون او در ده یازدهسالگى، اول کسى بود که اسلام را شناخت و پذیرفت و به دنبال پیغمبر راه افتاد. این، خیلى مهم است. یک کودک ده، یازدهساله حقیقت را در میان آن همه دشمنى و انکار بشناسد و پاى آن بایستد و براى آن سر از پا نشناسد. جوانهاى بیستساله و بیستودوساله و بیستوپنجساله مىتوانند امیرالمؤمنین را الگوى خودشان قرار بدهند؛ چرا؟ چون او کسى بود که در بیستوسهسالگى- که پیغمبر اکرم در آن زمان از مکّه به مدینه هجرت فرمود- مهمترین بار این هجرت بزرگ را بر دوش گرفت و پیامبر عزیزترین شخصیتهاى خاندانش یعنى «فواطم»27 را به او سپرد تا با خودش از مکّه به مدینه بیاورد؛ وکالت خودش را در مکّه به او داد که امانتهاى مردم را بدهد، قرضهاى پیغمبر را ادا کند، طلبهاى او را جمعآورى کند و در مدینه به پیامبر ملحق شود. شب هم که بنا بود بریزند در آن خانه و پیغمبر را با شمشیرهاشان قطعه قطعه کنند، او بود که حاضر شد جاى پیغمبر بخوابد؛ خود را در معرض این خطر قرار بدهد. این شخصیت را ببینید! عظمت را ببینید! این مىشود الگو.28
الگو را نباید براى ما معرفى کنند و بگویند که این الگوى شماست. این الگوى قراردادى و تحمیلى، الگوى جالبى نمىشود. الگو را باید خودمان پیدا کنیم؛ یعنى در افق دیدمان نگاه کنیم و ببینیم از این همه چهرهاى که در جلوِ چشممان مىآید، کدام را بیشتر مىپسندیم؛ طبعاً این الگوى ما مىشود. من معتقدم که براى جوان مسلمان، بخصوص مسلمانى که با زندگى ائمّه و خاندان پیامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنایى داشته باشد، پیدا کردن الگو مشکل نیست و الگو هم کم نیست. حالا خود شما خوشبختانه از حضرت زهرا سلاماللهعلیها اسم آوردید. من در خصوص وجود مقدّس فاطمهى زهرا سلاماللهعلیها چند جمله بگویم؛ شاید این سررشتهاى در زمینهى بقیهى ائمّه و بزرگان شود و بتوانید فکر کنید.
شما خانمى که در دورهى پیشرفت علمى و صنعتى و فناورى و دنیاى بزرگ و تمدّن مادّى و این همه پدیدههاى جدید زندگى مىکنید، از الگوى خودتان در مثلًا هزار و چهار صد سال پیش توقّع دارید که در کدام بخش، مشابه وضع کنونى شما را داشته باشد، تا از آن بهره بگیرید. مثلًا فرض کنید مىخواهید ببینید چگونه دانشگاه مىرفته است؟ یا وقتىکه مثلًا در مسائل سیاست جهانى فکر مىکرده، چگونه فکر مىکرده است؟ اینها که نیست.
یک خصوصیات اصلى در شخصیت هر انسانى هست؛ آنها را بایستى مشخّص کنید و الگو را در آنها جستجو نمایید. مثلًا فرض بفرمایید در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پیرامونى، انسان چگونه باید برخورد کند؟ حالا حوادث پیرامونى، یکوقت مربوط به دورهاى است که مترو هست و قطار هست و جت هست و رایانه هست؛ یکوقت مربوط به دورهاى است که نه، این چیزها نیست؛ اما حوادث پیرامونى بالاخره چیزى است که انسان را همیشه احاطه مىکند.
انسان دوگونه مىتواند با این قضیه برخورد کند: یکى مسئولانه، یکى بىتفاوت. مسئولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحیهاى، با چه نوع نگرشى به آینده. آدم باید این خطوط اصلى را در آن شخصى که فکر مىکند الگوى او مىتواند باشد، جستجو کند و از آنها پیروى نماید.
من این موضوع را یکوقت در سخنرانى هم گفتهام. در این سخنرانیهاى ما هم گاهى حرفهاى خوبى در گوشه کنار هست؛ منتها غالباً دقّت نمىشود و همینطور ناپدید مىگردد! ببینید؛ مثلًا حضرت زهرا سلاماللهعلیها در سنین شش، هفتسالگى بودند اختلاف وجود دارد؛ چون در تاریخ ولادت آن حضرت، روایات مختلف است که قضیهى شعب ابىطالب پیش آمد. شعب ابىطالب، دوران بسیار سختى در تاریخ صدر اسلام است؛ یعنى دعوت پیامبر شروع شده بود، دعوت را علنى کرده بود، بتدریج مردم مکّه بخصوص جوانان، بخصوص بردهها به حضرت مىگرویدند و بزرگان طاغوت مثل همان ابولهب و ابوجهل و دیگران دیدند که هیچ چارهاى ندارند، جز اینکه پیامبر و همهى مجموعهى دوروبرش را از مکّه اخراج کنند؛ همین کار را هم کردند. تعداد زیادى از اینها را که دهها خانوار مىشدند و شامل پیامبر و خویشاوندان پیامبر و خود ابىطالب بااینکه ابىطالب هم جزو بزرگان بود و بچه و بزرگ و کوچک مىشدند، همه را از مکّه بیرون کردند. اینها از مکّه بیرون رفتند؛ اما کجا بروند؟ تصادفاً جناب ابىطالب، در گوشهاى از نزدیکى مکّه فرضاً چند کیلومترى مکّه در شکاف کوهى ملکى داشت؛ اسمش «شعب ابىطالب» بود. شعب، یعنى همین شکاف کوه؛ یک درّهى کوچک. ما مشهدىها به چنین جایى «بازه» مىگوییم. اتفاقاً این از آن لغتهاى صحیحِ دقیقِ فارسىِ سره هم هست که به لهجهى محلى، روستایىها به آن «بَزَه» مىگویند؛ اما همان اصلش «بازه» است. جناب ابىطالب یک بازه یا یک شعب داشت؛ گفتند به آنجا برویم. حالا شما فکرش را بکنید! در مکّه، روزها هوا گرم و شبها بىنهایت سرد بود؛ یعنى وضعیتى غیر قابل تحمّل. اینها سه سال در این بیابانها زندگى کردند. چقدر گرسنگى کشیدند، چقدر سختى کشیدند، چقدر محنت بردند، خدا مىداند. یکى از دورههاى سخت پیامبر، آنجا بود. پیامبر اکرم در این دوران، مسئولیتش فقط مسئولیت رهبرى به معناى ادارهى یک جمعیت نبود؛ باید مىتوانست از کار خودش پیش اینهایى که دچار محنت شدهاند، دفاع کند.
... فاطمهى زهرا سلام&zw
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 65]
صفحات پیشنهادی
مرور بیانات رهبر انقلاب درباره محیط زیست در یک کتاب - پایگاه خبری تحلیلی هنرما
همزمان با هفته درختکاری کتاب نهضت حفظ محیط زیست با موضوع نگاهی به سخنان رهبرانقلاب در زمینه محیط زیست معرفی شد به گزارش هنرما انتشارات انقلاب اسلامی همزمان با آغاز هفته درختکاری کتاب نهضت حفظ محیط زیست شامل گزیده بیانات رهبر انقلاب اسلامی در زمینه حفظ محیط زیست را برای مطالععکس/ مراسم عزاداری شام شهادت حضرت زهرا با حضور رهبر انقلاب - شبکه خبری تحلیلی وعده صادق
همراه با شبکه خبری وعده صادق منبع عکس نخستین جلسه شورای مرکزی جبهه مردمی نیروهای انقلاب عکس نشست خبری رئیس هیئت مؤسس دانشگاه آزاد عکس ادامه عملیات جستجو برای پیکر شهدای آتش نشان از آوار پلاسکو عکس بهره برداری از ۶۵ دستگاه واگن مترو تهران عکس یلدای مدافعان حرم عکس زندگی دردکترربیعی : کسی که سازمان برنامه و بودجه را منحل کرد به خزانه قجری نگاه می کند یا ما؟ - فلسفه انقلاب محرومان ه
به گزارش مرکزروابط عمومی واطلاع رسانی وزارت تعاون کارورفاه اجتماعی دکترعلی ربیعی امروز در جشنواره تقدیر از کارآفرینان –نیکوکارآفرین – که در مجموعه ورزشی فرهنگی تلاش برگزار شد افزود فقط می خواهم در پاسخ به این اظهار نظرودرچند اسلاید علمی نشان بدهم که ما شعبده بازی نکردیم وقدو بیت از اشعار رهبر انقلاب /درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم… - شبکه خبری تحلیلی وعده صادق
به گزارش وعده صادق رهبر انقلاب اسلامی در دیدار پنجشنبه شب ۱۳۹۵ ۱۲ ۵ با شاعران مذهبی سُرا آنان را به ضرورت احیای معارف اوصیه و صحیفه ی سجادیه متصل کردن حوادث صدر اسلام با حوادث امروز و پاسداشت فرهنگ شهادت و دفاع مقدس دعوت کردند پس از اتمام این دیدار جمعی از شاعران حاضر دررهبر انقلاب: بعضی ها از خدا می خواهند یکی فحش شان بدهد - پایگاه خبری تحلیلی صراط
صراط کانال تلگرامی KHAMENEI IR بخشی از بیانات رهبرمعظم انقلاب اسلامی در باب اخلاق را منتشر کرد بیانات رهبر معظم انقلاب را در ادامه می خوانید یکی از چیزهایی که به پا گرفتن فکر غلط کمک میکند برخورد غیرفکری با آن است بعضی ها خوششان می آید که یک حرف بی ربط مهملی بزنند بعد به جامطروحه ای از رهبر انقلاب برای شاعران مذهبی سُرا - پایگاه خبری تحلیلی بام فرهنگی استان کرمان شهرستان کوهبنان
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار پنجشنبه شب ۱۳۹۵ ۱۲ ۵ با شاعران مذهبی سُرا آنان را به ضرورت احیای معارف اوصیه و صحیفه ی سجادیه متصل کردن حوادث صدر اسلام با حوادث امروز و پاسداشت فرهنگ شهادت و دفاع مقدس دعوت کردند پس از اتمام این دیدار جمعی از شاعران حاضر در جلسه از حضرت آیدیدار مسئولان، دست اندرکاران و خادمان راهیان نور با رهبر انقلاب - سایت خبری تحلیلی تیتربرتر
مسئولان دست اندرکاران و خادمان راهیان نور با حضرت آیت الله خامنه ای دیدار می کنند سایت خبری تحلیلی تیتربرتر TitreBartar ir به گزارش تیتربرتر مسئولان دست اندرکاران و خادمان راهیان نور صبح امروز با حضور در حسینیه ی امام خمینی ره با رهبر انقلاب اسلامی دیدار می کنند جمعهرهبر انقلاب: بعضی خوششان می آید حرف مهملی بزنند تا یکی به آنها فحش بدهد - پایگاه خبری تحلیلی خرداد
کانال تلگرامی KHAMENEI IR بخشی از بیانات رهبرمعظم انقلاب اسلامی در باب اخلاق را منتشر کرد بیانات رهبر معظم انقلاب را در ادامه می خوانید یکی از چیزهایی که به پا گرفتن فکر غلط کمک میکند برخورد غیرفکری با آن است بعضی ها خوششان می آید که یک حرف بی ربط مهملی بزنند بعد به جای ایننامه 72 نفر از نمایندگان به رهبر انقلاب درباره وضعیت تهران - پایگاه خبری تحلیلی صراط
عضو کمیسیون شوراها در مجلس شورای اسلامی از نامه 72 نفر از نمایندگان به مقام معظم رهبری درباره وضعیت شهری تهران خبر داد صراط عضو کمیسیون شوراها در مجلس شورای اسلامی از نامه 72 نفر از نمایندگان به مقام معظم رهبری درباره وضعیت شهری تهران خبر داد ابوالفضل ابوترابی نماینده مردم نجفتصاویر/ دیدار دست اندرکاران راهیان نور با رهبر انقلاب - شبکه خبری تحلیلی تهران نیوز
هم زمان با ایام برگزاری اردوهای بازدید از مناطق عملیاتی دفاع مقدس مسئولان دست اندرکاران و خادمان راهیان نور صبح امروز دوشنبه با حضور در حسینیه ی امام خمینی رحمه الله با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند به گزارش تهران نیوز هم زمان با ایام برگزاری اردوهای بازدید از مناطق عملیا-
گوناگون
پربازدیدترینها