واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: ادامه گفتگو ي داغ با دو جوان از خانواده مهران مديري!
فرهاد ميگويد:« شايد در زمان كودكي، به زندگي نرمالتر و طبيعيتر فكر ميكردم، اما الان نه. الان اين موقعيت خوب است...
مار ما موش و خرگوش ميخورد!
در خانه مهران مديري، در كنار همسر و دو فرزندش يك مار هم زندگي ميكند. ما تعجب ميكنيم و كمي هم ميترسيم و فرهاد توضيح ميدهد:« مار پيتون سمي نيست.»
اما اين جمله تاثيري در برخورد ما ندارد. او هم ناگهان بدجنس ميشود و درباره مار پيتون مهرباني صحبت ميكند كه زندگياش را در يك آكواريوم ميگذراند و غذايش موش است و بعد از مكثي كوتاه ميگويد:« لابد ميدانيد كه مار، لاشه حيوان نميخورد. غذايش حتما بايد زنده باشد. ما هم به مارمان موش و خرگوش ميدهيم!» فرهاد ميگويد بعضي وقتها پيتون را از آكواريوم درميآورند و در خانه رها ميكنند تا براي خودش بگردد. ميگويد با مار كشتي هم ميگيرد اگرچه زور پيتون زياد است و نميشود شكستاش داد.پدر عاشق حيوانات است و هميشه در خانهاش حيوانات مختلفي را نگهداري ميكند. در گذشته انواع مختلفي از جانوران را مي شد در خانه مهران مديري ديد از پرندگان تا ماهيها و جانوران ديگر. اما در حال حاضر تنها همين مار باقي مانده است. بچهها سگ هم خيلي دوست دارند اما هنور خبري از يك سگ در خانهشان پيدا نشده. جالب است كه پدر خانواده، علاقهاي به سگ ندارد. حيواناتي را كه در برنامههاي مختلف او حضور پيدا ميكنند به ياد ميآوريد؟ باغ مظفر كه براي خودش باغ وحشي بود و در قسمتهاي پدرخواندهاي سريال مرد هزار چهره هم حيوانات حضور چشمگيري داشتند. پيمان قاسمخاني، نويسنده سريالهاي مديري خوب ميداند چگونه استاد را سر ذوق بياورد.
مهران سانتافه دارد، فرهاد گواهينامه ندارد
خانهشان سردار جنگل است و مدرسهاش در ميدان منيريه. اين مسير را هر روز با مترو مي رود و از اينكه پدرش سوار سانتافه ميشود ناراحت نيست. جوابش خيلي سادهتر از حد تصور ماست:« من كه گواهينامه ندارم ولي اگر گواهينامه بگيرم مشكلي براي ماشين نيست.» مهران مديري به گواه حرفهاي پسرش اهل شرط گذاشتن براي بچهها نيست. فرهاد مطمئن است كه وقتي گواهينامه را بگيرد داشتن اتومبيل روي شاخ خواهد بود. اگر بپرسي مهران هيچوقت دنبال او به در مدرسه ميآيد با راحتي ميگويد هيچوقت چون وقت ندارد. پدر آخرين بار چند ماه پيش به مدرسه آمده تا در جلسه اوليا با مديران مدرسه شركت كند. فكرش را بكنيد كه اگر ميخواست مدام به مدرسه فرهاد و شهرزاد سر بزند مدرسه چطور به هم ميريخت. كسي را به خلوتم راه نميدهم.خانهشان مثل تمام خانههاي اين شهر است. دعواي خواهر و برادري هم در آن پيدا ميشود اما تازگيها كه بزرگتر شدهاند ديگر كمتر دعوا پيش ميآيد. فرهاد كه بيشتر وقتش را در اتاق ميگذراند و گاهي حس ميكند براي خانوادهاش كم ميگذارد . فرزند خوبي براي خانوادهاش نيست، اين را خودش ميگويد:«روي اعصابشان راه نميروم ولي حس ميكنم به عنوان فرزند، فرزند خوبي برايشان نيستم. بعضيوقتها فكر ميكنم اگر خودم پدر بودم، ميخواستم بيشتر به محيط شخصي فرزندم وارد شوم ولي نميگذارم اين اتفاق براي پدر و مادر خودم بيفتد.»
خانهاي پر از نواي موسيقي
پسر در مقابل پدر، تواضع زيادي به خرج ميدهد اما ميگويد از پدرش نميترسد. وقتي ميخواهيم او را روي دور كلكل با پدرش بياندازيم، هيچ رقمه راضي نميشود. حرفش اينست«: ما كي باشيم؟» اوضاع وقتي بدتر ميشود كه در ادامه صحبت درباره موسيقي ميگويد: «بابا استعداد بينظيري در موسيقي دارد» مهران مديري به طور حرفهاي ساز نميزند. يك مدت ساز ضربي مي زده و يك مدت گيتار و پيانو. با وجود اين كه پدرش صداي خوبي دارد اما خاطرهاي از لالايي پدر ندارد. گهگاه، شنيدن صداي پدر كه براي خودش آوازي زمزمه ميكند، حالي دارد.
يك زندگي متفاوت
فرهاد ميگويد:« شايد در زمان كودكي، به زندگي نرمالتر و طبيعيتر فكر ميكردم، اما الان نه. الان اين موقعيت خوب است. نميتوانم بگويم دوستش دارم ولي هست.» با وجود اين كه شرايط زندگي در اين خانواده و با اين پدر خبرساز چندان طبيعي نيست، اما گاهي هم پيش ميآيد كه با هم به رستوران بروند، با هم به سفر بروند. علاوه بر اينكه وقتي ميخواهد روي تمام حرفهايش پوششي از منطق بكشد، ميگويد:« من و خواهرم بايد اين شرايط را بپذيريم و بدانيم كه زندگيمان با اغلب دوستانمان تفاوتهايي دارد و يك سري امكانات را نداريم.»
يك خانواده هنري
همسر مهران مديري، مادر فرهاد و شهرزاد، رشتهاش هنري بوده و ادبيات. خانهدار است و براي خودش مينويسد. هيچوقت دغدغه نوشتن نداشته. اسم فرهاد را هم مادرش انتخاب كرده و بعد از آن مهران مديري زياد از اين اسم در شخصيتهاي تلويزيونياش استفاده كرده است.
پنجشنبه 6 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 152]