تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 3 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):انسان زيرك، دوستش حق است و دشمنش باطل.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817942753




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

از نگاه های بی شرمانه دوستان معتاد همسرم می ترسیدم تا اینکه مادرم به دادم رسیدم - رادیو سهام


واضح آرشیو وب فارسی:رادیو سهام: دل تنگم. احساس می کنم خیلی تنها و بی پناه هستم. بچه بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. پدرم معتاد Addicted بود و دوستانش را به خانه می آورد. مادرم می گفت امنیت جانی نداریم و از نگاه کثیف دوستان لاابالی پدرم می ترسد. من دو سال با مادرم زندگی کردم. او ازدواج کرد. شوهرش با اینکه قول داده بود مرا مثل بچه خودش دوست داشته باشد، نق می زد و دعوا راه می انداخت. چاره ای نداشتم جز آنکه به خانه پدرم برگردم. او هم ازدواج کرده بود. زندگی در کنار نامادری که دو پسر هم داشت، خیلی سخت و شکننده بود. با اولین خواستگاری که برایم آمد، ازدواج کردم. متاسفانه شوهرم که پسر یکی از دوستان پدرم بود، معتاد از آب درآمد. مانده بودم چه کار کنم. شوهر بی غیرت مجبورم می کرد بروم و برایش مواد مخدر بخرم. باز هم در برابر نگاه کثیف آدم های بی سر و پا قرار گرفتم. موضوع را به مادرم اطلاع دادم . با کمک او، از همسرم جدا شدم. مادرم با پس اندازی که داشت، برایم اتاقی کرایه کرد. سر کار می رفتم و زندگی مستقلی تشکیل داده بودم. پدرم چند بار زنگ زد و گفت باید کمکش کنم. پول می خواست و من هم که نمی خواستم با او ارتباط داشته باشم، جواب تلفنش را نمی دادم. او و یکی از دوستانش شبی تاریک و سرد، می خواستند وارد خانه ام شوند و پول هایم را به زور بگیرند. موضوع را به ماموران کلانتری۴٣ اطلاع دادم. پدر مواد مخدر Drugs بسوزد که غیرت و ناموس و شرافت و معرفت افراد معتاد را لگدمال می کند. قرار شده به خانه مادربزرگم بروم منبع: رکنا


جمعه ، ۲تیر۱۳۹۶


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: رادیو سهام]
[مشاهده در: www.radiosaham.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 55]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن