تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833641518
آثار شریعتی مروج آرمانگرایی و تعهد است/برای حمله به آرمانگرایی انقلابی به شریعتی حمله میکنند/ روشنفکری در ایران وارداتی و گرته برداری از غرب مدرن است/ سروش تفسیر نئو لیبرال از دین ارائه می دهد/ میخواهند جمهوری اسلامی باشد اما انقلابی نباشد
واضح آرشیو وب فارسی:الف: آثار شریعتی مروج آرمانگرایی و تعهد است/برای حمله به آرمانگرایی انقلابی به شریعتی حمله میکنند/ روشنفکری در ایران وارداتی و گرته برداری از غرب مدرن است/ سروش تفسیر نئو لیبرال از دین ارائه می دهد/ میخواهند جمهوری اسلامی باشد اما انقلابی نباشد
گفتگو از: محمد صادق کلبادی/31 خرداد96
بیش از چهار دهه از درگذشت دکتر علی شریعتی می گذرد اما همچنان بسیاری از ابعاد اندیشه او حتی برای حلقه هوادارانش هم مجهول باقی مانده. بسیاری شریعتی را با سخنرانی های پرشور و انقلابی اش در حسینیه ارشاد می شناسند برخی هم او را با پاره ای از سخنان عرفانی یا همان کویریاتش می شناسند، با این همه در میان طیف های مذهبی و لیبرال هم منتقدان بسیاری دارد. تفسیرهای متفاوت و بعضاً متناقض و مصادره به مطلوب اندیشه شریعتی از سوی برخی اشخاص وجریانات این مصرع از مولانا را به یاد می آورد که می گفت:« هرکسی از ظن خود شد یار من » از همین رو برای واکاوی برخی آراء علی شریعتی و چگونگی ظهور و بروز جریان روشنفکری دینی در ایران با شهریار زرشناس دانش آموخته فلسفه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به گفتگو نشستیم. زرشناس با شخصیت منحصر به فرد خود یکی از منتقدان جدی جریان روشنفکری و مدرنیته در ایران محسوب می شود. او نگاهی خاص به شریعتی دارد و معتقد است که شریعتی باوجود تعلقات مدرن، روحیه آرمانگرایی اسلامی و انقلابی را در مردم احیاء کرد و از همین رو جریان های نئولیبرال داخل نظام و مخالف آرمانگرایی انقلابی که توان مقابله مستقیم با آرمانهای امام و انقلاب را در خود نمی یافتند در نخستین گام شریعتی را مورد هجوم انتقادات خود قرار دادند. در ادامه مشروح گفتگو الف با شهریار زرشناس را می خوانید:
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۷:۰۰
به عقیده شما جریان روشنفکری در ایران یک پدیده درونزا بوده یا برونزا؟ در ابتدا بهتر است که یک تعریف مختصری از روشنفکری ارائه دهیم و بعد ورود کنیم به بحث اینکه آیا روشنفکری در ایران درونزا بوده یا خیر چون بحث در خصوص ظهور روشنفکری در غرب می تواند مسیر بحث را روشن کند. روشنفکری یک معنای افواهی دارد که معمولا هم حالت ممدوح و پسندیده ای دارد و به معنای آدم خوش فکر یا نسبتاً جامع الاطراف است. اما وقتی از روشنفکری سخن میگوییم معمولاً این معنا مدنظر نیست و معنای تخصصی آن مدنظر هست و این ظهورش باز میگردد دقیقا به عالم غرب مدرن و به حد فاصل اواخر قرن هفده و هجده میلادی. اگر دقت کنید در سیر تطور تاریخی قرن مدرن، پس از سپری شدن رنسانس و پروسه رفرماسیون مذهبی، یک موجود جدیدی در عالم مدرن به نام روشنفکر ظاهر می شود که مختصات وجودیاش آن را از تمام موجوداتی که غرب از پیش میشناخته متمایز میکند. در تاریخ، غرب مدرن را می توان به مراحل و دورانهایی تقسیم کنیم که تقریبا بازه زمانی آن از سالهای 1340 یا 48 میلادی آغاز می شود تاحدود 1517 تا 1688 میلادی که اسامی مختلفی هم برایش میگذارند مثلا دوران تکوین بنیاد های هویتی غرب مدرن که در این دوران اتفاقاتی مثل رفرماسیون رخ داده است مثلاً لوتر یا کالوَن ظهور کرده، جنگهای مذهبی پیش آمده حکومت های ملی شکل گرفته و اندیشمندانی مثل بیکن و دکارت ظهور کردند. در این دوران شاکله هویتی عالم غرب مدرن در حیطه نظر و بسیاری از وجوهش در حیطه عمل تکوین پیدا میکند. در این دوران اندیشمندانی ظهور میکنند که فیلسوف نیستند و عوام هم نیستند، اینها دقیقا اندیشههای فلسفی را یک سطح پایینتر میآورند و از طریق روندهای فرهنگی مثل نوشتن رمان، ژورنالیسم، نقد ادبی نوشتن مقاله و فعالیتهای اجتماعی سیاسی در میان مردم پخش میکنند. اینها افق نگاهشان افق مدرنیته هست و تعهدشان به عالم مدرن است، اینها خودشان را روشنفکر مینامیدند چرا که میگفتند ما در مقابل دین قرار داریم و دین را نماینده تاریکی معرفی می کردند و خود را نمایندگان روشنگری و خرد بشری می خواندند. این واژه در قرن نوزده به روسیه می رود و در آنجا برایش« Intellectual» را به کار میبرند و از ترکیب این دو در دوران قاجاریه وقتی با این اندیشه ها روبرو میشویم واژه منور الفکر ساخته میشود و بعد در دوران پهلوی این واژه به روشنفکر تغییر میکند. روشنفکری محصول سیر تطور تاریخ غرب مدرن بود خلق این جریان بر مبنای چه نیازی در آن عصر بوده ؟در واقع یک گذشته و عقبه ای بوده که منجر به پیدایش چنین تفکری می شود شریعتی معتقد است که این جریان حاصل یک عکس العمل طبیعی و منطقی نسبت به اتفاقات و تاریخی بوده که از سر گذرانده شده بود مثل قرون وسطی اینکه واکنشی بودند به قرون وسطی باید گفت اگر کمی واقعی به این موضوع نگاه کنیم این سخن هم درست هست و هم غلط. قرون وسطی تقریبا اواخر قرن سیزده و اوایل قرن چهارده تمام شد این دوران از حدود قرن چهارم آغاز شد و در قرن نهم میلادی قرون وسطا یک شاکله ای پیدا میکند سلسله مراتب نظام فئودالی پدیدار می شود و ارکان هویتی پیدا میکند و از نیمه قرن یازده یا دوازده هم رو به انحطاط می گذارد. بنابراین قرن پانزده و شانزده و هجده میلادی که روشنفکران ظهور میکنند دیگر قرون وسطی تمام شده است میراثش هست اما قرون وسطایی در کار نیست. اما روشنفکران مستقیم با قرون وسطی درگیر نمی شوند اگر بگویید متفکران رنسانس درگیر شدند درست هست مثلا مارسیلنو فیچینو یا میراندولا بله اینها با قرون وسطی درگیر شدند حتی کمی بعدتر از اینها کوپرنیک با فیزیک قرون وسطایی در افتاد اما روشنفکران با میراث سلطنت های مطلقه اشرافی در میافتادند. بنابراین نقش اصلی روشنفکران دعوا با قرون وسطی نیست بلکه دعوا با میراث سلطنتهای اشرافی و برخی وجوه باقی مانده کلیسا هست، نقش اصلی آنها ترویج مدرنیته هست. من فکر میکنم این اشتباه را شریعتی و همفکرانش داشتند که میخواستند ظهور اومانیزم و سکولاریزم مدرن را به عنوان واکنشی نسبت به افراطیگری کلیسا در قرون وسطی نشان بدهند. خود این موضوع محل چالش است چراکه اومانیزم و سوبژکتیویته مدرن دقیقا از دل سوبژکتیویته قرون وسطایی در آمده یعنی تفسیری در قرون وسطی از خدا انجام می شود که ترکیبی هست از زئوس یونانی و یهو یهودی، این تفسیر هست که به نوعی تلاشی برای هم طرازی بین انسان و خدا در برخی از اندیشه قرون وسطی ایجاد میکند که زمینه اومانیزم می شود. حالا افراطگرایی کلیسا را می شود رویش تاکید کرد اما مسئله اصلی این نیست بنظر من و نکته مهمتر این است که شما ببینید ولتر با چه کسی میجنگد؟ او با سلطنت مطلقه اشرافی در میافتد پروتستانتیزم مسیحی عملا تفسیر مدرن از دین ارائه میدهد بخصوص در تفسیر کالون بنابراین ولتر دعوای سیاسی فرهنگی دارد جهت گرفتن سهم برای سرمایه داری نوظهور فرانسه و محور تمام بحث هایش هم از موضع دئیسم با کلیسا روبرو می شود آن هم دعوایش با کلیسا ، کلیسای مقتدر دوره گری گوری نیست یک کلیسای تضعیف شده ای است که خودش به انواع فسادها آمیخته است. حال اگر بخواهیم اینگونه توجیه کنیم پس روشنفکری در آمریکا را باید چطور توجیه کرد؟ آمریکا هیچ میراث فئودالیزم یا کلیسایی به آن معنای قرون وسطایی نداشت.
بااین تفاسیر حضور روشنفکری در ایران چگونه توجیه پیدا میکند؟ تا قبل از سال 1215 قمری هیچ ردپایی از موجودی به نام روشنفکر در ایران وجود ندارد واژه منورالفکر هم نیست در فضای کشور. نسل اول روشنفکران ایران در حد فاصل سالهای 1220 تا 1270 قمری پدیدار می شوند افرادی مثل میرزا ابولحسن خان ایلچی، میرزا صالح شیرازی و حسن قلیآقا و اینها نسل اول این جریان در ایران هستند، اینها چگونه پدید آمدند؟ سال 1215 قمری در شرایطی که انگلستان تقریبا عنصر هژمونیک نظام جهانی است. اینها بعد از پیروزی در جنگهای هفت ساله که فرانسه را شکست می دهند در اواخر قرن هجده ، به نیروی مسلط نظام جهانی بدل می شوند. این نظام جهانی که غرب آن را پیریزی کرد اساسا به دنبال این بود که تک تک نقاط مختلف عالم را به حلقه های پیرامونی خودش بدل بکند و همه جا دست بندازد. برای این دست اندازی باید درجاتی از مدرنیزاسیون را در کشورها پیاده میکردند چون میخواستند یک نظام جهانی ایجاد کنند که یک نوع درهم تنیدگی اقتصادی فرهنگی داشته باشد که همه کشورها بصورت کشورهای پیرامونی اینها باشند بطوری که منابع طبیعی و نیروی کار آنها استثمار و استعمار بشود و خودشان نیز بازار مصرف باشند. برای این کار باید ساخت ماقبل مدرن یا سنتی تمام این جوامع در هم میشکست چه در فرهنگ چه سیاست و چه اقتصاد. پس شما معتقد هستید که روشنفکری در ایران یک پدیده وارداتی بوده؟ بله دقیقاً، حدود سال 1215 قمری سراغ ایران آمدند. سه نماینده اصلی هم دارند جیمز فریزر، جیمز موریه و سرهارفورد جونز. شروع کردند به انتخاب آدمها ، تاسیس هسته های مخفی ماسونی که در دایره العمارف ماسونی خودشان هم اعلام میکنند. بنابراین اولین هسته روشنفکری در ایران توسط انگلستان و برپایه تاسیس هسته های مخفی ماسونی شکل میگیرد. انگلیسی ها تمام آن افراد را از بدنه متنفذ بروکرات دولت قاجار انتخاب میکردند. اینها نسل اول روشنفکری ما هستند اینها موجوداتی که حاصل سیر تطور تاریخی ایران باشند نبودند. باید توجه داشت که روشنفکری در غرب مدرن دقیقا محصول سیر تطور تاریخ غرب مدرن بود، نتیجه سیر 300 ساله تاریخ غرب مدرن و قبل از آن پیشینه تاریخی غرب قرون وسطی و غرب باستان بودکه این سیر می انجامد به دورانی که به دوران روشنگری نامیده شد. پس روشنفکری در آنجا نتیجه یک سیر طبیعی بود اما در مورد ایران اصلا هیچکدام از اینها نبود. ما نه اومانیزم داشتیم نه قرون وسطی در معنای وسیع کلمه، مسیر تاریخی ما مسیر دیگری بود اما یکدفعه این موجود به ایران آمد. پس ظهور روشنفکری در ایران در راستای یکپارچه سازی بود که مدرنیته به دنبالش بود ؟ بله دقیقا در راستای یکپارچه سازی و تشکیل نظام واحد جهانی، آنها برای خودشان در ایران پایگاه ساختند و پایگاه اولیه آنها فرهنگی سیاسی هم هست یعنی عدهای خاص را انتخاب کردند و اینها شدند نسل اول روشنفکری ایران ولی به همینها بسنده نشد و این نسل اول به سرعت منتشر شد. روشنفکری در غرب محصول احساس مسؤلیت نبود. دکتر شریعتی تعریفی از روشنفکر ارائه می دهد که بر اساس آن، روشنفکر انسانی آگاه نسبت به جغرافیای مکانی و زمانیاش هست که بر اثر همین خودآگاهی احساس مسؤلیت نسبت به مردم و جامعه خود دارد، ازسویی روایتی از پیامبر اسلام هم نقل شده که می فرمایند «كُلُّكُم راعٍ وَ كُلُّكُم مسؤول عَنْ رَعيتِه» که به نوعي تعهد و مسؤليت مشترك ميان افراد مسلمان براي حفظ و نگهداري جامعه اسلامي تاکید دارد، آیا شریعتی با این تعریف از روشنفکری قصد احیاء این حدیث از پیامبر اسلام را داشت؟ اینجا باید یک نکته توضیح داده شود باید فهمید مقصود غرب مدرن از روشنگری چیست؟ روشنگری غرب مدرن احساس مسؤلیت نسبت به امور انسانی آنگونه که اسلام میگوید نیست روشنگری غرب مدرن دقیقا این است که در مقام نماینده مدرنیته دین را نماینده تاریکی میداند و میخواهد معانی مفاهیم و نهاد های جامعه مدرن را بیاورد و بسط دهد درواقع احساس مسؤلیت روشنفکر نسبت به عالم مدرن است. مرحوم شریعتی بعضی وقتها در آثارش نسبت به واژه روشنفکر یک تعلق خاطری دارد که معنای افواهی برای آن قائل می شود. لذا باید تفکیک کرد که کجا معنای افواهی را به کار میبرد و در کجا بصورت تخصصی. خیلی وقتها این مسئله خلط می شود. باید توجه شود تعریف مرحوم شریعتی از روشنفکری در یک معنای عام است. مانمیتوانیم حقیقت روشنفکری را که در غرب رخ داده را با احساس مسؤلیت تعریف کنیم. در غرب مدرن روشنفکر موجودی است که محصول مدرنیته است ولی فیلسوف مدرن نیست و دامنه احساس مسؤلیت او هم در حوزه مفاهیم مدرن است، تعلق اولیه او هم مدرنیستی هست این موجود در این معنا روشنفکری نتیجه سیر تطور تاریخی ما نیست نتیجه القایی هست که از بیرون آمده. پس روشنفکری در ایران اولاً وارداتی هست ثانیا دقیقا گرته برداری از غرب مدرن شده یعنی اساسا خود انگلیسی ها و اروپایی ها این جریان را خلق می کنند تا پروژه شبه مدرنیته در ایران را بواسطه نیرو پیش ببرند. نسل دوم این جریان در ایران افرادی مثل میرزا حسین خان سپه سالار، میرزا ملکم خان ناظم الدوله و آخوندزاده کاملاً جریان فکری و ایدئولوژی های غربی را به ایران آوردند و روایت ایرانی آنها را ساختند به تدریج در مشروطه تاثیر گذاشتند. ما در مفهوم قرانی مجاهد بصیر داریم کسی است که هم مجاهدت میکند هم تعلقات دینی دارد و هم بصیرت. پس اگر بخواهیم به دنبال عنوان یک انسان مسؤلِ مبارز، مجاهد و متعهد بگردیم که از منظر دینی احساس مسؤلیت نسبت به جامعه اش دارد، باید مجاهد بصیر را بکار ببریم، روشنفکر این نیست. برخی معتقدند شریعتی توانسته در مواجهه بین سنت و مدرنیته یک سنتز جدیدی بوجود بیاورد شما چقدر با این موضوع موافقید؟ بنظرم روشنفکری در ایران به منظور پیش برد پروژه شبهه مدرنیته متولد شد و بعد مواجهه اصلی آن با دین بود نه سنت. جاهایی هست که دین و سنت باهم همپوشانی دارند حتی همانندی پیدا میکنند اما دین و سنت یکی نیستند. اما روشنفکران چون نماینده پروژه شبهه مدرنیته در ایران بودند میبایست جامعه سنتی ایران را عوض می کردند، اما نکته مهم این است که اینها در پیشبرد پروژه خود به سدی برخوردند به نام آموزه های اسلامی و روحانیت. چون آموزه های دینی ماهیتاً با روشنفکری ومدرنیته قابل اجماع نیستند. روشنفکری دینی، دین را بر مبنای مدرنیته قبض و بسط می دهد چطور شد که از دل جریانی که تعلق خاطر به مدرنیته داشته روشنفکری دینی متولد شد ؟ روشنفکری ایران از نسل دوم خود دوشاخه پیدا میکند که آشکارا لامذهب و آتئیست هست که نمایندگانش میرزا فتحعلی آخوندزاده یا ابراهیم پور داوود است. شاخه دیگری هم هست که در دوره پهلوی دوم و پس از انقلاب خیلی پررنگتر می شود و آن شاخه التقاطی است که ادعای دینداری دارد اما تفسیر مدرنی از دین ارائه می دهد و اسلام را مدرنیزه میکند. اولین نمونه های این شاخه را در آثار میرزا حسین خان مستشارالدوله تبریزی مشاهده می شود او رساله یک کلمه را مینویسد بعد برای اثبات مفهوم لیبرالی قانون از آیه و حدیث استفاده میکند تفاسیر من درآوردی گاه سخیفی راهم ارائه می دهد. در دوره رضاشاهی در مقطعی کسروی ازین کارها می کند و پس از آن در دوران محمدرضا شاهی افراد بسیاری وجود داشتند که دعوی دینداری داشتند و اسمشان راهم روشنفکر دینی میگذاشتند اما اینها نخست روشنفکر هستند و دوم دیندار و دین را به تبع روشنفکری و مدرنیته تغییر می دهند. روشنفکر دینی، مدرنیته را مبنا میگیرد و دین را با خطکش مدرنیته دچار قبض و بسط می کند، همان حرفی که عبدالکریم سروش به وضوح بیان میکرد. شبیه این کار را لوتر و کالون کردند، اینها مدعی بودند که ما به اصل حقیقت باز میگریدم اما در عمل کاتولیسیزم را که نماینده مسحیت فئودالی قرون وسطایی بود در هم شکستند و تفسیری مدرن از مسیحیت ارائه دادند که با اصل مدرن و سرمایه داری مدرن سازکار بود.
این اتفاق در ایران خیلی پررنگ است. مثلا در دوران پهلوی دوم جریان سوسیالیستهای خداپرست و محمد نخشب را داریم بعد جریان مهندس بازرگان را داریم او سعی داشت با پوزیتیویسم مدرن یا اثباتگرایی منطقی مدرن و لیبرالیزم کلاسیک، دین را تفسیر کند. جریان مرحوم شریعتی و مجاهدین خلق و فرقان و آرمان مستضعفین را هم داریم. اما پس از انقلاب جریان عبدالکریم سروش را شاهد هستیم که یک تفسیر نئو لیبرال از دین ارائه می دهد آنهم بر مبنای مقدمات معرفت شناختی که آمیزه ای است از راسیونالیزم انتقادی پوپر و برخی مفاهیم پست مدرن. که بارزترین شکل اندیشه سیاسی آنها هم کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت سروش است. ما در اسلام مفهومی به نام اجتهاد داریم که منتاسب با شرایط زمانی و مکانی علمای دین می توانند اجتهاد و تفسیری متناسب با جغرافیای زمان و مکان انجام بدهند این به نوعی روشنفکری دینی محسوب نمی شود؟ این جریان با مسئله اجتهاد فرق دارد. امام خمینی میگفتند که من به اجتهاد سنتی و فقه جواهری پایبندم اما در عین حال عنصر زمان و مکان را در اجتهاد دخیل میدانست. در اندیشه امام شما در چهارچوب اصول اسلامی ایستاده اید ، مبادی و اصول و غایات شما هم در این چهارچوب قرار دارد یعنی نه از منبع عدول می شود و نه روش عوض می شود و فقط مواجهه ای با موضوعات و مسائل جدید مطرح می شود و در این اجتهاد عنصر زمان و مکان نیز دخیل می شود. اما کار روشنفکر دینی این نیست، آنها اصل را مدرنیته می گیرند و بعد دین را بگونه ای تفسیر میکند که با آنها سازگار بشود. شریعتی شخصیتی آرمانگرا و مومن بر باورهای دینیاش بود مرحوم شریعتی یک وضعیت دوگانه ای دارد ازطرفی من گمان میکنم که به لحاظ شخصیتی آنچیزی که ما از او می توانیم برداشت کنیم ، انسانی آرمان گرا صادق و مومن بر باورهای دینی است. اما اندیشه دینی او به دلیل همان تعلق مدرنیستی پررنگی که وجود دارد یک جاهایی دچار مشکل میشود. نمی شود انکار کرد که در مرحوم شریعتی مایه هایی از اگزیستانسیالیسم و ردپایی از نوعی تفسیر مارکسیستی و منطق دیالکتیک وجود ندارد. اینها همان وجوه تعلق مدرن است که تفسیرش از دین را التقاطی میکند اما باید بگوییم که او مثل میرزاملکم یا میرزا حسن خان مستشار الدوله دین را فقط دستمایه برای اقراض خودش می کند؟ من این باور را ندارم. بنابراین شریعتی در جایی ایستاده که در عین حال هم تعلق دینی دارد هم مدرن، اما خیلی جاها در تفسیرهایی که ارائه میدهد تعلق مدرنش پررنگتر میشود و تفاسیرش ازدین التقاطی می شود مثل کتابهای اسلام شناسی ایشان. اما در جایی دیگر رویکرد انقلابی و وجه نظر آرمان گرایانه و خلوص شخصیتی و صداقت مبارزاتی اش آن بخش انقلابی و شورانگیر و آرمانگرای اسلام را که مدتها فراموش شده بود و نادیده گرفته شده بود را برجسته می کند. با تفسیر لیبرال از ایدئولوژی به آرمانگرایی حمله می کنند آیا شمامعتقد هستید که شریعتی برای ساخت یک جامعه انقلابی و پویا دین را ایدئولوژیک کرده؟ اینجا باید دید که مقصود از ایدئولوژی چیست، الان یک جریان نئولیبرالی در جامعه ما بخصوص از سالهای دهه 60 با محوریت عبدالکریم سورش راه افتاد که یک نوع تلقی از ایدئولوژی را در جامعه ما ترویج داده و بر همین مبنا ایدئولوژی را شروع کرد به کوبیدن و نقد کردن. این تلقی نئولیبرال که دقیقا هم عیناً از تلقی نئولیبرال های دهه 1960 اروپا برداشته شده را سروش در فربه تر از ایدئولوژی مطرح کرد و بعد رواجش داد و نشریات موسوم به اصلاح طلب هم آن را دامن زدند. این تفکر ایدئولوژی را معادل تعصب، خشک اندیشی، افراطیگری احساساتی بودن تعریف میکند. زمانی که ناتوی فرهنگی درگیر جنگ با آرمانگرایی انقلابی در جهان سوم و جنگ فرهنگی با اردوگاه سوسیالیزم هست برای کوبیدن آنها واژه ایدئولوژی را مورد حمله قرار میدهد و یک تلقی تازه و همین نئولیبرال را مطرح می کند که در آثار هانا آرنت و کارل پوپر مطرح می شود. بطور مشخص برای آنکه آرمان گرایی انقلاب را با خشک اندیشی، بی خردی هیجان محض و احساسات کور و حرکت های خشن نشان دهند، ایدئولوژی را مورد حمله قرار می دهند. و این گفتار به تدریج می گیرد و در اواخر سالهای 1980 میلادی و نزدیک 20 سال پس از ساخته شدن این نوع رویکرد در غرب ، روشنفکران نئولیبرال ایرانی با محوریت سروش این را طرح می کنند. واژه ایدئولوژی برای اولین بار در میانه قرن هجدهم در همان دوران موسوم به روشنگری در فرانسه توسط آقای دستوت دوتراسی ساخته شد. در سالهای 1804 به بعد که ناپلئون امپراطور میشود و با لیبرال های فرانسه در می افتد از جمله همین دستوت دوتراسی، برای اینکه به اینها حمله کند آنها را ایدئولوگ مینامد و واژه ایدئولوژی با یک بار منفی و تمسخر در ادبیات فرانسه مطرح می شود. مدتی بعد مارکس معنای جدیدی به این واژه می دهد، در کتاب ایدئولوژی آلمانی ایدئولوژی را آگاهی کاذب محصول طبقه سرمایه دار برای تحمیل طبقه کارگر می داند. در سالهای دهه 40 و 50 روشنفکران مذهبی ما که میخواهند از ادبیات زمانه برای بیان حرفشان استفاده کنند و یک آلترناتیو جدیدی را به عنوان اندیشه دینی ارائه بدهند این واژه را به خدمت می گیرند. واژه ایدئولوژی مذهبی هم مطرح می شود و خیلی از نیروهای مذهبی و روحانیون ما مثل شهید مطهری یا آقای شریعتی واژه ایدئولوژی اسلامی را به کار می برند. اما در سالهای دهه 60 جریان نئولیبرال در ایران که میخواهد با آرمانگرایی انقلابی مقابله کند اما نمیتواند مستقیم این کار را انجام دهد بنابراین مجبور می شوند واژه ایدئولوژیک را در معنای نئولیبرالش بکار ببرد بعد میگوید که اینها دین را ایدئولوژیک کردند، در واقع اینها می خواهند با اسلام سیاسی امام خمینی بجنگند، با آرمان گرایی اسلامی انقلابی میخواهند بجنگند ولی مستقیم نمی توانند این کار را بکند. اینها با آرمانگرایی اسلام انقلابی مشکل دارند ولی چون نمیتوانند این را صریح بگویند مدعی می شوند که ما دین را قبول داریم با ایدئولوژیک شدنش مشکل داریم اما وقتی پرسیده می شود دین غیرایدئولوژیک چیست؟ مختصاتی که می گذارند همان دین سکولار است. عبور از شریعتی برای عبور از انقلابیگری اسلامی چرا بیشتر متفکران ایرانی بحث عبور از شریعتی را مطرح می کنند؟ و در توجیه آن بحث جغرافیای حرف را مطرح می کنند در حالی که این جغرافیای حرف را برای اندیشمندان غربی به کار نمی برند و همواره به آنها استناد می کنند روشنفکری التقاطی ایران یک پیوند و یک افتراغ با شریعتی دارد اما روشنفکری جریان سروش بعد از انقلاب افتراغش نسبت به شریعتی پر رنگ می شود. نکته اینجاست که شریعتی از مقطع زمانی 1345 تا پایان عمرش دانسته یا نادانسته یک نوع اسلام آرمانگرای انقلابی را با شور انقلابی در میان جامعه ای که آماده شنیدن این سخنان بود مطرح کرد هرچند که تفسیر او از اسلام خیلی دقیق نیست اما شور انقلابی را ایجاد کرد. جریان روشنفکری نئولیبرال ایران از اواخر دهه 60 در مقابل آرمانگرایی انقلابی قرار گرفته بودند و میخواستند این آرمانگرایی را از درون از هویت انقلابی اش تهی کنند به همین منظور مستقیم که نمی توانستند امام خمینی را هدف قرار بدهند بنابراین آمدند و از مرزبندی با چهره ای که از خیلی جهات دقیقا تجسم آرمانگرایی انقلابی هست شروع کردند ، آنها با هدف گرفتن او میخواهند آرمانگرایی انقلابی را مورد هدف قرار بدهند و شریعتی هم مصداق خیلی خوبی هم میتواند باشد برای این مسئله چرا که شریعتی وجوه سیاسی و انقلابی اسلام را خیلی پررنگ و برجسته می کند و به میان مردم و جامعه میآورد. زمانی که اواخر دهه 60 و اوایل 70 یک جریان رفرمیست یا اصلاح طلب و نئولیبرال که میخواهد دقیقا انقلاب اسلامی را از آرمانگرایی انقلابی اش تهی بکند، باید اندیشه عبور از شریعتی را ترویج بکند. جریان نئولیبرال برای قوام بخشی به تفکرش باید ماکس وبر را ترویج کند نه اینکه ازش عبور کند چون ماکس وبر فیلسوف لیبرالی هست که مقوم امپریالیزم لیبرال هست، پس نباید بنابر نظر اینها تضعیف بشود. اینها میخواهند جمهوری اسلامی باشد، اما انقلابی نباشد ! حوزه باشد ولی انقلابی نباشد. اینکه رهبری تاکید دارند که اگر نظام میخواهد اسلامی باشد، حوزه باید انقلابی باشد همین است. این جریان نئولیبرال حتی درون حوزه های ماهم وجود دارد پیش از هرچیز با انقلابیگری نظام و اسلام دعوا دارد و شما برای عبور از این انقلابی گری اسلامی گام اول باید شریعتی را بزنید چون امام بزرگتر از آن است که بشود زد . اینها به معنی تایید همه آراء و تفاسیر شریعتی نیست بلکه غرض جریان نئولیبرال از حمله به شریعتی حمله به آرمانگرایی انقلابی است. خواندن آثار شریعتی و تاکید او بر هنر متعهد بر ما لازم است آیا در شرایط کنونی آثار شریعتی راهکاری برای عبور از بحران های ناشی از گسترش مدرنیته و هجوم فرهنگهای مهاجم ارائه میکند؟ آثار شریعتی از یک نظر در جامعه امروز ما قابل استفاده است و نیاز به بازخوانی دارد و از یک طرف هم نه. جامعه ما در شرایطی قرار دارد که تهاجم فرهنگی و بخصوص اقتصاد سرمایه داری شبهه مدرن در ایران وجه آرمانگرایی انقلاب اسلامی را به شدت مورد حمله قرار می دهد بنابر این مطالعه آثار شریعتی چون مروج فرهنگ روحیه آرمانگرایی و جهاد و شهادت و ساده زیستی و تعهد است پس بسیار لازم است. در شرایطی که هر نوع هنر متعهد مورد هجوم تمام عیار روشنفکری است ، خواندن آثار شریعتی و تاکید او بر هنر متعهد بر ما لازم است وقتی در حال حاضر تفسیر هایی از اسلام ارائه می شود که اشرافیگری را میخواهند به عنوان حقیقت صدر اسلام ارائه دهند و حقایق را در مورد حضرت علی (ع) یا ابوذر به کنار بگذارند و یک چهره سرمایه دارانه از اسلام ارئه بدهند پس در چنین وضعی مطالعه آثار شریعتی بسیار لازم است. پس از این نظر مطالعه آثار شریعتی به شدت ضروری بنظر می رسد. اما از وجهی دیگر اگر فکر می شود که از درون اندیشه های شریعتی می توانیم الگوهای مشخصی برای بسیاری از مسائل امروزمان استخراج کنیم ، این هم هست و هم نیست! بنظر من ما برای رسیدن به یک مدل اقتصاد اسلامی که به شدت مورد نیاز ما هست زمانی که در باتلاق اقتصاد سرمایه داری شبهه مدرن لیبرالی گرفتار شده ایم و الان هم بسیاری از سیاسیون و دولتمردان داد و بی داد می کنند که هیچ مدل اقتصادی جایگزین نداریم و همین اقتصاد را باید استفاده کنیم، حال برای آنکه بتوانیم یک مدل نظری آلترناتیو طراحی کنیم که این مدل مقابل اقتصاد سرمایه داری شبهه مدرن لیبرال قرار بگیرد و به خروج اقتصاد ما از وضع کنونی کمک کند بعضی آثار شریعتی می تواند تاحدودی کمک کند. نمی گویم که شریعتی توانسته یک مدل اقتصادی درست و دقیق اسلامی ارائه بدهد اما از جهاتی میتواند به ما کمک کند. از سویی شریعتی خودش تعلقات مدرنیستی کم و بیش دارد پس نمیتوانیم در مواجهه با بحران های شبهه مدرنیته تماماً به شریعتی مراجعه کنیم اما در مجموع فکر میکنم به عنوان یکی از منابع معرفتی و کمکی باید از آثار شریعتی استفاده کنیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 97]
-
سیاسی
پربازدیدترینها