واضح آرشیو وب فارسی:ایلنا: نرگس کلباسی فردا وارد اصفهان میشود
نرگس کلباسی از ورود خود به اصفهان طی روز آینده خبر داد و نوشت: نیاز دارم در ایران استراحت کنم و دردهایم التیام یابد. فعلا هیچ چیز جز «عشق» در برنامه آیندهام نیست. به گزارش ایلنا، نرگس کلباسی در کانال تلگرام خود در این رابطه نوشت: نمیتوانم باور کنم که فردا در ایران هستم. فکرم حسابی مشغول است، فکرها و خاطرات در سرم میپیچد. مغزم مثل خودرویی است که با سرعت هزار مایل در ساعت حرکت میکند. به خیلی چیزها فکر میکنم اما به طور خاص به خانوادهام فکر میکنم. وقتی من و برادرانم پس از مرگ پدرم ایران را ترک کردیم خانوادهام بهترینها را برای ما خواستند. آنها میخواستند ما شاد باشیم و اجازه دادند ایران را ترک کنیم زیرا میدانستند ما در کشوری که بیشتر به آن آشنایی داریم خوشحالتریم. فضای ایران برایمان جدید بود و بسیار متفاوت. ما در مدت زمان کوتاهی والدینمان را از دست داده بودیم, بسیار جوان بودیم و هرکسی میخواست در مدت زمان کوتاهی برای ما تصمیمگیری کند اما بهترین تصمیم برای ما برگشت به انگلستان بود؛ زیرا بخش بزرگی از زندگیمان را آنجا گذرانده بودیم. وقتی در انگلستان بودیم به یاد دارم روزی عمهام، من و برادرانم را به کانادا دعوت کرد. خاطره کوتاهی از عمه داشتم و حس میکردم برای اولین بار است که او را میبینم. از زمانی که ما در فرودگاه کانادا دید، لحظهای عشقش را از ما دریغ نکرد. او پیشنهاد کرد که سرپرستی برادر کوچکم امیر را بپذیرد و طی ده سال گذشته امیر در کنار عمه در کانادا زندگی کرده است. او آنجا به دانشگاه میرود و شاد و تندرست است. اگر عمهام چنین نمیکرد هرگز نمیتوانستم این سبک از زندگی را داشته باشم. تا پیش از آن همواره نگران امیر بودم ولی عمهام زندگی بهتری برای او ساخت. عمهام را دوست دارم چون میدانم امیر را مثل پسرش دوست دارد و میدانم امیر شرایط خوبی دارد. دوستت دارم عمه جون برای لطف زیادی که به ما داشتی. پدرم خوش شانس بود که خواهری مثل شما دارد. وقتی یازده ساله بودم خانواده پدری و مادری از دیدن دوباره ما هیجانزده بودند. آنها به ما عشق دادند. به خاطر دارم وقتی مادرم فوت کرد مادربزرگم تلاش زیادی کرد که خلا ایجاد شده ناشی از فقدان او را پر کند و درد ما را کاهش دهد. به یاد دارم وقتی پدرم بیمار بود عموها به خانه ما میآمدند و برایمان غذا میپختند. به یاد دارم عموهایم همواره میگفتند بابا به بهشت رفته و کنار مادرم شاد است. تلاش میکردند ترس ما را کاهش دهند. بابا حسن برادران و خواهرش را خیلی دوست داشت و یقین دارم از اینکه پیش آنها برمیگردم خوشحال است. بخش زیادی از عمرم را با خانواده نبودهام اما میخواهم تغییر کنم. میخواهم طعم زندگی عادی را بچشم. میخواهم دوستشان داشته باشم و اجازه دهند دوستشان داشته باشم و میدانم این تقدیری است که خدا برایم مقدر کرده است. خدا به روشهای جادویی کار خودش را میکند و دوستش دارم. خدا همیشه برایم بالاترین است و برای همه آزمایشهایش در شرایط سخت و خوب سپاسگزارم. ممنونم برای تمام تاثیراتی که در زندگی من گذاشتی. نیاز دارم در ایران استراحت کنم و دردهایم التیام یابد. فعلا هیچ چیز جز «عشق» در برنامه آیندهام نیست. فردا حدود ساعت دو و نیم بعداز ظهر در اصفهان خواهم بود.
۱۳۹۶/۰۱/۲۲ ۱۸:۳۱:۳۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایلنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]