تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):اگر نزد خداوند عبادتى بهتر از شكرگزارى در همه حال بود كه بندگان مخلصش با آن عبادتش ك...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828942134




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

هزینه گزافی که یک مرد بخاطر خیانتش پرداخت


واضح آرشیو وب فارسی:الف: هزینه گزافی که یک مرد بخاطر خیانتش پرداخت

تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۱۵
زندگی تلخ دختر 10ساله ای را گزارش داده که اشتباه پدرش عامل آن بوده است؛ به نوشته ایران، مرد پریشان حال بود و درحالی که دست دختر 10 ساله‌اش را محکم گرفته بود، وارد اتاق مشاوره شد وبا تشریح ماجرای زندگی‌اش گفت: «دخترم سمانه خیلی کوچک بود که همسرم در سانحه رانندگی جان سپرد. از آن زمان به بعد هم مادرش شدم و هم پدرش. نمی‌گذاشتم آب در دلش تکان بخورد و لحظه‌ای غصه نداشتن مادر آزارش دهد. درهمه این سال‌ها به خاطر دخترم حاضر نشدم ازدواج کنم. اما...» رضا درحالی که سری به نشانه تأسف تکان می‌داد، اظهارکرد: «بابک دوست چندین و چند ساله‌ام بود و با هم رفت و آمد زیادی داشتیم. بعد از اینکه همسرم فوت کرد این رابطه نزدیک‌تر شد و همسر بابک هر روز برای ما غذا می‌آورد یا گهگاه به من زنگ می‌زد ومی خواست که با هم خرید برویم. و... خلاصه آنقدر به هم نزدیک شده بودیم که درددل‌هایش را هم با من مطرح می‌کرد. بارها به او گفتم به زندگیت بچسب.چراکه درست نیست ما اینقدر با هم صمیمی باشیم. حتی به او گفتم می‌ترسم بابک از اینکه تا این حد به من توجه می‌کنی ناراحت شود وگمان بد کند. اما او هر بار می‌گفت: «بابک آنقدر سرگرم کارش است که اصلاً یادش نیست زن دارد و هیچ وقت هم چیزی نمی‌فهمد.پس خیالت راحت.» بابک هم رفتارش با من عادی بود و هرگز تصور نمی‌کردم از چیزی خبر داشته باشد. هر چه می‌گذشت رابطه ما صمیمی‌تر می‌شد اما من بیش از همه چیز نگران دخترم بودم. خیلی وقت‌ها با بابک درد دل می‌کردم و او همیشه به حرف هایم گوش می‌داد. یک روز به او گفتم: «من ساعات زیادی سرکارم و دل نگران تنهایی سمانه هستم. نمی‌دانم باید چه کار کنم؟» بابک کمی فکر کرد و گفت: «سمانه را خانه ما بیاور. هم خیالت راحت می‌شود و هم بچه تنها نمی‌ماند.» راستش آن موقع خیلی خوشحال شدم چون می‌دانستم به خاطرعلاقه‌ای که زن بابک به من دارد از دخترم خوب مراقبت می‌کند اما حتی نمی‌توانستم تصور کنم که بابک چه فکری در سر دارد. ای کاش هرگز این کار را نکرده بودم.» مرد جوان درحالی که سعی داشت جلوی اشک‌هایش را بگیرد، نگاهی به سمانه غمزده‌اش انداخت ودرحالی که بغضش را فرو برد، ادامه داد: «صبح روز بعد دخترم را به خانه بابک بردم و با خیال راحت حتی عصرها اضافه کار هم می‌ماندم. چند روز گذشت. سمانه هیچ حرفی نمی‌زد اما متوجه شدم رفتارش عوض شده. هر روز عصبی‌تر می‌شد و با کوچک ترین حرفی پرخاش می‌کرد. فکر کردم به خاطر دوری من ناراحت است به همین خاطر چند روزی مرخصی گرفتم تا کنارش بمانم. در آن چند روز هر کاری کردم به سمانه خوش بگذرد نشد که نشد. دخترم حسابی غمگین و افسرده شده بود. شک نداشتم موضوع مهمی آزارش می‌دهد. یک روز با او نشستم و آنقدر اصرار کردم که با من حرف بزند و...» مرد جوان درحالی که اشک می‌ریخت ودخترش را در آغوش کشیده بود گفت: «من با دست خودم دخترم را به این روز انداخته بودم. وقتی سمانه راز هولناکش را فاش کرد تازه فهمیدم در این مدت که من با خیال راحت سر کار می‌رفتم، بابک، از دخترم سوءاستفاده و او را مجبور به گدایی در خیابان کرده. بابک طوری سمانه را تهدید کرده بود ساکت بماند که دخترم حتی می‌ترسید به من چیزی بگوید. داشتم دیوانه می‌شدم. هر چه فکر کردم که چرا او این کار را کرده سردرنیاوردم!! بابک وضع مالی بدی نداشت و بیکار هم نبود اما چرا با سمانه من این کار را کرده بود؟ با شنیدن این موضوع بدون اینکه به او زنگ بزنم پیش پلیس رفتم و شکایت کردم. بابک ساعاتی بعد دستگیر شد. وقتی او را دیدم مستقیم در چشمانش نگاه کردم و گفتم: «چرا این کار را با ما کردی؟ چرا به سمانه من رحم نکردی؟» اما جوابی که او داد مانند پتک بر سرم خورد و تازه بیدارم کرد. بابک که ذره‌ای پشیمانی در چهره‌اش نبود به من نگاهی انداخت و جواب داد: «مگر تو به من و زندگی‌ام رحم کردی که حالا از مردانگی حرف می‌زنی؟ تو زنم را از من گرفتی و کاری کردی که او از من دلزده شود. او مدام از طلاق حرف می‌زند چون می‌خواهد با تو ازدواج کند!!» تازه آن موقع بود که فهمیدم در همه این سال‌ها بابک از همه چیز خبر داشته و به فکر انتقام بوده است. با شنیدن این حرف دنیا روی سرم خراب شده بود. من کاری کردم که دخترم آزار ببیند. نمی‌توانم ناراحتی دخترم را تحمل کنم. خواهش می‌کنم؛ سمانه‌ام را از این عذاب نجات دهید...»







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن