تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834008060
گفتوگو با کارشناس وقت اداره کل التقاط وزارت اطلاعات درباره عملیات مرصاد منافقین فکر میکردند مردم برای پیروزی هورا میکشند
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتوگو با کارشناس وقت اداره کل التقاط وزارت اطلاعات درباره عملیات مرصادمنافقین فکر میکردند مردم برای پیروزی هورا میکشند
منافقین نشست اقرار برگزار میکنند ابریشمچی به عنوان شاکی، رجوی و مریم قجر در جایگاه متهم مینشینند. یکی از اعضای سازمان بدون تعارف و با بیاحترامی رو به رجوی میکند و میگوید این آقا یا این خانم روابط جنسی داشته است.
خبرگزاری فارس، مجله رمز عبور ویژه نامهای درباره 5 دهه فعالیت تروریستی سازمان مجاهدین خلق با عنوان «منافقین بدون سانسور» منتشر کرد. یکی از گفتوگوی مجله با کارشناس وقت اداره کل التقاط وزارت اطلاعات است که در ذیل میآید امید است که مقبول افتد. درباره عملیات مرصاداین مجله زمانی که صحبت از عملیات مرصاد و نابودی مجاهدین خلق در تنگه چهارزبر میشود، عموماً صحبت از عملیات نیروهای نظامی است که مانع پیشروی منافقین شدند. در این میان کمتر به نقش نیروهای اطلاعاتی پرداخته میشود و گمنامی این نیروها، در تاریخنگاری عملیات مرصاد همچون دیگر عرصهها به چشم میآید. حال که اداره کل نفاق وزارت اطلاعات از مدتها قبل تحرکات مجاهدین خلق در فرانسه و عراق را تحت نظر داشت و حمله نظامی قریبالوقوع را پیشبینی کرده بود. به همین علت با یکی از کارشناسان وقت اداره کل التقاط وزارت اطلاعات به گفتوگو نشستیم تا این واقعه مهم را از منظر نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی نظاره کنیم. در این گفتوگو به ناچار به وقایع پیش از عملیات فروغ جاویدان هم پرداختیم. تحلیل مجاهدین خلق از جنگ ایران و عراق، نشست همردیفی، نشست اقرار و انقلاب ایدئولوژیک دوم دیگر مسائلی بود که از زبان این کارشناس اداره التقاط شنیدیم. *پیش از آن که مستقیماً به عملیات فروغ جاویدان بپردازیم، باید کمی به عقبتر برگردیم تا ببینیم نسبت مجاهدین خلق با جنگ بعد از 30 خرداد و شکست براندازی چگونه بوده است. سازمان بعد از 5 مهر 1360 برای براندازی تئوری نداشت. یعنی خودش هم مانده بود که بالاخره راهکار چیست؟ در بنبست بود که چه مسیری را برود. جنگ چریکی شهری را نفی میکرد، به خاطر اینکه میگفت که این جنگ خاص نظامهایی با این مشخصات است و اینجا این مشخصات را ندارد. جنگ پارتیزانی را هم نفی میکرد. تفاوت این دو جنگ هم در این است که در جنگ چریکی شهری سرباز را از داخل شهرها میگیرند و میگوید و ظرفیت و پتانسیل انقلابی در شهرها وجود دارد و کارگران ناراضی هستند و این کارگران را میشود تحت قالب اتحادیهها گردآوری کرد و حزب طبقه کارگر را تشکیل داد، تقریباً شبیه چپها - و با این حزب به مرور توسعه پیدا کرد. اگر میخواهید چیزی از جنگ چریک شهری در ذهن شما بیاید فیلم حکومت نظامی و Z را ببینند. اگر فیلم حکومت نظامی را ببینید متوجه میشوید قدرت، دسترسی و تسلط بر اوضاع و احوال شهرها برای گروههای چریکی بیشتر از حکومت است، مثلاً وقتی میخواهند بانک بزنند به راحتی این کار را میکنند. این قدر قدرت میگیرند که آرام آرام بزرگ میشوند و شهر را میگیرند. جنگ پارتیزانی هم دو نوع است. یک تئوری میگوید که سرباز را هم باید از روستاها بگیرید مثل مائو، ولی یک تئوری دیگر میگوید در رژیمهای سرمایهداری اگر سرباز را از داخل شهرها بگیرید و اینها را به کوه و جنگل میبری و آنجا متمرکز میکنی، چهار مرحله دارد. بزن و دررو، بزن و بایست، منطقه آزاد کن، پیشروی به سمت پایتخت. در وهله اول شما و نیروهایتان این قدر قدرت ندارید - مثلاً واقعه سیاهکل - یکجا حمله میکنید و فرار میکنید و نمیایستید. گام بعدی این است که این قدر قدرت پیدا میکنید که یک جایی را میگیرید و تبلیغات هم میکنید و حرفتان را هم میزنید. مرحله سوم هم یک جایی را گرفتید و حکومت هم میداند که اینجا هستید و با حکومت داخل جنگ هستید و حکومت توان مبارزه با شما را ندارد، مثل حالت لیان شامپو. اگر مدلی از این جنگ بخواهیم ارائه کنیم همین است. سازمان این را هم نفی میکرد، علت نفی او هم - دقیقاً در نشریه نوشته است- به خاطر عملیاتی بود که ما در کردستان انجام دادیم که اگر اشتباه نکنیم سال 62 اتفاق افتاد و به جنگ آلان معروف شد. آلان یک منطقه در سردشت ما است و یک رشته کوه است که ادامه آن در عراق است. آنجا حزب دموکرات بود، کومهله بود، از این خرده گروهها زیاد بودند. از چریکهای فدایی و منافقین زیاد بودند. رادیوی منافقین هم در قسمت عراق منطقه عراق بود. عملیات آزادسازی آلان را انجام دادیم. تمامی این گروهها همه نیروی خود را متمرکز کردند که مقابل جمهوری اسلامی ایران بتوانند تاب بیاورند و مقاومت کنند، ولی جمهوری اسلامی ایران در یکی از والفجرها - که الان فراموش کردیم- پیروز شد و ما حتی رادیو را به قول خودشان انداختیم روی دوشمان و بردیم که اعضای سازمان مجبور شدند فرار کنند و همه گروهها منطقه را خالی کردند. بعد از جنگ آلان سازمان نظر خود را تغییر داد و گفت جنگ پارتیزانی ممکن نیست. گفتند اگر بخواهید در هر جایی از ایران نیرویی متمرکز کنید - مثل جنگ گیلان که میخواستند این کار را کنند - و نیروها را به آنجا بکشید و افزایش دهید و بعد قدرت بگیرد، رژیم هم همه توان و ظرفیت خود را روی آن نقطه میگذارد و تو را میزند. تو هر قدر هم که قوی باشی دیگر بیشتر از وضعیت آلان نیست. در آنجا همه گروهها بودند و همه هم علیه جمهوری اسلامی با هم متحد بودند. بعد از آن رجوی بالکل هم از جنگ چریک شهری دست برداشت و هم از جنگ پارتیزانی. این خلاء در سازمان ماند که چگونه میخواهید رژیم را براندازید. اگر از یک نفر سؤال میکردند که چگونه میخواهید حکومت را سرنگون و ساقط کنید، این سؤال بیپاسخ میماند. همه گروهها یک پاسخی دارند؛ مثلاً حزب دموکرات میگوید ما اصلاً نمیخواهیم رژیم را ساقط کنم، من میخواهم این قدر مبارزه کنم تا خودمختاری بگیرم؛ چریکهای فدایی هم میگفتند همه جنگ چریکی شهری؛ یا خط مشی احمدزاده که میگفت جنگ مسلحانه هم استراتژی است و هم تاکتیکی. هر کدام یک پاسخی برای این سؤال داشتند. حزب توده هم میگفت ما مماشات میکنیم، ظرفیتهای ضد آمریکایی رژیم را پرورش میدهیم و دلایلی میآورد؛ یا مثلاً اگر از نهضت آزادی هم میپرسیدید میگفتند در چارچوب قانون فعالیتهای غالباً رفرمیستی میکنیم. آنها نه در زمان شاه و نه بعد از انقلاب سراغ جنگ مسلحانه نمیرفتند. اصلاً جوک است که بگوییم شاید در منزل ابراهیم یزدی یک کلت باشد یا بزرگان دنبال چنین کاری باشد. اینها بالکل نفی میکردند، اصلاً ساقط کردن را نفی میکردند. اینها معتقد به رفم هستند و به براندازی اعتقادی ندارند. اما کسی که معتقد به براندازی است باید روی کاغذ بیاورد و به لحاظ تئوری باید جواب دهد که روش من برای براندازی رژیم چیست؟. در زمان رجوی این بحران برای سازمان بود.
من ناچارم خطوط مجاهدین تا سال 65 را توضیح کوتاهی بدهم که از این مطلب سریعتر عبور کنیم. رجوی در سال 64، صحبت انقلاب در خط و پرچم را مطرح کرد. در انقلاب در خط و پرچم میگفتند ما رژیم را تحلیل میکنیم که نظامی است، ولی در عمل امنیتی جلو میرویم و این غلط است. رژیم یک رژیم پلیسی نیست. ساواک در آن نیست، علیرغم این که در آن دوران ضربه خوردند و عملیات مهندسی انجام دادند، باز هم به لحاظ تفکر معتقد بودند که رژیم مثل ساواک نیست که سیستماتیک باشد، شعور داشته باشد و مهندسی باشد. رژیم نظامی است. منتهی می گفتند اگر جواب نمیگیریم به خاطر این است که ما وقتی یک سرباز یا پاسدار رژیم را میکشیم، این پاسدار میان هزاران پاسدار دیگر که از جبههها میآیند تشییع میشود، این وسط گلوله و عملیات ما دیده نمیشود، چون عملیات به مفهوم تبلیغات است؛ آن هم تبلیغاتی که در این حجم از شهدایی که به شهرها میآیند و تشییع میشوند. لذا گفتند جواب نمیگیریم. بعد گفتند پس مشکل ما چیست؟ مشکل ما جنگ است. رژیم سه نگهدارنده دارد: جنگ، سرکوب و اختناق. میگفتند جنگ آن دوتای دیگر را توجیه میکند. نفت را از نگهدارندههای نظام کلاً حذف کردند، چون هم آمریکا یک مقدار جلوی نفتکشهای ما را میگرفت و هم چندتا از پایانههای نفتی ما را زده بود، عراق هم زده بود. عراق پایانههای خارک و دو سه جای دیگر را زده بود و تولید نفت ایران به شدت کاهش یافته بود. قیمت نفت هم در دوران جنگ بسیار کاهش پیدا کرده بود. میگفتند نفت تأثیر آنچنانی روی رژیم ندارد؛ یعنی برخلاف زمان شاه، نفت جزو پایههای نگهدارنده نیست. پایه نگهدارنده اصلی رژیم شاه نفت بود که همه مشکلات و نارساییهای خودش را با پول نفت حل و فصل میکرد، یعنی این قدر پول داشت که دست مردم پول میریخت و مردم را راضی نگه میداشت. درست هم میگفت. زمان شاه یادم است، نان ارزان بود و روی گندم سوبسید میدادند. الان هم سوبسید میدهند از کشاورزان با قیمت پایینتری میخرند و به نانواها میدهند. یا مثلاً روی قند و شکر سوبسید میداد یا به بنزین سوبسید میداد؛ مثل الان که سوبسید میدهند. البته با این قیمت نفت، فکر کنم بنزین ایران گران شده است (میخندد) به هر حال سوبسید میداد، ولی آن وقت نفت را حذف کردند و میگفتند جنگ و سرکوب. بعد میگفتند این جنگ، سرکوب را هم توجیه میکند. در قضیه سرکوب هم میگفتند مردم حرف خود را میزنند و در صفها بحث میکنند و آزادی وجود دارد این طور نیست که نتوانند حرف بزنند، ولی آن چیزی که این رژیم را سرپا نگه داشته، جنگ است. رژیم با جنگ همه مشکلات و معضلات خود را حل و فصل میکند و به جنگ پاس میدهد. صدای مردم در نمیآید چون دشمن خارجی دارند. تا وقتی که دشمن خارجی هست این وضعیت پایدار است. رجوی در مطالعات خود به سراغ یک تئوری رفت که اساس این تئوری برای «آنتونیو گرامشی» است که یک چپگرای ایتالیایی است. گرامشی مدت زیادی در زندان بود و بیشتر عمر خود را در زندان سپری کرد. بیشتر تئوری میگفت و برخلاف چهگوارا و کاسترو و مائو که در عمل کاری را پیش برده باشند، گرامشی اصلاً موقعیتی پیدا نکرد که این کار را انجام دهد. البته کسانی که در زندان میافتادند معمولاً از نظر تئوری خیلی قوی میشوند. تقریباً میشود گفت رجوی تئوریاش را از او گرفته است. این تئوری میگوید برای کشوری که هدف است، کشوری که با او در تخاصم است به طور طبیعی به شما اجازه میدهد که شما یک ارتش آزادیبخش تشکیل دهید. این تئوری هم خاص کشورهایی است که نظاممند نیستند، نماینده یک طبقه نیستند و تشکیلات ندارند. صفبندی مشخصی ندارند دقیقاً. این بحثها را تکرار میکردند و میگفتند ایران یک کشوری است که با زنجیرها و وضعیتی که دارد در آن هنوز یک طبقه سرمایهدار حاکم نیست؛ یا مثلاً ارتش و دیگر نهادها با یک تکان، بالا و پایین میریزند، یک مقدار هم تحلیل ایران را مثل حکومتهای توتالیتر میدانستند حکومتهای توتالیتر حکومتهایی هستند که با رعب و وحشت و جنجال و بحران زنده است. میگفتند اینها دائم بحران و جنجال و جنگ ایجاد میکنند و بدون جنگ نمیتوانند به حیات خود ادامه بدهند. لذا میگفتند اگر فرضاً بتوانیم جنگ را از آنها بگیریم، رژیم زمین میخورد و ساقط میشود از طرفی هم میگفتند وضعیت رژیمها این است که حلقه اصلی حفاظتی اینها مرز است و یک حلقه حفاظتی دیگر داخل پایتخت دارند، درست مثل ارگ بم که یک دیواره بیرونی دارد که شهر را از دسترسی بیرونی محافظت میکند و داخل خود ارگ - که متأسفانه خراب شده است- هم یک قلعه است که محل سکونت پادشاه است و این شش هفت حلقه و دیواره حفاظتی دارد که کاخ را از دسترس عوامل داخلی یا دشمنان داخلی دور نگه میدارد و از آن حفاظت میکند. یعنی اینها فقط حکم این را دارند که نسبت به دشمن داخلی حصار ایجاد میکند، ولی حلقه اصلی که شهر را از دشمن خارجی حفاظت میکند همان دیواره بیرونی است. از آن دیواره تا آن قطعه مانعی نیست. هر چه هست خانههای مردم است که اگر با ما نباشند، بر ما هم نیستند. میگفتند اگر از قصر شیرین تا تهران حرکت کنیم، فقط آن دیوار اولی را باید سوراخ کنیم. دقیقاً همین اصطلاحات را به کار میبردند، میگفتند اگر دیوار اول را سوراخ کنیم تا خود تهران مردمی که در شهرها هستند اگر با ما نباشند، بر ما هم نیستند و ما به راحتی میتوانیم خودمان را به تهران برسانیم. این تحلیلها دقیقاً تحلیلهای محسن سیاهکلاه است که در تخریب و بمب آدم ورزیدهای بود. نوار این تحلیل موجود است. در آنجا دقیقاً میگوید وضعیت ما و رژیم مثل دو بوکسور داخل رینگ است. ما میزنیم و رژیم میزند. یک جا ما میزنیم و رژیم میافتد، همین که افتاد مردم اطراف رینگ و تماشاچیهایی که حکم مردم را دارند شروع به تشویق ما میکنند. بعد رژیم یک دفعه بلند میشود و همه اینهایی که به تشویق ما آمدند همه پراکنده میشوند و این دفعه ما میزنیم و رژیم میافتد و آنها میآیند. حتی سؤال میشود حالا اگر ما رفتیم تهران را گرفتیم و تبریز شلوغ شد، چه اتفاقی میافتد؟ در آن جمع هر کسی نظریهای میدهد. میگوید یک هواپیما میفرستیم که یک بمب میاندازد و همه ساکت میشوند میگفت نگاه مردم به قدرت است، برای کسی هورا میکشند که پیروز است! مردم برای پیروز هورا میکشند و دنبال او راه میافتند. اصلاً این تحلیلها را کنار بگذارید که سازمان میگوید دمکراسی باشد و... اینها شعارهایی است که در علنا و آشکار همه گروهها میدهند، ولی در پس ذهن اینها به آن چیزی که اعتقاد دارند، آن جلسات داخلی اینها و توجیهات آنها چیزی دیگری بود. در کل مجاهدین به این تئوری، جنگ نوین میگفتند؛ جنگ نوین از این جهت که نه دنبال جنگ پارتیزانی هستیم و نه دنبال جنگ چریکی شهری، بلکه دنبال جنگ نوین هستیم از سال 65 سازمان، گردانهای آزادیبخش تشکیل داد و نحوه سربازگیری آن هم باز متفاوت بود. میگفت ما قبلاً میرفتیم داخل شهر و کلی بحث میکردیم که یک نفر را عضو سازمان کنیم. میگفت همه اینها چرت و پرت است که از داخل شهرها تکتک آدم برداریم. نفی نمیکرد. باز هم در رادیو میگفت، باز هستههای مقاومت بودند، باز هم تماس میگرفتند و میگفتند خودتان را به عراق برسانید و به ارتش آزادیبخش بپیوندید، ولی میگفت همه اینها روش سربازگیری اصلی ما نیست. میگفتند همین سرباز و پاسدار و بسیجی که در خط است مال ما است. میگفت ما میرویم عملیات میکنیم و دویست نفر اسیر میکنیم؛ اگر پنجاه یا صد نفر هم به ما نپیوندند، ولی یک دفعه صد سرباز میگیریم. از آن طرف هم ابریشمچی و ابراهیم ذاکری و عباس داوری و تیپهایی که میتوانستند صحبت و توجیه کنند، به اردوگاههای اسرا میروند و از اردوگاههای اسرا هم شروع به سربازگیری میکنند. *قبل از تشکیل ارتش آزادیبخش، ماجرای انقلاب ایدئولوژیک است. این مسئله را هم در همان راستای جنگ نوین میدانید؟ چون لازمه تغییر استراتژی این است که یک رهبریت متمرکزتری در سازمان وجود داشته باشد. قطعاً همینطور است یک پیوندی بین جنگ نوین و انقلاب ایدئولوژیک وجود دارد یک مقدار عقبتر برمیگردم. سازمان رسماً میگفت ما در کردستان عراق هستیم، نمیگفت ما در عراق هستیم. نیروهای خود را تحت این عنوان توجیه و تحلیل میکرد که ما مثل چریکهای فدایی و کومهله، در منطقهای هستیم که باجی به عراق نمیدهیم، ولی سازمان میخواست وارد عراق شود. برخی میگویند اگر فرانسویها آنها را اخراج نمیکردند، آنها وارد نمیشدند و ارتش آزادیبخش را تأسیس نمیکرد. من خندیدم. گفتم این طرح برای سال 61 و 62 است؛ یعنی سال 61 زمنیههای انتقال به عراق فراهم شده بود اینها در کردستان عراق رادیو داشتند، از طریق فرودگاه بغداد پروازهای خود را به اروپا داشتند، همه اینها با همکاری عراق است، یعنی همکاری عراق در مرکزیت سازمان در سطح بالایی تنظیم میشد، ولی این مسئله به پایین منتقل نمیشد. آنها حتی قرارگاهی به نام منصوری داشتند، با این حال جرأت نمیکردند این قرارگاه را در بخشهای غربنشین و مناطق مرکزی و یا مناطقی که به نوعی بومی وابستگی میدهد، بیاورند. حالا میخواست این موضوع را آشکار کند و در یک سطح بالاتری مطرح کند و کل نیرو را به عراق بیاورد. از یک طرف هم میخواست به قول خودشان مذاکرات صلح با طارقالعزیز برقرار کنند و از طرف دیگر هم میخواستند بنیصدر را برگردانند. نیرویی که توجیهش میکردند که عراق به ایران تجاوز کرده است و به نوعی به جنگ ایران علیه عراق مشروعیت میدادند، حالا میخواهند همین نیرو را بچرخانند. این چرخشها و گردشها در سازمانها به این راحتی میسر نیست و یک ریزشی دارد. یک معضل سازمان این بود که به نظر میخواست با انقلاب ایدئولوژیک آن را حل و فصل کند رجوی یک بحثی دارد و میگفت ولایت فقیه چیز بدی نیست - این را در مرکزیت میگفت - ولی ولیفقیه آدم بدی است؛ یعنی میگفت امام خمینی آدم بدی است. میگفت اگر من ولی فقیه باشم خیلی چیز خوبی است، ولی اگر فرد دیگری باشد بد است. نه این که این کلمات را بگوید، ولی این سیستم را میپسندید. میگفت برگ برنده امام، کاریزما و مقدس بودن ایشان بود. میخواست چنین تقدسی برای خود ایجاد کند. رجوی با انقلاب ایدئولوژیک میخواست دو سه مسئله را حل و فصل کند. یکی این که میخواست بالکل جلوی مسئله «بحث کردن» بر سر این موضوع که چگونه میتوانیم رژیم را براندازیم و چه کار کنیم که معمولاً راه به تجزیه و انشقاق میبرد را بگیرد و بگوید همه اینها چرت و پرت است و اینجا یک نفر بیشتر حرف نمیزند و آن هم من هستم. میخواست هژمونی خودش را جا بیندازند. دومین موردی که میخواست انجام دهد جلوگیری از ریزش نیرو در این پیچ بود و مسئله انتقال سازمان به عراق را حل و فصل کند. چند مسئله اینگونه داشت که سازمان میخواست اینها را حل کند. مسئله عجیب و غریبی مطرح کردند. بحث انقلاب ایدئولوژیک هم هنوز نبود. اولین کاری که میکند نشست اقرار است. البته با طاهره مهدوی که صحبت کردم - که از اعضای مرکزی سازمان بود - میگفت تا قبل از این ماجرا که رجوی دختر بنیصدر را طلاق داده بود - البته طبق اطلاعاتی که طاهر مهدوی داد رجوی آدم پاچهورمالیده و هیزی هم است که من نمیخواهم وارد این بحث شوم و این نیست که برای این منظور بامبول راه بیندازد - میگفت مریم، مسئول دفتر مسعود رجوی بود و همیشه هم وقتی این دو را با همدیگر میدیدیم متوجه میشدیم که با همدیگر ندار هستند و شوخی میکنند و حرکتهایی که خانمها روی آن حساس هستند را انجام میداد. طاهره مهدوی آدم مذهبی و معتقد و به نظر من آدم پاکی است. پدر او هم روحانی بوده است. *فرزند آقای مهدوی دادگاه خانواده است؟ خیر. مهدوی سمت شاهرود و سمنان است. برای آن منطقه است. پدرش آیتالله بوده و چندین جلد کتاب نوشته است. *اینها جزو مهدویهای کرمانی هستند؟ نه، آنهها مهدویهای کرمان هستند. این مهدوی فرزند آیتالله است؛ یعنی پدر او خطیب نبوده، مجتهد و علامه بوده است. کلاً مذهبی است. شوهر او مسعود بازرگان هم از بچههای مذهبی سازمان بود و آدم جلفی نبود. یکی از بچهها یک بار توهین کرده بود و او خیلی ناراحت شده بود و من هم از او خیلی عذرخواهی کردم. علت داشت و میدانستم بسیار مذهبی بود. البته در مرصاد معدوم شد، ولی از نظر مسائل مذهبی، مراعات میکرد. طاهره مهدوی هم بعد از اینکه به شوهر تو توهین شده بود با گریه به من میگفت: من که زن او هستم، هیچوقت او را با زیرپیراهنی هم ندیدم، یعنی ادب و نزاکت را در رفتار خانوادگی هم به شدت مراعات میکرد. بعضیها اینطوری هستند.
طاهره مهدوی میگفت: من مسعود و مریم را میدیدم که با هم ندار هستند، ولی اگر واقعاً برای مسعود رجوی مسائل جنسی مطرح بود، مردها بیشتر تمایل دارند روابط جنسیشان بدون ازدواج باشد، یعتی اگر بخواهند به نیازهای جنسیشان پاسخ دهند، مذهبیها میگویند باید ازدواج کرد، ولی کسانی که پایبند این مسائل نیستند، شاید برایشان جذابتر هم باشد که این روابط بدون ازدواج صورت بگیرد و مسئولیتی نداشته باشند. از روانشناسها هم سوال فرمایید این را میگویند. این اتفاقاتی که میخواهم بگویم قبل از نشست اقرار است. مهدوی میگفت یک روز رجوی در ستاد مرکزی آمد و همه زنها را در یک اتاق جمع کرد. اینها را که میگویم دقت کنید چون پایههای سازمان جدید از همان موقع شکل گرفت. الان یک نفر هم مرد در رأس سازمان وجود ندارد و همه زن هستند. رجوی به زنها گفت هرچه در زهنتان است بگویید. میگفت زنها شروع به حرف زدن کردند که شما از ما فقط به عنوان پوشش استفاده میکردید، یعنی وقتی میخواستید تردد کنید، یک تردد خانواده جلوه داده شود. معمولاً یک بچه را هم بغل ما میگذاشتید. راست هم میگفت، چون بعضاً بچه برای خود این زنها بوده و بعضاً هم نبود. وقتی اعضای بالا میخواستند تردد کنند یا از خانوادهها بچهها را قرض گرفته بودند یا از هواداران پایینتر میگرفتند و در خانههای تیمی میگذاشتند تا ترددها با این بچهها صورت بگیرد که بتوانند در تهران از بازرسیها به سلامت عبور کنند. میگفتند ما نهایتا «پوش» بودیم، یعنی بالاترین مسئولیت ما این بود یا فرض کنید در خانههای تیمی آشپزی میکردیم. اعضا انتقادهای زیادی کردند. رجوی گفت: من همه اینها را شنیدم و میخواهم مریم را به عنوان همردیفی اعلام کنم. همین که مریم را به عنوان همردیف خودش در سازمان اعلام کرد، همه در ذهنشان این آمد که چه خوب بود اینها با همدیگر زن و شوهر هم بودند. طاهره مهدوی حس خودش را داشت و به من انتقال میداد... *چرا مریم؟ رده بالاتر از مریم هم در سازمان وجود داشتند؟ مثل عذرا علوی و جلالزاده. عذرا علوی طالقانی، صدر حاج سید جوادی، ناهید جلالزاده و ... همه اینها در رده مریم بودند، ولی میتوانم بگویم در زنها مریم قجر از همه بالاتر بود. در ردههای سازمان یک K بود و زیر مجموعههای آن K1 و K2 بود و بعد O یعنی عضو میشد. O هم سه زیر مجموعه داشت. O1 و O2 و O3. زیر عضو هم N بود. مریم عضو بود. یعنی بالاترین رده عضویتی که به یک فرد ابلاغ میشد، مریم قجر آن رده را داشت که عضویت به او ابلاغ شده بود. محمود قجر هم مسئول حفاظت مسعود رجوی بود، یعنی مسئول بالاتر بود. در یک دوره تقسیم شدند. حالا یادم نمیآید، یک مدت محمود قجر در بخش روابط بود و جزو کسانی بود که میرفت با شخصیتها برخورد میکرد، ولی تقریباً میتوانم بگویم مریم قجر جزو بالاترین ردهها بود. شاید در ردیف شهرزاد حاج سید جوادی و در این ردهها بود. از طرفی هم مسئول دفتر بود از طرف دیگر خوشگل هم بود! (با خنده) اینها تاثیر دارد. هیچ کدامشان خوشگل نبودند. شهرزاد و عذرا خیلی بر و رویی نداشتند. آنهایی که در رده بالا بودند بر و رویی نداشتند. تمایات جنسی در رجوی بود و من نفی نمیکنم، ولی علت این بازیها تمایلات جنسی نبود، تمایلات جنسی از طریق دیگری میتوانست براورده شود و میشد. توضیحی که طاهره مهدوی میداد کاملاً مشخص است که واقعاً ارتباطهای جنسی بین مسعود و مریم رجوی بود و من هم نفی نمیکنم و اتفاقاً معتقدم که بوده است و رجوی هم چنین شخصیتی داشت، الان هم دارد. مسائل بعدی هم که اتفاق میافتد همین را نشان میدهد، منتهی به نظر من این مسائل اصلاً برای پاسخ به تمایلات جنسی نبود. بعد از نشست هم ردیفی، یک نشست دیگر در سازمان به نام نشست اقرار اتفاق میافتد. البته قبل از آن یک انقلاب رخ میدهد. اگر اشتباه نکنم اولین انقلاب، انقلاب بر سر خصلتهای خرده بورژوازی است، البته کمی تردید دارم، ولی فکر کنم نشست اقرار اولین نشست باشد. اسم آن را هم انقلاب ایدئولوژیک نمیگذارند و اقرار میگذارند، چون بحث انقلاب ایدئولوژیک مطرح نبود. نشست اقرار اولین نشست از این نوع است. در این نشست رجوی را جای متهم میگذارند. او به سالن میآید و مرکزیت را صدا میزند. مرکزیت وقتی میآیند، جای هرکسی معلوم بوده که کجا بنشیند. فرم سالن طوری طراحی شده بود که مثل دادگاه باشد. جابرزاده انصاری در جایگاه قاضی مینشیند، تیپ مسنتری داشت. محمد حیاتی هم به نوعی آخوند سازمان بود و خلی از نمازهای جماعت به امامت محمد حیاتی برگزار میشد. او هم دادستان و مدعیالعموم میشود. ابریشمچی هم در جایگاه شاکی مینشیند. رجوی و مریم قجر در چایگاه متهم مینشینند. محمد حیاتی شروع به صحبت میکند. به هیچ کس هیچ زمینهای نداده بودند و اعضا یک دفعه با چنین صحنهای مواجه میشوند. محمد حیاتی بدون تعارف و با بیاحترامی رو به رجوی میکند و میگوید این آقا یا این خانم روابط جنسی داشته است و امروز جمع شدیم که تصمیم بگیریم که با این مرتیکه چه کار کنیم. اصطلاحات تند و تیزی به کار میبرد. جلسه به هم میریزد. یکی میگوید بکشید، یکی میگوید رهایش کنید، خلاصه هرکسی چیزی میگوید؛ ولی قرار بر این شد که رأی مرکزیت هرچه بود همان را انجام دهند. بحث اخراج و اقدام انقلابی یا هرچه که بود همان را انجام بدهند. بعضی هم میگویند این وسط سازمان چه میشود؟! اگر مثلاً رجوی را اعدام یا اخراج کنیم - چون خیلی مطرح شده و مدت زیادی است که برایش تبلیغات کرده بودند- سازمان را چگونه جمع کنیم. گفتند این مسأله را پنهان کنیم و مسکوت بگذاریم. محمد حیاتی میگوید نه، نه نه تنها این کار را کرده است، بلکه میخواهد اعلام کند و به همه بگویم من این خانم را انتخاب کردم و با ایشان هستم. باز هم جلسه به هم میریزد. رجوی و مریم قجر در جایگاه متهم مینشینند. محمد حیاتی شروع به صحبت میکند. به هیچ کس هیچ زمینهای نداده بودند و اعضا یک دفعه با چنین صحنهای مواجه میشوند. محمد حیاتی بدون تعارف و با بیاحترامی رو به رجوی میکند و میگوید اییت آقا با این خانم روابط جنسی داشته است و امروز جمع شدیم که تصمیم بگیریم که با این مرتیکه چه کتر کنیم. اصطلاحات تند و تیزی به کار میبرد. جلسه به هم میریزد. یکی میگوید بکشید، یکی میگوید رهایش کنید، خلاصه هرکسی چیزی میگوید؛ ولی قرار بر این شد که رأی مرکزیت هرچه بود همان را انجام دهند. بحث اخراج و اعدام انقلابی یا هرچه که بود همان را انجام دهند. بعضی هم میگویند این وسط سازمان چه میشود؟! اگر مثلاً رجوی را اعدام یا اخراج کنیم -چون خیلی مطرح شده و مدت زیادی است که برایش تبلیغات کرده بودند- سازمان را چگونه جمع کنیم. گفتند این مسأله را پنهان کنیم و مسکوت بگذاریم. محمد حیاتی میگوید نه، نه تنها این کار را کرده است، بلکه میخواهد اعلام کند و به همه بگوید من این خانم را انتخاب کردم و با ایشان هستم. باز هم جلسه به هم میریزد. جلسه بعد از اینکه چندین ساعت به طول میانجامد، نهایتاً حیاتی میگود افراد یا باید دنبال سازمان بیایند و یا دنبال رجوی میروند. آن دعوایی که با اعدام و اخراج رجوی شروع میشود، به اینجا ختم میشود که افراد مخیز میشوند که یا به دنبال رجوی بروند و یا به دنبال سازمان. نهایتاً همه به دنبال رجوی میروند. اتفاقی که میافتد و من تشریح میکنم، درست مثل انقلاب ایدئولوژیک سال 1354 است. سال 54 در روابط سازمانی افراد از خودشان بیگانه میشوند و چیز دیگری به نام سازمان میشوند. در سال 54 هم وقتی همه تغییر ایدئولوژیک را میپذیرند، برای این است که یک فرد وقتی سالها یا مدت زیادی با این تشکیلان عجین شده است و هویت خود را از این گرفته است، یک دفعه وقتی فرد را در دوراهی بگذارید که یا برو پی کارت و یا مارکسیست شو، ماکسیست میشود. برای اینکه سازمان جای خدا نشته است و هویت آن فرد به سازمان گره خورده است. اگر فیلم گاو به نویسندگی غلامحسین ساعدی و کارگردانی داریوش مهرجویی را که حضرت امام هم از ان فیلم تعریف کرد دیده باشید، در آن فیلم گاو همه هویت او بود و همه بودش همین گاو بود. یک دفعه به او میگویند گاوی نیست، یعنی خودت نیستی! آدمی که همه چیزش گاوش شده، وقتی به او میگویند گاوت را دزدیدند و گاوی وجود ندارد، یعنی تو مردی. چنین اتفاقی در سازمان میافتد. وقتی من مثالی میزنم ولی شما باید سالها با آن افراد جوشیده باشید تا مطلب را بگیرید. یکی میگفت وقتی من از سازمان بریدم و به کنار آمدم و احراجم کردند، بلد نبودم حتی دم مغازه بروم و بگویم یک مسواک به من بده!! میگفت من اصلاً نمیدانستم چطور میشود خرید کرد. یک فیلم دیگر هست که طرف را از بدو تولد در زیرزمین نگه میدارند تا وقتی 30 ، 40 ساله میشود و بعد او را یک دفعه به وسط خیابان میآورند. تصور کنید ببینید چه اتفاقی میافتد! ولی در این نشست چنین اتفاقی میافتد و همه دنبال رجوی میروند. از نظر ما، سازمان منحل میشود، یعی سازمان در نشست اقرار منحل و رجوی میشود . همه افرادی که تا به حال در پیوند سازمانی بود، حالا تحت عنوان رجوی میشوند. بعد از آن جلسه نشستهای انقلاب ایدئولوژیک اتفاق میافتد. * نشست اقرار طراحی شده بود؟ طراحی شده بود و بعد از آن بحث ازدواج مطرح میشود و گفتند این دو با هم ازدواج کردند. * ابریشمچمی را چگونه راضی کردند؟ بعد از این نشستهایی که اتفاق میافتد، ابریشمچی به پای رجوی میافتد. بعد از این نشست یک سری نشست تحت عنوان انقلاب ایدولوژیک میگذارند. این نشستها در مرکزیت بود و این مباحث خارج از مرکزیت مطرح نمیشود. در مرکزیت میگویند رجوی با این خانم ارتباط جنسی برقرار کرده است؛ حالا شما هرکدام بگویید چه غلطی کردید؟! یعنی هرکدام از شما آن چیزی که درون خودتان هست را بگویید و به تمام گناههای خود اعتراف کنید. این گناهها شامل گناههای اخلاقی و سیاسی و تشکیلاتی و هرگناه دیگر است. گناههای تشکیلاتی هم یکی از این موارد بود. مثلاً طرف میگفت ترسیدم سر قرار بروم یا ترسیدم علامت بزنم و این علامت نزدن من، باعث شد قرار بروم با ترسیدم علامت بزنم و این علامت نزدن من، باعث شد که نفر بعد سر قرار بیاید و دستگیر شود؛ یا طرف میگفت: در بچگی با دختر خاله بودم یا در بچگی به من تجاوز شده و یا من به کسی تجاوز کردهام. میآمدند و جلوی جمع اعتراف میکردند؛ یعنی دقیقاً آن چیزی که در کلیساها وجود داشت، با این تفاوت که در کلیساها طرف فقط برای کشیش و آن هم در اتاق و آن هم اگر بخواهد در پشت پرده که کشیش قیافهاش را نبیند اعتراف میکرد. طرف میگفت میخواهم اعتراف کنم و گناهانم پاک شوم و بری شوم، پشت پرده میآمدند و بعضیها اسمشان را هم نمیگفتند و اعتراف میکردند. اما در نشستهای انقلاب ایدئولوژیک میگفتند اعترافی نداری که پیش مسئولیت بیایی و گویی، این اعتراف باید پشت تریبون و با حضور 70 ، 80 نفر از مرکزیت و اعضا هم باشد و همه چیز خودتا را بگویید. در همان نشست میگفتند مثلاً همیشه دنبال زن فلانی بودم! چیزهایی که عرض میکنم واقعاً اتفاق افتاده است. * نتیجه آن چه میشود؟ از همه اینها نوار و فیلم و اعتراف میگیرند. بعد از این که طرف اعتراف میکرد، جیغ میکشید و خود را پای رجوی میانداخت که گناهان من را ببخش و من را قبول کن! وقتی تو قبول میکنی من پاک میشوم! از همه اینها نوار و فیلم و اعتراف میگیرند. بعد از این که طرف اعتراف میکرد، جیغ میکشید و خود را پای رجوی میانداخت که گناهان من را ببخش و من را قبول کن! وقتی تو قبول میکنی من پاک میشوم!
دقیقاً همان اتفاقی که در کلیساها میافتد که مثلاً مسیح تمامی گناههای انسان را با صلیب خودش حمل و به گردن میگیرد، در اینجا این مقام را به رجوی نسبت میدهند. شما مثلاً میخواهید یک آدم را میان هزاران هوادار مقدس جلوه دهید و یا به قول خودشان در ذهن مردم ایران مقدس کنید، وقتی نتوانسد در بین 70 نفر مقدس کنید، چگونه میخواهید بین هزاران هوادار مقدس کنید؟! قدسی شدن رجوی از اینجا شرروع شود. اینها به پای او میافتند.
مهدی ابریشمچی مهدی ابریشمچی وقتی به گناههای خودش اعتراف میکند و به پای رجوی میافتد صحبت مشهوری دارد و میگوید تو امامی! تو حسین زمانهای! - اینها را که میگویم واقعاً عذرخواهی میکنم، فقط میخواهم تشریح کنم که چه اتفاقی در تشکیلات میافتد- ابریشمچی میگوید استغفار میطلبم، تو از حسین و پیغمبر بالاتری و تو خود خدایی. بعضی افراد سازمان، رجوی را به مقام امام زمانی و بسیاری هم به مقام خدایی میبرند. مهدی ابریشمچی وقتی به گناههای خودش اعتراف میکند و به پای رجوی میافتد صحبت مشهوری دارد و میگوید تو امامی! تو حسین زمانهای! - اینها را که میگویم واقعاً عذرخواهی میکنم، فقط میخواهم تشریح کنم که چه اتفاقی در تشکیلات میافتد- ابریشمچی میگوید استغفار میطلبم، تو از حسین و پیغمبر بالاتری و تو خود خدایی. بعضی افراد سازمان، رجوی را به مقام امام زمانی و بسیاری هم به مقام خدایی میبرند.
اکثراً میگویند تو خود خدایی! تعمیم این موضوع از مرکزیت به پایین و با حذف آن قسمتهایی قبل صورت میگیرد؛ بعنیی نمیگویند رجوی اعتراف کرده که با مریم قجر ارتباط جنسی داشته است. از آنجا به بعد میگویند انقلاب ایدئولوژیک شده است و هرکسی باید اعتراف کند و خودش را پاک کند. بعد از این انقلاب، انقلابهای متعددی که تا الان شاید به حدود 20، 30 تای دیگر رسیده باشد، رخ میدهد. جنگ نوین سه چهار ویژگی داشت. این ویژگیها در عین حال که مثبت بود میتوانست منفی هم باشد. این را توضیح بدهم و باز به سراغ انقلابهای ایدئولوژیک بروم، چون اینها در پیوند همدیگر است. اولین ویژگی این بود که اگر کشور همسایه نخواهد، تو که نمی توانی ارتش را حرکت بدهی؛ پس وابسته است. اولین ویژگی جنگ نوین یا ارتش آزادیبخش این است که ارتش رجوی وابسته به مجوز صدام است، یعنی اگر صدام اجازه داد، شما میتوانید برای سرنگونی حرکت کنید و اگر مثلاً فردا با آقای رفسنجانی نشست و نان و ماست با همدیگر خوردند و گفتند بیخیال این مسائل و بیاییم مشکلات را حل کنیم، چه اتفاقی میافتد؟ یعنی ول معطلید! پس اولین ویژگی این است که وابسته است، یعنی وابسته به کشور همسایه است. دومین ویژگی این است که اصلاً گیریم که اجازه داد. خودشان میگویند از مرز تا تهران، یک پرتگاه است. اگر در این حرکت متوقف شوید، به پرتگاه پرت میشوید. به خاطر همین به این عملیات میگفتند شهابگونه، یعنی یک چیزی را از اینجا به تهران پرتاب میکنید، ولی وقتی شما ششهزار نفر آدم را به تهران پرتاب کنید، پرتاب بیمعنی میشود. در عمل چه کردند؟ همه تانکها را کاسکاول کردند. تانک های کاسکاول تانکهایی بود که چرخ داشت. حداکثر سرعت تانکهای شنی شاید 60 و یا کمتر میشد، ولی تانکهای کاسکاول تا 120 کیلومتر سرعت داشت و چرخ داشتند و زنجیر نبود. لذا به تانکهای کاسکاول مجهز میشوند و با این تانکها آشنا میشوند تا این را عملیاتی کنند. میخواستند تز شهابگونه را که پرتاب شدن به تهران بود عملیاتی کنند و باید در جاده میرفتند و اصلاً روی خاکی نمیتوانستند بروند. هم به خاطر نوع تانکها و هم به خاطر اینکه در جنگ میگویند هر چقدر که در عمق میروید باید پهنا بگیرید، یعنی نوک پیکانت که به رو به جلو است باید کمی انحراف داشته باش و نیرو نمیتواند مستقیم جلو برود. اگر مستقیم برود شاید از کنارهها قیچی شود. برای اینکه قیچی نشود، هر چقدر که به عمق میروید باید پهنا بگیرید. اصلاً جنگ کلاسیک یک مختصاتی دارد، ولی اینها باید همه مختصات را به هم میریختند و از چیز دیگری صحبت میکردند و به خاطر همین این نیرو باید همینطوری تا تهران بدود. حالا اگر مردم پیوستند میشوند سربازهای ارتش و اعضای سازمان کادرهای ارتش میشوند و همه با همدیگر به سمت تهران میروند. اگر هم مردم نپیوستند مهم نیست، پای این نیرو که به تهران برسد، تمام است و سرنگونی و براندازی را انجام میدهد. پس دومین ویژگی این است که از مرز تا تهران در جاده باشند و توقفی نداشته باشند و با سرعت بروند. *اینها مگر اول انقلاب پنجهزار نفر نیرو در تهران نداشتند؟ پس چرا وقتی که در 5 مهر شکست خورده بودند، دوباره این کار را تکرار کردند؟ میتوان بگویم از شش هزار نفر نیرویی که به خارج از کشور برده بودند، 3500 نفر از اینها اسیر پیوسته بودند. نیروی خودشان بالاتر از دو هزار نفر نبود. *پس در جذب از اسرا موفق بودند؟ بله، نزدیک به چهار هزار نفر از اسرا را اینگونه به سازمان بردند. متأسفانه اینها آمار نشده است و این از ضعف ما است. چهار هزار تا چهار هزار و پانصد نفر اسیر و باقی کارد سازمان بودند. نیرویی که سازمان از داخل کشور به بیرون برد، ما جلوی تعدادی از اینها را گرفتیم و نگذاشتیم بروند. وقتی خط فرار آمد ما جلوی خیلی از گلوگاهها را گرفتیم و خیلیها ضربه خوردند، خیلیها به زندان رفتند، خیلیها بریدند و خیلیها هم اصلاً نرفتند. زمانی که سازمان وارد زد و خورد با ما شد در همان بدو یک ریزش نیرو داشت. نیرویی که به دلیل اینکه همه نیروها تا پای جان نمیایستادند و بعضاً به دلیل اینکه وقتی به یک آدم از اول بگویید این رهبر انقلاب و مقدس است، بعد بگوییم دشمن است، این خودش ریزش دارد. تعداد زیادی از خانوادهها مذهبی بودند و حتی خیلیها بچههای خود را کنترل کردند. سازمان در داخل کشور نزدیک به پانصدهزار نفر هوادار داشت. این پانصدهزار نفر هوادار در شرایط آزاد بود، در شرایط زد و خورد نیمی از این جمعیت خودشان را کنار میکشند و که برای چه ما با این انقلاب بجنگیم؟ خیلیها خودشان را معرفی کردند، خیلیها هم دیگران را معرفی کردند، خیلیها توبهنامه نوشتند و بعضی هم اعدام شدند و بعضی هم به زندان افتادند. *این عددی که از اسرا میگویید عدد خیلی بالایی است. بیشتر افراد سازمان از اسرا بودند. *این تعداد حدود 15 تا 20 درصد اسرای ما در عراق است. ما کلاً 20 تا 25 هزار اسیر داشتیم. از این چهار هزار،چهار هزار و پانصد نفر اسیری که دست سازمان بود، چیزی حدود نیمی از اینها را خود ش اسیر گرفته و نیمی دیگر را از اردوگاهها آورده بود. بله، آمار بالایی است. یا تحت فشار اسارت به سازمان پیوستند، چون سازمان برایشان جذابیتهایی داشت و یا نه، انگیزه جنگ با نظام هم ممکن بود داشته باشند. *یعنی میگفتند باید با رژیمی که ما را داشت به کشتن میداد بجنگیم؟ بله، امکان دارد. *سرباز وظیفه بودند؟ بله، اکثراً سرباز بودند. تردید دارم که بین اینها پاسدار بوده باشد. ما متأسفانه آمار را تفکیک نکردیم. اگر پاسداری هم بود از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمیکند، یعنی مطرح نیست، اما در کل 90 درصد یا وظیفه یا سرباز بودند که اسیر شده بودند و بعد آرام آرام تحت تأثیر آموزشهای سازمان، شستشوی مغزی شدند و برای سازمان شده بودند. بعد وقتی با عراق وارد مبادله اسرا شدیم، فقط در یک دفعه هزار و اندی از اینها برگشتند و ما در کرمانشاه قرنطینهای تشکیل دادیم که خود من مسؤول بودم. بعد هم آنها را به پادگان ساصد منتقل کردیم و گروه بعدی را به کردان کرج بردیم. گروهی را که به کردان بردیم اتفاقاً اکثر آنها از بچههای سازمان بودند. آمریکاییها هم گفتند هر کسی میخواهد به ایران برود مشکلی نیست. این برای زمانی بود که آمریکاییها آمده بودند. *سال 70 هم یکسری افراد را آزاد کردند. سال 70 اینها را به ساصد آوردیم که حدود هزار و خردهای بودند. وقتی بچهها با اینها مصاحبه میکردند میگفتند مثلاً من با فلانی رابطه داشتم، یکی دیگر میگفت من با شهرزاد صدر حاج سیدجوادی رابطه داشتم که من وقتی فهمیدم، به بچهها تذکر دادم و مصاحبهها را هم قدغن کردم و گفتم اینها چرت و پرت میگویند. اینها برای اینکه شما خوشتان بیاید این حرفها را میزنند. *برخوردی هم با اسرا نشد؟ نه، ما آنها را آزاد کردیم. اینها را قرنطینه کردیم و برایشان یکی یکی پرونده تشکیل دادیم و مشخصاتشان را گرفتیم .به شخصه چند نفر از اینها را به جاهای خصوصی که میشناختم فرستادم و مشغول به کار شدند. مراعات بعضی از این افراد را هم کردیم که در محلهشان نگویند. اینها منافق هستند، گفتیم آزاده است، اما در ردیف حقوق آزادگی که به باقی اسرا تعلق میگرفت تعداد کمی از اینها از این حقوق بهرهمند شدند، اکثراٌ را قبول نکردیم، ولی از نظر رفتار اجتماعی اینها را آزاده معرفی کردیم، یعنی اجازه دادیم که پلاکارد بزنند و گوسفندی هم برای اینها بکشند. (با خنده) *به نظر میرسد حدود 20 درصد کشتههای سازمان در مرصاد کسانی بودند که در جمهوری اسلامی زندانی بودند عفو خوردند و آزاد شدن و باز هم به سازمان پیوستند. علیالقاعده آمار بیشتر از 20 درصد است، ساواک یک روش خیلی خوبی داشت، فرد را به اجتماع برمیگرداند، برای جمهوری اسلامی این امکانات فراهم نبود هم تعداد زندانیان زیاد و هم مشکلات اجتماعی ما به نسبت زمان شاه بیشتر بود. آمار بیکاری و فقر به نسبت زمان شاه رشد پیدا کرده بود. ما در جنگ بودیم و صدور نفت نداشتیم، کشور در دوران سالهای 63 تا 68 بنیه اقتصادی ضعیفی داشت. کشور واقعا ضعیف بود الان هر شغل صد تا دویست میلیون تومان میارزد، یعنی الان اگر شما یک نفر را در یک اداره شاغل کنید او را تا دویست میلیون تومان جلو انداختهاید، چرا؟ چون اگر بخواهد برای خودش شغلی ایجاد کند باید چنین سرمایهای داشته باشد آن موقع این امکانات نبود برای بسیجی هم مشکل داشتیم که به سر کار برود و مشغول شود چه برسد به سازمان. این آمار درست است وقتی بیرون میآمدند مشکلات معضلات زیادی داشتند این مشکلات و معضلات دوباره فردا به سازمان سوق می داد و دوباره او به سازمان میپیوست. خیلیها این وضعیت را داشتند الان هم در سیمای منافقین خیلی از اینها مصاحبه میکنند و میگویند که ما زندان بودیم، اینها بیشتر به خاطر مسائل اجتماعی است، نه اینکه بگویند حکومت این قدر چهره بدی دارد که اینها دوباره به سازمان برمیگردند، به هر حال این وا�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]
صفحات پیشنهادی
رئیس کل سابق بانک مرکزی در گفتوگو با فارس: قوانین کافی برای شفافیت اطلاعات بانکی وجود دارد/ وزارت اقتصاد و با
رئیس کل سابق بانک مرکزی در گفتوگو با فارس قوانین کافی برای شفافیت اطلاعات بانکی وجود دارد وزارت اقتصاد و بانک مرکزی درباره FATF توضیح دهند رئیس کل سابق بانک مرکزی گفت قوانین از قبل پیشبینی شدهاند اما بازرسیهای داخلی باید درباره تخلفات هوشیار عمل کرده و به تخلفات رسیدگی کنندسید مصطفی تقوی در گفتوگو با فارس تشریح کرد رد ادعای روشنفکران درباره شیخ شهید/چرا آزادیخواهان، مخالف خود را
سید مصطفی تقوی در گفتوگو با فارس تشریح کردرد ادعای روشنفکران درباره شیخ شهید چرا آزادیخواهان مخالف خود را اعدام کردند شیخ فضلالله با مشروطه خواهان افراطی مقابله کرد به همین دلیل مشروطه خواهان برای تخریب شیخ او را متهم کردند که از محمدعلی شاه پول دریافت کرد درحالیکه مطابتوضیحات وزارت علوم درباره حذف پایاننامه مقطع کارشناسی
توضیحات وزارت علوم درباره حذف پایاننامه مقطع کارشناسی معاون آموزشی وزیر علوم با تاکید بر اینکه ارائه دورههای کارشناسی ارشد بدون پایاننامه باید مورد بررسی قرار گیرد گفت در حال حاضر دورههای مجازی بدون پایاننامه در مقطع کارشناسی ارشد راهاندازی شده و باید واحدهای نظارتی در ایتوضیح وزارت خارجه درباره لغو گفتوگوی عراقچی
روابط عمومی وزارت خارجه در پی لغو گفتوگوی تلویزیونی رئیس ستاد پیگیری برجام در توضیحاتی اعلام کرد مسئولان برنامه متن حاشیه امروز برخلاف توافق اولیه صورت گرفته حضور عراقچی در برنامه را مشروط به انجام یک مناظره تلویزیونی کردند روابط عمومی وزارت امور خارجه در پی پرسش خبرنگاران رجانشین سازمان بسیج مستضعفین: عملیات مرصاد بهترین فرصت برای انهدام منافقین بود/ انتقاد از وضعیت یادمان شهدای دش
جانشین سازمان بسیج مستضعفین عملیات مرصاد بهترین فرصت برای انهدام منافقین بود انتقاد از وضعیت یادمان شهدای دشت میشان همدان جانشین سازمان بسیج مستضعفین گفت عملیات مرصاد بهترین معرکه و فرصت برای انهدام منافقین بود به گزارش خبرگزاری فارس از همدان سردار علی فضلی عصر امروز در مراسمجانشین فرمانده قرارگاه عملیاتی منطقه غرب ارتش: ولایتمداری نیروهای مسلح موجب ذلت منافقین در عملیات مرصاد شد
جانشین فرمانده قرارگاه عملیاتی منطقه غرب ارتش ولایتمداری نیروهای مسلح موجب ذلت منافقین در عملیات مرصاد شد جانشین فرمانده قرارگاه عملیاتی منطقه غرب ارتش گفت ایران اسلامی از قدرت نظامی و وجود مقام معظم رهبری بهرهمند است که منافقین کوردل در عملیات مرصاد بههمین دلیل با ذلت و خواریک کارشناس صنعت سیمان در گفتوگو با فارس: سهمیهبندی صادرات کلینکر منتفی شد/ وزارت راه فقط به منافع خودش در صا
یک کارشناس صنعت سیمان در گفتوگو با فارس سهمیهبندی صادرات کلینکر منتفی شد وزارت راه فقط به منافع خودش در صادرات سیمان توجه دارد یک کارشناس صنعت سیمان از منتفی شدن سهمیهبندی صادرات کلینکر به عراق خبر داد و گفت وزارت صنعت فقط ۸ شرکت سیمانی را برای صادرات کلینکر به عراق مجاز اعلکیانوش رستمی در گفتوگو با فارس: هیچ وقت فکر نکردم باید قهرمان جهان یا المپیک شوم/ وقتی وزنه میزنم تمام مردم
کیانوش رستمی در گفتوگو با فارس هیچ وقت فکر نکردم باید قهرمان جهان یا المپیک شوم وقتی وزنه میزنم تمام مردم ایران را مقابلم میبینم وزنهبردار دسته ۸۵ کیلوگرم ایران در المپیک ریو گفت هیچ وقت به این فکر نکردم که باید قهرمان جهان یا المپیک شوم بلکه همیشه به دنبال آن بودم در آن لحوکیل دو نفر از متهمان پرونده سفارت عربستان در گفتوگو با فارس: حکم دادگاه سفارت عربستان هنوز صادر نشده است/ در
وکیل دو نفر از متهمان پرونده سفارت عربستان در گفتوگو با فارس حکم دادگاه سفارت عربستان هنوز صادر نشده است درخواست استعلام از وزارت کشور اطلاعات و امور خارجه وکیل دو نفر از متهمان پرونده سفارت عربستان گفت هنوز حکم دادگاه برای پرونده سفارت عربستان صادر نشده است محمد نریمانی درآیتالله علما: پیروزی بر منافقین در عملیات مرصاد برگ زرینی در تاریخ ایران است
آیتالله علما پیروزی بر منافقین در عملیات مرصاد برگ زرینی در تاریخ ایران است امام جمعه کرمانشاه پنجم مرداد را سالروز پیروزی عملیات مرصاد و روز ملی کرمانشاه عنوان کرد که برگ زرینی در تاریخ کشور ثبت و بر اقتدار مردم استان کرمانشاه افزوده شد به گزارش خبرگزاری فارس از کرمانشاه آیت-
گوناگون
پربازدیدترینها