واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: خاطره سیدمحمود دعایی از مرحوم حسن حبیبی
حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود دعایی در آستانه سالگرد درگذشت حسن حبیبی، خاطرهای از دیدار او با آیتالله سیدمحمدباقر صدر نوشت.
سیدمحمود دعایی - مدیرمسئول روزنامه اطلاعات - در روزنامه «وقایع اتفاقیه» نوشته است: زمانی که برای اولینبار اتحادیههای انجمنهای اسلامی دانشجویان خارج از کشور تصمیم داشتند، نماینده ویژهای به خدمت حضرت امام(ره) در نجف بفرستند، آقای صادق طباطبایی را بهعنوان نماینده خود به عراق فرستادند. طباطبایی به من گفت که مایل است به خدمت آیتالله سیدمحمدباقر صدر برسد. او در دیدارش با آقای صدر، اثری آورده بود که بتواند ایشان را با فعالیتهای علمی و تحقیقاتی دانشجویان ایرانی در اروپا آشنا کند.
این کتاب، اثری بود که آقای حبیبی با نگاه به آثار هگل و ترجمه آنها، آن را نوشته بود. آقای صدر با دیدن این کتاب تعجب کرد که چگونه دانشجویان ایرانی در خارج از کشور با این توانایی مشغول فعالیت هستند. من برای اولینبار آنجا بود که با نام آقای حبیبی آشنا شدم اما در سفر امام(ره) به پاریس، آقای حبیبی، یکی از پناههای مرحوم احمدآقا و امام بود، در واقع یکی از دلگرمیهای این دو بزرگوار این بود که جایی میروند که امثال دکتر حبیبی در آنجا حضور دارند. مرحوم احمدآقا در فرودگاه بغداد به من گفت: به حبیبی گفتهام از کنار تلفن تکان نخورد تا به او زنگ بزنم، چون اعتماد و امیدمان او است.
آقای حبیبی، پناه کسانی بود که تصمیمات بزرگ میگرفتند؛ وقتی دکتر شریعتی هم برای هجرت به اروپا اولینبار به فرانسه میرود، به منزل حبیبی وارد میشود. آقای حبیبی به او پیشنهاد میدهد که خانوادهاش را نیز به پاریس بیاورد و در کنار خانواده او در آنجا زندگی کنند و برنامه مشترک داشته باشند. من برای اولینبار، دکتر حبیبی را نوفللوشاتو دیدم و حس کردم که یک الگوی اخلاقی و بینهایت فروتن و صمیمی است؛ هیچگاه ندیدم که خودش را جلوی دوربینی ببرد و نیاز مصاحبهگری را برطرف کند.
در پاریس و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، آقای حبیبی با پیشنهاد امام به تبیین پیشنویس قانون اساسی پرداخت و متن را هم به یک خبرنگار مطمئن داد که اگر در مسیر پرواز، مشکلی برای آنها پیش آمد، بتواند متن را به تهران برساند. در مسیر پرواز انقلاب، خیلیها بودند که میخواستند، خودشان را به امام نزدیک کنند و برای ثبت خودشان در تاریخ با ایشان عکس بگیرند اما آقای حبیبی این کارها را نکرد و تازه سه روز بعد از رسیدن به تهران به خدمت امام آمد که البته از سوی ایشان مورد عتاب نیز قرار گرفت که چرا سه روز است از خودت به ما خبر نمیدهی. در انتخابات دور اول ریاستجمهوری نیز وقتی رأی نیاورد در پاسخ به سؤال خبرنگار، خیلی راحت و ساده گفت: مردم نخواستند!
بعد از اینکه آقای حبیبی تصمیم به انصراف از کاندیداتوری از دور دوم مجلس گرفت، سعی کرده که مسئولیت نشریه ژورنال دوتهران اطلاعات به زبان فرانسوی را به او بسپارد. آقای حبیبی به همه کسانی که علاقه داشت، وفادار ماند و به امام اعتقاد صددرصدی داشت و تابع محض ایشان بود. اجازه نمیداد نسبت به شخصیت هیچ اندیشمند و خدمتگزاری، گستاخی شود در دو دوره و با بزرگواری تمام، مسئولیت معاوناولی رئیسجمهوری را پذیرفت و خود را آبروی دولت آقای هاشمی کرد. در دوره اصلاحات نیز فقط بهخاطر اعتقادش به آقای خاتمی، این مسئولیت را پذیرفت و در نهایت نیز بهخاطر علاقهاش به فرهنگ در دور دوم ریاستجمهوری، ایشان را قانع کرد تا بتواند به فعالیت در بنیاد ایرانشناسی بپردازد.
آقای حبیبی حتی در زمانی که تحت دیالیز بود هم کتاب تدوین کرد. اعتقاد من این است که خداوند به او کرامت داد و بندگان پاکش را در مسیر او قرار داد تا پناه بگیرند؛ او حتی با ترجمه کتاب «اسلام و بحران عصر ما» اثر روژه دوپاسکیه، پایهگذار انتشارات اطلاعات نیز بود. همیشه به من میگفت: آرزویم زیارت حضرت موسیبنجعفر و امام رضا(ع) است اما چون تنها و مثل مردم عادی نمیتوانم به زیارت بروم، این کار را نمیکنم و دوست ندارم به این خاطر، هزینهای بر کسی یا نهادی تحمیل شود.
رضوان خدا بر او باد که با دلی آرام و قلبی مطمئن به دیدار معبود شتافت. سرودهای عارفانه داشت که بر سنگ مزارش نقش بسته است و مراتب عشق و ادب خود به معبودش را متجلی کرده:
دوست ما را خواند و گامی پیش بُرد/ دست ما بگرفت و نزد خویش بُرد
دفتر اعمالمان را باز کرد/ امر خود با این کلام آغاز کرد
«هان بخوان در نامه اعمال خویش/ ماجرای جمله حال و قال خویش»
حُکم او بر دیدگان بگذاشتیم/ بازخواندیم آنچه خود بنگاشتیم
سر به سر این دفتر پر رمز و راز/ سوء حال ما عیان میکرد باز
آنچه را نامش «حسن» بنهاد باب/ دوستدار حُسن بود و عشق ناب
دیو نفس از حجله حُسنش ربود/ بردش اندر حجره سودا و سود
شرمسار از این هبوط ناپسند/ بازگشته است این فقیر دردمند
کشتیاش بشکسته، ساحل ناپدید/ لیک از «رَوُح»ات نباشد ناامید
بسته است اینک به امید قبول/ خویشتن بر کشتی آلرسول
بندی احسان به محضر آمده است/ آبله بر پای با سر آمده است
این رهی بار گنه دارد به دوش/ درگذارش ای حبیب عیبپوش
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۸ - ۱۱ بهمن ۱۳۹۵ - 30 January 2017
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]