واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل > آسیای میانه و قفقاز - بهرام امیر احمدیان مشکلات پاکستان با طالبان موضوعی پیچیده است و از سطح محلی به سطح منطقهای و بینالمللی کشیده شده است. تعدادی از رهبران طالبان محلی خواستار اجرای شریعت در دره سوات شدند، آنها از طریق نفوذی که در مجلس پاکستان داشتند رئیسجمهور را تهدید کردند که در صورت عدم امضای اعطای خودمختاری به آنها، طالبان فضای مجلس را برای برکناری زرداری مهیا خواهد کرد. با امضای اعطای اختیارات اجرای قوانین شرعی، طالبان پاکستان قدرت اجرایی به دست آورد و بعدها معلوم شد که ممکن است این نوع اختیارات به گسترش نفوذ طالبان در مناطق قبایلی در ایالت سر حد شمال غربی پاکستان منجر شود. اگر چه برخی از رهبران طالبان در واقع به دنبال اسلامی کردن نحوه اداره جامعه بودند، ولی اغلب آنها جنگسالارانی هستند که به دنبال اعمال قدرت و خالی کردن عرصه منطقه از مأموران دولت مرکزی و نیروهای ارتش پاکستان برای دستیابی به اهداف خویش هستند. در این عرصه موادمخدر و ترانزیت آن سبب تمرکز ثروت در سران قبایل و فرماندهان طالبان میشود که طبق ساختار قبیلهای به علت نبود امکان سرمایهگذاری در بخشهای اقتصادی به تمرکز قدرت تسلیحاتی و نیروهای نظامی منجر میشود و این تمرکز قدرت نیاز به فضای اعمال دارد که در این مورد ایجاد ساختارهای نظامی امنیتی برای تولید، توزیع، فروش و صادرات موادمخدر را فراهم میآورد. از این روی آنها قدرت میگیرند و در پناه سلاح، نیروی سلح و پول میتوانند جامعه فقیر و واماندهای را به اختیار بگیرند که راهی دیگر برای امرار معاش ندارند. مردمی نامراد و ناامید و اصولاً سنتی و کمسواد. از این روی طالبان قدرت میگیرد و به خطر تبدیل میشود. آنها با همراهی با طالبان افغانستان که آنها خود نیز زاییده سازمان امنیت پاکستان (ISI) هستند، جادههای تدارکاتی نیروهای ناتو را از سوی پاکستان به افغانستان (گردنه خیبر) را سد میکرده و کاروانهای کمکرسانی را به آتش میکشند. این مسیر قابل دسترسترین راه برای تدارکات نیروهای ناتو از طریق آبهای آزاد- بندر کراچی- ایالت سر حد غربی- افغانستان است. اما نقش سازمان امنیت پاکستان در این میان بسیار گسترده و در عین حال پوشیده است. در افغانستان نباید دولت مرکزی قدرتمندی مستقر شود. زیرا در آن صورت حیات نظامیان و مسئولان امنیتی پاکستان که در این میان نقش دارند و طالبان را پدید آورده و آن را در اختیار دارند، به خطر میافتد. به همین سبب باید دولت افغانستان ضعیف و به آلت دست پاکستان تبدیل شود. محل استقرار پایتخت افغانستان در نزدیکی پایتخت پاکستان، دولت مرکزی افغانستان را از اعمال نفوذ در سراسر قلمرو خاص خود محروم میسازد و این محرومیت سبب عدم سلطه دولت مرکزی و تقویت مناطق تورمی و کاهش قدرت مرکزی و در نهایت رشد طالبان و موادمخدر میشود که دوایر متعددی از آن سود میبرند. اما نقش آمریکا در این میان بسیار قابل توجه است. طالبان که با ابتکار آمریکا و با کمک سازمان ISI به ظهور رسیدو در مبارزه با اشغالگران شوروی به کار گرفته شد، اکنون به نهادی ساختاری تبدیل شده است که در میان مردم نفوذ بسیار دارد. مردمی که آگاهی کمتری نسبت به عملکرد چندوجهی آن دارند و به علت نیاز به تولید و فروش موادمخدر سخت بدانها نیاز دارند. نوعی زندگی مسالمتآمیز بین مردم و طالبان به وجود آمده که حتی برخی سربازان و فرماندهان ناتو و نیروهای آمریکایی اشغالگر حاضر در افغانستان را نیز به خود جلب کرده و در استخدام درآورده است. نیروهای اشغالگر برای ترانزیت موادمخدر امکانات بیشتری نسبت به طالبان در اختیار دارد. به نظر میرسد آن طور که ایالات متحده امریکا، طالبان سوات را بزرگ جلوه میدهد، چندان نمیتواند صحنه عملیاتی گستردهای را در اختیار بگیرد. به زعم آمریکا در صورت توسعه نفوذ طالبان سوات، آنها میتوانند به سلاحهای هستهای پاکستان دسترسی پیدا کرده و امنیت جهان را به خطر بیندازند. گویا کلید زرادخانه هستهای پاکستان به سادگی قابل دسترسی است که هر نیروی مخالفی که به پایتخت نزدیک شد میتواند آن را به دست آورد. آمریکا برای توجیه حضور خود در افغانستان و اکنون در پاکستان باید خطر دستیابی طالبان پاکستان را به سلاحهای هستهای به هشداری بینالمللی تبدیل کرد تا از این طریق به افزایش نیروهای ناتو در بین کشورهای اعزامکننده منجر شود. به خوبی روشن است که دستگاه عریض و طویل پنتاگون و نیروهای مستقر در منطقه با کمک نیروهای امنیتی و نظامی پاکستان توانایی این را دارند که بتوانند سلاحهای هستهای پاکستان را کنترل یا خنثی سازند. اما باید با ایجاد رعب و وحشت در جامعه جهانی و بروز خطر طالبان پاکستانی و احتمال فروپاشی و تجزیه پاکستان و ایجاد کشور پشتونستان، موافقت کنگره هند را برای همفکری بیشتر با آمریکا جذب کرد. اکنون پاکستان به زعم آمریکا برای منطقه تهدیدی جدی است و از یک سو باید ناتو و نیروهای خارجی در آن تقویت و از سوی دیگر کشورهای منطقه از جمله هندوستان و حتی ایران و روسیه و آسیای مرکزی نیز باید در این فرایند به کمک جامعه جهانی بیایند. آیا مردم سادهاندیش و وامانده مناطق قبایلی پاکستان آنقدر قدرت دارند که بتوانند تهدیدی برای جامعه جهانی به ویژه کشورهای منطقه باشند؟ پاسخ روشن است که اگر آنها این توانایی را داشتند میتوانستند در برابر زلزلهای که هستی و مایملک آنها را از بین برد و دهها هزار نفر را هلاک و صدها هزار نفر را آواره و سرگردان کرد، میتوانستند خود را سامان دهند. مردمی که اکنون بیش از یک میلیون نفر از آنان منطقه درگیری را ترک و در اردوگاهها از حداقل امکانات زیستی یک شهروند و یک مسلمان وامانده محروم ماندهاند. به نظر میرسد ایالات متحده آمریکا در راستای استراتژی سال 2009 خود میخواهد به هر ترتیبی شده است در منطقه قبیلهای سر حد شمال غربی پاکستان، امکان ارتباط طالبان افغانستان با طالبان پاکستان را قطع و به پیروزی نهایی دست یابد. اما ساختار جغرافیایی، قومی و استراتژیک منطقه این امکان را برای آمریکا و نیروهای ناتو فراهم نمیآورد. از این روی طالبان در هر دو حالت پیروزی و شکست نیروهای اشغالگر، قدرت تأثیرگذار منطقه باقی خواهند ماند. طالبان همان نیروهایی هستند که در بین مردم عادی رفت و آمد دارند و به قدرت تبدیل شدهاند در حالی که نیروهای اشغالگر، به یک هدف برای طالبان تبدیل شدهاند. آمریکا راه بازگشت سالمتری نسبت به راه مقاومت پیش رو دارد. هشت سال مبارزه با طالبان سودی برای نیروهای اشغالگر نداشت اما سبب قدرتگیری بیشتر طالبان افغانستان و ظهور طالبان پاکستان شد. کارشناس روابط بینالمللی و حوزه آسیای میانه و قفقاز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 552]